سعدی به درستی استاد سخن هست. هیچ شاعر ایرانی نتوانسته مثل سعدی هم نثر عالی و هم در کنارش قصیده و مثنوی و غزل عالی از خود بر جا گذاشته باشد.
سعدی از یک طرف یک استاد دانا و پیر پند اموز هست (در گلستان) و از طرف دیگر یک جوان عاشق مجنون (در غزلیات) که البته به دختر و پسر هم رحم نکرده!
سعدی از نظر من مسلمان ترین شاعر ایران است. او با حالتی بسیار پر سوز و گداز سقوط بغداد را به دست مغولها شرح میدهد. من در اروپا در یکی از کنفرانسهای دکتر همایون کاتوزیان استاد دانشگاه اکسفورد در مورد عشق در اشعار سعدی شرکت کردم. ایشان تخصصشان در تحقیق روی سعدی هست. در جریان ان یک استاد پاکستانی را دیدم که برایم مطلب جالبی را شرح داد. گفت که در مساجد پاکستان فقط و فقط ایات قرانی به کار میرود به جز یک شعر سعدی که در مدح پیامبر گفته شده: کشف دجا به جماله (شعر دقیقا یادم نمی اید, ولی این اولش هست). ماجرا این هست که امیر خسرو دهلوی شبی حضرت محمد را در خواب میبیند که به او این شعر سعدی را میگوید. او این خواب را برای همه تعریف میکند و از ان موقع رسم هست که در مساجد هند و پاکستان این شعر را هم مینویسند. من خودم به این دو کشور هنوز نرفته ام که ببینم.
سعدی احتمالا سنی شافعی بوده در صورتیکه حافظ احتمالا شیعه بوده است. سعدی به نظامیه بغداد یعنی اکسفورد و هاروارد ان زمان رفت و خوب زبان عربی و علوم دینی را فرا گرفت. با حمله هلاکو و سقوط بغداد در به دری او شروع شد و حتی در شام به بردگی گرفته شد و به قول خودش به کار گل گمارده شد. کشورهای زیادی را دید و مدتی هم در هند در یک معبد بودایی کار میکرده است. در 55 سالگی با یک دنیا تجربه و علم عالی به شیراز برگشت. محیط شیراز و دوستان هنرشناس و والی هنردوست شیراز باعث شدند که محیط مناسب و انگیزه کافی برای سعدی ایجاد شود و او در عرض دو سال دو شاهکار تاریخ ادبیات ما یعنی گلستان و بوستان را عرضه کند. من اخرین بار پارسال گلستان را خواندم. هیچ کتابی به نظر من به اندازه گلستان اصطلاحاتش در زبان روزمره ما جاری نشده.
سعدی را با مارکوپولو مقایسه میکنند. با این تفاوت که مارکوپولو همیشه در کاخها و جاهای سلطنتی بود ولی سعدی در کاروانسراها و خیابانها؛ با مسافران و بازرگانان و دزدان محشور بود و بدین ترتیب یک تجربه بینظیر فراهم کرد و به همت ادبیات خوبش انها را به بهترین نحو ممکن به نثر و نظم اورد.
درسی که من از زندگی سعدی گرفته ام این هست: باید ادبیاتم را خوب بلد باشم؛ درسم را در رشته ام خوب بخوانم و دنیا را خوب بگردم و با همه جور افراد مراوده کنم. 5 سال هست که به شیراز نرفته ام. خداوند یکبار دیگر دیدن شیراز و اصفهان را نصیبم کند.
خداوند روح سعدی را شاد کند. |