دوران کودکی هم عالمی داشت واسه خودش، دنیامون بزرگ و تپل مپل و سفید بود. زندگی کردن کلی مزه میداد، مزه یام یام و کیت کت، مزه پفک نمکی، مزه نون نخودچی، گاهی وقتا قره قروت، بعضی وقتا هم مزه آدامس بادکنکی پنج ریالی مینو.
روزا تو مدرسه تصمیم کبری میخوندیم و از رو کوکب خانم رونویسی میکردیم. تو راه برگشت، از خود امجدیه تا در خونه دنبال یه توپ پلاستیکی دولایه سگ دو میزدیم، قبل از خونه رفتن از اسمال آقا بقال سر کوچه یه نوشابه و کیک میخریدیم ۳ تومان. میرسیدیم خونه، کیف شوت میشد گوشه اتاق ناهارو میزدیم تو رگ و بعدشم صاف جلوی تلویزیون.
سال ۱۳۶۰، حدودا ۹-۸ سالم بود، جنگ بود، همه چیز کوپنی و صفی بود، تمام پنجرههای خونه با نوار چسب ضربدری و فویل و مقوا پوشیده بود که نکنه شب موقع بمبارون نور بره بیرون. یه ساک پر از لوازم ضروری مثل آب و بیسکوییت و چراغ قوه و پتو و البته از همه مهمتر یه رادیوی ترانزیستوری سیاه با باطری اضافه, همیشه کنار در خونه آماده بود که تا آژیر قرمز زدن شال و کلاه کنیم و ساک به دست مثل بقیه همسایهها بریم پایین تو پارکینگ ساختمون.
اون پایین عجب غوغایی بود، صدای رادیوهای همسایهها با صدای کر کننده گرومپ گرومپ توپهای ضد هوایی حسابی صحنه رو اکشن میکرد، دیگه کلی واسه خودمون خبره بودیم وایمیستادیم گوشه حیاط و تو آسمونی که از هر طرفش گلولههای قرمز و نارنجی ضد هوایی میرفت بالا, دنبال نقطه نوری که قرار بود هواپیمای دشمن(دوست و برادر فعلی) باشه میگشتیم و سعی میکردیم بین اون همه صدا تشخیص بدیم کدوماش صدای انفجار بمبهای اونه. میشمردیم؛ یکی، دو تا، سه تا………… طرف بمباشو که میریخت میرفت و چند دقیقهای بعد آژیر سفید و بعدش هم همه ساک به دست برمیگشتیم خونه هامون.
اون زمون اما, نه اینترنتی بود، نه ماهوارهای و نه موبایلی، نه پلی استیشنی و نه کامپیوتری. ما بودیم و یک آنتن فکسنی که ارتباط ما رو با صدا و سیمای قزمیت اون روزا برقرار میکرد. کل سر و ته تشکیلات صدا و سیمای ایران ۲ تا کانال تلویزیونی داشت که تقریبا روزی ۱۰-۱۱ ساعت برنامه پخش میکردن، از حدود ساعت ۲ ظهر تا ۱۲ شب! چیزی حدود ۲ ساعت از این برنامهها برنامه کودک و نوجوان بود. شامل چند تایی کارتون و چند تایی هم برنامه معمولا تخمی تولید داخل.
کارتونها هم معمولا دو دسته بودن؛ کارتونهای کلاسیک آمریکایی و اروپایی که از قبل از انقلاب هم پخش میشدن و مقدار پخششون سال به سال کمتر میشد, مثل: پاپای(بعد از مسلمان شدن به ملوان زبل تغییر نام داد)، پلنگ صورتی، تام و جری، گوریل انگوری، معاون کلانتر، تنسی تاکسیدو، گوفی، میکی ماوس، گالیور، پینوکیو و سندباد…
دسته دوم کارتونهایی بودن که در شرایط تحریمی و انقلابی اون زمان از ژاپن خریداری میشدن، کارتونهایی مثل: هاچ زنبور عسل، حنا دختری در مزرعه، بل و سباستین، بنر، دختری به نام نل، مسافر کوچولو، نیکو، خانواده دکتر ارنست، مارکو پولو، سرندی پیتی، ایکیو سان……..
این کارتونها علاوه بر این که همگی از ریتم خیلی کندتری نسبت به ساختههای امریکایی برخوردار بودن و معمولا با دستکاری نوابغ سانسورچی تلویزیون حسابی آموزنده و دارای پیامهای اخلاقی-اسلامی بودن، اکثرا در یک نکته دیگه هم مشترک بودن و اون بی پدر و مادر بودن شخصیتهای اصلی این کارتونها بود!
تقریبا بیشتر این قهرمانان یا در جستجوی مادر خودشون بودن یا پدرشون و یا هر دو! تک و توکی هم توشون پیدا میشد که پدری، پدر بزرگی، عمه ای، خالهای داشتن و با اون زندگی میکردن, ولی بقیه دست کم نداشتن مادر رو شاخشون بود!
من هنوز هم نفهمیدم که آیا ژاپنی ها بودن که دوست داشتن تمام شخصیتهای کارتونیشون یتیم باشن، یا این تلویزیون ایران بود که فقط یتیماشو جدا میکرد و واسه ما پخش میکرد!؟
پ. ن. لطفا اگه کسی فهمید چرا اینطوری بوده به ما هم بگه!
پ.ن. بعدی: کسی خبر داره هاچ زنبور عسل، آخر مادرشو پیدا کرد یا نه؟
منبع : وبلاگ قانقاریا
گیلانا87 - ایران - تهران |
یادش بخیر یاد بچگی ها یاد روزای از دست رفته .... نوجوانی هم که دنبال رو اوشین بودیم و هر شنبه با رفتن برق بی موقع حرص و جوشی بود تا هفته بعدش می خوردیم ( اونهم برای دیدن یک سریال 30 دقیقه ای ) . ولی به نظرم ما بچه های دهه 50 واقعا بچگی . نوجوانی . جوانی نکردیم .... واقعا حیف شد .. ولی نمی دونم شاید من اینجوری فکر می کنم ؟ شما رو نمی دونم . |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
$persian$ - ایران - تهران |
یادشون بخیر ولی خداییش از کارتون هایی که الان پخش می کنه خیلی بهتر بودن مثلا برنامه این عمو پوررنگ که همش مسخره بازیه کدوم کودکی رو می تونه جلب خودش بکنه جالبش اینجاست که یه پرده هایی از سیاست هم داره عجیب به خدا آخه یه بچه 7ساله چی از سیاست میفهمه که می خوان این چیزا رو بکنن تو مخش اگه قرار بود این برنامه ها رو کودکان اثر بزاره که زمان ما خیلی بیشتر از الان تو برنامه های کودک و نوجوان مانور سیاسی می دادن ثمره اش چی شد ما شدیم به جرات می تونم بگم 80درصد جوونایه امروز به هیچ کدوم از به اصطلاح آرمان های انقلاب اعتقادی ندارن |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
reza naderi - انگلیس - لندن |
دقیقا موافقم.اینقدر این حکومت ... و ...هست که همه چیز ازشون بر میادش. |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
Sh T - ایران - تهران |
چوبین مامان داشت ولی فقط صدای مامانش پخش می شد!!! |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
ferfereh - ایران - تهران |
یک چیز خیلی جالب دیگه هم توی این کارتونها این بود که صدا و سیمای جمهوری اسلامی اصلا به ترتیب قسمتها هم وفادار نبود مثلا تا قسمت ده رو پیش رفته بود که یکهو برمی گشت به قسمت هشت و دوباره نشون می داد و یا یکهو پخش یک سریال کارتونی قطع می شد و یک سریال دیگه شروع می شد و بعد از چند ماه سریال قبلی از اول شروع می شد. خیلی جالبه که نویسنده این مطالب سال 1360 حدود 9 سالش بوده در حالیکه من سال 1360 به دنیا اومدم و تمام این کارتونها تا 8،9 سالگی من همینطور تکرار می شده اند !!!
من هیچوقت نفهمیدم این تلویزیون ایران چرا اینقدر سختش بود که قسمت آخر یک سریال کارتونی را پخش کنه ولی من با کمال افتخار می گم که من قسمت آخر هاج رو دیدم و اون بلاخره مادرش رو پیدا کرد!
یادم است که یک بار من و پسر خاله ام باهم کارتون نیک و نیکو را نگاه می کردیم و توی کارتون موسیقی آن پخش نمی شد ما باهم بحث می کردیم که کارتون خراب شده یا به خاطر ایام عزاداری است که موسیقی اش قطع شده... پسر خاله من گفت اگه یادت باشه پارسال هم که این قسمتش پخش می شد آهنگ نداشت ولی اون موقع عذا داری نبود پس کارتون خراب شده!!! |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
suzi - انگلستان - لندن |
ای کودکی یادت به خیر!چقدر برای این بی پدر ومادرا اکش ریختیم ننه! |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
man iraniam1 - هندوستان - بنگلور |
یادش بخیر . ما که اهواز و نزدیک تر به کشورهای عربی بودیم می تونستیم اگه باد موافق بیاد برنامه های قطر و بحرین و کویتو ببینیم . قطر پنجشنبه ها و جمعه ها فیلم هندی میزاشت .اون موقع هیج وقت فکر نمی کردم یه روزی در اینده میام یه قدمی سلمان خان . باید می رفتیم سرپشت بوم و انتن می چرخوندیم .از بالا داد می زدم خوبه ؟؟ اهالی خونه : نه یکم دیگه خوبه خوبه بس بیا پایین . اینقدر حرفه ای شده بودم که ازدیوار حیات خلوت تا پشت بوم 3 دقیقه ای بالا می رفتم . اگه هوا شرچی می شد اخ جون همه جا رو می گرفت صاف صاف . رو پشت بوم همسایه ها را هم می دیدیم که درحال چرخوندن انتن بودن و گاهی همونجا گپی می زدیم و به اهل خونه می گفتیم دو تا شربت ابلیمو بفرست بالا انگار که مهمون امومده باشه . بعدها دستگاه انتن چرخون هم امد تو بازار و همینطور تقویت که امواج را بیشتر می گرفت و خلاصه از شر برنامه های اخوندا می شد راحت شد . |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
mahtab.e.roshan - انگلستان - لندن |
کارتون های اون زمان خیلی قشنگ بود اما همین مسألۀ بی پدر مادر بودن و زندگی های پر دلهره شخصیت های کارتونی ، تأثیرات منفی زیادی در روحیۀ من می گذاشت |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
farzande mihan - ایران - تهران |
الان تلویزیون ایران یک مدتی است که داره کارتون های قدیمی رو جمعه ها ساعت 14:30 پخش میکنه هر کی دوست داره ببینه |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
parijoon - بلژیک - بروکسل |
سلام دوستان واقعا یک لحظه رفتم به اون سالها .ولی هر چی بودن از کارتون های جنگی و بی سروته حالا بهتر بودن.
حالا من یک سوال دارم .ایا نل و پدر بزرگ وحنا مادراشون رو پیدا کردن!!!!!!!! |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
edith sh - ایران - اصفهان |
واقعا یادش به خیر به نکته ی جالبی اشاره کردید |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
venoosi - بلژپک - ورویرس |
متن خوبی بود.من رو حسابی یاد گذشته انداختید .درست که همه بدون پدر و مادر بودند اما قشنگ بودند.حاج هم مادرش رو پیدا کرد توی یک کندوی دیگه بود و اونجا هم واسه ی خودش برو بیایی داشت ملکه شده بود.
همسرم تعریف میکنه حدود بیست سال پیش وقتی کارتون حاج رو نگاه میکرد مادرشون هم مینشست و این کارتون رو تماشا میکرد ومادرش که حسابی برای حاج به دلیل گم کردن مادرش ناراحت بود برای این که حاج مادرش رو پیدا کنه مشکل گشا نذر کرده بود. |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
venoosi - بلژپک - ورویرس |
Sh T - ایران - تهران
بله درسته چوبین هم بود و فقط صدای مامانش پخش میشد.اما نمیدونم چرا من همیشه این کارتون رو با ترس نگاه میکردم.اما یادم نیست مادرش رو پیدا کرد یانه. |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
سلامتی - بلژیک - نمور |
man iraniam1 - هندوستان - بنگلور
منو بردی به زمان بچگیم.منم اهوازیم.دلم خیلی گرفت. |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
yasmin_1982 - انگلستان - لندن |
مامانم میگه من وقتی 5 سالم بود ازش پرسیدم:مامان چرا بابا نمیره کربلای 5 شهید شه؟! این قدر که منم این کارتونهای بی پدر مادری رو دیده بودم و زمان جنگ هم که بوده.هاهاهاها |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
midas - ایران - تهران |
بنام خدا
هیچ وقت فکر نمیکردم یه روزی دلم برای بچه گیام و دوران کودکیم تنگ بشه ولی حالا میقهمم اون موقع بهترین دوران زندگیم بوده و من نفهمیدم همیشه میخواستن بزرگ شوم ولی حالا میخوام برگردم به دوران طفولیت.... تو کارتونهاهم پسر کوهستان پپرو رو از همه بیشتر دوست داشتم |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
naghshe eshgh - ایران - تهران |
نل مادرشو
پیدا کرد اما طفلی مادرش به رحمت خدا رفته بود اما برادرشو پیدا کرد اینم یک خبر خوب :) |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
sara-j - سوید - استگهلم |
من یه حس بدی به چوبین و پینوکیو داشتم یجورایی میترسیدم
اما حالا همه موسیقی متن برنامه کودکهارو دارم هر وقت دلم بگیره گوش میدم |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
ss.sorakh - ایران - بندرعباس |
لوسیمی و پروفسور بالتازا و مستر هیکوپ و رابین هود و بامزی و بچه های مدرسه الپ او انت و لوسین و استرلینگ و واتو واتو عوض میشه و بارپاپا و بارباما ............ . عجب برنامه های بود یتیم و غیر یتیمش مهم نیست اصل قشنگیشون بود حیففففففففف چه زود گذشت |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
hades - تهران - ایران |
توی سرندیپیتی هم یه جزیره ناشناخته بود که یه رئیس داشت که فکر کنم یه پری دریایی بود اسمش یادم نیست ولی همیشه به جای اون صورت دلفین عینکی رو نشون می دادن فقط صداش میومد! |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
hamedp - مجارستان - بوداپست |
venoosi - بلژپک - ورویرس
بابت کار مادر همسرت خیلی خندیدم |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
sarvestan - ایران - تهران |
یاد روزهای خوش کودکی که در اهواز داشتم به خیر یاد سنگرهای دبستان اروند به خیر
یاد تمام آوارگیهای روزهای جنگ افتادم هرچند که سخت بود ولی برای ما بچه ها که معنی جنگ رو درک نمی کردیم اینکه با بچه های فامیل چند روز با هم باشیم و مدرسه نریم کلی صفا داشت و اصلا حالیمون نبود این دفعه که برگردیم اهواز ممکنه دیگه خونه ای در کار نباشه |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
zpirooz - آلمان - آخن |
گیلانا87 - ایران - تهران
آی گفتی همه ما بچه های دهه ٫نجاه جز نسل سوخته این آب و خاکیم تا اومدیم چشم باز کنیم و مدرسه ای شدیم انقلاب شد هنوز از گیجی این در نیومده بودیم جنگ شد و ما بچه جنوبیها آواره شدیم. تو جنگ هم که همش تو سرمون زدن چیه که جوونا دارن تو جبهه کشته می شن شما ها هم حق زندگی ندارید. جنگ تموم شد رفتیم دانشگاه انجمن اسلامیها همشون رزمنده و آزاده و .. بودند همیشه بامون کل کل داشتن و اذیت می کردن. حالا هم که دیگه پشم و کرکمون ریخته و میخوایم حداقل بقیه زندگی خودمون و بچه مون آدم وار باشه یه احمق کوتوله اومده که هر روز یه حال گیری اساسی نصیبمون کنه. خدایا پس ما کی زندگی کنیم. اصلا ما گناهمون چیه که اینقدر آواره ایم؟ |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
elora - نروژ - اسلو |
اگه درست یادم باشه برادر نل همش دنبالشون بود مثل شبه.هاچ هم زنبور بی کاری بود چون مامانش به جز اون حداقل یه میلیون بچه دیگه داشته و فکر نکنم زیاد به فکر هاچ بوده.لول. یادش به خیر |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
***mehregan*** - ایران - تهران |
کارتونهای الان واقعا مسخره است. هر وقت پسرم این کارتون دیجیمون و مگا من رو میذاره منکه هیچ چیز ازش سر در نمیارم. کارتونهای زمان بچگی ما خیلی قابل فهم تر و قشنگ تر بود. اما عجیب اینه که پسرم هم از کارتونهای زمان ما چندان خوشش نمیاد!! |
سهشنبه 13 اسفند 1387 |
|
sara.germanyyy - اطریش - وین |
کاش من 5 ساله میموندم, چقدر زیبا بود اون زمان. |
چهارشنبه 14 اسفند 1387 |
|
chatoli - ایران - تهران |
کی بشه الهی که کارتون انتری نژاد هم ساخته بشه با عنوان : ماجراهای گوریل انتری .لووول |
چهارشنبه 14 اسفند 1387 |
|
golf persia - ایران - شیراز |
راست میگن اولین کسی که حاجی شد این حاج زنبور عسل بود؟؟؟؟ |
چهارشنبه 14 اسفند 1387 |
|
atashestan26 - ایران - تهران |
سروستان-ایران -تهران
منم اهواز دبستان اروند دری خوندم 5 سالشو |
چهارشنبه 14 اسفند 1387 |
|
khorzookhan - ایران - تهران |
یک مورد جالب اینکه همان برنامه کودک که کلش فکر کنم کمتر از یکساعت بود کلی خانم مجری با یک حالتی که انگار داره اخبار میگه بچه ها را نصیحت میکرد .تا می امدیم لذت کارتون را بچشیم و توش غرق شیم کارتون را قطع میکردند و نوبت اذان و مناجات بود خلاصه کوفتمان میکردند تا یک کارتون تکراری بدند.ولی باز هم به ذوق همین کارتونها یکساعت قبل از شروع برنامه کودک تلویزیون را روشن میکردیم و عکسهای ادمای گمشده را تماشا میکردیم که فلانی در تاریخ فلان گم شده .راستی یادتون هست؟ |
چهارشنبه 14 اسفند 1387 |
|
medina - ایران - شیراز |
اینها که دیگه دست از سر کارتون ها هم برنمیدارن .هر چی کارتون یادم می یاد تو تلویزیون ایران سانسور شده و حرفا یه جور دیگه دوبله شده. یه کارتون جدید از شبکه یک سیما روزای جمعه پخش می شه که تو هر قسمت حداقل ده دقیقش
سانسور میشه. اسمش پلنگ دم درازه. این بنده خدا زن و بچه داره ولی تا حالا اتفاق نیفتاده که زنش رو درست و حسابی نشون بدن. احتمالا چون لباس تنش نیست سانسور می شه . یکی از کارتون هایی که خیلی عاشقش بودم جودی ابوت بود که اونم پر از سانسور بود. |
چهارشنبه 14 اسفند 1387 |
|
zozo-zoobii - ایران - تهران |
zpirooz - آلمان - آخن
اگه شما نسل سوخته هستید پس ما چی هستیم؟ |
چهارشنبه 14 اسفند 1387 |
|
بهاره-ایران-تهران - ایران - تهران |
به نظر من کارتونهای زمان ما گرچه به قول شما همه بی پدر و مادر بودند ولی پر محتوا تر بودند. من الان هم اگه یه وقتائی ببینم یکی از اون کارتونها رو داره پخش میکنه میشینم نگاه میکنم تازه تصمیم گرفتم برای بچه هام هم دی وی دی شون رو تهیه کنم چون درسته که موضوعشون تکراری بود ولی خیلی آموزنده تر از کارتونهای الان هستن کارتونهای الان بچه ها رو خشن بار میاره ولی کارتونهای قدیم خیلی به خانواده و درکنار هم بودن تاکید داشت ومدام این مسایل رو آموزش میداد چیزی که من توی کارتونهای خشن امروزی نمیبینم . |
چهارشنبه 14 اسفند 1387 |
|
zozo-zoobii - ایران - تهران |
sara-j - سوید - استگهلم
دقیقا منم همین حس و داشتم من از سند باد و توشیشان هم میترسیدم پای تلویزیون ازترس چشمام گرد میشد از حدقه میزد بیرون یادش به خیر کاش دوباره برمیگشتم به کودکیم |
چهارشنبه 14 اسفند 1387 |
|
man iraniam1 - هندوستان - بنگلور |
atashestan26 - ایران - تهران
منم 4 سال اروند بودم . |
چهارشنبه 14 اسفند 1387 |
|
man iraniam1 - هندوستان - بنگلور |
سلامتی - بلژیک - نمور
ببخشید که بخاطر حرف من دلتون گرفت . انموقع ها هیج وقت فکرنمی کردم یه روزی دلتنگ اون روزهای گرم و پرازبی برقی و بی ابیو ....بشم . ولی الان می بینم که بهترین سالهای عمرمون همون موقع ها بود . مردم هرچی بودند چقدر ساده و صمیمی بودن . حالا همه درمقابل هم قرار گرفتن انگار هرکی متعلق به یک گروهیه یکی عربه یکی لره یکی ترکه ....ولی انموقع های همه یکی بودن . |
چهارشنبه 14 اسفند 1387 |
|
atoosa_asadi - ایران - تهران |
وای که چقدر از دست فرفره تهران خندیدم:
(یادم است که یک بار من و پسر خاله ام باهم کارتون نیک و نیکو را نگاه می کردیم و توی کارتون موسیقی آن پخش نمی شد ما باهم بحث می کردیم که کارتون خراب شده یا به خاطر ایام عزاداری است که موسیقی اش قطع شده... پسر خاله من گفت اگه یادت باشه پارسال هم که این قسمتش پخش می شد آهنگ نداشت ولی اون موقع عذا داری نبود پس کارتون خراب شده!!!)
|
چهارشنبه 14 اسفند 1387 |
|
man iraniam1 - هندوستان - بنگلور |
یه کارتون ژاپنی بود که یک دختری میاد پیش یک پیرزن و پیرمرد و بعد معلوم میشه که یک قو بوده و با پرهاش پارچه می بافت . دوران بچگی من که هیچ وقت نفهمیدم جریان چیه ولی از اهنگ این کارتون نفرت داشتم و هروقت این کارتون پخش می شد من تب می کردم . یک کارتون ایرانی هم بود که درباره مردی بود که می خواست ازدست عزراییل فرار کنه و با قالیچه حضرت سلیمان به هندوستان فرار می کنه وخلاصه هرجا میره عزراییل دنبالشه و این کارکتر عزراییل که صورتش اینه بود خدایی برای من واقعا مثل این بود که عزراییل دیدم و خلاصه جونم درمیومد . 10 سال بعد دربرنامه ای کارگردان توضیح می داد که این صورت عزراییل را ما اینه گذاشتیم که یعنی شما تصویر خودت را درواقع می بینی .(ای مردشوره تفسیرتون مارو زهره ترک کردین تو بچگی حالا تفسیر هم می کنید ). |
چهارشنبه 14 اسفند 1387 |
|
گنده لات - آلمان - مونیخ |
اینجا رو دیگه زیرآبی اومده طرف ،نویسنده قانقاریا. اصل این ایده مال محسن نامجو بوده که میگه "تریاک را به بازدمت پز، آتش به چه کار آیدت" یا تو این مایه ها .بعدش میره سراغ کانالای اون زمان و تاتو تاتو. آلبته نامجو متولد 1353 صادره از بیرجند. بابا کپی رایت رو ر-عا-یت کنید والا قانقاریا می گیرین. حالا از ما گفتن. |
پنجشنبه 15 اسفند 1387 |
|
dokhtare mashreghi - امریکا - اورلندو |
سروستان-ایران-تهران
اتشستان26-ایران-تهران
من ایرانیم1-هندوستان-بنگلور
دوستان ممنونم که خاطرات زیبای مرا در شهر اهواز و دبستان اروند زنده کردید با اینکه جنگ بود ولی دوران بچگی ما بود و متاسفانه دیگه تکرار نمیشه افسوس... |
پنجشنبه 15 اسفند 1387 |
|
kasraa - ایران - تهران |
تصور می کنم علت یتیم بودن کاراکترای کارتونهای ژابنی این بوده که این کارتون ها بعد از اینکه ژابن از خاکستر های جنگ جهانی بلند شده و به ثبات و آرامشی رسیده که به صرافت کارتون ساختن بیفته ساخته شدن.در واقع یتیم بودن اونا تو جامعه ژابن مصداق داشته!! |
جمعه 16 اسفند 1387 |
|