ایرانیان خیلی به یکدیگر هدیه می دهند و از هر فرصت برای هدیه دادن استفاده می نمایند. هر کس که به خانه ی دیگری می رود به اندازه ی بضاعت خود و شان میزبان هدیه ای برای او می برد و هر کس که از سفر می اید برای خویشاوندان و دوستان هدیه می آورد و آنها نیز هدایایی به او می دهند. در فصل بهار،بهترین هدیه گل می باشد و مردم هنگام رفتن به خانه ی دوستان گل می برند و کسانی که باغ بزرگ و گل فراوان دارند،در بامداد،دسته های گل زیبا می بندند و به وسیله ی خدمه برای خویشاوندان و دوستان می فرستند. در فصل گل،در اصفهان هر که را که می بینید گلی در دست دارد و آشنایان وقتی در معابر به هم می رسند گل های خود را به هم تقدیم می کنند.
رسم دادن هدیه طوری در ایران متداول است که محال می باشد کاری بدون دادن و گرفتن هدیه به انجام برسد. در اصفهان ضرب المثلی است به این مضمون که ” از خانه ی قاضی به همان شکل که رفته ای،برمی گردی ” یعنی اگر با دست پر رفته باشی با دست پر مراجعت خواهی کرد و قاضی منظور تو را اجابت خواهد نمود و گر نه بدادت نخواهد رسید. اگر یک رعیت هم بخواهد به شاه عباس شکایت نماید باید هدیه ای برایش ببرد ولو یک جوجه باشد.
در هیچ یک از ممالک جهان به اندازه ی ایران اسم خدا برده نمی شود. تمام ایرانیان از اعلی گرفته تا ادنی،از بامداد تا شام،قبل از هر کار و هر معامله نام خدا را بر زبان می آورند و به خدا سوگند یاد می کنند. درباری ها هنگام قسم خوردن می گویند ” به سر شاه ” یعنی بر سر مقدس پادشاه سوگند یاد می کنیم و غیر درباری ها بنام خدا و بعد از پروردگار، بنام ” علی ” سوگند یاد می نمایند.
ادب و نزاکت ایرانیان چون بحدی است که نمی توان مزیدی برای آن تصور کرد بشکل تملق و اغراق در تملق گویی در آمده است و من فکر می کنم که در جهان ملتی نیست که به قدر ایران در تملق گفتن،اغراق بگوید. وقتی دو نفر در بازار به هم می رسند و آشنا هستند،یکی از آنها به دیگری می گوید من کوچکترین غلام شما هستم. دیگری جواب می دهد که من غلام کوچکترین غلام شما می باشم و چون در ایران، وقت زیاد ارزش ندارد این گفت و شنود مقرون به تملق و اغراق تا یک ربع ساعت ادامه پیدا می کند.
اغراق هایی که درباری ها هنگام تملق گفتن،نسبت به شاه عباس ثانی بر زبان می آورند از حوصله ی نوشتن خارج است و طوری شاه عباس ثانی را تجلیل می کنند که خورشید و ماه و تمام ستارگان آسمان را،برده ی آستان او می دانند و می گویند خورشید و ماه به امر شاه عباس ثانی طلوع و غروب می کند. همه ی این تملق های عجیب،در مورد وصف زیبایی هم به گوش می رسد یا خوانده می شود.
در اصفهان وصف زیبایی زنها مرسوم نیست زیرا اهل ذوق،زنها را نمی بینند تا اینکه زیبایی آنها را وصف نمایند و در عوض زیبایی مردهای جوان را وصف می کنند و می گویند فلان مرد جوان آنقدر زیبا می باشد که خورشید و ماه فقط به امید اینکه بتوانند جمال وی را ببینند،در بامداد و آغاز شب طلوع کنند.
در کشور ایران،سفر کردن برای سیاحت و اطلاع از اوضاع جاهای دیگر مرسوم نیست و حتی دور از تجمل است. یک ایرانی سفر نمی کند مگر برای دو منظور،یکی برای استفاده ” به هر شکل که باشد ” و دیگری برای زیارت.
ایرانیان نمی توانند قبول کنند که شخصی خانه و وطن خود را رها کند و به کشور دیگر برود فقط برای اینکه از وضع زندگی مردم در آم کشور و وضع جغرافیایی آنجا اطلاع حاصل نماید،به همین جهت هر اروپایی که به ایران سفر کند و بگوید برای جهانگردی آمده،مورد سوءظن قرار می گیرد و ایرانیان او را جاسوس فرض می کنند،اما اگر بگوید که برای تجارت آمده،نسبت به وی ظنین نمی شوند زیرا حس می کنند که او برای جلب منفعت سفر کرده است. من چون با عنوان تاجر وارد ایران شدم . براستی تجارت می کردم مورد سوءظن نبودم.
یکی از کارهای مشکل پادشاه ایران،سان دیدن قشون است و سان دیدن ارتش ایران گاهی سه ماه طول می کشد،چون در ایران،قشون را مثل قشون های اروپایی سان نمی بینند و به عقیده من سان دیدن قشون در ایران بهترین نوع سان دیدن در سراسر جهان است. رسم سان دیدن در ایران از این قرار می باشد که هر روز یک فوج ” هنگ ” از افواج ارتش وارد قصر سلطنتی می شود و در یک قسمت از باغ صف می بندد. بعد پادشاه ایران در جای مخصوص می نشیند و افسری که فرمانده فوج است،اسامی یکایک سرباران را با صدای بلند بر زبان می آورد و فی المثل می گوید ” رجبعلی فرزند حستعلی ” چون در ایران وقتی اسم کسی را می برند نام پدرش را هم ذکر می نمایند. سربازی که نامش برده شد از صف خارج شده و به حضور پادشاه می رسد و شاه به دقت قیافه و لباس و کفش و اسلحه سرد و گرم او را از نظر می گذراند و سوال هایی راجع به وضع او و خانواده اش و طرز رفتار افسران با وی،می نماید و می پرسد که آیا مستمری سالیانه خود را دریافت کرده است یا نه؟
در ایران مثل اروپا حقوق سربازان را افسری که فرمانده ی هنگ آنها می باشد،تحویل نمی دهند که او بین سربازان تقسیم کند که مبادا سوءاستفاده شود و روسای افواج،قسمتی از حقوق سربازان را بنفع خود بردارند. در ایران،هر افسر و هر سرباز حقوق خود را مستقیم از صندوق دارهای پادشاهی ” در هر ولایت که باشد ” دریافت می کند و این رسم را شاه عباس بزرگ در ایران بنا نهاد. وضع زندگی سربازان در ایران خوب است و می توان گفت سرباز ایرانی از حیث وضع معاش خوشبخت ترین سرباز دنیا می باشد و برخلاف بعضی از کشورهای شرق،زندگی سربازان تحمیل بر مردم نمی شود. مزایای اینگونه سان دیدن این تست که پادشاه ایران یکایک سربازان خود را می بیند و با آنها صحبت می کند و سربازان پادشاه را از نزدیک می بینند و با او صحبت می کنند. سربازان ایرانی دلیر هستند و اگر افسرانی لایق داشته باشند می توان آنها را از بهترین سربازان دنیا دانست.
متاسفانه رسم خوردن تریاک که از رسوم اشراف ایران است بین افسران ایران است بین افسران ایرانی رواج یافته و آنها را سست کرده است. اشراف ایران،تریاک را در شراب حل می کنند و می خورند و بعد از ساعتی که از خوردن تریاک گذشت،دچار رخوت می گردند و سر را بر متکایی می گذارند و دراز می کشند و به خواب می روند،بدون اینکه خواب کامل باشد بلکه حالی بین خواب و بیداری دارند که خیلی از آن لذت می برند.
رسم خوردن تریاک بین اشراف ایران از علایم بزرگی است و جوان ها برای اینکه خود را بزرگ نشان بدهند از سالخوردگان تقلید می نمایند و من در ایران اشراف زادگان چهارده و پانزده ساله را دیده ام که تریاک می خوردند و ساعت ها بر اثر نشئه تریاک در خواب و بیداری بسر می بردند و به قول ایرانیان چرت می زدند. رسم خوردن تریاک در بین اشراف و افسران قشون،روحیه ی جنگی اشراف اصفهان و افسران ارتش را ضعیف کرده اما سربازان ایران که وسیله خوردن تریاک را ندارند،دلیر می باشند.
همانطور که در فرانسه یک سپاه از اصیل زادگان هست که به اسم تفنگداران خاصه سلطنتی موسوم می باشد در ایران هم سپاهی از اشراف وجود داشت به اسم ” کورچ ” که سربازان سپاه مزبور همه از بزرگان طوائف و عشایر ایران بودند و باید دانست که سلسله ی صفویه را روسای عشایر و طوائف ایران روی کار آوردند. سپاه کورچ چون متشکل از روسا و بزرگان طوائف و عشایر ایران بود خیلی قوی شد و شاه عباس اول که پایتخت را از قزوین منتقل به اصفهان کرد از نفوذ سپاه مزبور ترسید و ان را منحل کرد. امروز در ایران سپاه کورچ وجود ندارد اما افسران ارتش ایران اکثر از اشراف یعنی روسای عشایر و طوائف هستند و حتی بین آنها نیز ” حیدری ” و نعمتی ” دیده می شود. شاه عباس اول کوشید که حیدری و نعمتی را در ایران براندازد اما نتوانست و فقط موفق شد که در اصفهان مانع از اختلاف حیدری و نعمتی شود.
و اما منشاء اختلافات حیدری و نعمتی بر سر چه چیزی بود؟
ایرانیان با اینکه شیعه ی دوازده امامی هستند و همه پیرو یک مذهب می باشند به مناسبت مختصات خودگویی که مجبورند یکی از بزرگان روحانی را پیشوایی خود قرار دهند. در هریک از شهرهای ایران یکی از بزرگان روحانی،یا یکی از عارفان،پیشوای مردم می باشند و سکنه ی شهری فتوای آن مرد را می پذیرند و به موقع اجرا می گذارند. از جمله کسانی که در ایران مقتدای مردم مردم بود،مردی به شمار می آمد به اسم شیخ حیدر مرشد خانقاء اردبیل یعنی رئیس آن خانقاء،و خانقاء درویشان در اردبیل کانون اولیه و اصلی صفویه است و پدران سلاطین صفویه در مدت دویست سال، پسر بعد از پدر،مرشد خانقاء اردبیل بودند تا اینکه صفویه از آنها بوجود آمد. شیخ حیدر در ایران مریدان زیاد داشت و مریدان او را به اسم ” حیدری ” می خواندند و فرزندان آنها بعد از مرگ پدرشان همچنان مرید شیخ حیدری می شدند.
منبع : سایت مجله خبری گجمو
|