شکنجه کودک پنج ساله توسط ناپدری

شکنجه کودک پنج ساله توسط ناپدری

پرونده مردی که متهم است پسر پنج ساله همسرش را تا سرحد مرگ شکنجه کرده با صدور قرار مجرمیت و کیفرخواست به دادگاه ارسال شد.

تلخی های زندگی مهدی از همان روز تولدش آغاز شد. چند روز پس از به دنیا آمدن او بود که درگیری های پدر و مادرش شروع شد و این دعوا تا یک سالگی مهدی ادامه پیدا کرد. در همان سال اول بود که والدین نوزاد تصمیم گرفتند از هم جدا شوند. پس از آن حضانت کودک یک ساله به مادرش سپرده شد. اما مخارج زندگی روی دوش مادر مهدی سنگینی می کرد و او نمی توانست مشکلات را حل کند. برای همین مجبور شد پس از مدتی با مرد دیگری ازدواج کند. مادر مهدی فکر می کرد همسر دومش می تواند مرد زندگی او و نوازشگر فرزند خردسالش باشد اما پس از چندی مهر پدری به کین ناپدری تبدیل شد و تن رنجور و زخم خورده مهدی را روی تخت بیمارستان نشاند.

به گزارش خبرنگار ما چندی قبل ماموران کلانتری رازی که از وقوع درگیری در یکی از بیمارستان ها مطلع شده بودند، خود را به آنجا رساندند و مسوولان بیمارستان اعلام کردند مردی که این نزاع را راه انداخته، دقایقی پیش گریخته است. تحقیقات برای روشن شدن علت این درگیری فاش کرد مرد عصبانی ساعتی قبل همراه با همسرش پسربچه یی حدوداً پنج ساله به نام مهدی را که شرایط وخیمی دارد، به بیمارستان رسانده اما به خاطر نحوه رسیدگی و شیوه درمان پزشکان با آنان درگیر شده و ماموران حراست بیمارستان را وادار کرده پلیس را در جریان قرار دهند. از سوی دیگر سوپروایزر بیمارستان که علائمی مثل سوختگی، کبودی و خون مردگی را در چند نقطه از بدن کودک مشاهده کرده بود، آنها را ناشی از خشونت و کودک آزاری تشخیص داد و از ماموران خواست ماجرا را پیگیری کنند. به این ترتیب علاوه بر پرونده درگیری، پرونده یی دیگر نیز با موضوع کودک آزاری تشکیل و برای رسیدگی به دادسرای ناحیه 11 تهران ارجاع شد. بازپرس کشیک دادسرا پس از بررسی محتویات پرونده از آنجا که گزارش سوپروایزر بیمارستان تا حدودی نگران کننده بود و از سویی مردی که مهدی را به بیمارستان رسانده از آنجا گریخته بود، دستور داد پس از انجام مراحل مقدماتی درمان، پسرک از سوی متخصصان پزشکی قانونی معاینه شود تا نوع، میزان و علت دقیق آسیب های وی مشخص شود. در همین حال مادر مهدی که از همان دقایق اولیه بر بالین فرزندش بود، اعلام کرد مردی که از بیمارستان فرار کرده ناپدری مهدی است. او گفت شوهرش که مردی خشن و عصبی است، مهدی را آنقدر کتک زده و تا سرحد مرگ شکنجه داده که کارش به بیمارستان کشیده است. با توجه به اظهارات این زن ماموران ناپدری سنگدل را در خانه اش به دام انداختند و او را به اتهام ایراد ضرب و جرح عمدی به کلانتری منتقل کردند. این مرد که یاسر نام دارد، در اولین مرحله از تحقیقات با رد کردن اتهامش گفت مهدی را کتک نزده است. این مرد گفت؛ من بیرون از خانه بودم که همسرم تماس گرفت و گفت بچه از روی دوچرخه سقوط کرده و بیهوش شده است. من هم فوراً خودم را به خانه رساندم و به اتفاق همسرم مهدی را به بیمارستان بردیم اما در آنجا پزشکان رسیدگی خوبی به مهدی نکردند به همین دلیل با آنان درگیر شدم و وقتی فهمیدم پای پلیس در میان است، از آنجا فرار کردم.

گفته های این مرد با گزارش پزشکی قانونی و اظهارات مادر مهدی مغایرت داشت. در گزارش پزشکی قانونی در مورد وضعیت کودک پنج ساله نوشته شده بود؛ کودک دچار خونریزی مغزی شده و از اختلالات هوشیاری رنج می برد. چشم او دچار خونریزی شده و سوختگی های شدیدی روی چندین عضو او به چشم می خورد و پسرک توانایی حرکت ندارد. در این گزارش همچنین آمده بود برخی جراحات کهنه و قدیمی است و نشان می دهد پسرک مدت ها تحت شکنجه و آزار قرار داشته اما در آخرین مورد تاب نیاورده و از فرط ضعف و ناتوانی بیهوش شده است. این بررسی نشان می داد مهدی در دفع ادرار نیز دچار مشکل است و اختیاری از خود ندارد. این گزارش کافی بود تا رسیدگی به پرونده کودک آزاری با جدیت بیشتری ادامه یابد. از این رو پرونده از سوی علیرضا اربابی فر بازپرس شعبه دوم دادسرای ناحیه 11 مورد رسیدگی قرار گرفت و وی ضمن احضار مادر مهدی دستور داد ناپدری او نیز از زندان به دادسرا منتقل شود.

در جلسه بازپرسی مادر مهدی در مورد چگونگی آشنایی با شوهرش گفت؛ با شوهر اولم مشکلات زیادی داشتم و همه زندگی مان پر از درگیری و کشمکش بود. صبر کردم تا پسرم یک ساله شود. با خودم گفتم شاید با بزرگ شدن مهدی مشکلات ما نیز حل شود اما مشکلات مان قابل حل نبود تا اینکه از همدیگر جدا شدیم و من نگهداری مهدی را برعهده گرفتم. بعد از آن یک خانه کوچک اجاره کردم و همراه با پسرم در آنجا ساکن شدیم. تا اینکه پس از مدتی یاسر که در نزدیکی خانه مان کار می کرد، به من ابراز علاقه کرد و به خواستگاری ام آمد. شرط من برای زندگی با او این بود که از مهدی نگهداری کنیم. یاسر هم این شرط را پذیرفت و به این ترتیب بدون هیچ مراسمی به یک دفترخانه رفتیم و عقد کردیم. یاسر ابتدا رفتار خوبی با پسرم داشت اما به تدریج برخوردهای خشن اش آغاز شد. هر وقت صدای مهدی را می شنید، عصبانی می شد و او را به باد کتک می گرفت. وقتی من دخالت می کردم تا پسرم را از زیر مشت و لگدهای ناپدری اش بیرون بکشم، مرا هم کتک می زد.

به دنبال این اظهارات بازپرس اربابی فر از یاسر خواست درباره گفته های همسرش توضیح دهد. او که همچنان شکنجه کردن پسرک را انکار می کرد، گفت؛ روز حادثه من در خانه نبودم وقتی همسرم با من تماس گرفت و به منزل بازگشتم با اورژانس تماس گرفتم اما به من گفتند بهتر است پیش از رسیدن آمبولانس، بچه را خودمان به یک بیمارستان برسانیم.

بعد از آنکه به بیمارستان رفتیم، پزشکان وقت را تلف کردند و به مهدی توجه زیادی نکردند. به همین دلیل من هم به آنها اعتراض کردم و با آنها درگیر شدم. این مرد درباره سوختگی های مهدی گفت؛ حدود چهار ماه قبل مهدی در حالی که لباس بر تن نداشت، از دستشویی بیرون آمد. همسرم در حال آشپزی بود که مقداری روغن داغ روی پاهای مهدی پاشید و قسمتی از پاهای او سوخت. وقتی از این مرد درباره اینکه آیا تا به حال مهدی را تنبیه کرده یا خیر سوال شد، او جواب داد چند ماه قبل او گستاخی و بی ادبی کرد و من هم او را کتک زدم. ناپدری مهدی همچنین مدعی شد به مهدی محبت های زیادی کرده است. او در این باره گفت؛ من خیلی مهدی را دوست دارم چون همسرم با مهدی در خانه اجاره یی به سختی زندگی می کردند و من هم در نزدیکی منزل آنها در یک شرکت کار می کردم. وقتی از وضعیت زندگی آنها باخبر شدم به خواستگاری رفتم و آنها را پیش خودم آوردم تا سر و سامان بگیرند.

چند روز بعد از بازداشت ناپدری سنگدل، پدر واقعی مهدی که از وضعیت پسرش مطلع شده بود به دادسرا رفت و ضمن شکایت از یاسر خواستار مجازات او شد. وی گفت؛ هرچند من از یاسر شکایت دارم، اما مقصر اصلی همسر سابقم است. او در حق پسرمان بد کرد و کاری کرد که او در پنج سالگی به خاطر شکنجه های ناپدری کارش به بیمارستان بکشد. در چنین شرایطی بازپرس اربابی فر با بررسی مدارک و شواهد موجود یاسر را در جراحات وارده بر مهدی مقصر تشخیص داد و پرونده را برای تصمیم گیری نهایی به دادگاه فرستاد.

bigmoeshah - امریکا - ویرجینیا
یک ترازو بزارین جلوتون یک طرف ترازو زمان قبل از انقلاب1357 ودرطرف دیگر زمان بعداز انقلاب چقدر باید بیوجدان باشیم و از انسانیت بوئی نبرده باشیم که به بچه کوچک اینقدر ظلم کرد.اسلام یعنی ظلم رساندن به بچهای کوچک تا وقتی بزرگ شدن وحشی بشن وبهیچکس و هیچیزی احترام قائل نشن.اتش به قبرت بباره خمینی کثافت عربپرست امیدوارم که بچهات و نوه نتیجهات روی خوش نبینن درزندگی وهمینطور هم تمام اخوندها و خانوادهاشون.بامید ازادی ایران وایرانی.
یکشنبه 8 شهریور 1388

sabze sabzam - بلژیک - بروکسل
خاک بر سر این مرد که زورش به یه بچه رسیده من تعجبم از این مادر که چطور تا به حال تحمل کرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یکشنبه 8 شهریور 1388

irany awareh - سوید - استگهلم
برای این گودگ وخانواده اش خیلی ناراحت شدم.برای خودم هم ناراحت شدم زیرا ندانستم این موضوع گحا رخ داده است؟
یکشنبه 8 شهریور 1388

barbud_daneshmand - بلزیک - گنت
sabze sabzam - بلژیک - بروکسل . خاک بر سر این مرد که زورش به یه بچه رسیده من تعجبم از این مادر که چطور تا به حال تحمل کرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ . من از وقتی بیاد میارم پدر مرحومم مرتب مادر مرحوم بیچارمو کتک میزد وشگردشم این بود که با مشت به سر مادرم میکوبید و ماگریه میکردیم وهرچی مادر بزرگم میگفت مادرم جواب میداد بخاطر جگر گوشهام تحمل میکنم.....من که ایمان دارم خدایی نیست اگر که بود چطور میتونست شاهد زجر اون فرشته مهربون باشه(از همون بچگیا من فهمیدم خدایی نیست)
یکشنبه 8 شهریور 1388

Anti Antar - سوئد - استکهلم
اول تف بروی این نظام و ریش رهبری بعدا به وجدان این مرتیکه کثافت! احتمالا لباس شخصی بوده... irany awareh - سوید - استگهلم - شما فکر کنید که مثلا تو کهریزک بوده!!!
یکشنبه 8 شهریور 1388

niagara - ایران - تهران
فکر میکنین این مرد دیوانه روانی رو چیکارش میکنن؟هیچی.مادره هم از زور بی پناهیو بیجایی بهش رضایت میده.تو حکومت ننگین اسلامی مرد میتونه هر بلایی سر کسایی که به اصطلاح خودشون نون میذاره تو سفره شون بیاره.زندان ایران جایی واسه این ادمای جانی نداره چون با کسایی که جرمشون فکر کردنه پر شده
یکشنبه 8 شهریور 1388

khanoom - کوىة - کوىة
دستت بشکنه الهی مرتیکه ظالم .زورت به بجه زبون بسته بیگناه میرسه .خدا لعنتت کنه انشالله
یکشنبه 8 شهریور 1388

arash-eindhoven - هلند - ایندهوفن
sabze sabzam - بلژیک - بروکسل-خیلی ساده است دوست عزیز . در متن نیز آمده. از گرسنگی و از بی پناهی مادر و فرزند - از عدم وجود (واقعی) سازمانهای تامین اجتماعی !!! از دست غارتگران حاکم که حق این زن و کودکش را به حسابهای خارجی شخصی و تروریست و نیروهای سرکوبگر وحماس و حزب الله و بورکبنافاسو و.. ارسال میکنند .ایران به یقین ثروتمندترین کشور دنیاست . تف به قبر متعفن آخوند خمینی.
یکشنبه 8 شهریور 1388

bahareiran - ایران - ایران
مقصر اصلی مادر بچه است که تا بحال سکوت کرده بیچاره طفل معصوم
یکشنبه 8 شهریور 1388

paria_e - بلژیک - بروکسل
در کدام کشور اسلامی قوانین تحفظ زنان و کودکان بوده که در ایران باشه.طبق قوانین اسلامی کتک زدن زن شرعا قانونیه.خوب حالا این اقای مسلمان خواسته بچه ی این خانم را هم مورد عطوفت اسلامی قرار بده.
یکشنبه 8 شهریور 1388

wildpiony - هند - بمبیی
ببخشید دوستان بی ادبی میکنم الان عصبانی شدم...ولی خاک بر سر مادرش
یکشنبه 8 شهریور 1388

ehsasoeshgh - سو ئد - گوتنبرک
اخر چرا وقتی یک زن و مرد با هم ازدواج می کنند سریع می گذارند بچه دار شوند اخر عقل هم خوب چیزی است اول چند سال با هم زندگی کنند بعد بچه دار شوند بی واقعا که فرهنگی بیداد میکند
یکشنبه 8 شهریور 1388

manenarenji - المان - اسن
لعنت بر اون مادر که این همه مدت سکوت کرده و فردا این بچه با هزاران عقده و کمبود بزرگ میشه فکر میکنید چی از اب در میاد .من بعنوان یک مادر معتقدم اون مادر هم مجرمه.
یکشنبه 8 شهریور 1388

n.shina - المان - المان
کثافت اشغال.مرده شور این نظام و دادگاه قضاییشو ببرن.حالا از ناپدری بگیرن خوبش کنند بدن نامادری شکنجه اش کنه.
یکشنبه 8 شهریور 1388

always - انگلیس - لستر
جای اون ناپدری سنگدل مکان هایی مثل هتل کهریزک باید باشه و سرپرستی این کودک بی پناه رو از این مادر بی عاطفه باید گرفت .
یکشنبه 8 شهریور 1388

delmorde - سوپد - یوتبوری
barbud_daneshmand - بلزیک - گنت . دوست و هموطن عزیز این محرز است که خدائی که مدنظر خیلیها است بطوریکه موجودی با احساسات ادمیست وجود خارجی ندارد بلکه خدافقط و فقط هستی است و هستی همان نیروئیست که مبداء حیات است و مبداء زندگیست وانچه بنام خود ا یا خداست همان اصل زندگیست موجودی که هیچکدام از حواس پنجگانه ادمی را دارا نیست نه گوش دارد برای شنیدن صدای منو تو نه چشم دارد برای دیدن اعمال نه عواطف و احساسات برای درک انها.فقط و فقط نیروی هستی است. این زندگی در من و شماهم است.
یکشنبه 8 شهریور 1388

neda85 - ایران - تهران
لعنت به این زن که بچه بیگناه رو تحت شکنجه یک غریبه روانی قرار داده
یکشنبه 8 شهریور 1388

Sahar_sabz - ایران - اصفهان
خاک تو سر مادر ابلهش که همون اول نرفته پیش پلیس.
دوشنبه 9 شهریور 1388

+1
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.