کیانوش سنجری : بهروز جاوید تهرانی را دریابید, جان او در خطر است

کیانوش سنجری : بهروز جاوید تهرانی را دریابید, جان او در خطر است

دوست قدیمی ام بهروز جاوید تهرانی که نزدیک به یک سوم از بهترین سال های جوانی اش را در زندان های مختلفی همچون اوین، توحید و رجایی شهر کرج گذرانده، این روزها دارد در تبعیدگاه رجایی شهر به طور پیاپی مورد آزار و اذیت و شکنجه های روحی و روانی و جسمی قرار می گیرد. اخبار مربوط به اعتصاب غذای او در بحبوحه ماجرای بازداشت و آزادی رکسانا صابری رنگ باخت و اخبار مربوط به کتک خوردن اش توسط مقامات زندان رجایی شهر نیز در لابلای ماجراهای انتخابات ریاست جمهوری  دارد مورد بی توجهی فعالان و سازمان های مدافع حقوق بشر قرار می گیرد.

 

 آری ای انسان ها!  این روزها بهروز در بخشی از کاریدورهای تنگ و تاریک رجایی شهر که به بند آخر خطی ها و سگ دونی معروف است کتک می خورد و صدایش بجایی نمی رسد؛ چون او نه پاسپورت آمریکایی دارد و نه زندانی خودی محسوب می شود! 

دوستان بهروز تلفنی خبر داده اند که جان بهروز در خطر است، کاری کنید! آنها اطلاع داده اند  بهروز را در حالی که دست و پا و چشمانش  بسته شده بود، کتک زده اند و شکنجه کرده اند به طوری که آثار زخم و کبودی بر اندامش دیده می شود! نام برخی از آمران و ماموران زندان که در این قضیه نقش داشته اند نیز ذکر شده است: علی محمدی معاون رئیس زندان، کرمانی رئیس حفاظت و اطلاعات، نبی الله فرج نژاد معاون حفاظت اطلاعات و ماموری به نام خادم! این آخری را خوب می شناسیم؛ دست بزن دارد، فحش خواهر و مادر می دهد و عربده می کشد و برای ایجاد رعب و وحشت در بین ده ها زندانی سیاسی ای که از زندان های مختلف به رجایی شهر تبعید شده اند ادعا می کند که در سال های نه چندان دور هم ردیف افرادی همچون لاجوردی آدم ها را معدوم و سربه نیست کرده است!

دارم فکر می کنم  آیا به این خاطر که هر روز  داریم اخبار مربوط به بازداشت مخالفان و معترضان حکومت و شکنجه این یا آن زندانی سیاسی را می خوانیم و می شنویم، دیگر رغبتی برای پیگیری و واکنش جدی به وضعیت این قبیل از زندانیان غیرخودی نداریم یا به راستی دیگر سرنوشت آنها برایمان بی اهمیت شده و فراموششان کرده ایم؟

دوستی به طعنه می گفت کاش بهروز هم پاسپورت امریکایی داشت تا رسانه ها برایش جنجال به راه می انداختند، گزارشگران بدون مرز برایش اعتصاب غذا برپا می کرد و رئیس جمهور از قوه قضاییه درخواست می کرد تا حقوق اش رعایت شود، من در پاسخ گفتم کاش لااقل بهروز زندانی غیرخودی محسوب نمی شد تا یک وکیلی چیزی  پیدا می شد و می رفت به او کمک می کرد تا شاید می توانست پس از ۴ سال برای چند روزی هم که شده، مانند بسیاری از زندانیان سیاسی به مرخصی بیاید؛ آخر این جوان الان نه- ده سالی شده که در زندان جا مانده است و کسی به دادش نمی رسد و وزارت اطلاعات و مخصوصا بازجویی به نام “شیخان” دارد مستقیما روی پرونده وی اثر منفی می گذارد! این آقای شیخان را من خوب به یاد دارم. او در سال ۱۳۸۴ بازجوی من هم بود. من را شکنجه نکرد اما بهروز را آنطور که خودش می گفت بسیار آزار داده بود. آنطور که شنیده ام و برخی از زندانیان قدیمی تر در زندان اوین برایم تعریف می کردند، شیخان بازجوی قدیمی مربوط به پرونده های مجاهدین بوده و اکنون که دادستانی تهران سعی دارد هر کسی که بازداشت می کند را به ارتباط با این سازمان ربط بدهد و برایش پرونده جعلی ساخته و پرداخته کند، از این بازجو استفاده می برد. پس از آزادی ام از زندان، بهروز که پس از یک دوره سخت بازجویی همراه با شکنجه توسط شیخان به زندان رجایی شهر منتقل شده بود، تلفنی برایم تعریف کرد که بر اثر شکنجه ها در بازداشتگاه از هوش رفته و دچار بیماری شده و حتا کارش به پزشکی قانونی کشیده بود و می گفت که پزشکی قانونی هم شکنجه شدن اش را تایید کرده بود اما با این حال قاضی حداد که با بهروز از زمان ریاستش در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب آشنا بود، این بار در جایگاه معاون امنیتی دادستان تهران، او را به ادامه سپری کردن زندان مربوط به پرونده کوی دانشگاه – که بهروز در آن پرونده به ۸ سال زندان محکوم شده بود اما در پی فوت تنها غمخوارش، مادرش، پس ازسپری کردن بیش از ۴ سال زندان آزاد شد – و نیز شلاق محکوم کرد.

اتهامی که حداد بر اساس آن برای بهروز حکم شلاق صادر کرد، توهین به رهبران نظام در سلول انفرادی بازداشتگاه ۲۰۹ بود. به خاطر می آورم آن روزهای سخت تابستان سال ۱۳۸۴ را که احمدی نژاد تازه به قدرت رسیده بود و بازجوهای بازداشتگاه ۲۰۹ دیگر به جای سیلی، مشت بر صورت متهمان می کوفتند! در آن روزها بهروز که توسط شیخان شکنجه شده بود (و آنطور که متوجه شدم گویا شیخان او را فریب داده  اما از آزادی اش جلوگیری کرده بود) در سلول انفرادی کاریدور کناری سلول من، معترضانه هر روز ساعت ها با مشت به در می  کوفت و به عوض شکنجه هایی که شده بود، سرتا پای حکومت و رهبرانش را …

وقتی می اندیشم که بهروز که بازمانده ی پرونده کوی دانشگاه در زندان است، به راستی بدون دلیل و اتهام، نزدیک به یک سوم از بهترین سال های شادابی و جوانی اش را در زندان گذرانده و حتی از ابتدایی ترین حقوق مربوط به زندانیان مانند مرخصی بی بهره بوده، غمگین می شوم و به خاطر می آورم اکبر محمدی و امیر ساران و ابراهیم لطف اللهی و ولی الله فیض مهدوی و امید رضا میرصیافی را که پس از آنکه جانشان را در زندان گرفتند، در بیرون از زندان شروع کردیم به نالیدن و مداحه سرایی! و اینگونه است که احساس خطر می کنم نسبت به سلامت جان بهروز و زندانیانی همانند او که اکنون نیازمند توجه و پیگیری و حمایت هستند و نه فردایی دیرتر از امروز!

زندانیان در رجایی شهر در بی قانونی مطلق بسر می برند. در آنجا امنیت وجود ندارد، بهداشت نیست، درمان معنا ندارد. مواد مخدر بی داد می کند. زندانی های خطرناک همدیگر را با چاقو زخمی می کنند، در گذشته نیز مواردی بود که زندانیان سیاسی به دست زندانیان خطرناک مجروح شده بودند. پیشانی دکتر فرزاد حمیدی را با فلاسک چای شکافته بودند. از مهرداد لهراسبی باجگیری کرده بودند. ارژنگ داوودی را به مرگ تهدید کرده بودند. امیر ساران و ولی الله فیض مهدوی در همین زندان به طرزی مشکوک جان دادند. کاش یک دانشجویی پیدا شود که در جلسات کاندیداهای انتخابات در مورد وضعیت بهروز و سایر زندانیان سیاسی غیر خودی و گمنام حرفی بزند. کاش یک خبرنگاری پیدا شود که در جلسات هفتگی سخنگوی قوه قضاییه در این باره از او سوالی بپرسد؛ از او بپرسد با جوانی ۱۹ ساله در اوج آرزوهایش چه کرده اند که اینگونه به فغان آمده است:

“در تیرماه ۱۳۷۸ من یک نوجوان ۱۹ ساله بودم که مانند همه دانشجویان دیگر آرزویی جز بهترینها را برای وطن عزیزم و مردمانش نداشتم. دوست داشتم همه مردم دنیا ایرانی را به چشم بهترین نگاه کنند. همه ما جوانان آرزو داشتیم آزاد باشیم و بر سرنوشت خودمان حاکم شویم و این را حق مسلم هر انسانی میدانستیم . در آن سن و سال فکر میکردم مملکتی که پدرانمان تحویلمان داده اند با همه مشکلاتش به ما تعلق دارد و ما میتوانیم آن را بازسازی کنیم. اما در شب ۱۸ تیر همه این تصورات از بین رفت. در آن شب کوچکترین تجمع و اعتراض دوستانم در کوی دانشگاه را با گلوله، چماق، زنجیر و گاز اشک آور پاسخ دادند. همکلاسی هایم را از پشت بام به پائین پرتاب کردند و دوستانم را با گلوله پرپر کردند. وقتی که ما در اعتراض به این جنایت رژیم که آن را به غلط منتخب خود میدانستیم، دست به تظاهرات آرام زدیم، بسیجی ها و انصار حزب الله به وحشیانه ترین روشها ما را سرکوب نمودند. هنوز هم چهره معصوم دختر دانشجویی را که به ضربات چاقوی سه بسیجی بشدت مجروح شده بود، همچنین تصویر دانشجوی دیگری که چشمانش توسط بسیجی ها از حدقه درآمده بود، بخاطر دارم. هنوز هم شبها خواب آن زنی را میبینم که با زنجیر کتک میخورد و از صورتش خون فواره میزد. هنوز هم طعم گاز اشک آور، باتوم، مشت و لگد را خوب به خاطر دارم. زمانی که من را دستگیر کردند رکیکترین فحشها را به من دادند و وقتی که اعتراض نمودم توسط ده بسیجی به مدت پانزده دقیقه به وحشیانه ترین شکل ممکن کتک میخوردم. طعمش را خوب به خاطر دارم. وقتی که برای اولین بار در سن ۱۹ سالگی من را به بازداشتگاه مخوف اطلاعات (۲۰۹) بردند و با چشمبند موقع رفتن زانوانم از ترس میلرزید. هر ماموری که میرسید مشتی، لگدی، سیلی و یا حداقل فحشی میداد و میرفت. طعمش را خوب به خاطر دارم. آری بازجویی های همراه با سیلی، لگد و فحش را، حتی آن موقعی که بازجو اسلحه کمری خود را در دهان من فرو کرده بود و میخواست به زور من را وادار کند تا اقرار به ناکرده ها نمایم خوب به خاطر می آورم. ماهها سلول انفرادی و بعد یک جلسه چند دقیقه ای دادگاه بدون حق داشتن وکیل، در نهایت حبسی که حتی تصورش را هم نمیکردم. مادر بیرون دادگاه گریه میکرد و بازهم زانوانم میلرزید. خودم نیز وقتی اشکهای مادر را دیدم گریه ام گرفت . آری خوب به خاطر دارم… چهار سال را در زندان در بین قاتلین و اشرار و زندانبانان قواد سپری کردم بدون آنکه مسئولین زندان اجازه یک روز مرخصی را به من بدهند. تا اینکه روزی خواهرم با گریه خبر فوت مادر را از پشت تلفن به من داد. باز هم گریه کردم و زانوانم لرزید، آری خوب به خاطر دارم. مسئولین زندان حتی حاضر نشدند برای تشیع جنازه مادرم چند ساعتی به من مرخصی بدهند.” (بخشی از رنجنامه ی بهروز جاوید تهرانی)

به راستی آیا این همه آزار و اذیت و غم و غصه و محرومیت حق بهروز جاوید تهرانی است؟

pesareirani - نروژ - اسلو
این بیچاره پارتی نداره وگرنه ..........خدا کمکش کنه.
جمعه 1 خرداد 1388

افق - مالزی - سایبرجایا
رای ندادن مساویه رای به احمقی نژاد
جمعه 1 خرداد 1388

کوروش62 - ایران - طبس
من متاسفم امیدوارم دادرسی برسد که ما اینقدر بیعرضهایم که دوست داریم زندانیمان پاسپورت خارجی داشته باشید ما همانهایی هستیم که 30 سال پیش انقلاب کردیم غیرت داشتیم پس الان اون غیرت کجا رفته
جمعه 1 خرداد 1388

another - ایران - تهران
مرگ بر خامنه ای ادمکش مرگ بر جمهوری اسلامی.
جمعه 1 خرداد 1388

sosol - ایران - نیشابور
10 هزار مرد میخواهد که جلو زندان اعتصاب کنند همین .......اما کو مرد؟
جمعه 1 خرداد 1388

ghafas - ترکیه - طرابوزان
بهروز جاوید تهرانی ......فردا این اسم فراموشتان میشود مضحک است که از 70 میلیون ایرانی هیچ کاری ساخته نیست حد اقل این مطلب را به همه ابمبل بزنیم
جمعه 1 خرداد 1388

سلمک - ایران - تهران
امیدوارم همانطور که جوانان بیگناه را به بهانه های واهی زندانی میکنند خداوند هم به بدترین شکل جوابشان را بدهد
جمعه 1 خرداد 1388

omidam - آمریکا - کالیفرنیا
خامنه ای خونخوار آیا روزی را خواهم دید که مثل صدام به جزای جنایاتت به دار مکافات آویخته شده ای؟...........بسیجی ها کجایید؟تکه نانی که مثل ..... جلویتان می اندازند ارزس این همه کثافتکاری و تایید ظلم را دارد؟ تحویل بگیرید پشت خرمن ریش سفید رهبر کثیفتان چهره پلید شیطانی بیرحم است و شما هنوز خاک پایش را به طمع نان و نوا به چشم میمالید ننگ بر شما تاریخ از شما به زشتی یاد خواهد کرد
جمعه 1 خرداد 1388

gharib vatan - انگلستان - لندن
خامنه ای ابلیس. ای منفورترین حیوان همه تاریخ ایران. ای شیطان نفرت انگیز ای پست ترین موجود. به خدا که فقط تو این دنیا یه ارزو دارم. مرگ تو کثافتو ببینم.
جمعه 1 خرداد 1388

fariba68 - انگلستان - لندن
چرا کسی نظر نداده؟ آخه برای این نوع نظرات آدم میبایست بها بده و این خرج داره و برای کسانی که فقط اهل شعار دادن هستند صرف نداره. ما حمایت خود را از بهروز جاوید تهرانی اعلام میکنیم. مرگ بر رژیم فاشیست آخوندی . زنده باد آزادی.
جمعی از تبعیدیان ایرانی هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران هر شب ستاره ای به زمین میکشند و باز این آسمان غمزده غرق ستاره هاست
جمعه 1 خرداد 1388

tomy98989898 - انگلستان - لندن
زمانی که اقای ابطحی را در تلویزیون صدای امریکا دیدم و صحبت های ایشان را شنیدم نتوانستم جلوی اشکهایی که بی اختیار روی صورتم میریخت را بگیرم.ایشان انروز بسیار یاد بهروز جاوید کرد.و الان با خواندن این مطالب دوباره حالم دگرگون شد.چرا کسی به داد این زندانی این هموطن این انسان بی کس و بی پناه نمیرسه؟؟؟؟12 سال از واقعه کوی دانشگاه گذشته و هنوز این جوانهای مثل دسته گل ما دارن تاوان پس میدن.چرا خاتمی کاری نمیکنه؟؟؟مگه ان شورشها و درگیریها همه به خاطر حرفهای تو نبود؟؟چرا حالا فراموششان کردی؟؟؟تو مسوولی...بهروز جاوید عزیز برایت دعا میکنم.دیگر قادر به نوشتن نیستم...دلم از این همه بی عدالتی و ظلم گرفت...
جمعه 1 خرداد 1388

karimir - ونزوپلا - سن کارلوس
چقدر قلبم درد گرفت یار خوب ایرانیم من خود تمام اینها را با پوست و استخوان حس میکنم خواهر من یکی از همین افراد بود که در سال 62 پدرش را در آوردند آنقدر در زندان اوین ماند که وقتی آزاد شد بلد نبود از خیابان رد شود و نمی تونست چشماش را توی نور باز کنه اینقدر انفرادی کشیده بود که...... تداعی آنروزها هم نارحتم میکنه و بغض توی گلویم می پیچه خلاصه اینکه با اینکه یکی از نخبه های دانشگاه بود فرار را به قرار ترجیح داد و از ایران رفت و حالا هم پناهنده یک کشور غربی و به سختی زندگیش را میگذرونه نمیدونم لعنت به دیکتاتوری و لعنت به مزدوران جمهوری اسلامی
جمعه 1 خرداد 1388

zayanderood - نروژ - برگن
و یادمون باشه که این جنایت ها در زمان ریاست جمهوری جناب آقای خاتمی رخ داد ! سگ زرد برادر شغاله.کسی که در حکومت جنایتکار آخوندی بتونه پست و مقامی داشته باشه یه جنایتکاریه مثل اونای دیگه. حالا خواه خاتمی یا موسوی باشه خواه احمدی نژاد.
جمعه 1 خرداد 1388

Black Chador - امریکا - ولدن
اون نیم نگاه بی شرم کجاست که بگه این خبر هم دروغه؟ چرا مردم ایران اینقدر بی بخار شدن؟ لطفا جواب ندید؛ شما بیرون گودال نشستید؛نه خیر ما بیرورن گودال نیستیم ما بیرون فاضلاب هستیم و داریم به یک عده نگاه میکنیم که از زندگی در فاضلاب راضی هستند. شما فکر میکنید ما ها وی امریکا اعتصاب و راهپیماییطنمی کنیم. فکر میکنید وقتی گاز اشک اور میرزنن توی صورتمون اشک از چشممون بیرون نمیاد؟. تا کی میخواین منتظر دنیا بنشینید تا بیان نجاتتون بدن. بازم به شجاعت کردها که هرازگاهی یک نیش به این رژیم اسهالی میزنه
جمعه 1 خرداد 1388

kamangir - نروژ - اسلو
دلم شکست.امیدوارم به زودی حقشو بگیره.به امید ازادی همه بی گناهان
جمعه 1 خرداد 1388

punisher - ایران - شیراز
آی نصف نگاه / اینم دروغه ......؟
تا کی میخواین سرتونو زیر برف کنید.....؟
جمعه 1 خرداد 1388

Black Chador - امریکا - ولدن
خمینی راست گفت. اون بعد از انقلاب به نوه اش گفته بود: فقط چند سال اول کنترل کردن ایرانی ها سخته بعد از چندسال عادت میکنند.مردیکه فکر کرده داره ..ر وحشی را رام میکنه. شاید هم این تازی ایرانی ها را خوب میشناخته.
جمعه 1 خرداد 1388

razmandeh - سوئد - استکهلم
از ۷۰،۰۰۰،۰۰۰ ایرانی‌ ۲۵% شنو که معتاد کردن ۲۵% جیرخار و ۲۵% دیگرو هم از ترس زمین نشین کردن یا آواره دیار غربت و ۲۵% باقیمانده یا مسنن یا کودک هستند دیگه کی‌ مونده بره اعتراض کنه . مگر که فقط اگه خدایئ هست به داده این بیچاره برسه .
شنبه 2 خرداد 1388

sara-j - سوید - استگهلم
با اینکه وقت کامنت گذاشتن ندارم و قبلا هم گفتم یه مدت نمی تونم کامنت بذارم اما این خبر رو دیدم نتونستم سکوت کنم. اول سلام می کنم به دوستای خوبم. بهروز جاوید تهرانی خیلی وقته اسمت رفته بایگانی ذهنمون و دیگه سراغتو نمیگیریم .اما برای ما همیشه جاوید می مانی چه تو چه هم کیشانت . جاوید عزیز چشمهای ما در انتظار ازادی تو و دوستانت سالهاست که اشک بار است .اگر خدایی بود که نیست مرگ تدریجی تورا که هیچ حداقل به داد دل سوخته مادرت می رسید. سکوت معنی دار رسانه های خبری، آزادیخواهان ، فعالان و سازمانهای مدافع حقوق بشر درباره سرنوشت تو مرا به یاده حرف دوستمون انداخت که کاش تو هم پاسپورت امریکایی داشتی . خواستم برات ارزوی سلامتی و موفقیت کنم ولی می دونم این ارزوی من در برابر هدف تو که ازادی ست شاید کم باشد پس از استاد بزرگ دکتر شریعتی قطعه یی می نویسم که می دانم در انسوی میله های زندان ذکر شبانه روزی تو و امثال توست
به خاطر ازادی
هر خطری بی خطر
هر زندانی رهایی
هر جهادی اسودگی
و هر مرگی حیات است
به امید ازادی تمامی زندانیان سیاسی و به امید نابودی جمهوری اسهالی
شنبه 2 خرداد 1388

valentain - ایران - آبادان
tomy98989898 - انگلستان - لندن
منظورت آقای باطبی بود ؟
شنبه 2 خرداد 1388

naz gole - آمریکا - اگوراهیلز
ای بابا مردم !!!!!!!!! بی بخار که چه عرض کنم بی غیرت همه فقط تماشاچی میشن تو این مواقع همه مغازه هاشونو بسته بودن که مبادا شیشه هاشون بشکنه دانشجوها زیر باتوم و زنجیر بودن آقایان وایساده بودن فقط نگاه میکردن.....

شنبه 2 خرداد 1388

parviz1 - انگلستان - کترینگ
لعنت بر ملا خمینی و خامنه ای و .....لعنت بر این رژیم فاشیستی و.... ولعنت بر حزب اللهی و بسیجی و....ای ی ی کسانیکه میروید و بازم اغفال ملاها میشود و رائ میدهید بهتر بدانید طلم هیچگاه پابرجا نخواهد ماند و بزودی همین ملت خاموش که رای نخوهند داد انتقام خون ملت ایران را خواند گرفت و شما جنایتکاران باید جوابگوی جنایات دزیها وتجاوزات و وطنفروشی و .....باشید.
شنبه 2 خرداد 1388

گیلانا87 - ایران - تهران

واقعا خیلی دردناکه وقتی این مطلب را میخواندم گریه امانم نداد. خدایا چرا سرنوشت یک انسان بیگناه بایدانقدر تلخ باشه . چکار باید کرد..
شنبه 2 خرداد 1388

hani . 237 - ایران - تهران
فقط یک دقیقه توی ذهنتون جای خودتونو با بهروز عوض کنید بعد کامنت بگذارید

جون ارزشی نداره فقط گذشتن از بهترین مطعلقات دنیا ( مادر . پدر. همسر خواهر و .....) سخته
شنبه 2 خرداد 1388

karimir - ونزوپلا - سن کارلوس
یکی به من جواب بده من وقتی برم ایران باز هم میتونم با این سایت در ارتباط باشم در ایران فیلتر نیست؟
لطفا یکی از دوستان که میدانند پاسخم را بدهند
ممنون
شنبه 2 خرداد 1388

neshat - ایران - تهران
سو استفاده احساسی و داستان سازی برای تحت تاثیر قرار دادن عواطف و احساسات خوانندگان یک وسیله قدیمی هست . این گفتار مرا بیشتر به یاد فیلم های هندی یا داستان دخترک کبریت فروش میندازد . نه سندی . نه مدرکی .اصلا چه کسی ...ای انهایی که اشکتان را هدر میدهید . چه کسی این فرد موهوم را میشناسد .مملکت قانون دارد ... یعنی اگر سلطنت طلبان بودند .. زندانی سیاسی نداشتند . یا مطابق قانون خودشان افراد مجرم را تحت تعقیب و کیفر قرار نمیدادند . هههه
شنبه 2 خرداد 1388

you39 - بلژیک - هاسلت
اگه اونهم کمی سیاست احمد باطبی رو داشت الان آزاد بود. من نمیگم هر زندانی سیاسی که آزاد می شه با رژیم کنار امده ولی اونهائی که با اطلاعات درگیر بودند بخوبی بر این امر واقف هستند که از دست اطلاعات اونهم بعنوان متهم تراز یک در رفتن یک در بینهایت هستش.این بنده خدا به هزار و یک دلیل که من میتونم بزرگترینش رو مطلع نبودن از دنیای سیاست نام ببرم با دلی صاف و زبانی سبز پا به ارسه سیاست گذاشت و من جلوی یک همچین افرادی سر تعظیم فرود میارم .تمام کسانی که به هر شکلی با تشکیلات نظام درافتادند بخوبی می دوند که از خروس تخم مرغ پائین آوردن یعنی چه. این بنده و خیلیهای دیگه که الان سالهاست در بند هستند و اسمی ازشون نمیاد با نیت پاک پا به میدان گذاشتن و از اونجائی که سیاست نه پدر داه نه مادر اینگونه افراد مهره های بازی سیاست شدند که در نهایت می سوزند چرا که از هیچگونه حمایتی برخوردار نیستند. نمونه های زیادی زندانی سیاستی فعال بودند که به مراتب اسناد مستند دالبر فعالیت سیاسی داشتند ولی همانگونه که گفتم یا با نظام کنار آ مدند (که البته بهشون خورده هم نمیشه گرفت چون آزادی حق انسانه و اندازه ها متفاوت )ویا اینکه از جناحی حمایت شدند و در نهایت آزاد .
تنها آرزوی من آزادی زندانیان از بند اسارت و آزادی ایران از بند استبداد است چرا که تلاش تمامی این بزرگ مردان برای رسیدن به ایرانی آزاد بود وهست امیدوارم که هرچه زودتر این خواسته تحقق یابد و ما در کشور شاهد هیچگونه فرد سیاسی به اینگونه نباشیم.
جاوید جان جاوید باقی بمان
زنده باد بزرگ مردان ایرانی که من در مقابلشان احساس کوچکی و شرمنگی میکنم...........
یکشنبه 3 خرداد 1388

you39 - بلژیک - هاسلت
neshat - ایران - تهران) آ...ل جاش تو سطل ... بر سرجات...
یکشنبه 3 خرداد 1388

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.