فاصله من با خوشبختی یک اجاق گاز است و یک یخچال

 فاصله من با خوشبختی یک اجاق گاز است و یک یخچال

منبع  : https://heidariam.blogfa.com/post-432.aspx

از آخرین فراخوان کمک به محرومان تا به امروز که حدود ۹ ماه به طول انجامید میگذرد خیلی از دوستان با ارسال ایمیل و کامنت برایشان این سئوال مطرح شده بود که چرا دیگر خبری از اطلاع رسانی و فراخوان کمک به محرومان خبری نیست؟ در این مدت با کمک دوستان خیر و مومن به صورت پنهانی ۹ جهیزیه برای دختران بی بضاعت ، محروم و یتیم در نقاط مختلف کشور (روستا ها ، تهران و شهرستانها) فراهم شد. که همچنان ادامه دارد. نوشته زیر برگرفته از نامه های ارسالی دختران محرومی هست که به خاطر نداشتن جهیزیه ماهها در خانه مانده بودند و به خاطر حفظ آبروی آنها نمی توانستم فراخوان عمومی ارسال کنم دوستانی که تمایل به همکاری و همراهی دارند با ایمیل حقیر hidarrezaei@gmail.com  ارتباط برقرار کنند.

واگویه­های چند نامه که به جهیزیه تبدیل شد

نوزده ساله هستم. نوزده بهار دیده­ام و بهار موسم خنده خاک است و گندم دادن. پدرم، وقتی می­خواستم نامه بنویسم، مرگ را قرقره می­کرد؛ دستِ من وقتِ نوشتن، شبیه اسم او شده بود. من، همانی بودم که دهان کوچکم، وقتی نوزاد بودم، مُهر نمازم پدرم بود. مادرم اما آرزو داشت بروم خانه بخت و انگار یکی از پشت غفلت پاکش نهیبم زد چنین:« آرزوها اگر اسب بودند، پیاده­ها سواره می­رفتند.»

نوزده ساله هستم و چهار ماه که از آن کم کنید می­شود تعداد ماه­هایی که عقد کرده­ام. راستی، چند ستاره از عقدم می­گذرد؟ دوباره نامه می­نویسم؛ نه برای پدرم که برای شما. می­خواهم در نامه ام بنویسم که خانه بخت مرا می خواند و می­خواهم «مثل سیب سرخ قصه ها، عشق را از میان دو نیمه کنم؛ نیمه­ای برای روح و نیم دیگر برای تن». و تو می­دانی که در شهر دود و آهن برای من که پدرم را هر شب یک گریه مرور می­کنم حالا مهمتر از هر چیزی جهیزیه است؛ اگر داشته باشم­اش دیگر تو که مرا در کوچه می­بینی به جای این که بپرسی بالت چطور است می­گویی، حالَت.

می­خواهم در نامه­ام بنویسم که پدر دندان دارد اما نان ندارد بخورد اما مادر می­گوید می­رود خانه شما کار می­کند، تا جان دارد. همین هم شده. مادر که می­خواهد بار زندگی مرا، به دوش کشد رهسپار خانه شما شده تا کار کند. خواست به هوا تکیه دهد تا نیفتد به زمین و درست همان موقع بود که شهر را باران شست. سوی چشم مادر هم رفت، مثل قوای دستش، مثل جوانی­اش...

معلم توی کلاس می­گفت:« تلاش کنید چیزی را که دوست دارید به دست بیاورید...» و اشک من مثل دزدی که می­آید لب بام و به خاک نمی­افتد مرا در حسرت می­گذارد. دوباره می­روم به عالم هپروت؛ اینجا واقعا دخترکی روی پل است و «سهراب»، دب اکبر را آویخته به گردنش. صدای زنگ تفریح مرا از شیرینی رویایم محروم می­کند. امشب دیگر هر طور شده در نامه­ام می­نویسم فاصله من با خوشبختی یک اجاق گاز است و یک یخچال.

« اسم من رویاست. قبلا هم برایتان نامه نوشتم اما نفرستادم. این­بار می­خواهم بفرستم. پدرم فوت کرده و نمی­توانم جهیزیه تهیه کنم. شما را به خدا کمکم کنید تا نامزدم ولم نکند.» و نامه­ام را اینطوری نوشتم. آوردم سر کوچه. کوچه ما را بلدید؟«یه دونه مبنع آب/ اونور کوچه ماس/اگه سنگش بزنی داد می زنه آب ندارم...»

نامه را دوباره می نویسم، بد خط است. می­دهم آقا رضا همسایه رو به رو هم پایش را امضا کند؛ امضا که نه، انگشت می­زند. پایین نامه، آنجا بالای جای انگشت آقا رضا برایتان نوشته­ام چه می خواهم: یخچال، اجاق گاز، لباس­شویی و تلویزیون.

مادرم گوشه اتاق دراز کشیده. می­ترسد غنچه­ها باز نشوند اما من که می­دانم حافظه گنجشک پر از عطر گل است به او می­گویم که غنچه باز می شود. از گل شنیده­ام:« هر چه باشد او گل است/ گل دو سه پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است.» مادرم که تا همین چند وقت پیش تمام واژه­هایش رنگ زندگی داشت دیگر آرزویی ندارد جز خوشبختی من.

نامه من حرف های دیگری هم دارد. دلم می خواهد از خواهرم هم بگویم. از او که سن­اش گذشته و افتاده سر زبان­ها. پدرم وقتی حالش خوب بود و نرم نرمک می رفت تا سر کوچه، شنیده بود که از خواهرم می گویند. خانه که می آمد رنگ به رخسار نداشت و تو گویی سایه­وار، این مرگ است که پشت سرش آمده تو.

سال 77 بود که پدرم رفت به رحمت خدا. از مادرم قبلا برایتان گفته­ام. می­گفت تو خانه مردم، دیگر نمی تواند کار کند. خانم صدیقی می لندد و مادر هم کاری از دستش بر نمی­آید، لاجون است. پدرم پیرم را تا همین چند وقت پیش با خواهر و برادرم جمع و جور می کردیم تا این که آمدیم به خانه جدید. خانه جدید که چه عرض کنم. راستش را بخواهید صاحبخانه جوابمان کرد و چون جایی نداشتیم آمدیم به این خانه؛ خانه رو به رو که نیمه کاره است و در و پیکر درست و حسابی ندارد.

نامزدم با مادرش آمد به دیدنم، توی همین خانه. چیزی نداشتیم بگذاریم جلویشان اما گفتند که بیست و هفت مرداد ماه می­آیند و مرا با خود می برند به خانه بخت. ولی با کدام جهیزیه. مادر بزرگم به شوخی همیشه می گفت:« زنی که جهاز نداره/ این همه ناز نداره.» ولی من که اصلا ناز ندارم. فقط گفتم آسمان گنگ است. دلم می خواهد مثل همه دخترهای نوزده ساله ته مانده آب آقیانوس را با نام نامزدم سر بکشم، لاجرعه. پس باز هم برایتان نامه می نویسم.

جمعه، اسم مستعار روزهای هفته است    

شاعر پیشانی بلند سفید بختم در کتابش نوشته بود نجمعه اسم مستعار روزهای هفته است» و برای من، اسم حقیقی تمام روزهای هفته. در تقویم خانه ما روزهای هفته را با جوهر قرمز نوشته­اند اما باید امید داشت چون ریشه در آب است. یادم هست معلم سر کلاس می­گفت:« رهگذری به شبلی رسید و از او پرسید زکات دویست درهم چقدر است؟» شبلی درنگ کرد:« برای تو یا برای من؟» مرد گفت:« مگر فرقی هم دارد؟» شبلی پاسخ داد:« برای تو می شود پنج درهم اما برای شبلی می شود تمام آن دویست درهم.» مرد علت را پرسید. شبلی جوابش داد:« وقتی تو زکات بدهی بنده خدا از تو تشکر می کند اما وقتی من زکات می دهم خداوند به خاطر انفاقی که کرده­ام از من تشکر می کند.» حالا نمی دانم کسی پیدا می شود مرا خوشبخت کند یا نه اما فعلا زکات تنهایی را می دهم، همین نامه برای شما خّیر عزیز.

«پایانِ من شوید/ من خسته­ام/ از جستن و نیافتن/ خسته­ام»

زندگی گل به توان ابدیت...

دخترکم، «گل نازم، کوته شده رشته امید درازم». نامه­ تو در پس ساقه نارس گندم به دست رسید. مهربانم. چند تکه پاره که نمی شود تمام خوشبختی دختری مثل تو. بگذار برایت بگویم دیگر نامه هایی که به دستم رسید، بافتاری مانند کلام تو داشت. دوستت برایم نوشته بود می ترسد هفت سنگ بازی کند چرا که چشمش ترسیده از دیوارها و فکر می کند سنگ های هفت سنگ روی هم می شوند دیوار و او را از همسر عقدی­اش جدا می کنند. باور کن دخترهای بزرگ هم بازی می کنند و فقط تو، داستان سیندرلا را نمی دانی، که دیگران هم می دانند.

سارا برایم نوشت:« بار خدایا. مدتی بود که مشکلی داشتم. اما چاره ای نداشتم. نه راه برای درمان مشکلم می دانستم و نه پشتوانه ای داشتم. گاه به بزرگیت به کرمت، به همه لطف­هایی که بر من حقیر داشتی مات و مبهوت می مانم...» این نامه را نه یکبار که چند بار خواندم. مانداک کلام ماندگارت برایم جذاب بود؛ اشتباه نوشت که «راه برای درمان مشکل ندارم» اما همین هم برایم شیرین است. بعد هم نوشت:« سپاسگزار آن خیّر محترم باشم.» همین؟ فقط برای چند تکه خرت و پرت، یک شبه می شوم خیر محترم؟ یادت باشد «دیوار چیزی نیست جز دو پنجره رو به روی هم اما بدون منظره».

دخترکم. نوشته بودی چرخ خیاطی می خواهی. مادرم چرخ خیاطی داشت:« تو اتاق کوچولو/ چرخ خیاطی پیر/ گوشه پارچه داره نوک می زنه/ چرخ خیاطی داره/ حرفای مادرو یادداشت می کنه/ اگه نخ پاره نشه/ یه قرقره حرف داره/ نخ پوسیده، گره خورده داره پاره می شه/ مادرم عقده اشکش داره فواره می شه...» مادرم چرخ خیاطی­اش را خیلی دوست داشت؛ داشت اما حالا دیگر ندارد چون نیست که دوستش داشته باشد. تو اما هستی که چرخ خیاطی را دوست داشته باشی. دل بده به حرفش. شک نکن که وصلت قطره باران با خاک، حاصلی خواهد داشت. تو با همین چرخ خیاطی می توانی لباس عروسی­ات را بدوزی و اگر خدا خواست کار و کاسبی­ای، چیزی راه بیندازی. برای خودت توی خانه این و آن بپلکی یا شاید هم خدا را چه دیدی، زد و رفتی توی یک کارگاه خیاطی. اگر این شد، برایم دعا کن. مثل همان دعایی که سارا در نامه­اش نوشت.

بازهم بود؛ نامه و گلایه نامه. گله کردی از شوربختی­ات، سپیده خانم خواهرم. اما برای شما هم جهیزیه دارم. تمام اقلامی راکه خواسته بودید برایتان می فرستم؛ همان چند تکه را. لازم نبود بنویسید که دخترتان را عقد کرده­اید اما جهیزیه ندارید. لازم نبود بنویسید دستتان تنگ است، مثل روزی­تان. نزدیک عید است. یادم است کسی می­گفت: «زیبایی لبخند وزن دارد». همین که وانت سفید دم در خانه شما ایستاد و دخترتان بغل بغل آرزو و لبخند شد برای من کافی بود. وقتی کارگرها سرگرم تخلیه وسایل بودند از آن طرف خیابان دیدمتان. تاریخ­اش را هم درست نوشتید ؛روزی که جهیزیه به دستتان رسید. خوشحالم که ... اصلا بگذریم. 

حالا دلم می خواهد من برایتان نامه بنویسم. وقتی غذا را در بشقاب های جدیدتان می خورید «از ما به مهربانی یاد کنید». دلم می خواهد این­بار یک لبخند، مرورم کنید تا وقتی در کوچه که باغچه قلمه سایه­هاست قدم می زنم، مثل سایه زیر پاها، مُرده نباشم. تهران، پر از فریاد است اما من دلم می خواهد اقاقی را با تگرگ آشتی بدهم همانطور که تو را با زندگی آشتی دادم، شایدم هم با خوشبختی. دستت را دراز کن و آن قاب عکس نیم بند را بردار. همان که عکس پدرت را در آغوش گرفته. یادت هست دلت برای پدرت که عمل قلب باز کرده بود، تنگ شده بود؟ مطمئن باش که دعای او مرا سر راه تو قرار داد یا شاید هم همان عطر گل که در ذهن گنجشک بوده و هست.

پایان نامه­ام از تو می­گویم دختر نازم. چیزی که ورای حد تقریر است، مهربانی توست که مرا محرم راز خودت دانستی و برایم نامه نوشتی و نیک می دانم که «مَحرم» به نقطه­ای «مجرم» می شود. کاش می­شد مرا به اسم کوچکم صدا بزنی. بگذار در پس همین نام مِه گرفته بمانم و از تو قوام خوشبختی­ات را ببینم. پدر معنویت، یک خیّر.   

yas21 - امریکا - نشویل
بچه ها کسی میدونه چه شرکتی بلیط ارزونتر داره به ایران؟ البته از امریکا به ایران؟ مرسی از راهنماییتون
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

fdsa60 - ایران - تهران
بخدا دارم گریه میکنم ای کاش یه شماره حساب می دادید تا نصف حقوقم رو به این جور دخترا بدم بخدا آدم از این دنیا هیچی با خودش نمی بره من 16 ساعت در روز کار میکنم وحقوق من با اضافه کاری 325 هزار تومان است اما حاضرم 200 هزارتومن از حقوقم رو به اینجور دخترا بدم
آخه مگه چی میشه که دل یه خونواده رو شاد کنیم بخدا زیباترین لحظه زندگی خنده این دختراست
اینو بدونین که هیچ بدی دراین دنیا بی مکافات نمیمونه و هیچ خوبی هم بی جواب نمی مونه .
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

jina jina - انگلستان - لندن
fdsa60 - ایران - تهران
کاشکی همه ی دنیا دلشون مثل شما دل شما پاک بود.ارزوی خوشبختی وسعادت براتون دارم...
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

gharib vatan - انگلستان - لندن
لعنت به تو خامنه ای. لعنت به همه اونایی که هنوز هوادار این حکومت ننگین و شیطانیند. ببینید چجوری پدرای اون سرزمین شرمنده بچه هاشون شدند. ما مردم بدی نیستیم.این حکومت کثیف سزاوار مردم ایران نیست. اقای یا علی از کلن. میشه یه کامنتی در دفاع از اسلامت اینجا بگذاری. هر چی میکشیم از اسلام شماست. دینی که سراسر بوی مرگ بوی خون بوی خرافات ازش بیرون میاد. روزی که اسلام از اون سرزمین بره روز شروع خوشبختیه مردم ماست.
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

mlowes - آمریکا - واشینگتن-دی سی
من این قضیه را قبلا برای یک موضوع دیگه هم گفته بودم که ...
چندین سال (11 سال) پیش یکی از این باجی های بازاری (که اینجا میان روشنفکر میشن چادرشون تبدیل میشه به روسری) اومده بود آمریکا و خلاصه کلی آه و شیون که شما چه جور ایرانیهایی هستید که میتونید اینجوری بشینید و هم میهنانتون چه جوری گذران زندگی میکنند و...
خلاصه کلام اینکه این باجی خانوم (که اتفاقا دخترشون و دامادشون همون موقع در زمان دانشجوییشون به میلیون دلار میگفتن پول خرد و صد البته شیشه مشروب از دست هیچکدامشون نمیافتاد به غیر از وقتی که باجی خانم یا حاج آقا تشریف فرما میشدن) ما را مجاب کرد که ما اگر بدترین آدمهای روی کره زمین نباشیم حتما جزو 100 تای اول هستیم. القصه: کاشف به عمل اومد که بعد از 2 سال و نیم که ما (من و 26 نفر دیگه) به این خانم پول میدادیم (هرکس به توانایی خودش) که سرپرستی یک جمعی از کودکان بی سرپرست را انجام بده فهمیدیم که خانم با حاج آقاشون فقط مشغول بالا کشیدن مال مردم هستند بخصوص در آمریکا که دیگه اداره آگاهی هم در کار نیست و نه قضیه شکایتی خواهد و بود نه هیچ چیز دیگری (و از اونجایی که همه ما پول نقد به این مسلمان بی همه چیز میدادیم دستمون به هیچ جا بند نبود) البته مساله پولش نبود چون واقعا برای هیچکسی اون مقدار پولی که میداد خیلی زیاد نبود ولی اینکه از اطمینان آدم سو استفاده کرده بود خیلی زور داشت. به عبارتی خرج تحصیل و ریخت و پاش اون 2تا بچه الدنگشون (دختر و داماد) را ما داشتیم توی آمریکا میدادیم. تازه بعدش هم فهمیدیم که این کار را توی گروه های ایرانی دیگه هم کرده بوده که ما اطلاع نداشتیم. (اتفاقا یادم هست که خیلی هم مسلمان 2 آتشه ای بود. همون موقع هم من گفتم که به این مسلمانها نباید اعتماد کرد ولی مادرم مجابم کرد که نباید بخاطر ظاهر آدمها قضاوت بد کرد که این هم شد نتیجه اش. و بعد یاد تاریخ و راهزنی های محمد پیامبر افتادم و به خودم گفتم که وقتی خود محمد راهزنی میکرده چرا پیروانش نباید این کار را بکنند؟)
از همه جالبتر اینکه بعدها هم متوجه شدیم که این خانواده جزو گنده لاتهای بازار تهران هم هستند. و چندین برج اینور و اونور بردن بالا و پولش را زدن به جیب. حالا کی اون ساختمونهایی که ساختند بیاد پایین من نمیدونم. امیدوارم که هیچوقت روی سر اون بدبختی که خریده خراب نشه لااقل. (توضیح: تمامی اطلاعات مربوط به ایران را من از دوستان و مردم شنیدم و هیچ مدرکی ندارم. اما اگر واقعیت داشته باشه تعجب نمیکنم. سایر اطلاعات مربوط به آمریکا را خودم در متن جریان بودم)

نتیجتا اگر مسئولین سایت یا هر کس دیگری میتونه یک راه مطمئن معرفی کنه که این پول واقعا به دست افرادی که فقیر هستن میرسه بنده شخصا تضمین میدم که در مدت یک هفته حداقل 20هزار دلار از ایرانیان دی سی-مریلند و ویرجینیا جمع آوری میشه کرد. به غیر از این من دیگه حاضر نیستم حتی 1 سنت به کسی یا ارگانی که نمیشناسم پول بدم. از کجا معلوم که این پول توی جیب آدم نماهایی همچون بلوستار-اعتراض-مسلمان ایرانی موجی نرسه؟؟؟
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

nima_number_1 - استرالیا - سیدنی
به نظر من ،،،هر چی‌ لعنت و نفرین دارید بفرستید ،،مساله یی نیست ،،،ولی‌ دختری که به خاطره جهیزیه تو خونه مونده باید به طرز فکرش گریه کرد و روی اون مردی رو که به خاطره جهیزیه ازدواج نمیکنه رو با ... پوشوند
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

بابک خرم دین - آلمان - هامبورگ
آهای ولایت وقیح سید علی خامنه ای جنایتکار .آهای هاشمی رفسنجانی دزد بی...ر که پسرت فقط در یک فقره 600ملیارد تومان رشوه از شرکت توتال از بابت به حراج دادن منابع نفتی این آب وخاک رشوه میگیری .آهای د....های مصلحت نظام که برای مصلحت این نظام دزد بی....تصمیم میگیرید. کجاید که ببینید از چه کسانی دزدی می کنید .حق چه کسانی را میخورید . آهایی دستمالهای بدبخت بیچاره که از این ملاها دفاع میکنید.براستی چقدر پست وبی مایه هستید. ننگ بر شما باد. توف برشما . به خدای بزرگ سوگند به آه این مظلومان سوگند که ملت ایران هرگز جنایتتان و دزدیتان را فراموش نمیکند و همانطوری که خدا آن را فراموش نمیکند. که چنان چوبی در زندگیتان میخورید که نخواهید فهمید از کجا خورده اید. باشد آن روزی که عزیزترنتان جلوی چشمانتان پر پر بزنند و شما عاجز خواهید ماند وآن روز دیگر پشیمانی فایده ندارد. وهم خدا وهم ملت مظلوم ایران حقتان را کف دستتان خواهد گذاشت. به امید آن روز.
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

lara nanaz - کانادا - ونکوور
این احمدی نژاد باید سرشو تو گل کنه...........
خیلی ناراحت شدم...
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

odin - بلژیک - انتورپن
از مسئولین محترم سایت تقاضا و تمنا میکنم لطفا خودتان اگر در ایران میتوانید از این دسته افراد و خانواده های محترم که بعلت ظلم نظام الهی خامنه ای دچار فقر و مشکلات مادی شده اند را پیدا کنید و بطور خصوصی به بعضی افراد که خودتان تا کنون از روی کامنتهایشان به شخصیت انها پی برده اید، بدهید تا شخص کمک کننده و محتاج کمک بطور مستقیم و بدون واسطه با هم ارتباط برقرار کنند. خانواده های ابرومندی که نان اورشان زندانی شده یا کودکانی که بخاطر فقر ترک تحصیل کرده اند و غیره انقدر افراد دروغگو و شیاد زیاد شده که مشکل بتوان به کسانی اعتماد کرد. و دوستانی که امادگی برای کمک دارند دست بالا کنند. سقوط و مرگ رژیم به این کار ما بسته است. این اتحاد و روح بازسازی و کمک بهمدیگر کلید موفقیت ماست. تمام تلاش رژیم و سگهای زنجیری اش نفاق، چند دستگی و دوری و ما از همدیگر است. این قدم اول است. بیاد بیاریم که سال 57 به اعتصابیون اگر کمک مالی نمیشد شاه سقوط نمیکرد و مردم هم متحد نمیشدن.
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

oo44 - انگلیس - لندن
خشبختی که با یخچال وگاز بیات امیدارم اصلا هیچ وفت نیاد درسته مشکلات مالی در ایران بیداد میکنه ولی میشه یک کم از توقع ها کم کرد.
این مشکلات دست پا گیر بیشرش مال این سنت قدیمی و پوسیده ماست . کی میگه جهیزیه مهریه شیربها باعث خشبختی میشه .در قرن21 ما به روش 1500سال پیش زندگی میکنیم .چرا به اون بابای بدبخت فشار میارین چرا این همه سختی فقط بخاطر حرف مردم.اگه جارو برقی سامسونگ نباشه دنیا اخر میشه من که تو لندن هستم با جارو دستی جارو میکنم .زن و مرد باید تو زندگی کار کنند و از صفر زندگی را بسازن.اینها بهانست اگه مخالفی تو هم محترمانه نظرت را بده
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

mehrani - امریکا - منهتن
ایران - تهران
آفرین به این غیرت ایرانی آفرین به این غیرت ایرانی

من با خوندن نظرت از خودم خجالت کشیدم
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

persian - امریکا - ریچمند
yas21 - امریکا - نشویل
قطر ایر لاین که تازه مشغول به کارشده.
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

panjere - سوئد - گو تنبر گ
panjere - سوئد - گو تنبر گ
دوستان بیایید در این سال جدید مثل همیشه با هم اتحاد داشته باشیم و جواب این کامنتهای حزب ملائیهای حقوق بگیر جمهوری اسلامی را ندهیم تا اتیش بگیرن.نوروز پیروز

پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

shabnam anti mammad! - استرالیا - سیدنی
چه فاصله درازی!!! آخ خواهر های عزیزم ترسم از اینه که هرگز روی خوشبختی رو نبینید.
حیف که اعتماد کردن در جامعه ایران خیلی سخت شده وگرنه من هم از کمک کردن کوچکترین دریغی نداشتم.
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

seena - تورتو - کانادا
دایی مامانم تو اینکارا بود یعنی معلم بود اما با یه حاج آقایی همکاری میکردنواسه جهاز دخترای بی سرپرست مومنم بود 50 سالشم نشد که سرطان گرفت و رفت با این حرفا ماشینشم وصیت کرد بفروشند بدن واسه جهاز بچه های بی سرپرست......اما آدمای پولداریم بودن که کا میشناختیم قکر و رکرشون این بود که بگردن و بپوشن بنوشن و حال کنن .
حالا یه سری آدم از اروپا و آمریکا مثل دایی منو مردم بدبخت جاهل میخونن و خودشون و امثال خودشونو فرشته های روی زمین آگاه و مدافع حقوق مردم انگار نه انگار که باباهاشون با خون و عرق جبین همینا روونشون کرده که جاهلمونم بکنن.......

منظورم خدای نکرده به دوستان نیسی خیلی دلم گرفته بود از توهین به جیزایی که خیلیا بهش اعتقاد دارند و به خیال خودشون روشنفکری میکنن
یه روز میفهمید.....ننگ بر پادشاهی ولایت وقیح و نظام ..ف جمهوری اسلامی ...زنده باد یاد شهدا و جانبازان....ننگ بر هز چی پان ایرانیست هستش ننگ بر هر مدل پان.....و درود بر مرد آزاده ای که توی کربلا چیزایی گفت که یا یه سری به نف خودشون استفاده کنن و دین خدا رو وحشی جلوه بدن.....ننگ بر دودمان پهلوی ننگ بر محمد رضا شاه و طرفدارانی که تفاله ی تاریخ رو برداشتند و دارن حلوا حلواش میکنند..
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

shangol - آلمان - هامبورگ
خداوند شما و امثال شما رو برای همه نگهداره من هم امیدوارم به آنچه آرزو دارید برسید. چون درهرحال هر کس یک آرزوی داره نه؟
با کمال میل حاضرم کمک کنم اما نمی دونم چطور لطفا راهنمایی بفرمایید
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

pokalu - المان - دورتموند

yas21 - امریکا - نشویل
دمت گرم. عجب دل خجسته ای داری!
یکی می مرد ز درد بینوایی یکی میگفت بلیط چنده!!!!!!!!!
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

forugh1041347 - فرانسه - پاریس
اینها متاسفانه برخاسته از نالایقی و ناشایستگی کسانی است که به نام خدا بر کرسی حکومت تکیه زده اند و جز چپاول ثروتهای مردم وظیفه ای را بر دوش نمی کشند.
اینها را نمی گویم که تاراج ثروتهای مردم توسط پهلوی را کمرنگ کنم ولی اینها به نام خدا بر گرده مردم سوار شده و خون می مکند.
ایرانیان عزیز اینها در همه جا یافت می شود که فقط به خاطر وجود طبقات اجتماعی و فاصله بسیار زیاد بین اقشار مختلف مردم است. ما می توانیم دست در دست هم فقر و فساد و فحشا را از بین ببریم اما همت می خواهد. همتی برآمده از یک وجدان انسانی.

بیایید با هم به جای اینهمه توی سر وکله هم زدن و دنبال دزدی و از هم چاپیدن به فکر اینهایی باشیم که ماه به ماه رنگ و بوی گوشت را در خانه احساس نمی کنند. ریشه همه این ستمها و بدبختیها فقر است و فقر هم زاییده چپاولگران و سرمایه داران و زمینخواران بزرگ. برای برپایی آزادی و عدالت اجتماعی تلاش کنید. دست در دست ایرانیان و نه بیگانگان.
هرکس می تواند یک کودک و یا یک خانواده فقیر را تحت پوشش مستقیم قرار دهد. اینکار همت می خواهد و نه هیچ چیز دیگر. اینکار نه زحمت تظاهرات دارد و نه جنگ نظامی. از همین شروع کنید. وقتی خودمان افکارمان تغییر کند جامعه هم تغییر می کند و نتیجه آن تغییر دولت است.
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

inspector007 - امارات - دبی
یاس عزیز ویرجین اتلانتیک یا بی ام ای رو چک کن لطفا
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

ida-relax - انگلیس - لندن
چقدر کودن هستن بعضیا که خوشبختی رو در این چیزا می بینن
خوشبختی رضایت خداست و آرامش قلبی نه مادیات ....
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

mnm - کره - کره
ت.. بر روی تو ای خامنه ای دزد بی..ور واقعا تو خجالت نمیکشی با اون گردن کلفت وبی مصرفت اینطور ادمها را ببینی وبخاری از تو وامثال تو بلند نشه حالا همش مال واموال مردم را بدزد ودو دستی با دستمال گردنت تحویل عربهای خوک صفت بی همچیز بی غیرت بده خاک بر سرت کنند
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

dokhteiran - دانمارگ - وایله
اینقدر بی اعتماد شدم که فقط خدا می دونه می خواهید بدونید چرا گوش کنید

پدر و مادر من چند سال قبل سفری به ایران کردن و متوجه شدن مساپل مادی باعث اختلاف بین زن وشوهری از اعضای نزدیگ فامیل که 4 فرزند دارند شده برای کمک به اونها مادر و پدر من تمام سرمایه زندگی شون رو هم به خاطر استفاده از سرمایه خودشون و هم دست گیری از این خانواده در اختیار اونها گذاشتند قرار بود گار از اونها سرمایه از ما مشغول خانه سازی شوند شغل فرد موردنظر نقشه کشی و ساختمان سازی بود ولی اون زن وشوهر نه تنها تمام سرمایه پدر ومادر من رو بالا کشیدن یک لیوان ابم روش بلکه هر روز خدا دادگاه و دادگاه کشی سر خانه های ساخته شده دارن و پدر و مادر من رو از این سر دنیا می کشن ایران .این همه مال و منال بالا کشیدن کم شونه. وقتی حتی به اعضای فامیل نمی شه اعتماد کرد چطور به دیگران اعتماد کنم. راستی یادم رفت بگم اونهاوقتی کاررو شروع کردن یک یکقرونی هم نداشتن

ولی اگر مطمپن باشم کلکی در کار نیست حاضر به کمک هستم
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

Dr.Beekheshtak - هلند - امستردام
بابا کی می خواهیم بفهمیم که فرهنگ غلطمون این بلاها را سرمون میاره.
کی شاه را فراری داد . کی خمینی رو اورد. خود خرمون کردیم. حالا هی بگین خاک بر سر اخوندا. بابا مگه وقتی شاه بود این عرب زاده ها جرات نفس کشیدن داشتن.
خودمون کردیم الانم داریم چوبشو میخوریم.
من 6 سال پیش در هلند با همسر ایرانیم ازدواج کردم و ایشان نه جهاز داشت نه چیز دیگری. الانم خودم را خوشبخت ترین مرد دنیا میدونم.
کسی که به خاطر جهاز ازدواجشو بخواد بهم بزنه احتمالا یکی از اخوندزاده هاست یا هم که معتاده میخواد جهاز رو بفروشه مواد بخره.
شما هم دلتون برا اینجور ادمها نسوزه ازدواج می کنن بعد از یک ماه کارشون به طلاق می کشه.
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

barbud_daneshmand - بلزیک - گنت
ida-relax - انگلیس - لندن
چقدر کودن هستن بعضیا که خوشبختی رو در این چیزا می بینن
خوشبختی رضایت خداست و آرامش قلبی نه مادیات ....
==============معلومه که گشنگی نکشیدی ایدا که اگر ایدا باشی چون ایدی غلط؟اما از ریلکسش میشه فهمید که ککتم نمیگزه درد مردم؟؟؟!!!!اما دوستان من معتقدم باید کار اساسی کرد باید ریشه این مشکلات که رژیم ننگین ملایان هست را ساقط کرد و حکومتی بیایدمردمی که ثروت را عادلانه تقسیم کرد....دوستان همه اونایی که شکمشون سیره از معنویات مینویسند در حالی که علی گفته فقر که وارد خانه ایی شود ایمان فرارمیکند..علی خودش مرد ثروتمندی بود که فقط سهمش از قالی بهارستان20000درهم بود.درحالی که ملایان سعی کردند وانمود کنند او فقیر بوده.بپا خیزیم.
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

gh_sweden - سوئد - استکهلم
کسی حق نداره در مورده اسلام بد بگه نمی دونم ما ایرانیها چرااینقدر زود همه چیز یادمون میره من خودم از رژیم ایران متنفرم اونا ابرویه اسلام و همیه مسلمونارو بردن اونا ادم نیستن زورت به خامنیه نمیرسه جرا از بیامبره ما بد میگی
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

mona-h - سوئد - استکهلم
از بس بعضی از مرد های ایرانی خاله زنک هستن که زن ها مجبور هستن به این چیز های بیخود فکر کنن خوب اگه زن نتونه تهیه کنه مرد بخره چون قراره جفتشون استفاده کنن اگه مردی هم توانائی داشت و نخرید اصلا نباید زنش شد چون اصلا ازدواج با ادم خاله زنک خودکشی هست
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

mah1 - ایران - تهران
حالا بیاین هی به هم به اخوندا به زمین و زمان بدو بیراه بگیم که مثلا کاری کردیم. نه عزیزان ادمه با غیرت نمیشینه نگاه کنه و فقط حرف بزنه. کدومتون قدمی برایه اینها برداشته اون حرف بزنه.
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

houshang - فنلاند - یواسگ
ایا کسی هست این دوختره بشناسه تا من کمکش کنم هر طوری شده شما ادرسو بدید به سایت که برایمن بفرسته خواهش می کنم .
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

homl_homl - سوید - نیشو بینگ
بابک خرم دین - آلمان - هامبورگ با اجازه نظرمون یکی
آهای ولایت وقیح سید علی خامنه ای جنایتکار .آهای هاشمی رفسنجانی دزد بی...ر که پسرت فقط در یک فقره 600ملیارد تومان رشوه از شرکت توتال از بابت به حراج دادن منابع نفتی این آب وخاک رشوه میگیری .آهای د....های مصلحت نظام که برای مصلحت این نظام دزد بی....تصمیم میگیرید. کجاید که ببینید از چه کسانی دزدی می کنید .حق چه کسانی را میخورید . آهایی دستمالهای بدبخت بیچاره که از این ملاها دفاع میکنید.براستی چقدر پست وبی مایه هستید. ننگ بر شما باد. توف برشما . به خدای بزرگ سوگند به آه این مظلومان سوگند که ملت ایران هرگز جنایتتان و دزدیتان را فراموش نمیکند و همانطوری که خدا آن را فراموش نمیکند. که چنان چوبی در زندگیتان میخورید که نخواهید فهمید از کجا خورده اید. باشد آن روزی که عزیزترنتان جلوی چشمانتان پر پر بزنند و شما عاجز خواهید ماند وآن روز دیگر پشیمانی فایده ندارد. وهم خدا وهم ملت مظلوم ایران حقتان را کف دستتان خواهد گذاشت. به امید آن روز. با اجازه نظرمون یکی
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

subziro - .... - ...
ای خدا... ببین چه مردم خوبی داریم... از کامنتاتون معلومهکه مهربونید... همه ایرانیا حس هم دوستی دارند... به همدیگه کمک می کنند!... راستش نمی دونم این شب عیدی چند نفر تو ایران زیاد یا اصلا خوشحال نیستند... ولی از خدای خوب و دوست داشتنی می خوام که دل اونارو هم شاد کنه... من امسال باید کنکور بدم...
یه آرزو دارم...خدایا کمکم کن که تو زندگیم موفق شم... قول میدم واسه این بنده هات که مشکل دارن... کم نزارم... کمکشون کنم...همین! یادمه یه بار مادربزرگم که آدم خیلی خیری هست به من گفته بود که آدم باید به هم نوعش کمک کنه! حالا هر جوری که از دست آدم بر میاد...وگرنه آدم زندگی کردنش بدرد نمی خوره... واسه همین منم می خوام مثل اون به بنده هات کمک کنم.
* این مطلب رو هم که خوندم... خیلی ناراحت شدم!...
پنج‌شنبه 29 اسفند 1387

soshiyant - انگلیس - لندن
منِ مرد گنده بی اختیار اشکم پایین اومد..........
جمعه 30 اسفند 1387

soofi - امریکا - لاس وگاس
یاس 21 امریکا - نشویل
برو سایت : وایاما
قیمتاش بد نیست ..
شنبه 1 فروردین 1388

rabi - ایران - تهران
fdsa60 - ایران - تهران
چقدر کم می گیری ٬ پول در اوردن سخت نیست شما کجا کار می کنید.
شنبه 1 فروردین 1388

TAAT - ایران - اردبیل
خدایا!چه بر سر ما آمده است؟چرا در آسمان ابری نیست؟چرا خدا دستهای کوچکمان را که بسمت او دراز شده نمیبیند؟ایرانیان به بلندای تازیخ گرمابخش دلهای رنجدیده ملّتها بوده اند.شکوفه لبخندشان گرمابخش تاریکترین و سردترین گذرگاههای تاریخ بشر بوده است. آیا این سرانجام چنین ملّتی است؟ این ها نامه اند یا دردنامه از فرهنگی ملّتی که به یغما رفت و گلهایی که پژمردند....؟آیا هنوز وقتش نشده دستانمان را محکم بهم داده دوباره بلندشویم:
دست در دست هم دهیم به مهر//میهن خویش را کنیم آباد
یار و غمخوار یکدگر باشیم// تا بمانیم خرم و آزاد
دوشنبه 3 فروردین 1388

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.