نمایشگاه بزرگی که به یاد تارزان در موزهای نوساز در پاریس برگزار شده، تصویری گسترده از میراث دنیای پیشاصنعتی و "نامتمدن" ارائه میدهد؛ دنیایی که می تواند تمدن امروز را پرمایه و رنگین کند، اما انسان امروزی نه تنها به آن بیتوجه مانده، بلکه در جهت نابود کردن آن پیش میرود.
بچههای چند دهه پیش تارزان را به خوبی میشناسند و فریاد رعدآسای او را هنوز در گوش دارند. افسانهی تارزان با یکی از بنمایههای ذهنی یا سرنمونهای ابتدایی روان آدمی پیوند دارد: رؤیای بازگشت به سرچشمهها یا خاستگاههای ازلی. در این بینش اسطورهای، تمدن چیزی جز جدایی از هویت اصلی یا سرشت طبیعی نیست. از این دیدگاه سیر بشر "از توحش به تمدن" نه تنها پیشرفت و تکامل نبوده، بلکه بشر را از ذات یا سرشت طبیعی خود دورتر و دورتر برده است.
آرزوی بازگشت به دنیای وحش
تارزان تا حد زیادی بر پایهی کلیشهی رمانتیک "بازگشت به آغوش طبیعت وحشی" استوار است. شاید تصادفی نباشد که نخستین داستان تارزان اندکی پس از یک فاجعۀ "دنیای مدرن" ظاهر شد، یعنی در اکتبر ۱۹۱۲ تنها چند ماه پس از غرق شدن کشتی عظیم تایتانیک، که به هرحال از مظاهر چشمگیر تمدن مدرن به شمار میرفت.
در آمریکا مردی جوان و جاهطلب به نام ادگار رایس بورو که برای پولدار شدن هر کاری میکرد و به هر دری میزد، سرانجام به قصهنویسی روی آورد. معروف است که او پس از خواندن دفتری از قصههای عوامپسند گفته بود: «اگر با همچو چرندیاتی بشود پول در آورد، پس من هم میتوانم چنین مزخرفاتی سرهم کنم!» و او اشتباه نکرده بود، چون داستانی که نوشت با استقبال زیادی روبرو شد و پول فراوانی به جیب او سرازیر کرد.
داستان او به نام "تارزان در میان میمونها" ضبط و ربط درستی نداشت، اما جذاب و سرگرمکننده بود، و میتوان گفت که نویسنده روی "رگ خواب" خلایق دست گذاشته بود. رایس که هرگز به آفریقا قدم نگذاشته بود، تنها بر پایهی تخیلات خود، قهرمان محبوبش را به جنگلهای آفریقا فرستاد و او را به کارهای عجیب و غریب وا داشت، که به دنیای واقعی هیچ ارتباطی نداشت.
سوژهای برای خواندن و دیدن
ادگار رایس بورو از سال ۱۹۱۲ تا ۱۹۵۰ برای تارزان حدود ۲۵ قصه نوشت و سوژهای جالب و گیرا برای طراحان و فیلمسازان فراهم آورد. قصههای او به دهها زبان ترجمه شد و میلیونها خواننده در سراسر جهان برای خواندن دنبالۀ داستانهای پرماجرای تارزان روزشماری میکردند.
تارزان که در اعماق جنگلهای کنگو در آغوش ماده گوریلی پرورش یافته، در اصل یک نیمهانسان است: او در پیکر مردی بلندبالا و خوشسیما، ویژگیهای وحشی را حفظ کرده است. تارزان بهترین ارزشهای انسانی و حیوانی را یک جا تجسم میبخشد. مهمترین نکته آن است که "تمدن" غرایز و سرشت طبیعی او را آلوده نکرده و او آگاهانه از "آفت تمدن" دوری میجوید.
تارزان در چنگ سانسور
سینمای هالیوود از تارزان غافل نماند. در یک نمونهی موفق، تارزان (جانی ویسمولر)، در کنار دلبر زیبای خود جین (مورین اوسولیوان) و میمونی باهوش و باوفا به نام چیتا (که هنوز در خانهی سالمندان حیوانات در لوسانجلس در قید حیات است!) در دهها فیلم ظاهر شدند.
در فیلمهای تارزان، هیجان و ترس و اضطراب با رگهای خفیف از کشش جنسی همراه است، چون تارزان و دلبرش بنا به اقتضای زندگی طبیعی در جنگل، همیشه نیمهلخت هستند. این امر باعث شد که در اوایل دهه ۱۹۳۰ متولیان شریعت و اخلاق به فیلمی از تارزان "گیر" بدهند و یکی از اولین موارد سانسور را در تاریخ سینما به ثبت برسانند.
بار پنهان ایدئولوژی
تارزان با روحیاتی سالم و عواطفی پاک در دل "بهشت گمشده" (که باید جایی در جنگلهای آفریقا باشد!) به جنگ یوزپلنگها و تمساحها میرود و از آدمهای خوب حمایت میکند.
تارزان وارث برخی از قهرمانان قدیمی مانند هرکول و رابین هود است، و خود به برخی از قهرمانان پس از خود مانند سوپرمن و بتمن مایه میرساند. در این اسطورهها پیروزی خیر بر شر تا حد زیادی بر قدرت بدنی و کمال جسمانی تکیه دارد.
پژوهشگرانی که در افسانهی تارزان موشکافی کردهاند، در خمیرهی او ناخالصیها یا در جنس او "خردهشیشههایی" یافتهاند که به بار ایدئولوژیک آلوده است: نخست آنکه تارزان لردزاده است و تبار اشرافی دارد و سرشت او از "عوام" جداست.
مهمتر آنکه برخی از مشخصات تارزان با الگوی تربیتی "نژاد برتر" نزد پیروان فاشیسم همخوان است. ذهنیت حاکم بر قصههای تارزان، به یکی از شعارهای مهم نازیان آلمان که خواهان "رهایی و پاکی طبیعت" بودند، نزدیک است.
اما این پیام مخفی یا ضمنی برای مصرفکنندهای که به دنبال سرگرمی است، هیچ اهمیتی ندارد. دوستداران تارزان خوش دارند به پیام روشن قصههای او دل بسپارند: تمدن با تمام تجملات و تعلقات آن، تنها مایهی رنج و مصیبت است، و انسان خوشبختی واقعی را تنها در دامان پاک طبیعت بازمییابد.
نمایشگاه تارزان در موزه "که برادلی" نیز نه با ملاحظات و تأملات سیاسی و اجتماعی، بلکه بیشتر به وجه فولکلوریک (در معنای عامیانه) و از آن فراتر به جایگاه و اهمیت افسانهی تارزان از دیدگاه قومشناسی نظر دارد.
این نمایشگاه مجموعهای بسیار گسترده و رنگین از دستاوردهای فرهنگی اقوام کهن و بدوی را فراهم آورده است. از افزارهای آشپزی تا ابزارهای جنگی "تمدنهای ابتدایی"، از بیابانهای آفریقا تا جنگلهای آمازون، از اقوام سرخپوست تا تاتارهای آسیای میانه...
نمادهای آیینی یا آلات و اشیای واقعی میراث فرهنگی و معاشی پرشکوهی را به نمایش میگذارد که، چنانکه مردمشناسان نشان دادهاند، در عین بساطت و سادگی به خوبی به نیازهای جسمی و معنوی بشر پاسخ گفته یا در مواردی هنوز پاسخ میگوید.
موزه برادلی در نزدیکی برج ایفل، با راهروهای دراز و غارگون به خوبی سیر ظهور و افول اسطورهی تارزان را نشان میدهد. نمایشگاه تا ۲۷ سپتامبر ادامه دارد.
|
|
|
|
|
|
|
|
|