مردی که با ادعای ارتباط با ارواح سرخپوستان دختر نوجوانی را اغفال کرده و او را گروگان گرفته بود، پیش از اخاذی از خانواده این دختر دستگیر شد.
به گزارش خبرنگار ما، یک هفته پیش مردی به شعبه دوم دادیاری دادسرای جنایی تهران مراجعه کرد و مدعی شد فردی دخترش را ربوده و برای آزادی وی 10 میلیون تومان پول خواسته است.
این مرد در توضیح شکایت خود گفت؛ روز گذشته به مدرسه دخترم رفتم تا پرونده او را بگیرم و وی را در مدرسه دیگری ثبت نام کنم اما مدیر مدرسه به من گفت یک روز پیش دخترم هانیه با مردی به مدرسه آمده و پرونده اش را گرفته است. از امروز صبح هم که از خانه خارج شدم، خبری از دخترم نبود تا اینکه مردی تماس گرفت و گفت هانیه را گروگان گرفته است.
با اعلام شکایت این مرد تحقیقات ماموران آغاز و دو فرضیه مطرح شد؛ اولین احتمال مبنی بر این بود که دختر نوجوان از خانه فرار کرده و گرفتار عشق دوران نوجوانی شده است اما دومین فرضیه حکایت از آن داشت که دختر نوجوان را ربوده اند و فردی برای اخاذی از خانواده اش او را با خود برده است. از آنجایی که یافته های پلیس در مورد احتمال های موجود یکسان بود، هر دو فرضیه به طور همزمان پیگیری شد. ماموران مدیر مدرسه هانیه را مورد بازجویی قرار دادند و این زن مشخصات مردی را که پرونده هانیه را گرفته بود، برای پلیس تشریح کرد و گفت این مرد حدوداً 30 ساله بوده است. در گام بعدی ماموران شماره تماسی را که از آن با پدر هانیه تماس گرفته و درخواست 10 میلیون پول شده بود، به دست آوردند و از این طریق مرد اخاذ را شناسایی کردند. آنها متوجه شدند این مرد رضا نام دارد و کارگر ساختمانی است. با شناسایی خانه این مرد، همسر وی مورد بازجویی قرار گرفت. زن جوان گفت؛ شوهرم دو روز پیش با عجله به خانه آمد و وسایلش را جمع کرد و گفت به خرم آباد می رود تا خواهرش را ببیند. من از ماجرای اخاذی و آدم ربایی خبر ندارم.
ماموران در ادامه شماره تلفن همراه رضا را ردیابی کردند اما از آنجایی که تلفن خاموش بود، تحقیقات بی نتیجه ماند تا اینکه بالاخره رضا تلفن همراهش را روشن کرد و با ردیابی های انجام گرفته، مشخص شد او در خرم آباد است. به این ترتیب ماموران با اخذ نیابت قضایی به خرم آباد رفتند و مرد جوان را در محل اقامتش دستگیر و هانیه را پیدا کردند.با انتقال این دو به تهران ابتدا هانیه مورد بازجویی قرار گرفت. وی به دادیار سلیمانی گفت؛ مدتی قبل در یک کتابفروشی با رضا آشنا شدم. من در میان کتاب های روانشناسی به دنبال کتابی درباره هیپنوتیزم می گشتم که رضا به سمت من آمد و گفت خودش این کار را بلد است و هیپنوتیزم انجام می دهد. ارتباط من و رضا از آن روز شروع شد و او به من گفت با ارواح سرخپوستان در ارتباط است و از آنها اطلاعات می گیرد. او با این حرف هایش من را اغفال کرد.وی ادامه داد؛ ارتباط ما که بیشتر شد، رضا از زندگی خودش برایم گفت و تعریف کرد همسر دارد اما چون بچه دار نمی شود، می خواهد با دختر دیگری ازدواج کند. من که به رضا علاقه مند شده بودم، تصمیم گرفتم به پیشنهاد او فکر کنم. سرانجام یک روز به مدرسه رفتیم و من رضا را پدر خودم معرفی کردم و به این ترتیب پرونده ام را از مدرسه گرفتم. فردای آن روز با هم به خرم آباد فرار کردیم و من به عقد موقت رضا درآمدم. ما در خرم آباد با هم زندگی می کردیم که ماموران به خانه مان آمدند و ما را دستگیر کردند. من از ماجرای اخاذی رضا از پدرم خبر نداشتم و بعد از دستگیری متوجه حقیقت ماجرا شدم.سپس رضا مورد بازجویی قرار گرفت. او گفت؛ من با ادعای ارتباط با ارواح سرخپوستان توانستم هانیه را اغفال کنم و او را گروگان بگیرم.
بنا بر این گزارش رضا اکنون در بازداشت به سر می برد و تحقیقات در مورد وی ادامه دارد.
|
|
|
|