آکادمی سلطنتی انگلیس در لندن، از جیمز مورای و همکارانش به خاطر کاربرد ریاضیات در عرصه های متفاوت تقدیر کرده است.
مورای با همکاری دوستان پژوهشگر خود کتابی با نام ریاضیات ازدواج را سال ۲۰۰۵ منتشر کرده که در آن به طلاق و ناکامی در پیوندهای زناشویی بر مبنای محاسبات ریاضی و به کارگیری نمودارها می پردازد.
در کتاب ریاضیات ازدواج از طریق تئوری های علمی، ریاضیات در خدمت تحلیل رابطه زناشویی و پیش بینی آینده آن قرار می گیرد و در واقع ازدواج به مثابه مدلی در نظر گرفته می شود که با پارامترها و متغیرهای متفاوت مشخص شده و به کمک محاسبات دیفرانسیل، حرکت و توسعه غیرخطی قابل پیش بینی می شود.
نکته جالب این جاست که ارزیابی های علمی این پژوهش ابتدا قرار بود، برای استفاده مشاوران و روانشناسان در نظر گرفته شود، اما از آن جایی که نتایج ارزیابی ها به صورت غیر قابل تصوری واقعی و تکان دهنده بودند در قالب کتاب برای عموم درآمدند.پیش بینی ها به واقعیت رسید و نیمی از این زوج ها طی ۱۰ سال از یکدیگر جدا شدند و در مجموع ۹۴درصد ارزیابی های ریاضی منطبق بر واقعیت بود. حتی در مورد پیش بینی آمار طلاق ها هم مدل های ریاضی موفقیتی صد در صد را نشان می دهند و در کل تنها در موارد اندکی، پیش بینی ها دقیق نبودند. به اعتقاد مورای، ریاضیات همیشه راست می گوید و حق با ریاضیات است وحتی برای زوج های جوانی که در ابتدای راه با عشقی رویایی زندگی مشترک خود را آغاز می کنند هم با استفاده از علم ریاضیات می توان پیش بینی های واقعی و متفاوت از آن چه تصور دارند، انجام داد...
مرد: اشتباه کردم، همان موقع که رفتیم پیش متخصص هوش، حلق و پیش گو، باید می فهمیدم تو به درد من نمی خوری؛ بنده خدا کلی سعی کرد به من بفهماند که تو یک تابع سینوسی مطلوب نیستی، حیف که ضریب جذرت زیاد بود، چه می دانستم بعد از ازدواج ۱۸۰ درجه تغییر زاویه می دهی ؟زن: ولی تو از همان اول هم برای من هیچ جاذبه ای نداشتی، درست مثل کسری که نه صورت داره نه مخرج! مرده شور ببره آن هیکلت را که انگار از زیر رادیکال کشیدنت بیرون !
مرد: عجب کاری کردم، یارو گفته بود جواب تست نشان می دهد بهتر است هیچ فصل مشترکی نداشته باشید ها...!
زن: تو بهتره تست آی کیو می دادی ...
مرد: همین دیگه ......اگه به خاطر اون تابع مشترک لعنتی نبود من نمی اومدم تو رو بگیرم
زن: امر بهت مشتبه نشود. تو جذر مرا هم نمی تونستی بگیری !حماقت از خودم بود که از بین اون همه اقلیدس وبطلمیوس......رفتم اینانوس را انتخاب کردم .
مرد: کاش من هم نوسترآداموس را انتخاب می کردم که به پیش گویی اش اعتماد داشتیم !
زن: حالا می گویی که چی؟ اگه دوست داری مهریه ام را بده و پاتو از زندگیم بکش بیرون !
مرد: چرا معادله را n مجهولی می کنی؟ مهریه ام کجا بود؟ لابد تا الان با تصاعد هندسی هم به نرخ روز شده ؟
زن: بله به توان ۵ رسیده. چی خیال کردی ؟
مرد: هیچی، با این قوانین قشنگ بعید نیست که به زودی حدش به بینهایت میل کنه .
زن: از چی می ترسی؟ تو که یک اپسیلون را هم نداری. با همین قوانین قشنگ از زندان هم خبری نیست. اول، وسط و آخرش باید همین جا موازی خودم باشی.مرد :حالا این حرفا رو فاکتور بگیر ...می خوای بریم یک بار دیگه تست بدیم شاید اشتباه شده باشه ؟!زن: لازم نکرده، همان یک بار برای هفت انتگرالمان بسه. حقوقت که بین اقساطمون تقسیم می شه. دیگه باقیمانده نداره که بخواهیم از این خاصه خرجی ها بکنیم ......!
و این قصه همچنان ادامه داره..............
|
|
|
|
|
|