غذای ایرانی از نگاه بین المللی و توریستی

غذای ایرانی از نگاه بین المللی و توریستی

در میان جوامع ایرانیان خارج از کشور در شهرهای مختلف جهان، نام تورنتو همیشه از جایگاه خاصی برخوردار بوده است.
حضور بیشمار ایرانیان و سیاست‌های دولت و جو اجتماعی کانادا که مبنی بر استقبالی خاص از جوامع "اقلیتی" است باعث پا گرفتن یکی از وسیع‌ترین و فعال‌ترین جوامع ایرانی خارج از کشور شده است. اما اگر نگاهی دقیق‌تر به این جامعه‌ی ایرانی داشته باشیم قلب آن نه در "تورنتو" که در واقع در "یورک" می‌زند.
تجمع اصلی ایرانیان بیشتر در شهرهایی مثل ریچموند هیل و تورن هیل و نورت یورکِ سابق (شمال تورنتوی امروز) است. از همین روست که وقتی هفته‌ قبل دیدیم در فهرست 110 رستوران برتر منطقه‌ی یورک هیچ نامی از رستوران‌های ایرانی نیست حق داشتیم تعجب کنیم. حتی اگر پرشین فود قرار بود جایی در میان غذاهای برتر تورنتو،‌با این همه تنوع بسیار و بی‌نظیر در آمریکای شمالی، نداشته باشد، عجیب نیست که حتی در منطقه‌ی یورک نیز جایی به رستوران‌های ایرانی تعلق نگرفته است؟
نگاهی جامع‌تر در ضمن به یادمان می‌آورد که قضیه محدود به تورنتو و حومه‌هایش نمی‌شود. واقعا در سراسر جهان غذای ایرانی چه جایگاهی یافته است؟ چند بار پیش می‌آید که وقتی شخصی یا گروهی در پایتخت‌های بزرگ جهان می‌خواهند آخرهفته خود را بگذرانند هوسِ "غذای ایرانی" به سرشان بزند؟ در یکی از قسمت‌های سریال معروف "دوستانFriends شاهدیم که جویی، شخصیت داستان، می‌گوید به این دلیل دوست دارد در نیویورک زندگی کند که در این شهر می‌شود «در ساعت 3 نصفه شب غذای چینی سفارش داد.» آیا این اتفاق برای غذای ایرانی هم می‌افتد؟ رستوران‌های ایرانی در سراسر جهان چه قدر پاتوقِ ایرانی‌ها هستند و چه قدر پاتوق عاشقان غذاهای ایرانی از ملیت‌های مختلف؟ ‌ ‌
هر بررسی منصفانه‌ای خبر از این می‌دهد که غذای ایرانی توفیق چندانی نیافته است. ریشه‌ی این معضل کجاست؟ آیا مشکل از خود غذای ایرانی است یا از سوعملکرد صنعت رستوران‌های ایرانی در خارج؟
این معضل ابعاد مختلفی دارد و حداقل به نظر نویسنده‌ی این سطور، بخش عمده‌ای از آن به مختصات خود غذای ایرانی (و نه عملکرد ایرانیان خارج در این زمینه) مربوط می‌شود.
غذای ایرانی؛ از دیرباز تا کنون
واقعیت این است که غذای ایرانی در تاریخ جوامع بشری به موقع خود نقش به سزایی بازی کرده است. نگاهی به تاریخ فرهنگ غذایی بشر نشان می‌دهد که غذای ایرانی، حتی در غیاب امپراتوری ایران یا هرگونه موجودیتِ دولت‌ملتی، روی عادات غذاخوری بخش اعظمی از مردم جهان تاثیر خود را گذاشته است.
نجف دریابندری در مقدمه‌ی اثر بی‌نظیرش، "کتاب مستطاب آشپزی"، حتی ادعا می‌کند که غذای ایرانی در کنار غذای غربی (یا به قول دریابندری "رومی)" و چینی یکی از سه مکتب مادر آشپزی جهان بوده است. حتی اگر در صحت این گفته شک کنیم، شکی نیست که آن‌چه می‌توان از آن به عنوان آشپزی ایرانی نام برد تاثیر خود را از اروپای شرقی تا امپراتوری عثمانی سابق تا شبه‌جزیره‌ی عربستان بر بخش‌های اعظمی از جهان گذاشته است.
اما متاسفانه یا خوشبختانه این تاریخِ "پرافتخار" ارتباطی به وضع کنونی "آشپزی ایرانی" ندارد. واقعیت در این است که وضع کنونی آشپزی ایرانی بسیار وخیم است و هیچ تعریفی ندارد. ریشه‌ این مشکل به فرهنگ شهرنشینی و گردشگری در ایران برمی‌گردد و این واقعیت که صنعت رستوران و غذا در تهران و سایر شهرهای بزرگ هیچ وضع جالبی ندارد. تنوع غذاهای موجود در رستوران‌های ایران بسیار اندک است.
شاید خیلی‌ها از خواندن این جمله تعجب کنند و به نگارنده اعتراض کنند که آیا تابحال به تهران سفر نکرده و در رستوران‌های هندی، چینی، ژاپنی، لبنانی، مکزیکی، فودکورت‌های ملل مختلف غذا نخورده است و یا "پیتزایی"ها و همبرگری‌های مختلف را که هر شب پر از جوانان ایرانی می‌شوند ندیده است؟ آیا خبر ندارد که شیراز را بعضی‌ها به علت ازدیاد رستوران‌هایی پیتزایی، "پایتخت پیتزای جهان" می‌نامند؟ ‌ ‌
پاسخ این است که این‌ها هیچ کدام دلیل بر رونق و پیشرفتگی فرهنگ رستورانی نمی‌شود. رستوران‌های ملل مختلف که در پایتخت و چند تا از شهرهای ایران موجودند همه از نوع بسیار گران و خاص هستند و مخاطبین آن‌ها بیشتر "سفارتی‌ها" و خارجی‌ها هستند و باز هم تعدادشان، با توجه به جمعیت تهران و شهرهای بزرگ، ناچیز و اندک است. از طرف دیگر رستوران‌هایی که قیمتی مناسب "طبقه‌ی متوسط" و قشر وسیع‌تر ارائه می‌کنند غذایی با تنوع بسیار محدود ارائه می‌دهند. رستوران‌های "سنتی" ایرانی معمولا به جز چند نوع کباب (گیرم بااستخوان و بی‌استخوان)!‌و دیزی و یک نوع خورش و ماهیچه و ماهی (که معمولا چند تای این‌ها هم در آن روز خاص "موجود نیست)" چیزی ندارند. این‌ها در واقع غذاخوری‌های "مجلسی" هستند و وجناتشان بیشتر به عروسی و عذا و ولیمه و مراسمات اینچنینی می‌خورد تا مکانی برای گذراندن یک شب در شهر. ‌وقتی کار به سفر و گردشگری می‌رسد وضع از این هم بدتر می‌شود. شمال ایران با این همه غنای غذایی و موج عظیم مسافرانی که دریافت می‌کند هنوز صنعت رستورانی قدرتمندی از خود بیرون نداده است. واقعیت این است که بسیاری از مسافرین ایرانی ترجیح می‌دهند با تحمل مصائبی عظیم غذای "خانگی" را در سفر بپزند و بخورند (گاهی به این علت که فرض شده خانم‌ها حق سفر و لذت بردن از سفر مثل بقیه را ندارند و باید به عنوان آشپز همراه عمل کنند)! و "غذای بیرون" را نخورند. ‌این به قدری در فرهنگ ایرانیان جا افتاده است که "غذای بیرون"‌در ایران معمولا مترادف با مریضی و کیفیت پایین است و "غذای خانگی" ارج و قرب بسیار بیشتری دارد. ‌
‌ آیا نتیجه این است که ایرانیان در خانه سفره‌ای بسیار رنگارنگ و متنوع دارند و فقط از فقدان رستوران‌رنج می‌برند؟ ایکاش چنین می‌بود. اما قضیه به همین‌جا ختم نمی‌شود. رابطه‌ی ارگانیک سفره‌ رستوران‌ها و سفره‌ خانه‌ها، بخصوص در دنیای مدرنِ سرمایه‌داری که دیگر بخش اعظم جمعیت باید برای امرار معاش "بیرون از خانه" کار کند، باعث شده است که این عدم تنوع به سفره‌ی خانه‌ها نیز راه پیدا کند و نتیجه این است که امروز، در آغاز قرن بیست و یکم، تنوع غذای خانواده‌ی ایرانی هیچ چنگی به دل نمی‌زند. مقایسه‌ای سرسری با سایر بخش‌های آسیا مثلا سفره‌های آسیای جنوبی (هند، پاکستان، بنگلادش، سری لانکا و ...)،‌آسیای شرقی (چین، ژاپن، کره و ...) یا آسیای جنوب شرقی (مالزی، اندونزی، ویتنام و ...) غذای ایرانی را به معنای کلمه شرمسار می‌کند.
خانواده‌ی ایرانی در طول یک سال از چه ادویه‌های مختلفی استفاده می‌کند؟ (اصلا در چند خانه به جز زردچوبه و فلفل سیاه و قرمز و گیرم چند بسته‌آماده‌ی ادویه‌ی "پلو" چیزی پیدا می‌شود.) به جز خورش چند نوع غذا در سال در خانه پخته می‌شود؟ از همان خورش‌ها، چند نوع در طول سال پخته می‌شود؟‌
اگر بخواهیم به این سوال برسیم که چند خانواده‌ ایرانی با غذاهای خارجی آشنایی دارند اوضاع حتی سیاه‌تر می‌شود. متاسفانه این محدودیت تنوع باعثِ محدودیت سلیقه (که امری است کاملا اکتسابی و تاریخی) نیز باعث شده است. نگارنده‌ این سطور زمانی که به عنوان راهنمای توریستی به همراه ایرانیان به نقاط مختلفی از جهان سفر می‌کرد با تعجب شاهد دو روند عجیب بود:
1) این‌که ایرانیان چطور در نقاط مختلف دنیا از امتحان غذاهای محلی طفره می‌روند و به آن‌ها حتی لب هم نمی‌زنند و تمام غذای خود را در رستوران‌های ایرانی و فست‌فودهای خارجی می‌خورند.
2) این‌که چطور این امر با استدلالات شبه‌نژادپرستانه‌ای توجیه می‌شود که غذای "بقیه" را پست‌تر و پایین‌تر از غذای ایرانی می‌داند. برای هر کسی که کمترین سررشته‌ای از فرهنگ غذایی داشته باشد این استدلال که غذای ایرانی مثلا در وضعیت بهتری از غذای چینی‌ها،‌هندی‌ها یا یکی از مللی که در بالا نام بردم به سر می‌برد، بیشتر به شوخی‌شبیه است.
راه‌حل: باید از این بن‌بست بیرون آمد
غذای ایرانی باید از این بن‌بست بیرون بیاید و چاره‌ی این راه، به نظر من، بیش و پیش از هر چیز به تغییر فرهنگ شهرنشینی، درک بهتر معنای رستوران در شهرهای بزرگ، و در نتیجه تغییر گسترده‌ی عادت‌های غذایی است. تنها وقوع این رویدادها در کشور مادر است که می‌تواند به اتفاق‌های بزرگ و مثبت برای غذای ایرانی بیافتد و آن‌وقت این تغییر نتیجه‌ی خود را از تورنتو تا کوالالامپور در بین جوامع ایرانی هم نشان می‌دهد. ایرانی‌ها باید با کمی کنجکاوی و ماجراجویی بیشتر به سراغ غذاهای ملل دیگر بروند. در عین حال سنت‌ها و پیشینه‌ی غذایی نقاط مختلف ایران باید بیش از پیش زنده شود و توسط بستر اصلی جامعه اتخاذ شود. ‌ ‌
اگر گیر آوردن بسیاری غذاهای ایرانی در رستوران‌های تهران مشکل است، گیر آوردن غذاهای محلی در رستوران‌های سایر شهرهای ایران به کلی غیرممکن است.
نگارنده خود به یاد می‌آورد که چندی پیش پس از چندین ساعت چرخش در شهر همدان نتوانست هیچ غذای محلی این شهر را در یک رستوران پیدا کند (و همدان قرار است از شهرهای "توریستی" ایران باشد.) به جز شمال ایران (که از نظر تنوع و غنا حق دارد چون الماسی بر تارک آشپزی ایرانی بدرخشد و جایگاه شایسته‌ی خود را در آشپزی جهان نیز بیابد) سایر غذاهای محلی در هیچ سطحی شناخته شده نیستند و به صورت رستورانی ارائه نمی‌شوند.
قاعدتا نمی‌توان مثلا از مردم پایتخت‌نشین، که تولیدکننده‌ی بستر اصلی فرهنگ هستند، انتظار داشت برای چشیدن سنت‌های اصیل غذایی لرستان به سیاه‌چادرهای عشایر بروند! این سنت‌های غذایی تنها وقتی در بستر اصلی ادغام می‌شوند که بازتولیدی رستورانی پیدا کنند.
شمال ایران، خوزستان، اصفهان، آذربایجان، جنوب ایران (علاوه بر خوزستان)، مرکز ایران (همدان، یزد و ...) و کردستان هر کدام می‌توانند جرقه‌های آغاز احیای غذای ایرانی شوند. واویشکا و لخلاخ و خورش ماست و قابیل و قاووت و انگشت‌پیچ و سیب‌پلو باید به نجات آشپزی ایرانی بیایند.
اما این‌گمان که تغییر غذای ایرانی باید از کشور مادر شروع شود به معنی دست روی دست گذاشتن صنایع غذای ایرانی در خارج از کشور نیست. این بخصوص در مورد شهر ما تورنتو صدق می‌کند چرا که نبض جامعه‌ی ایرانی این شهر جوری با جامعه‌ی ایران می‌زند که بعید نیست تغییرات فرهنگی در تورنتو هم تاثیر به سزایی بر ایران بگذارند. رستوران‌‌های ایرانی خارج می‌توانند و باید در احیای فرهنگی غذای ایرانی نقش بازی کنند. رستوران انار نمونه‌ی خوبی از رستورانی است که غذاهای متنوع‌ایرانی که کمتر در خانه‌ها درست می‌شود (مثل مرصع پلوی تهرانی یا "غذاهای ویژه" محلی) را در مرکز شهر تورنتو به جهانیان ارائه می‌کند. رستوران‌های مشابهی که از گتوهای ایرانی شمال بیرون بیایند و به میانه و جنوبِ شهر (از اگلینتون به پایین) بروند می‌توانند در این میان نقشی بازی کنند. ‌ ‌
رمز موفقیت آن‌ها نه در غرور به "غذای ایرانی" که در پذیرفتن محدودیت و وضعیت ناگوار کنونی آشپزی ایرانی و دست زدن به ابتکارهای مختلف خواهد بود: رستوران‌های بوفه‌ی "هر چقدر می‌خواهی بخور" با حداقل 25 نوع سالاد و غذا، دسرفروشی‌هایی که عناوینی مثل بستنی زعفرانی و فالوده‌ی شیرازی (و کرمانی) را معرفی کنند، رستوران‌های خیابانی که غذاهایی با قیمت ارزان (حداکثر 7 دلار) ارائه می‌کنند، رستوران‌های مخصوص سفارش تلفنی که در بخش اعظمی از شب سرویس می‌دهند، رستوران‌های ترکیبی با آشپزهای حرفه‌ای و خوش‌ذوقی که غذای ایرانی را با سایر سنت‌های بزرگ غذایی مثل چینی یا غربی پیوند بزنند و ...
تنها در پس چنین چشم‌اندازی است که روزی می‌توانیم شاهد باشیم کسی بگوید: "یکی از دلایلی که عاشق تورنتو هستم این است که می‌توان ساعت 3 نصفه شب کباب حسینی ایرانی سفارش داد و بعد هم روی آن بستنی زعفرانی با دانه‌های یاقوتیِ انار خورد.

نوشته ایی از آقای آرش عزیزی - سایت سلام تورنتو

jacopo - ایتالیا - میلان
دلم لک زده واسه مادرم و مادر بزرگم
اصلا برام مهم کسی از غذای ایرانی خوشش نیاد
لیاقتشون همون غذای چینی هست
جمعه 4 اردیبهشت 1388

LiliRose - کانادا - تورنتو
طبق آمار تعدار ایرانیان مقیم کانادا کمتر از 100000 نفر است که اگر این تعداد را بین ونکوور و تورنتو تقسیم کنیم می شود حدود 50 هزار نفر .خوب شما توقع دارید این 50 هزار نفر از جمعیت حدود 3 میلیون تورنتو چه کار کنند که غذای ایرانی ترویج پیدا کند؟؟؟
از طرفی جامعه فعال تورنتو در اصل 20 -30 تا مغازه هستند که در یک منطقه در شمال نورث یورک قرار دارند و اصطلاحا پلازای ایرانی نامیده میشود.در بعضی از این مغازه ها ٬هم گوشت-مرغ-ماهی-برنج-نان-شیرینی-کنسرو ...فروخته می شه . قیمتها هم به نسبت فروشگاههای کانادایی بالاتر و شاید 2 برابر فروشگاه چینی است.
یک جوری می نویسند جامعه فعال تورنتو آدم ندونه فکر می کنه چه خبره!!!!
جمعه 4 اردیبهشت 1388

_Persia_ - انگلستان - لندن
مرزبان ایرانی در تیراندازی نیروهای افغان به شهادت رسید
دو مامور مرزبانی ایران هنگام تعقیب قاچاقچیان در نقطه صفر مرزی با افغانستان در اثر تیراندازی نیروهای افغان در داخل خاک ایران مجروح شدند و یکی از آنان به شهادت رسید
به گزارش روز پنجشنبه خبرنگار سیاسی ایرنا، یک مقام آگاه نیروهای مسلح اعلام کرد: نیروهای مرزی کشور افغانستان به یک اکیپ گشت مرزبانی جمهوری اسلامی ایران که در منطقه عمومی شهر زابل در حال تعقیب یک دستگاه موتورسیکلت حامل قاچاق بودند، تیراندازی نمودند.
این منبع عالی رتبه از شهادت یک مامور مرزبانی و زخمی شدن مامور ایرانی دیگر خبر داد و افزود: پس از این واقعه، دولت افغانستان مجروحان را به بیمارستان منتقل کرد که یکی از ماموران به دلیل شدت جراحات به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
وی تاکید کرد: هم اکنون این موضوع از سوی مسئولان ذیربط ایران افغانستان به طور جدی در دست بررسی است.
جمعه 4 اردیبهشت 1388

TORABI - ایران - عسلویه
واقعا غذاهای ایرانی حرف نداره هو از نظر طعم هم از نظر مواد پروتیینی و ویتامینها مثلا ابگوشت ایرانی (دیزی ) جزئ پر کالری ترین غذاهای دنیاست
جمعه 4 اردیبهشت 1388

kara - هلند - رتردام
با سلام،
در داراب قدیمیترها نوعی نان میپزند که شباهت زیادی به پیتزا دارد. بالاتوه، نام این نان هست و با خمیر، تخم مرغ، مویه (محصولی از ماهی‌ و خندل...) پخته میشود. همینطور چورک سبزی یا چورک تخم مرغ. این غذاها بخاطر عدم مدیریت و سازماندهی و بازاریابی در حال از بین رفتن هستند و به جای آنها پیتزا همه گیر میشود. به هر حال مشکل اصلی‌ در ایران در طول تاریخ نبودن انگیزه، ابتکار، سازماندهی، برنامه ریزی و مدیریت است.
جمعه 4 اردیبهشت 1388

pejman-khafan - کانادا - تورنتو
دو علت وجود داره یکی کمکاری و تبلیغات ضعیف ما ایرانیها یکی هم ذایقه بد مردمان کشورهای دیگه وقتی از غذاهای چینی به شکل و بو و مزه زباله خوششون میاد دیگه چه توقعی میشه ازشون داشت.من اینجا یه دوست آمریکایی دارم یه بار دعوتش کردم خونم براش یه دیزی بار گذاشتم که لنگه اش رو تو خود لاله زار تهران نمی تونید گیر بیارید بعد از اینکه با لذت خورد بهم گفت مزش خیلی عالی بود ولی به گوشت کوبیده اشاره کرد و گفت شکلش مثل شت میمونه!
جمعه 4 اردیبهشت 1388

sam116 - انگلیس - لندن
غذا غذای ایرانی اخ مادر جان کجایی که ببینی غلامت تو اشپزی و پختن قورمه سبزی ابگوشت و کباب کوبیده و خورشت بادمجان و اگه وقت کنم فسنجان به چه مهارتی دست یافته پسره رو که وللش انقدر سرش تو مشق و کتابه که هر چی براش درست کنی براش مهم نیست فقط باید سر موقع غذاش اماده باشه ولی امان از دخترای گلم انقدر هندوانه زیر بغلم میگذارند و انقدر از غذای ایرانی و دستپختم تعریف میکنند.که منو با این سن و سال و اینهمه مشغولیت کاری مجبور میکنند.هر شب عین یه کدبانو چند ساعتی رو در اشپز خانه باشم.ولی غذای رستورانهای ایرانی لندن چنگی به دل نمیزنه البته اگه توی کارکنان رستوران اشنایی داشته باشید وضع فرق میکنه بدین صورت که بهتون بگن که چه روزی به رستوران بیایید تا گوشت و کباب و برنج و خوروشت تازه باشه تا انجاییکه به من گفتند و حقیقت هم داره اکثر رستورانها هفته ای یکروز کباب سیخ میکنند و هفته ای یک روز خورشت درست میکنند.یعنی فقط یکروز در هفته همه چیز تازه است.بعد از غذای ایرانی غذای تایلندی اونم از نوع دریایی حرف نداره اینو از من داشته باشید بی مزه ترین و لوس ترین غذا غذای انگلیسی است.
جمعه 4 اردیبهشت 1388

p i n g i l i s h - ژاپــــن - توکـــیــو
متاسفانه استدلال و شناخت ایرانیان از غذاهای نقاط مختلف دنیا کاملا سلیقه ای و ناچیز و اندک است .
از غذاهای خارجی فقط پیتزا و همبرگر آنهم از نوع من در آوردی را میشناسیم .
چند سال پیش با تعدادی مهمان خارجی در تهران همش یا فست‌فودهای فسقلی دیده میشد یا تک و توک چلو کبابی آنهم در طبقه زیرزمین. !!
کاملا نگاهی جامع‌ به معضل غذای ایرانی از طرف آقای آرش عزیزی
در این مقاله است.
حلقه تنگ و بسته تفکر جامعه‌ی ایرانی نه تنها در ایران بلکه در همه جهان.
جمعه 4 اردیبهشت 1388

safoura - قطر - دوحه
چرا اینقدر راه دور - هنوز غذاها وسالادهای عربی (لبنان -سوریه و...) که واقعا خوشمزس در ایران رایج نیست چون نسبت به غذاهای سنتی خیلی اسانتر ونزدیک به ذائقه ایرانیه.منظورم تنوع غذاییه
جمعه 4 اردیبهشت 1388

rezanl - هلند - امستردام
اونجا را نمیدونم ولی در امستردام 3 تا 4 رستوران ایرانیه و اکثر مشتریاش هم هلندیند. جالبه بدونید که در لیست غذای یکی از رستوراناش (سامان) قلیه ماهی هم هست و چون خودم جنوبی هستم برام جالب بود بدونم غیر از خودمون کیا قلیه ماهی میخورند که صاحب رستوران گفت بیشتر سفارشات واسه قلیه ماهی از طرف هلندی هاست.
چی ؟! چه ارتباطی داشت؟!! بابا میگم هلندیا قلیه میزنند و مشتریا اکثرا هلندین.
جمعه 4 اردیبهشت 1388

shirmohammadi - ایران - رشت
سلامت و شخصیت سالم انسان ها رابطه مستقیم با غذای آنها دارد. مثلا بعضی از ایرانی ها که در ذیل اخبار و مطالب این سایت اظهار نظر می کنند و آدم شک می کند به عقل آنها و اینقدر پیاده و ... هستند علت اصلی اش غذاهای خارجی است که می خورند
شنبه 5 اردیبهشت 1388

ironwill - ایران - تهران
بله کاملا درسته. غذای انگلیسی اصلا جالب نیست یا شاید با ذایقه ما جور نیست. به عنوان مثال، کنسروهاشون (مثل لوبیا و غیره) شیرینه.
شنبه 5 اردیبهشت 1388

بیتا-بیتا - ایران - شیراز
به جهنم که خارجی ها از غذای ما خوششون نمیاد .دستپخت مامان رو عشقه . غذای پاک . روزی حلال . عشق پدر و مادر و بقیه خانواده . صرف غذا در جوار کانون گرم خانواده . همه اینها نعمت هست. الان که همه هول هولکی ناهارشون رو تو محل کار میخورن خیلی خوب قدر سفره بابا رو میدونن . باب آب داد . بابا نان داد . مامان شیر داد . مامان دوغ داد .دست بوس همه مادرهای ایرانی در سر تا سر دنیا .فدای همه پدرهای خوب ایرانی در اقصی نفاط دنیا .
اون آدمی که ساعت 3 نصف شب هوس خوردن غذای چینی به سرش میزنه باید دستگاه گوارشش رو یه چکاب کنه و به پزشک مراجعه کنه. همون بهتر که به رستوران ایرانی نیاد.
شنبه 5 اردیبهشت 1388

بیتا-بیتا - ایران - شیراز
یکی دیگر از دلایل گمنامی غذای ایران اینه که ما ایرانیا به خوردن غذای پاک معتقد هستیم و حاضر نیسنیم هر آشغالی رو به اسم غذا بخوریم. مثل موش و سوسک و خرچنگ و مار و 1000 تا زهر ماری دیگه که مردم بقیه دنیا در کمال اشتها میخورند و پز هم میدن .ما گوشت خوک نمیخوریم. الان پزشکی ثابت کرده که گوشت خوک ضرر داره . مشروب خوردن ضرر داره و به سلولها آسیب میزنه .
سرطان روده و دستگاه گوارش بطور کلی در خارج از ایران شایع تره و این به نوع تغذیه اشتباه بر میگرده . من که نون پنیر سبزی خودمون رو به پیتزا ترجیح میدم.
خدایا شکرت .
شنبه 5 اردیبهشت 1388

hani . 237 - ایران - تهران
خداییش حیف قورمه سبزی و آبگوشت نیست بری مثلا پیتزا بخوری یا یک روز جمعه صبح زود از خواب بیدارشی بری میدان فردوسی سر خیابان کوشک یک دست کله پاچه با نان سنگک تازه نوش جان کنی ( من پاتوقم اونجاست )
یا یک روز تعطیل از خونه به همراه خانواده بری بیرون مثلا جاده ( اوشان فشم میگون ) بعد توی رستورانهای آبشار یا شبهای میگون یا رستوران کوهستان یک کباب عالی بخوری
تبلیغ نیست به خدا بهتر از پیتزا و ساندویچ و ... مابقی لین غذاهای بی محتوا است
سه‌شنبه 8 اردیبهشت 1388

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.