داستان زندگی اشرف پهلوی ۲۸

داستان زندگی اشرف پهلوی 28

اشرف و کودتای 28 مرداد


دکتر مصدق با شناخت ویژه ای که از نقش اشرف پهلوی در ارتباط با آژانس های جاسوسی بیگانه داشت و با اطلاعات موثقی که از ابتدای دهه 1320 درباره دخالت اشرف پهلوی در ایجاد کانون های بحران جمع آوری کرده بود، پس از انتخاب به نخست وزیری و در شمار اولین اقدامات خود، دستور تبعید اشرف پهلوی به خارج از کشور را صادر کرد و بسیار مصممانه بر اجرای این دستور پای فشرد. اشرف در خاطرات خود پیرامون این موضوع می نویسد:
«مصدق درست یک ساعت پس از انتصاب به نخست وزیری در 9/2/1330 پیامی برای من فرستاد که در عرض 24 ساعت ایران را ترک کنم. . . ». (151)
اشرف که چاره ای جز اجرای این دستور نداشت، به اتفاق مادرش از ایران خارج گردید.
تبعید خاندان سلطنتی
در تابستان سال 1331 دکتر «محمد مصدق» از شاه می خواهد که به هر نحو ممکن اشرف پهلوی و دیگر اعضای خاندان سلطنتی را به خارج از کشور بفرستد؛ زیرا بیم آن می رفت که به دلیل اظهر من الشمس شدن، فسادها و زد و بندهای اقتصادی و سیاسی آنها، حضورشان در کشور تبعاتی منفی در میان افکار عمومی داشته باشد، بدین ترتیب شاه در جهت حفظ سلطنت خود آنها را راهی سفر فرنگ نمود، در این میان در هنگام اقامت اشرف و دیگر اعضای خاندان سلطنتی در ترکیه، روزنامه «اکسپرس» چاپ استانبول ضمن چاپ عکسی از اشرف که او را در حال رقص مکزیکی نشان می داد، نوشت:
«هفته گذشته ملکه تاج الملوک و والاحضرت اشرف پهلوی مادر و خواهر شاه ایران با کشتی نیوآمستردام هلندی عازم نیویورک شدند تا پس از توقف مختصری در این شهر به طرف کالیفرنیا عزیمت نمایند، در موقع حرکت کشتی جمع کثیری از خبرنگاران جراید و خبرگزاری ها برای کسب اطلاع از اوضاع ایران و مصاحبه با تبعید شدگان دربار ایران اجتماع کرده بودند. ولی خواهر و مادر شاه ایران مهر سکوت را از لب برنداشتند و با زحمت از چنگ مخبرین سمج نجات یافتند.
فقط مخبر یکی از جراید بلژیک موفق شد در عرشه کشتی چند کلمه با خواهر حضرت پادشاه ایران صحبت کند، والاحضرت اشرف در جواب سؤالات این مخبر گفت: من با دکتر مصدق، نخست وزیر ایران هیچ گونه اختلافی ندارم و افسانه تبعید من از ایران دروغ محض است، ولی موقعی که خبرنگار بلژیکی پرسید چه وقت به ایران برمی گردید «اشرف گفت تا اوایل سال 1953 (سه ماه دیگر) یا ما به ایران مراجعت می کنیم و یا شاه نزد ما به آمریکا می آید. »(152)
اکسپرس همچنین درباره اوضاع سیاسی کشور می نویسد:
«تبعید افراد خانواده سلطنتی ایران یکی پس از دیگری ادامه دارد و دکتر مصدق پس از اینکه والاحضرت اشرف و ملکه مادر را وادار به خروج از ایران کرده و مقدمات خروج شاهپور علیرضا و چند نفر دیگر از افراد خانواده سلطنتی را فراهم ساخته بود، . . . فقط با باقی ماندن شاه و ملکه و دو برادر دیگر شاه؛ شاهپور غلامرضا و شاهپور عبدالرضا در ایران موافق است. ولی گفته می شود ملکه ثریا نیز به زودی به اتفاق والدین خود موقتاً ایران را ترک خواهد گفت و برای استراحت به سوئیس و آلمان خواهد رفت.
سه خواهر شاه ایران اشرف، شمس و فاطمه پهلوی فعلاً در آمریکا اقامت دارند از برادران شاه شاهپور حمیدرضا و شاهپور محمودرضا در خارج از ایران به سر می برند و پس از خروج ملکه مادر چنانچه ملکه ثریا و شاهپور علیرضا نیز از ایران خارج شوند از کلیه افراد خانواده سلطنتی ایران فقط شاه و دو برادرش عبدالرضا و غلامرضا در تهران خواهند ماند. »(153)
علت واقعی تبعید اشرف پهلوی از ایران که در شهریور ماه 1331 صورت گرفت، به دست آمدن اطلاعات و مدارکی از مداخلات و دسیسه کاری های او و مادر محمدرضا پهلوی در امور سیاسی و به حضور پذیرفتن نمایندگان مجلس مخالف دکتر مصدق، دیدار و گفتگو با نمایندگان سیاسی و مأموران آژانس های اطلاعاتی و جاسوسی انگلستان و آمریکا و تحریک و تشویق افسران و درجه داران ارتش به مخالفت و رویارویی با اقدامات دکتر مصدق بود. یکی از مدارک مهمی که در این عرصه کشف شد، مدرکی بود که نشان می داد در جریان حوادث 23 تیرماه 1330 که حزب توده به مناسبت ورود اورل هریمن - نماینده ویژه رئیس جمهور آمریکا - به تهران تظاهراتی بر پا کرد، اشرف و مادرش پولهایی را بین عده ای از طرفداران دربار تقسیم کرده بودند تا نظم تظاهرات علیه نماینده آمریکا را بر هم بزنند و این مراسم را به خون و آتش بکشانند و از این طریق آمریکایی ها را وادار به قبول این نظریه کنند که دولت دکتر مصدق دولتی ضعیف و بی اراده و ناتوان از برقراری نظم و امنیت است و کشور ایران در معرض سقوط به دامان کمونیسم جهانی قرار دارد.
در آذرماه 1330 دکترمصدق تصمیم به استعفا گرفت و در نامه ای به حسین علا وزیر دربار شاهنشاهی، علت استعفای خود را ملاقات های اشرف پهلوی با مخالفان دولت در خارج از کشور و جلسات محرمانه در دربار و مذاکره با میدلتون کاردار سفارت انگلیس در تهران ذکر کرد. به دنبال این هشدار شاه و مادر و خواهرش روابط خود را با میدلتون قطع کردند و این موضوع را به عامل زمان سپردند تا شاید به فراموشی سپرده شود.
در سال 1331، بویژه پس از گشایش دوره هفدهم مجلس شورای ملی، موقعیت دکتر مصدق رو به ضعف گذاشت و به سبب به نتیجه نرسیدن مذاکرات نفت و قطع درآمدهای ناشی از حق الامتیاز، محاصره دریایی انگلیس و تحریکات و تشنجات این دولت، سرانجام مجلس شورای ملی به مخالفت با دکتر مصدق روی آورد و دسایس دولت انگلستان و اشرف پهلوی و مادرش باعث گردید تا دکتر مصدق تصمیم به کناره گیری از مقام نخست وزیری بگیرد. علت استعفای دکتر مصدق این بود که او اعتقاد داشت، ارتش به دلیل فرمان گرفتن از شاه، در امور داخلی و انتخابات دخالت می کند و به همین سبب باید پست وزارت جنگ بر عهده نخست وزیر قرار گیرد. شاه این درخواست دکتر مصدق را نپذیرفت و او در روز 25 تیرماه 1331 از مقام نخست وزیری استعفا داد. به دنبال استعفای مصدق، شاه، احمد قوام (قوام السلطنه) را به عنوان نخست وزیر انتخاب کرد و مجلس شورای ملی هم با اکثریتی بسیار ضعیف به احمد قوام رأی اعتماد داد. اشرف پهلوی در این روزها در کنار شاه قرار داشت و همراه مادرش حامی قوام السلطنه و مشوق او بودند و اعتقاد داشتند که دوران اقتدار و محبوبیت دکتر مصدق به پایان رسیده است. اما خیلی زود کاخ شیشه ای رؤیاهای آنان فرو شکست و مردم در روز 30 تیرماه 1331 به رهبری روحانی مجاهد، آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی به خیابان ها ریختند و در یک تظاهرات وسیع و بی نظیر در مقابل گلوله های نظامیان ایستادند و فریاد «یا مرگ یا مصدق» سر دادند و موجب شدند تا قوام السلطنه سریعاً استعفا دهد و از بیم خشم مردم مخفی گردد و مصدق بار دیگر بر اریکه زمامداری ایران بنشیند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
151- پهلوی، اشرف، من و برادرم، ص .217
152- روزنامه «اکسپرس»، چاپ ترکیه، مورخ 31/6/1331، برابر با 22 آگوست سال .1952
153- همان. 

روابط با مصدق

پس از قیام 30 تیر دکتر مصدق که اشرف پهلوی و مادرش را از عوامل مهم کشتار مردم بی گناه می دانست، از شاه خواست تا اشرف و مادرش را از ایران تبعید نماید و به این ترتیب اشرف پهلوی در شهریور ماه 1331 از ایران تبعید شد و به پاریس رفت و سپس همراه مادرش با کشتی تفریحی و مجلل «نیو آمستردام» عازم آمریکا گردید و در آمریکا موفق به ایجاد ارتباط با عوامل و مأموران آژانس های اطلاعاتی این کشور گردید و به توصیه آنها به اروپا برگشت و در اجرای کودتای 28 مرداد وظایفی را برعهده گرفت.
مصدق در تمام دوران زمامداری اش به هیچ وجه با اشرف پهلوی از در آشتی برخورد نکرد و تا آن حد نسبت به او بدبین بود و به نقش خائنانه او وقوف داشت که اجازه نمی داد که او حتی برای یک دیدار کوتاه چند روزه با افراد فامیل و برادرانش به ایران بیاید و همواره به درخواست های او در این مورد پاسخ منفی می داد و چون از ولخرجی ها و اعتیاد شدید وی به قماربازی و باخت های کلانش خبر داشت، از ارسال ارز مورد درخواست او به صورت بی حساب و افزون بر سهمیه و بودجه مصوب جلوگیری می کرد و به مسؤولین امور مالی دولت و وزارت دربار اجازه داده بود تا همه ماهه مبلغ معینی که تکافوی هزینه زندگی روزمره و عاری از تشریفات زائد و ولخرجی او را بنماید، برایش ارز حواله کنند و یادآور شده بود که در صورت تخلف از موازین قانونی در این مورد آنان را تحت پیگرد قرار خواهد داد.
این کنترل شدید دکتر مصدق و عدم موافقتش با ارسال ارز به صورت بی حساب و خارج از روال قانونی و تصویب شده و نیز ولخرجی های اشرف پهلوی و نیز باخت های کلانش در قمارخانه های پاریس و کان و مونت کارلو وی را با تنگناهای شدید مالی مواجه ساخت و موجب گردید که اشرف مقادیری از اشیای گرانبها و فرش های نفیس و مبلمان کاخ خود در تهران را به فروش برساند و مبلغ سی میلیون فرانک جواهر و لباس و اشیأ عتیقه خود را برای فروش در اختیار دو کلاهبردار - که یکی فرانسوی و دیگری تبعه یوگسلاوی (سابق) بود - بگذارد، که آنها پس از تصرف و فروش این اشیأ از پرداخت پول آن به اشرف خودداری کردند. اشرف در یکی از نامه هایش خطاب به «زاهدی»(154) به این موضوع اشاره می کند و می نویسد:
«غرض از این کاغذ این است که متأسفانه به واسطه نداشتن پول و احتیاج مبرم مقداری از جواهرات و قالی های خود را به دو نفر دادم که بفروشند. متأسفانه این اشخاص دزد از آب درآمدند و من مجبور شدم که به محاکم رسمی رجوع کنم. البته در این موقع صلاح نیست که این موضوع به روزنامه ها، خصوصاً روزنامه های تهران برود. گو اینکه در پاریس اغلب روزنامه ها نوشتند. معهذا خواستم مواظب باشید که در روزنامه های تهران راجع به این موضوع چیزی درج نشود. هر چه فریاد زدم که من در اروپا در مضیقه هستم و ناچارم که قروضم را بدهم، کسی اهمیت نگذاشت تا اینکه کار به اینجاها کشید. . . ». (155)
او در همین ایام برای پرداخت بدهی های حاصل از باخت های کلانش در قمارخانه ها مبالغ هنگفتی از چند ثروتمند ایرانی مقیم فرانسه قرض کرد که با پیروزی کودتای 28 مرداد و قدرت گرفتن دوباره او از پرداخت این قروض خودداری نمود. یکی از این طلبکاران «صابری» نام داشت و در پاریس به کار تجارت فرش مشغول بود. او در دوران نخست وزیری سپهبد زاهدی برای وصول طلبش از اشرف پهلوی اقدام کرد، اما دستش به جایی نرسید.
نامه های اشرف بعد از کودتا
اشرف پهلوی در نامه ای دیگر خطاب به «فضل الله زاهدی» ادعا می کند که انتخاب زاهدی به عنوان رهبر کودتاچیان و سپس نخست وزیری او با مشاورت وی انجام شده است و در پایان مطابق معمول خواستار ارسال پول می شود:
«دوست عزیزم(156)
الان نامه شما رسید و از اینکه بحمدالله سلامتی حاصل است، بی اندازه خوشوقت شدم. اگر از حال من بخواهید زیاد تعریفی ندارد چون زمین خوردم و قسمت تحتانی ستون فقراتم شکسته و بسیار در عذاب هستم. خدا شاهد است با وجودی که در طهران نیستم ولی آنی نیست که از خیال مملکت و شاه و شخص شما غافل باشم. وضعیت بسیار بغرنج و بار بی نهایت سنگین است و همانطور که گفتید کس دیگری جز شما نمی تواند این بار سنگین رو بدوش بگیرد. اگر روزی شما رو دیدم شرح تمام قضایای کودتا(157) را برایتان خواهم داد: لابد شما خودتان هم وارد هستید ولی شاید نه به اندازه من. اظهار این مطلب برای این است که به شما بگویم تا چه اندازه شخص من نسبت به شما اطمینان دارم میان چندین اسم پیشنهادی شما را انتخاب و گفتم جز برای ایشان برای هیچکس دیگر قبول و اقدام و یاری نمی کنم. بحمدالله آن طور شد که دیدید و خداوند ما را از خطر حتمی و شاهنشاه و مملکت را از سقوط نجات داد. من خیلی امیدوارم که گفتید اگر بدخواهان و خائنین به مملکت بگذارند و میان شاه و شما رو شکاف نیاندازند. سختی ها و مصائب را طی و دوران جدیدی رو برای ایران تنظیم خواهید کرد و اما آنچه که مربوط به شخص من است هر چه بگویم چقدر در زحمت و ناراحتی هستم کم گفتم. نه مسکنی دارم و نه مأوائی، زندگی با ناخوشی پسرم و دو اولاد دیگر خیلی سخت است و خرج این سه فقط برای من ماهی سه هزار دلار تمام می شود. بعد می ماند مخارج خودم مثل لباس، غذا. این مبلغ که در ماه می فرستید به هیچ وجه کفاف مخارج مرا نمی دهد. در کاغذ قبلی صورت قروض خودم را در اینجا فرستادم. به محض اینکه پولی از طهران می رسد مقدار زیادی به قرض می رود و با آن مقدار کم که باقی می ماند به هیچ وجه زندگی عملی نیست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
154- «سپهبد فضل الله زاهدی» یکی از بدنام ترین نظامیان دوران حاکمیت «رضاخان» و پسرش محسوب می شود. وی فرزند نصیر الدیوان همدانی بود که در سال 1271 شمسی در همدان تولد یافت، زاهدی در زمان جنگ جهانی اول به صف قشون قزاق پیوست و در شمار افراد تیپ همدان بود که برای سرکوبی نهضت جنگل عازم خطه شمال شد و سپس تحت امر رضاخان کودتای 1299 را به فرجام رسانید. کودتایی که در نهایت به سلطنت رضاخان انجامید. وی در زمان حکومت رضاخان عهده دار مشاغل مهمی گردید از جمله درسال 1302 ریاست قشون فارس و حل غائله شیخ خزعل و حکومت خوزستان را عهده دار شد. وی همچنین در سرکوب خونین عشایر فارس نقش مهمی را ایفا نمود. زاهدی در سال 1308 مورد سوءظن رضاخان قرار می گیرد و به تهران فرا خوانده شده و شامل تنزل درجه می شود اما در تیرماه همان سال بخشیده می شود. وی در زمان نخست وزیری «مصدق» نقاب ملی گرایی بر چهره زد و در کابینه اول مصدق عهده دار وزارت کشور بود. «زاهدی» پس از فرار شاه در مورخه 25 مرداد سال 1328 از کشور با برنامه ریزی «کیم روزولت» آمریکایی و سازمان «سیا»، طی کودتایی زمینه بازگشت شاه به کشور و سقوط دولت مصدق را فراهم آورد. وی پس از چهار سال نخست وزیری بالاخره پس از سلب حمایت آمریکا از وی و بدبینی محمدرضا پهلوی از قدرت برکنار و به سوییس فرستاده شد. سرانجام نیز در بستر زنی هرجایی مرد.
155- مرکز اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، زنان دربار به روایت اسناد ساواک، جلد اول، پهلوی، اشرف، ص .28
156- در اکثر نامه هایی که اشرف ازخارج برای فضل الله زاهدی فرستاده وی را دوست عزیز خطاب کرده است.
157- این نامه مؤید نقش پررنگ اشرف در کودتای ننگین 28مرداد سال 1332 است.

دلال کودتا

از شما چند خواهش دارم و اصرار هم دارم که این دو موضوع عملی شود. چه اهمیتی دارد اگر یکی از پست های خارج را به احمد بدهید ولو اینکه پر باشد. آقای انتظام چه لزومی دارد هم سفیر کبیر باشد و هم نماینده ما در خارج. من حتماً یا سفارت کبری آمریکا و یا فرانسه را برای احمد می خواهم. دوم اینکه سعی کنید که منزل من رو حتماً به آمریکایی ها بفروشید و از همه واجب تر و فوری تر مقدار شش هزار دلار مخارج ماهیانه رو مرتب سر هر ماه به اسم من بفرستید. این هر سه منوط و بسته به شما است و اگر درست نشود کوتاهی کردید و آن وقت از شما خیلی خواهم رنجید. چه کاری می توانید به احمد بدهید. به علاوه بعد از آن افتضاحی که سر او در آوردند دیگر حاضر به کاری در طهران نیست. خلاصه من این چیزها را نمی فهمم و از شما می خواهم که زندگی مرا تأمین کنید و بیش از این راضی نشوید که من در ناراحتی زندگی کنم. اینکه درست نیست که من در دوره مصدق هم ناراحت باشم و در دوره تبعیدی شما هم به همچنین. امیدوارم که خداوند همیشه حافظ شما بوده و شما رو برای مملکت و شاه سلامت بدارد. منتظر جواب مثبتی از شما هستم.
دوست شما اشرف». (158)
اشرف پهلوی ازجمله کسانی بود که پس از کودتای 28 مرداد خود را طلبکار می دانست و از زاهدی خواستار توجه بیشتر بود. او حتی شوهر مصری اش، احمد شفیق را به تهران فرستاد تا بخشی از وجوهاتی که توسط دولت آمریکا برای توزیع بین عوامل کودتا در اختیار سرلشکر زاهدی قرار گرفته بود، به وی داده شود. اشرف به این سبب که در اجرای طرح کودتا با آمریکا و انگلیس همکاری کرده و برای گرفتن موافقت محمدرضا پهلوی به ایران سفر کرده بود، خود را طلبکار می دانست. متن نامه اشرف پهلوی به سپهبد زاهدی به این شرح است:
«دوست عزیزم؛
تا به حال چندین کاغذ به شما نوشتم و جز دو نامه از شما بیشتر نداشتم. امیدوارم که دلیلی جز کثرت مشغله و کار فراوان نباشد. انشأالله که وجود عزیزتان سلامت است و با جدیت مشغول خدمت به میهن و ترمیم خرابی های این دو سال هستید. گر چه ساختن خیلی مشکل تر از خراب کردن است، معهذا یقین دارم که با پشتکار و امیدواری، موانع و مشکلات را برطرف و پیروز خواهید شد. در این دوره دو ساله که از هر کسی بیشتر به من صدمه خورد، به طوری که در نتیجه الان روحاً و جسماً خیلی کسل هستم ولی از آنجایی که هیچ وقت در دنیا به شخص خودم اهمیت زیادی ندادم ]نداده ام[ این است که با هر مشکلی روبرو شده ]شده ام[ و صبور هستم تا خداوند چه بخواهد. همانطور که قبلاً هم نوشتم احمد ]شفیق[ برای اوایل ماه ژانویه عازم تهران است. البته نزد شما خواهد آمد. از شما خواهشی که دارم این است که اگر مطالب یا کاری یا کمکی لازم داشت مضایقه نکرده و اسباب سهولت و گشایش در کارهایش را فراهم سازید. اگر الان که شما همه قسم وسائل دارید به او کمک نشود، پس نمی دانم چه موقعی خواهد شد؟ در هر حال امیدوارم که خداوند شما رو همیشه سلامت نگاهدارد تا بتوانید در خدمت به میهن و شاه خود قدم های برجسته برداشته و در نتیجه مملکت رو از وضع نابهنجار و بی ثبات کنونی نجات بخشید. درخاتمه خواهشمندم که در موضوع دلار ماهیانه که برای من می فرستید تجدید نظر کرده و کمتر از پنج هزار دلار نباشد. چون که واقعاً با مخارج مریضخانه و مدارس بچه ها به هیچ وجه غیر از این مقدورم نیست. بخصوص که از این مبلغ به قرض می رود ]مقداری از پول ها جهت بدهی مصرف می شود[ شما می توانید که تصویبنامه جداگانه ای برای مخارج فرزند ناخوش و پسر بزرگم که مدرسه می رود بگذرانید و گمان نمی کنم در این صورت اشکالی باشد. چون که پولی را که دربار می فرستد از بودجه خود دربار است و شما می توانید که بودجه علی حده برای بچه ها از وزارت فرهنگ یا بهداری برای بچه ها بفرستید. خیلی متأسفم که اسباب زحمت شما را فراهم می کنم ولی از طرف دیگر زندگی من هم خیلی ناراحت است و گمان می کنم که این مدت دو سال دوره مصدق کافی بود، حالا دیگر موقع استراحت است. خواهش دیگری که از شما دارم این است که با رئیس اصل چهار شخصاً صحبت کنید که منزل شهری من رو به نرخ رسمی دلار اجاره کنند. آنها قبول کردند که منزل من رو به 10 هزار تومان اجاره کنند، من خواهش دارم که عوض ریال به من دلار به نرخ رسمی بدهند، یعنی به مبلغ 3 هزار دلار. یا اینکه مجلس سنا آنجا را خریداری کند. قرار بر این بود ولی دیگر خبر ندارم که چه شده، البته اگر شما موافقت کنید حتماً زودتر این عمل انجام خواهد گرفت. آقای ابتهاج رو فراموش نکنید. از وجود ایشان می توانید خیلی استفاده کنید. سلامتی و سعادت شما رو از درگاه خداوند مسئلت می نمایم و امیدوارم که هر چه زودتر شخصاً شما را دیده و مثل سابق مراتب دوستی و مودت فی ما بین ادامه پیدا کند.
اشرف پهلوی». (159)
اشرف که خود نام «فضل الله زاهدی» را به عنوان مرد میدان کودتا مطرح کرده و زمینه ساز نخست وزیری او شده بود، در نامه هایی نیز از بی تفاوتی زاهدی گلایه می کند و این درحالی بود که «زاهدی» پس از کودتا، خود را مرد اول سیاست ایران می دانست و نسبت به شاه و خانواده اش بی تفاوتی پیشه ساخته بود و شاید به همین دلیل بود که اسباب سرنگونی او پس از چهار سال فراهم آمد:
«جناب آقای نخست وزیر
این کاغذ را توسط شفیق می فرستم. امیدوارم که وجود عزیزتان سلامت است و کسالت بکلی مرتفع شده باشد. بواسطه خستگی زیاد مدتی است به سوییس آمدم و بنا به تجویز دکترها باید مدتی در نقطه خوش آب و هوا بمانم. چون خیلی ضعیف شدم و حتماً تقویت لازم دارم. تا به حال چندین کاغذ به شما نوشتم و کم و بیش شما رو از وضعیت خرابی که در مدت این دو سال با آن دست به گریبان بودم مستحضرتان کردم. متأسفانه مثل اینکه چندان اهمیتی ندادید و به هیچ یک از خواهش های من ترتیب اثری ندادید، با وجود چند پست خالی به احمد پستی ندادید. الان هم پست آمریکا و هم پست لندن خالیست. بالأخره شخصاً احمد رو فرستادم بلکه با مذاکرات خودش با شما بالأخره به نتیجه برسیم. از قرار معلوم من فقط برای موقعی خوب بودم که باید وضعیت تغییر می کرد، یک کسی لازم بود که از خود گذشتگی و جانفشانی کند. ولی بعد از اینکه آبها از آسیاب ها ریخت ]افتاد[ و اوضاع تغییر کرد و من هم جزو تغییرات فراموش شدم تا به حال هر پیشنهادی کردم مورد قبول واقع نشده. . . چون مجبورم در سوییس بمانم و مخارج زیاد دارم ماهیانه مرتب شش هزار دلار حواله کنید و ثانیاً منزل شهری رو هر طوری که شده به آمریکایی ها به دلار اجاره و یا بفروشید و در غیر این صورت دولت برای مجلس سنا خریداری کرده و اجاره بدهد که من این مبلغ را بتوانم مال التجاره خارج کنم. خواهشمندم که در این موضوع با اعلیحضرت همایون صحبت کنید و ببینید چه دستوری می فرمایند. در هر حال امیدوارم که با آمدن احمد به طهران و مذاکراتی که شخصاً با شما خواهد کرد، ترتیبی خواهید داد که اسباب راحتی خیال را فراهم کنید. چون تصور می کنم که دولت مصدق به اندازه کافی به ما صدمه زد و توقع ندارم که در دولت شما به همان اندازه ناراحتی داشته باشم. در غیر این صورت می ترسم خدای ناکرده حرف های مردم صورت حقیقت به خود بگیرد و واقعاً شخصاً خود شما با کمک به وضع من مخالفتی داشته باشید. اما چون یقین دارم که غیر از این است و شما از هیچگونه کمکی مضایقه نخواهید کرد، این است که با آمدن احمد امیدوارم که تمام مشکلات برطرف و روزگار بهتری در پیش باشد. من هر طوری که شده باید یک منزل در اروپا ابتیاع کنم چون زندگی در هتل غیر مقدور است. از خداوند متعال سلامتی و موفقیت شما رو همیشه خواستارم. (160) اشرف پهلوی

158- مرکز اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، زنان دربار به روایت اسناد ساواک، جلد اول، اشرف پهلوی.
159- همان صص8و9
160-همان صص 27-.26 

اشرف ؛ رابط طراحان کودتا

البته اشرف در ایام پس از کودتا پول های زیادی را در قمارخانه های اروپا حیف و میل نمود:
«گزارش 20 فروردین ماه 1336
شب 15 ماه جاری والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی به اتفاق یک نفر از همراهان در یکی از قمارخانه های پاریس مبلغی در حدود سیصد و پنجاه هزار ریال باخته اند. منبع خبر کاملاً موثق - ارزش خبر - تأیید شده». (161)
اشرف در نقش رابط کودتا
زمانی که اجرای طرح «تی. پی آژاکس» در دستور کار دولت های انگلستان و آمریکا قرار گرفت، همکاری محمدرضا پهلوی با کودتاگران به صورت یک امر الزامی مطرح شد. اما محمدرضا به دلیل ترس ذاتی و فقدان شجاعت، از مشارکت در اجرای این طرح و همکاری و دیدار با تنی چند از سرکردگان و کارگزاران ارشد کودتا خودداری می کرد و حاضر نبود تا قاطعانه در این موضوع دخالت نماید و اقدامات خود را با برنامه های کودتاگران آمریکایی و انگلیسی منطبق سازد. به همین سبب اعضای ستاد مدیریت کودتا در آمریکا و انگلیس تصمیم گرفتند تا اشرف پهلوی را به یاری بطلبند و از وجود او در جهت اجرای کودتا و رساندن پیام خود و یک نامه «خیلی خیلی سرّی» به شاه استفاده کنند.
«در آن بعدازظهر گرم یکی از روزهای ژوییه سال 1953 اشرف پس از خوردن یک شاتوبریان همراه با سس قارچ و یک بطر شراب پورتو، در دو ویل بر تختخواب نرم خود داخل اتاق خواب ویلای اجاره ای استراحت می کرد که زنگ تلفن او را از خواب ناز بیدار کرد. اشرف که شبانگاهان تا حدود ساعت سه الی چهار بامداد اوقات خود را در کازینو می گذراند، نیاز شدیدی به خواب داشت، اما کلمات فارسی یک ایرانی که اشرف او را «ب» معرفی می کند، وی را به خود آورد. سرگردانی، بی پولی، تماس های پی درپی با تهران، خبرهای داغ جراید و رادیوها درباره تهران، اشرف را که از بیکاری رنج می برد از هر رویداد تازه ای به هیجان می آورد. آقای «ب» گفت: پیامی فوری برای شما دارم و می خواهم به ویلایتان بیایم. آقای «ب» پس از ساعتی به ویلا آمد و گفت که ایالات متحد آمریکا و انگلستان نگران اوضاع ایران هستند، آنها طرحی تهیه دیده اند تا بحران ایران را پایان بخشند و امنیت شاه را تأمین کنند، آنها به همکاری صمیمانه والاحضرت نیاز دراند.
اشرف با شگفتی و خوشحالی پرسید: من!؟ وی ماه ها بود وجود خود را بی مصرف و زائد می دید و به جز بوشهری هیچ کس به او توجه نداشت.
«ب» گفت: دو نفر آمریکایی و انگلیسی می خواهند با شما ملاقات کنند، ولی من اجازه ندارم نام آنها را بگویم، آنها توضیحات لازم را به شما خواهند داد.
- وظیفه من در این میان چیست؟
وظیفه شما رساندن یک پیام به شاهنشاه برادرتان است.
. . . مصدق پدرم را درمی آورد. توده ای ها و روزنامه ها آبرو برایم نمی گذارند.
- مصدق نمی تواند مانع ورود خواهر شاه شود، همین که به تهران برسید شما را به کاخ های سلطنتی خواهند برد، برادر تاج دارتان را ملاقات می کنید، حرف هایتان را می زنید و بی درنگ از کشور خارج می شوید.
- چطوری؟
- این را دو نفر دوستان من به شما خواهند گفت، البته زحمات شما بی پاداش نخواهد ماند. . . اگر می توانید به پاریس برگردید و در آپارتمان تان در خیابان کنتس مونتس یان گوش به زنگ تلفن باشید.
- با آبجو خنک یا کوکاکولا چطوری؟!
- باید باز گردم، به زحمت پیدایتان کردم والاحضرت!
اشرف به پاریس بازگشت و موقتاً از رفتن به. . . کاباره و ادا و اصول های روشنفکری. . . دست کشید. 24 ساعت بعد تلفن زنگ زد، این بار تلفن کننده یک سرهنگ آمریکایی بود. . .
من دوست آقای «ب» هستم مادام شفیق.
بله منتظر تلفن شما بودم.
لطفاً ساعت چهار بعدازظهر فردا در رستوران گاسگاد در بولوار بولونی حضور داشته باشید مادام، با کمال تشکر!»(162)
اشرف پس از دیداری کوتاه با این دو چهره مرموز آمریکایی در رستوران مزبور به یکی از آپارتمان های امن سازمان «سیا» هدایت می شود.
«در آنجا مرد آمریکایی خود را کلنل مأمور به وزارت خارجه و نماینده تام الاختیار جان فاستر دالس، وزیر خارجه آمریکا معرفی کرد، در حالی که در اصل از کارمندان آلن دالس رئیس سیا بود.
مرد انگلیسی هم گفت: من از جانب آقای وینستون چرچیل، نخست وزیر جدید بریتانیا. . . سخن می گویم، در حالی که او نیز از کارکنان ام، آی، سیکس بود.
مرد انگلیسی لب به سخن گشود: وقت اقدام فرا رسیده است، پرنسس اشرف، شما باید به تهران بروید و پیام کتبی را به ایشان (شاه) برسانید و خودتان هم در دیدار با اعلیحضرت ایشان را قانع کنید که فرمان برکناری دکتر مصدق را صادر کند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
161- مرکز اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، زنان دربار به روایت اسناد ساواک، جلد اول، اشرف پهلوی، ص .29
162- معتضد، خسرو، اشرف در آیینه بدون زنگار، صص 454-.453

ورود غافلگیر کننده اشرف به ایران

- چه کسی را به جای ایشان در نظر گرفته اید؟
- سرلشکر زاهدی!
- چک سفیدی در اختیارتان می گذاریم، تا هر مبلغی را که می خواهید رویش بنویسید، هر چند میلیون دلار. . .
چک؟ بله اوه متشکرم. »(163)
بر همین اساس، نمایندگان دولت های آمریکا و انگلیس به فرانسه رفتند و در پاریس با اشرف پهلوی دیدار کردند و از او خواستند تا برای جلب موافقت شاه با انجام کودتا در ایران به تهران برود:
«دو مأمور CIA و Mi6 با اشرف (که در تبعید فرانسه به سر می برد) تماس می گیرند و به وی مأموریت می دهند تا شاه را برای شرکت در یک کودتای مشترک ترغیب کند. ضمناً پاکتی حاوی پیامی به اشرف می دهند تا به شاه برساند». (164)
اشرف پهلوی که به دلیل تبعید از ایران و کوتاه کردن دستش از دخالت در امور اجرایی و مسدود ساختن راه های سوءاستفاده وی، از دولت مصدق بشدت ناراضی بود، این پیشنهاد را با شوق و علاقه مندی بسیار پذیرفت و با اینکه ورودش به ایران ممنوع بود، بدون کسب اجازه از دولت و شاه در تاریخ سوم مرداد ماه 1332 با یک هواپیمای «ایرفرانس» و با نام «بانو شفیق» وارد فرودگاه مهرآباد شد و با یک تاکسی به کاخ سعدآباد رفت و در کاخ غلامرضا پهلوی اقامت کرد.
اشرف ادعا می کند اولین کسی که برای دیدن او به کاخ سعدآباد آمد، فرماندار نظامی تهران بود که قصد داشت وی را به فرودگاه مهرآباد برده و به فرانسه بازگرداند:
«هنوز نیم ساعت از ورودم نگذشته بود که خدمتکاری سراسیمه وارد اطاق شد و گفت که فرماندار نظامی تهران می خواهد مرا ببیند. فرماندار نظامی وارد شد و سلام نظامی داد و گفت: والا حضرت، ورود شما به تهران به نخست وزیر اطلاع داده شده است. بدین سبب به هواپیمای ایرفرانس دستور داده شده است که برای بازگرداندن فوری شما از کشور در فرودگاه منتظر بماند». (165)
خبر ورود اشرف پهلوی موجب شگفتی دولت و دربار شد و به سرعت در سرتاسر ایران پخش گردید و عناوین اصلی روزنامه ها را به خود اختصاص داد. از جمله روزنامه کیهان در این مورد نوشت:
«. . . مقارن ساعت 5/3 بعدازظهر والا حضرت اشرف با نام «بانو شفیق» با هواپیمای ایرفرانس وارد فرودگاه مهرآباد شده و پس از انجام تشریفات گمرکی با یک تاکسی که در آنجا مسافر پیاده می کرده به تهران آمده و یکسره به کاخ والاحضرت غلامرضا در دربند رفته اند و پس از عزیمت ایشان مأمورین متوجه شده اند که مسافر تازه وارد والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی بوده است.
آقای امینی کفیل وزارت دربار در این خصوص امروز به خبرنگار ما گفت: ورود والاحضرت برای همه غیر مترقبه بود و هنگامی که حضور اعلیحضرت رسیدم و جریان را معروض داشتم، خیلی عصبانی شدند که چرا والاحضرت بدون کسب اجازه اقدام به مراجعت به تهران کرده اند». (166)
اشرف پهلوی هدف از سفر خود به تهران را رسیدگی به امور خانوادگی و فراهم کردن پول برای پرداخت هزینه های درمان پسرش عنوان کرد و گفت:
«چون فرزندم به بیماری سل استخوانی مبتلا شده است و برای معالجه او احتیاج به پول دارم، به تهران آمدم تا با فروش اثاثیه و املاک خود وسایل بهبودی او را فراهم کنم». (167)
اما هدف واقعی او از آمدن به تهران، رساندن نامه و پیام خیلی محرمانه سران آمریکا و انگلیس به شاه بود. او این نامه را در یک فرصت و دور از چشم دیگران به ثریا پهلوی می دهد تا او به شاه برساند.
«خدمتکاری خبر آورد که ملکه ثریا بعدازظهر به باغچه پشت خانه ای که محل اقامت من در سعدآباد بود، خواهد آمد. از پنجره بیرون را می پاییدم. به محض اینکه زن برادرم را دیدم، به خارج رفتم و به سرعت پاکتی را که با خود آورده بودم به او دادم و بی درنگ به درون خانه بازگشتم. هنوز نمی توانم این پاکت سرنوشت ساز را افشا کنم». (168)
اما ثریا پهلوی در خاطرات خود هیچگونه اشاره ای به گرفتن نامه سرّی از اشرف نمی کند و درباره این سفر اشرف چنین می نویسد:
«شاهدخت اشرف که خودسرانه با مجامع آمریکایی در سوئیس ارتباط برقرار کرده بود، به تهران بازگشت و برادرش را مصرتر ساخت بر این که بایستی خود را از شر پیرمرد ]دکتر مصدق[ خلاص کند و به او گفت که در این راه همه دنیا حمایتت می کنند». (169)
دکتر مصدق پس از آگاهی از سفر اشرف پهلوی، ابوالقاسم امینی، کفیل وزارت دربار را به دفتر خود احضار کرد و ضمن خواستن توضیحاتی از او در این باره، پیامی فوری به شاه فرستاد و از او خواست تا سریعاً موجبات بازگشت خواهرش به خارج از کشور را فراهم کند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
163- معتضد، خسرو، اشرف در آیینه بدون زنگار، صص 344-.343
164- حسینیان، روح الله، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ص .243
165- پهلوی، اشرف، من و برادرم، ص .251
166- روزنامه کیهان، مورخه 4/5/.1332
167- همان.
168- پهلوی، اشرف، من و برادرم، ص .253
169- اسفندیاری، ثریا، کاخ تنهایی، ترجمه هوشنگ کاووسی و نادعلی همدانی، ص .165 



dastopaaa - روسیه - مسکو
الان شروع می شود فحشکاریهای طرفداران رژیم استبدادی سابق و رژیم استبدادی امروز
پنج‌شنبه 22 اسفند 1387

TAAT - ایران - اردبیل
کاش کسی به ما ایرانیها می آموخت خوشبخت واقعی کسی نیست که در زیباترین لباس به هموطنش فخر میفروشد,بزرگترین خانه سرزمینش را دارد و گرانترین جواهرات و ساعت و اتومبیل شهرش را صاحب است. بلکه خوشبخت واقعی کسی است که در سرزمین و شهری زندگی میکند که مردم را با عشق به انسانیتشان نمره میدهند.انسانها قبل از آنکه در چهارسوی تنگ نظری فکری دچار افراط و تفریط شوند،با آرامش از کنار یکدیگر عبور میکنند و نه در زبان بلکه از ته دل فریادشان را میشنوی که فردایی به مراتب زیباتر و بهتر را برای یکدیگر آرزو میکنند. کاش کسی به ما ایرانیها می آموخت که خدا دنیا را با عشق زیبا ساخت نه با رنگ و این داستانِ همیشگی پایان ننگین کار رنگ کاران،حدیثی است که پیوسته تکرار میشود.
پنج‌شنبه 22 اسفند 1387

reza naderi - انگلیس - لندن
لعنت به هرچی اخوند.
جمعه 23 اسفند 1387

palang - انگلیس - لندن
مرگ بر حکومت خود کامه پهلوی با اون تفکرات فاشیستی شون خوب شد اسلام امد تا دست این جنایت کاران از اب و خاک وناموس این ملت شریف کوتاه شود.
جمعه 23 اسفند 1387

punisher - ایران - شیراز
ملت ایران بایستی بداند که / چه کسی به این آب و خاک خیانت کرده و چه کسی خدمت کرده / و آنرا آویزه ی گوشش کنه تا دیگران سو استفاده نکنن.
جمعه 23 اسفند 1387

IRANPPP - آلمان - دوسلدورف
تریاک فروشی که داستان زندگی وبیوگرافی نمیخواد.پس قیاسی ودختراش هم بنویسن خاطراتشون رو؟
جمعه 23 اسفند 1387

hoormazd - امریکا - تگزاس
palang - انگلیس - لندن
زرشششششککک
جمعه 23 اسفند 1387

LARA_87 - امریکا - کالیفرنیا
palang - انگلیس - لندن

مرررررررررگ بر رژیم اسهالی ، تروریستی ، خرافه گرا ...
وقتی اسم خاندان پهلوی ها رو میاری دهنتو آب بکش
پاینده ایران
جمعه 23 اسفند 1387

babakohi - هلند - هلند
افسوس که بزرگمرد ایران مصدق وطن پرست در احمد آباد در تنهایی‌ مرد و این زن خائن و کثیف سالها مشغول چپاول ایران بود. لعنت بر اشرف.
جمعه 23 اسفند 1387

parsa21 - ایران - تهران
.... بر شاه - .... بر خمینی و دارو دسته ..... درود بر مصدق که تا زنده بود نمی گذاشت این دزدها نفس راحتی بکشند. انقلاب ما مدیون مصدق و یارانش بود ولی افسوس که 50 سال دیگه مردم به این حقیقت پی می بردند .
جمعه 23 اسفند 1387

آنتی اسلام - ایران - اهواز

IRANPPP - آلمان - دوسلدرف
اشرف تریاک فروش بود و خامنه ای معتاد تریاک کش عملی. فرق زیادی با هم ندارن!
جمعه 23 اسفند 1387

ayapir - اتریش - وین
در مثبت نبودن اشرف شکی نیست به همون نسبت در وطن پرستی وخدمات پدر و برادرش.مردم هم دیگه به این اراجیف وزارت اطلاعات رژیم خونخوار وغارتگر اخوندی اهمیت نمیدن.هر چقدر برای خرابی این ایرانی های بزرگ جون بکنید ........یک دلار سه تومان بود.هر کسی ابهت/ بزرگی /متمدن بودن/ازادی(ساواک زالوهائی مثل سران رژیم جهل و جهالت و امثال مسعود رجوی ها رو زندان میکرد که همگی ضد ایران و ایرانی هستند)و اسایش مردم رو انکار کنه یا بی سوادـ و یا ضدایرانیه.شاه اگر ترسو بود به ژاندارم منطقه معروف نمیشد ودر جنگ کمتر از 48ساعته ی سال 50با عراق بغداد رو محاصره نمیکرد.شاه یک ایرانی بود بخاطر اینکه کشتار صورت نگیره و مردم کشته نشن کشور رو ترک کرد وهمه دیدیم که چه فریبی خوردیم.باید از گذشته درس گرفت و اینده رو ساخت.به امید سر بلندی دوباره ی ایران و ایرانی.
جمعه 23 اسفند 1387

alialidoustaliali - ایران - ایران
LARA_87 - امریکا - کالیفرنیا
پس مطلب زیر را بخوان و بدان چه شاکاری که نکردند ببینم آخر تو آن موقعه کجا بودی که ببینی چه بلایی برسر مردم آوردند چه پولی نفله کردند .( مطلب زیر را بخوان
البته اشرف در ایام پس از کودتا پول های زیادی را در قمارخانه های اروپا حیف و میل نمود:
«گزارش 20 فروردین ماه 1336
شب 15 ماه جاری والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی به اتفاق یک نفر از همراهان در یکی از قمارخانه های پاریس مبلغی در حدود سیصد و پنجاه هزار ریال باخته اند. منبع خبر کاملاً موثق - ارزش خبر - تأیید شده». (161)
جمعه 23 اسفند 1387

arashbehdin - امریکا - اتلانتا
palang - انگلیس - لندن

بچه هم به حرفت خنده اش میگیره. هر چی میکشیم از این چارتا آخوند پوست و استخون تریاکی روضه خونه.
جمعه 23 اسفند 1387

salamiran - ایران - شیراز
الحق که چنین خواهر فاسدی برازنده « ممد دماغ » است !
شنبه 24 اسفند 1387

nima13591111 - ایرن - تهران
جالبه خواهر شاه هی نامه مینویسد و التماس میکند که برای خرج بیمارستان و بچه ها کمتر از 5000 دلار نفرستند.
اون زمان فساد و دزدی و بریز بپاشها چقدر تعریف کوچکی داشتند.
امروز خواهر شخص اول مملکت که سهل است نوه و نتیجه شخص دهم مملکت ارقام میلیون دلاری بالا میکشند و هیچ اتفاقی نمی افتد.
شنبه 24 اسفند 1387

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.