سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۸۷ - ۲۲ جولای ۲۰۰۸
زندگی حیوانات از نگاه دوربین 1



















| presidenthamid - ایران - تهران |
عکس سوم ... همین کارارو کردن که آنفولانزا خوکی اومد دیگه ... |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| bahram$hiroshima - ژاپن - هیروشیما |
عکس اخری اگه بدونه کی و داره لیس میزنه؟؟؟؟!!!!!! |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| افسون - افغانستان - کابل |
ایییییییی کوچولو بوسش نکن آنفلوانزا نگیردت نانازی. |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| ss.par par - ایران - تهران |
عکس 3 الهی ننش بلا بگیره که بچشو ول کرده بینی خوک رو لیس بزنه.اه اه |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| yashar22b - ایران - تهران |
جالب بود |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| dler - فنلند - لاهتی |
خیلی قشنگ بودن..... دستت خوش |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| vahid_baghjari - ایران - تهران |
آقا من فهمیدم !!! آنفولانزای خوکی از این بچه پدر سوخته ناقل شده . |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| farzande koroshe kabir - ایران - تهران |
عکس آخری از همه زیباتره. ای کاش تمام مردم دنیا با حیوانات آشتی کنند و بدونند که خیلی از حیوانات از ما برتر هستند. به دلیل این که مثل ما وحشی و مردم آزار نیستند. ما انسان ها بدترین حیوانات روی زمین هستیم. |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| raha_99 - انگلیس - لندن |
من حیوانات رو دوست دارم دوست دارم دوست دارم . خدا از من بگذره .گربه ای داشتم که از بس می چلوندمش و می بوسیدمش ریق ماسو شده بود .
صداش هم تبدیل به یک میو آهسته و از سر بیچاره گی شده بود . یادمه تو حیاط تو بغلم گردشش می دادم بعد روی بند لباس پهنش می کردم از دو طرف آویزون میشد خیلی مواظبش بودم که نیفته اما تو همون حال نازش می کردم و با هاش حرف میزدم اون هم با صدایی که امگار از ماتحتش در میآمد بهم میو میکرد . مادر هر وقت منو تو این وضع میدید صداش در میومد میگفت اون بیچاره رو کشتی ! منم با خونسردی می گفتم حال میکنه . طوریش نمیشه . غیر از خودم هم به هیچکی محل نمی داد به ظلم من عادت کرده بود. خرگوشی داشتیم که سر یک هفته به گربه تبدیلش کردم چون اصلا شیرین حرکات نبود تنها میو نمی کرد . یک ماهی داشتم انگار کتو دامن مشکی تنش بود حوصه اش رو که نداشتم گاهی روزها آب تنگش رو عوض نمی کردم از لابلای خزه ای که رو آبش می بست میومد بالا نفس تازه میکرد دوباره می رفت پایین . خواهرم می گفت بی انصاف آبشو عوض کم ! می گفتم چیزیش نمیشه عادت کرده و بخدا دوسال داشتمش قدشم اندازه یک بند انگشت بود . ماهی عید قرمزی داشتم که بیحال شد چند دقیقه ای گذاشتمش تو فریزر تا حالش جا بیاد . وقتی که برداشتمش حالش حسابی خوب بود و شاد و شنگول شده بود . چند روز بعد دوباره خموده شد دوباره گذاشتمش تو فریزر اما اینبار اشتباهم این بود که به خاطر جمعی سری پیش زود برش میدارم . رفتن از آشپزخانه همان و فراموشی همان . صبح روز بعد چشم از خواب باز کردم یکهو یادم آمد پریدم به سمت فریزر اما تنگ آب و ماهی با هم یخ زده بود . گذاشتم یخش باز شه تا شاید زندگی از سر بگیره اما تنها یک ماهی پلاسیده تحویل گرفتم . کوچک بودم مادر برایم یک جوجه خرید از ذوق شب کنار خودم خواباندمش صبح خدمتکارمان که یادش به خیر بیدارم کرد جوجه خشک شده زیر تنم تو دستش بود با تعجب گفت چرا اینو پیش خودت خوابوندی ؟ تا سه روز گریه میکردم . خدا از من بگذره تازه اینا یه گوششه . |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| $persian$ - ایران - تهران |
وای کوچولو کثیفه چیکار میکنی بابا مامان این بچه کجان یکی جلوش و بگیره |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| افسون - افغانستان - کابل |
رها99 انگلیس - لندن
کلی خندیدم. ولی بیچاره اون ماهی رو یک شبانه روز گذاشتی تو فریزر فرداشم انتظار داشتی که وقتی یخ هاش باز شد زنده باشه.
اگر فیل رو هم یک شبانه روز میذاشتی تو فریزر که زنده نمی ماند. هاهاها شوخی کردم . |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| negin joon - ایرلند - دری |
raha_99 - انگلیس - لندن
اخییی نانازی چه باهالئ تو
لول کلی خندیدم بیچاره ماهیه که یخ زده بود
خوب عزیزم باید مواظب باشئ این بیچاره ها اگر زبون داشتن ....... !!!!!! |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| sahab - ایران - تهران |
خیلی زیبا بود |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| gol-e-sorkh - استرالیا - ملبورن |
raha_99 - انگلیس - لندن
داستان تخیلی جالبی بود نویسنده خوبی هستی |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| darkman - ایران - ایران |
سومی فاتحش خونده شده.......................آنفولانزا |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| نگین-امارات-دبی - امارات - دبی |
عکس سومی مهههههههشره لوووول |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| sam1 - انگلیس - لندن |
رها-99 کجای لندنی ....؟ |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| dosti - ایران - تهران |
raha_99 - انگلیس - لندن
خیلی باهات حال کردم انقدر جالب تعریف کردی که دو بار خوندم...هنوزم انقدر شیطونی؟ |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| raha_99 - انگلیس - لندن |
افسون - افغانستان - کابل
آخه شنیده بودم بعضی آدمها رو یخی می کنن تا در قرنهای دیگه زنده شون کنن . شوخی می کنم ! اما امید دیگه !
negin joon - ایرلند - دری
مرسی . آره بخدا ! اما چه کار کنم منو خل آفریده .
gol-e-sorkh - استرالیا - ملبورن
به خدا اگه حتی یکیش تخیلی بود صد درصد واقعیته . همشم مال خودمه .
تازه یک گنجشک داشتم فداش بشم . نوپولی مثل یک توپ تخم مرغی بود .
شاه پرکش رو کشیده بودم که نتونه فرار کنه و تو خونه آزاد بود فقط شبها می ذاشتمش تو قفس . وقتی می خوابید سرش رو می چرخوند تو گردنش فرو میکرد روی یک پا می خوابید . اونم کجا مثلا روی بالای پشتی مبل .
اسمش رو می شناخت . می بردمش توی حیاط تو باغچه بزرگ ولش میکردم واسه خودش می چرید منم کتاب می خوندم . یک روز دنبال مادرم راه افتاده بود که در حال بیرون رفتن از خونه بود . و بدون اینکه او متوجه شود دنبالش بیرون رفته بود . خودم روم نمیشد داداش کوچکم رو فرستادم تمام خونه های همسایه رو رفت تا ازشون بپرسه ببینه اونجا نرفته داغ دلم تازه شد . اسمش رو شیلا گذاشته بودم . دیگه روی پرنده های ریگم نذاشتم . یک گربه سفید براق هم داشتم اسمش السا بود اسم یک شیر بود . اون حکایتی داشت . اگه تا فردا بگم از حیووناتی که تو خونه بودند خاطره دارم . غاز و اردک های فراوان که روی حوض بسیار بزرگ خانه حرکت می کردند و یکبار یکیشون دزد گرفت مانند یک سگ کلا اردک این خصلت را دارد. نه عزیزم دنیای حیوانات بقدری خاص است که باور کردنی نیست و نزدیم به زندگی ما . |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| Grappa - المان - برمن |
ای جان بلاخره دیدیم تو این عکسها رئیس جمهور ایران هم موتور سواری بلده لـــــــــول.ممنون |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| mohammadmoradi - ایران - تهران |
سلام
من جای اهو بودم گوشه بچه شیر رو گاز میگرفتم ههههههههههههههههها |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| raha_99 - انگلیس - لندن |
dosti - ایران - تهران
نه عزیزم پر و بالم ریخته . اما هنوز مفل یک بچه می مونم با بچه ها هم راحتترم ٬ با بزرگترهایی که مثل خودم هستند آره ! اما با بقیه تو قبضم .
چند بار تو خیابون شگها از بس امواج محبتم رو گرفتند به قدم بلند شدند یا عکی العمل نشون میدن . یا دلم ضعف میکنه واسه گربه . اما الان وقت ندارم بهش برسم دور و وریهام هم دو قطب مخالف هستن یک قطب عاشق حیووناتن ٬ یک قطب نه . البته خودم پافشاری نمی کنم وگرنه می تونم هر دو قطب را موافق کنم .
sam1 - انگلیس - لندن
ببین دیگه ؟! به نظر تو عاقلانه است بگم ؟! به خدا نه ! باور کن من حوصله خودم رو ندارم . من اینجا هر چی دلم می خواد میگم ولی به درد دوستی نمی خورم . تنها دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید . که این دوره اکثرا هوشیارن . |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| nazanin28 - سوییس - برن |
raha_99 - انگلیس - لندن یعنی من دیونم؟لول |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| raha_99 - انگلیس - لندن |
negin joon - ایرلند - دری
نه عزیزم تو گل عاقلی هستی . تو تنها از بعد حیوون دوستی من خوشت اومد . اونی که هم نیش منو دووم بیاره و هم نوش منو تحمل کنه دیوونه است . که تا حالا کسی رو مثل خودم دیوونه ندیدم .
sam1 - انگلیس - لندن
خدا منو میپاد . مرسی. |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| TAAT - ایران - اردبیل |
با حیوانات و طبیعت مهربان باشیم.با گلها و درختان و کشتزارها و جویبارها ،مهربان باشیم.آب ها را آلوده نکنیم،شاخه ای را نشکنیم،بوته ای را نسوزانیم،گُلی را نچینیم و به آئین نیکان سرزمین آئین مهر درآئیم تا خدا عنایتش را از زندگیمان برنگرداند و آفتاب، بر زندگی زیبای دشتهایمان ،گرمی و روشنی بخشد. |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| raha_99 - انگلیس - لندن |
در مورد دزد گرفتن اردک توضیح بدم که پاچه اونو نگرفت . ما همه تو اتاق بودیم پدرم هم ماموریت بود . ناگهان صدای غاز و اردک بلندشد مادر به خدمتکار خانه گفت برو ببین چه خبره ؟ او برگشت وگفت غاز و اردک مدام به بالای پشت بام نگاه می کنن و صدا می کنن . ما به اتفاق مادر به حیاط آمدیم مادر چراغها را روشن کرد حیوونا همینجوری صدا می کردند و یک وری به یک سمت پشت بام مگاه می کردن . یکی از همسایه ها که درجه دار بود و دیوار بدیوار ما خیلی با هم دوست بودیم و در غیاب پدر حواسش به ما بود اسلحه هم در خانه داشت . مادر بلند او را صدا کرد که مثلا او روی پشت بام است . یکد فعه یک کله گنده کچل آهسته اومد بالا که بپاد . همه دیدیم و جیغ و داد کردیم همسایه صدای مادر که او را صدا میکرد شنیده بود و بلافاصله توی حیاط اومده بود . یک کوچه بن بست کنار خونه او بود تا او اسلحه اش رو برداشته بود و از خونه بیرون اومده بود او روی یک ماشبن توی
کوچه پریده بود و فرار کرده بود . از اون پس ما تا مدتها شبها می ترسیدیم توی حیاط بخوابیم . تخت و پشه و بند و داستانها . حالم بد میشه . اصلا مثل یک ماشین بی ترمز شدم . بدم میاد . |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| ateena123 - سوید - یتو بور |
جالب بود |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| farnoosh63 - انگلستان - لندن |
شیرها وپاندا قشنگ بود. دوست دارم لپ اون شیرها رو گاز بگیرم از بس ملوسند |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| shelman83 - انگلستان - لستر |
وای که چه قدر عکس شیرها نازه.خیلی عشقولانه است... |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| lionking - انگلیس - لندن |
عکس هفدهمی احمدی نژاد بود. ولی نمیدانم چرا اثری از هاله نور و امام ته چاه نبود. |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| nirvana20 - کانادا - تورنتو |
من آدم بی رحمی نیستم ولی وقتی که می بینم که گاوی ماتادوری را زخمی میکنه لذت میبرم از بس این ها گاوهای بیچاره را اذیت میکنند و لذت میبرند. همه حیوانات زیبا و دوست داشتنی هستند غیر از سوسک . |
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 |
|
| *پسر شجاع* - ایران - تهران |
raha_99 - انگلیس - لندن
ماجرای شما و دوست جدیدتون رو تا آخر خوندم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم واقعا من فکر می کنم خیلی از اختلافها به خاطر عدم شناخت ما از همدیگه است..... |
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 |
|
| نهفت - ایران - تهران |
raha_99 - انگلیس - لندن
با این چیزهایی که تعریف کردی و خاطرات متعدد دارم تصور میکنم تو باغ وحش بزرگ شدی.ببخشید این توهین نیست.تصور منه از خاطرات شما.
فقط با نهنگ خاطره نداری |
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 |
|
| raha_99 - انگلیس - لندن |
نهفت - ایران - تهران
میشه گفت تقریبا یک با غ وحش از حیوانات اهلی همواره داشتیم . البته در مقاطع مختلف زندگی اما همواره انسانهایی که تربیت این حیوانات را به عهده داشتند آن حیوانات را بهتر از بسیاری از انسانها که هنوز خوی حیوانیشان را از دست نداده اند تربیت کردند . ببخشید منظورم به شما نیست به اونایی ست که حتما شما جز او نا نیستین .
|
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 |
|
| Azadikhah - هلند - تکسل |
مرسی جالب بود. |
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 |
|
| ehsan.b1362 - ایران - یزد |
واقعا زیبا بود |
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 |
|
| nasim_nana - فرانسه - استرازبورگ |
raha_99 - انگلیس - لندن
دوست عزیز یک رومان بنویس در مورد حیواناتی که داشتی خدای پر فروش میشه اسمشم بزار جنایت به حیوانات |
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 |
|
| iRONIC - سوعئد - استوکلم |
چی میگین شوماها ؟؟؟
به جون امام این خوکه از 100 تا اخوند تمیزتره...! |
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 |
|
| raha_99 - انگلیس - لندن |
nasim_nana - فرانسه - استرازبورگ
سوژه برای رمان زیاد دارم اما دستم تو حناست . البته ایده شما جالب است
ولی اسمش نه ! بهتر است بگذارم محبت به حیوانات :
چون ما درون را بنگریم و حال را نی برون را بنگریم و قال را
البته این نظر حیواناتم بود . آنها راضی بودند من تربیت و نگهداریشون رو به عهده بگیرم حالا کو بمیرن . آخه من خودم هم هینطوریم |
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 |
|
| نهفت - ایران - تهران |
raha_99 - انگلیس - لندن
نمیشه گفت یه باغ وحش از حیوانات اهلی.معمولا تو باغ وحش حیوانات وحشی رو نگه میدارن.
البته در مقاطع مختلف زندگی انسانهایی که مسؤل تربیت این حیوانات شده بودند نتوستن به وظیفه اصلی خودشون که تربیت انسان بود بپردازن.و نتیجه این شد که این حیوانات را بهتر از بسیاری از انسانها یی که با اونا بزرگ شدن تربیت کرد. اون حیوانات که خوی انسانی رو نپذیرفتن و ترجیح دادن همان خوی سابق رو داشته باشن به شکل انسان باقی موندن.و اون انسانهایی که صورت حیوانی داشتن و باطن انسانی توی فریزر یخ زدن.
دنیای حیوانات بقدری خاص است که باور کردنی نیست.
حتی اردک هم میتونه یه درس باشه ....
امیدوارم همه انسانها بتونن از این بلا تکلیفی انسان-حیوان بیرون بیان و به سمت انسانیت حرکت کنن و در صورت کمبود امکانات حداقل به سمت گونه ای از حیوانات انسان خوی میل پیدا کنن.
نتیجه گیری اخلاقی: وظیفه تربیت را به خدمتکارمان بسپاریم. |
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1388 |
|
| m uk - انگلستان - منچستر |
raha_99 - انگلیس - لندن
سلام رها من اون گربه هستم خدمت کارتون خوبه؟شو اف نکن اسایلم سیکر. |
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1388 |
|
| raha_99 - انگلیس - لندن |
نهفت - ایران - تهران
با شما در مورد جا به جایی رفتار انسانها و حیوانات کاملا موافقم و شاید به همین دلیل خانواده ما توجه بسیاری به حیوانات میکردند . کسانی را می شناختم که سگهای خاصی را پرورش میدادند و حاضر نبودند که یک ساعت وقتی را که صرف آنها می کنند صرف جامعه انسانی کنند چون یک دست در جامعه ای که هر چه بیشتر از اصل خود دور نیشد کاری نه سهل بود . اما ما و تربیت ما به گونه ای بود که کارها را تنها به دیگران وا نمی گذاردیم و منتظر باشیم که دیگرانی که در جامعه اشتباهی در جایی نشسته اند ما را هدایت کنند . والدین ما به ما فرزندان و خدمتکارمان که مانند یکی از اعضا خانواده بود آموخته بودند که خود دست خود را باید به زانوی خود گرفت و با توکل به خدا مشت مربیان دروغین را باز کرد ٬ و بعضی از ما این را کاملا گرفته که نتیجه آن را شاهدید. من خود بشخصه هیچ زمان چشمم به دهان و رفتار دیگران نبوده که دنبالشان بع بع کنم حاضر شوم واق واق کنم تا عر عر نشود اما بع بع هرگز هرگز هرگز !
دیگر اینکه احتمالا همانگونه که شما چند حیوان را جمیع حیوانات عالم می دانید که تنها جای نهنگ در این مجموعه در خانه ما خالی بوده است تا کنون به باغ وحش نرفته اید تا ببینید حتی در آنجا مرغ و خروس هم هست و انواع گونه حیوانات نه تنها وحوش به معنی خاص . |
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1388 |
|
| raha_99 - انگلیس - لندن |
m uk - انگلستان - منچستر
من دنبال گربه های با اصالت و صاحب نژاد بوده و هستم . تو در این مجموعه نیستی و مجموعه ات را اگر لازم بود برایت بیشتر میشکافم . تو چرا اینهمه دردت اومده . حالا بگو سر پیازی یا ته آن و یا اصلا اصل آن .
ببین احتمال فراوان میدهم از بسیاری گوشه و نقاط آشنایانی پی به هویت من از گفته هایم برده اند هر کدام در جای خود و شهادت خود و اینقدر شعور دارند که نزد خود نگه داشته و بروز ندهند . همچنین من این مطالب را از ایرانیان انگلستان مطرح می کنم . حتما میدانی که این کشور به کشور دوربین معروف است مطمئن باش آنها خیلی هم این سایت و توجه به آن یا هر چیزی را که در کشورشان اتفاق بیفتد از نظر دور ندارند . من شرایطی دارم که اگر نزد بالاترین مقام این کشور عرضی داشته باشم می توانم . اما تا کنون به امر خداوند تنها به خودش و خودمان تکیه کرده ایم . مگر که امر او بر این قرار بگیرد که تماسی داشته باشم که استارت این حس در من از دیروز شروع شده است تا ببینم تا کی میتوانم استقامت کنم . احتمالا دعوت شدید است که مرا آشفته کرده . من دو الی سه سال پیش چیزهایی را که دیده بودم را گوشه ای از آن را ابراز کردم که دیدار یکی از آنها بود اما نمی دانم چون خود علاوه بر اینکه محبتی قلبی دارم ولی هیاهو را دوست ندارم . البته می دانم به دور از هیاهو اتفاق می افتد اما . تحمل بعضی قید و بندها حتی موقتی برایم سخت است .
هرکسی از ظن خود شد یار من . اگه خواستی واسه مشکلت سفارش کنم . هر چند که کرده ام اما چشم بینا می خواهد که تو نداری متاسفانه .
اما در نا امیدی بسی امیر است اینگونه نمی ماند . درست می شود . فرق نمی کند به کدام سو حداقلش این است که تکلیف همه با خودشان معلوم می شود . |
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1388 |
|
| نهفت - ایران - تهران |
raha_99 - انگلیس - لندن
دوست بلا تکلیف من
فرمایشات گذشته شما مملو بود از حس حیوان دوستی و احترام به حقوق حیوانات و دفاع از موجودیت این مخلوقات و بیان این دلیر مردیها...آفرین برتو.
خانواده های بسیاری میتوان برگزید که هم و غم خویش را در توجه به فرزندان سپری کردند و از توجه به حیوانات غافل شدند. چه مصیبتی ...که اینان به اصل آفرینش نزدیک می شدند . سگی خاص را میشناسم که حاضر نبود یک دقیقه با آمر و ناهی خویش بگذراند...چه حاصل که اسیر بود وبرده. اما طنز گفتارتان را پسندیدم .
که کار به کس واگذار نکردی و به ناکس واگذاشتی.ما ماندیم و سعی بر بهبود نمودیم ... تو در انتظار نماندی و گریختی از این قفس و به دام دیگر گرفتار شدی.در جامعه ای که کسی اشتباهی در جایی نیست ، و این نو رسیدگان هستند که در جامعه اشتباهند. نوشتی که دست بر زانوی خویش رسالتی داری.من هم به نظاره می نشینم تا فقط یک مشت باز شده راستین راببینم.بعدها هم دروغین.....
من تورا بع بع کنان ، واق واق کنان و عرعر کنان نمیخواهم . انسانیت خویش پاس بدار و گاهی هم به چشم و دهان و رفتار دیگران بیندیش . گر نیک دیدی بپذیر که این عقل است و صواب.
اما جمیع حیوانات عالم را در جمیع باغ وحش های دنیا هم نمیتوان یافت .و من هم جز این نمیدانم.باغ وحش نسبتی است از چند حیوان به کل حیوانات
که تصور من بود از آن جمله که گفتم.
نیک گفتی که به باغ وحش نرفته ام که من یارای دیدن حیوان در بند ندارم و نامی جز زندان وحش را بر آن برازنده نمیدانم.تا چه رسد دست به آزار این مخلوقات خداوندی بزنم ...به معنای خاص..
نتیجه گیری : دوست عزیز به عکس آخری نگاه کن.ببین زبون محبت به سر وروی دشمن ذاتیش می کشه . برای همه ما یه درسه.
خدایا مارو ببخش
|
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1388 |
|
| raha_99 - انگلیس - لندن |
مسولان محترم سایت خوب ایرانیان انگلستان و مدیریت محترم از فضایی که ایجاد کرده اید تا هرکس با هر عقیده و افکار و منش بتواند خود را ابراز کند سپاسکزارم .
موفق باشید و دست حق همواره با شما باد .
نهفت - ایران - تهران
همونی هست که شما می گویید خوش باشید .
گفتنیها را گفتم . شنونده عاقل باشد . نمی توان که مدام حتی بچه های ده دوازده ساله را بغل کرد و یا کولی داد .
فیل هم یاشد از پا می افتد. بنا براین برای تجدید قوای فیل فلک زده و دوری کردن بچه ها از تنبلی تا رسیدن به آگاهی لازم است در حال حاضر هر دو سو کمی به خود بیندیشیم تا نتیجه مطلوب حاصل شود . جواب بعد از این شما انگار به دیوار است چون دیگر گفتگوی شما یک طرفه است .
شعری برای خط آخر شما و تعریف محبت و یا آن سگ دربند از منظر نگاهتان از مولانای عزیزم می گذارم قبل از آن توضیحی را لازم می دانم . آن آهو آیا زمانی که دشمن خودش خواست بچه هایش را بدراند باز هم کله قاتل را می لیسد و با مهر به او جواب میدهد ؟! او هنوز بچه است و پی نبرده است کسی را که می لیسد و مدح می کند و با دستمال ابریشمی رطوبت آب دهانش را هم پاک می کند همانهایی هستند که تا کنون بچه های زیادی را تکه پاره کرده اند . حتما بسیار بیشتر از این یک جمله خدایا ما را ببخش بگویید . شبانه روز ٬ در خواب و بیداری ٬ در مستی و هوشیاری ! شاید درگاه رحمت الهی باز شده و در دل آن مادران زخم خورده بیاندازد تا حداقل کمی از گناه قاتلان فرزندانشان را ببخشند . این اندازه که گفته اید بسیار بسیار کم است .
حرفها گفته شد و نقطه نظرات عنوان ٬ تنها تامل و تعمق لازم دارد نه تکرار مکررات . عاقلان را باید اشارتی کافی باشد باید ! اما همه چیز عوض شده است .
ضمنا اگر بخواهم تا هزار روز می توانم با شما لفظ قلم و ادبی صحبت کنم اما باز هم بی دقتی کردید چون گفتم از قالب بدم میابد و هر قالبی را که برای مدتی مجبور به استفاده ابزاری از آن بشوم را در اولین فرصتی که دیگر ضروری نباشد را می شکنم . بنا براین با این ترفند با من رفتار نکنید تنها بفهمید همین . و اما شعر مولانای عزیز دلم و عزیز دل بسیاری .
نه که قصاب به خنجر چو سر میش ببرد
نهلد کشته ی ٬ خود را ٬ کشد آنگاه کشاند
چو دم میش نماند ٬ ز دم خود کندش پر
تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند
به مثل گفتم این را ٬ و اگر نه ! کرم او
نکشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند ٬ به که ماند ٬ به که ماند ٬ به که ماند !
هله ! خاموش که بی گفت ٬ از این می همگان را
بچشاند ٬ بچشاند ٬ بچشاند ٬ بچشاند . |
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1388 |
|
| نهفت - ایران - تهران |
raha_99 - انگلیس - لندن
نقطه نظرات من ، یادآوری بود تا لااقل چند حیوان از آزار شما در امان باشند.انسانها بمانند... خیلی جالبه که شما از تعریف آزار حیوانات تا اشعار مولوی را برای من نقل کردید .اما از اصل کار خویش عذرخواهی نکردیدو سعی کردید بحث را منحرف کنید.
دوست عزیز: به نظر میرسه تنها کاری که نمیکنید فکر کردن به اعمال خودتونه. خب ... راحت باشید. شاید نخواید درمان بشید. گفتگو با توی د..نه نشاید ما را.... |
شنبه 26 اردیبهشت 1388 |
|