اسلام و ایرانیان
سیمین بهبهانی
این مکر و ریا گشت به گوش همه یاران
این حیله بشد باور یک ملت نادان
ای وای از این قوم و از این ملت بیمار
لعنت به سر گور امام زاده مکار
ایرانی که بود تاج سر دانش دنیا
اینک قمه بر سر زدنش خنده دنیا
زنجیر به سرو سینه زدن در غم تازی
از شب به سحر در غم و در گریه وزاری
شد سنت ایرانی پس از عمری شهامت
ای وای از آن قومی که شد خام دیانت
...
ایرانی بشد چاکر درگاه امامان
آن شیرزن خاک گهر پوش دلارا
شد زینب و زهرا و خدیجه و سهیلا
از کوروش و از ایرج و کاوه و بابک
قربانعلی و غلامحسین آمده اینک
لعنت به من و ما که بیگانه ستائیم
پیشانی به سنگ در هر تازی بمالیم
لعنت به من و ما که فرزند یلانیم
بیرونی بیگانه از این خانه ندانیم
نفرین به چونین تیغ که تیزش نتوانیم
لعنت به چونین دست که مشتش نتوانیم
اهریمن از این خانه برون ما نتوانیم
این دیو ستم کار از این سفره نرانیم
لعنت به من و ما که خاموش نشستیم
که خاموش نشستیم .........
|