اگر دوباره متولد می شدم

اگر دوباره متولد می شدم

دوستانم را برای صرف غذا به خانه دعوت می کردم حتی اگر فرش خانه ام کثیف و لکه دار بود و یا کاناپه ام ساییده و فرسوده شده بود.
ازسالن پذیرایی ام استفاده می کردم و اگر کسی می خواست که آتش شومینه را روشن کند نگران کثیفی خانه ام نمی شدم.


پای صحبت های پدر بزرگم می نشستم تا خاطرات جوانی اش را برایم تعریف کند و در یک شب زیبای تابستانی پنجره های اتاق را نمی بستم . شمع هایی که به شکل گل رز هستند و مدتها بر روی میز جا خوش کرده اند را روشن می کردم و به نور زیبای آنها خیره می شدم.
اگر امید نداشته باشی نمی توانی آنچه را که ورای امید است را ببینی.
با فرزندانم بر روی چمن می نشستم بدون آنکه نگران لکه های سبزی شوم که بر روی لباس شان نقش می بندند.
با تماشای تلویزیون کمتر اشک می ریختم و قهقهه خنده سر می دادم و با دیدن زندگی بیشتر می خندیدم.

هر وقت که احساس کسالت می کردم در رختخواب می ماندم و از اینکه آن روز را کار نکردم فکر نمی کردم که دنیا به آخر رسیده است.

وقتی که فرزندانم با شور و حرارت مرا در آغوش می کشیدند هرگز به آنها نمی گفتم : بسه دیگه حالا برو پیش از غذا خوردن دستهایت را بشور ، بلکه به آنها می گفتم دوستتان دارم.
به جای آنکه بی صبرانه در انتظار پایان نه ماه بارداری بمانم هر لحظه از این دوران را لذت می بردم چرا که شانس این را داشته ام که بهترین موجود جهان را در وجودم پرورش دهم و معجزه خداوند را به نمایش بگذارم. 

وقتی که فرزندانم با شور و حرارت مرا در آغوش می کشیدند هرگز به آنها نمی گفتم : بسه دیگه حالا برو پیش از غذا خوردن دستهایت را بشور ، بلکه به آنها می گفتم دوستتان دارم.

اما اگر شانس یک زندگی دوباره به من داده می شد هر دقیقه آن را متوقف می کردم ، آن را به دقت می دیدم ، به آن حیات می دادم و هرگز آن را پس نمی دادم.

saraee - ایران - اهواز
هرگز دلم نمیخواد دوباره متولد بشم...چون دلم نمیخواد دوباره لحظه تلخ مرگ عزیزانم رو ببینم.کاش هرگز متولد نمی شدم کاش...
پنج‌شنبه 10 بهمن 1387

bluestar - ایران - تهران
مرد هنرمند خرد پیشه را عمر بباید دو در این روزگار
تا به یکی تجربه آموختن با دگری تجربه بردن بکار.
پنج‌شنبه 10 بهمن 1387

zriyan - امریکا - ویرجینیا
خیلی قشنگ بوددد
پنج‌شنبه 10 بهمن 1387

a_bamdad - ایران - تهران
خنک ان قمار بازی که بباخت هرچه بودش...بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
خوش به حال اونی که اگه دوباره به دنیا بیاد بازم همون طوری که بوده زندگی کنه.
پنج‌شنبه 10 بهمن 1387

AyGun - ایران - مراغه
واقعا زیبا و پر از احساس برای زندگی و نشاط بود کاش می شد ثانیه ها رو نگه داشت کاش می شد همیشه بتونیم به گذشته برگردیم من غصه خاطرات دیروز و حتی یک دقیقه پیشم رو می خورم ثانیه ها همچون ثانیه های ملیون ها سال پیش در حال گذر است تا تک تک ما را در اعماق رمین در گور بگنجاند پس بیایید زیبا زندگی کنیم تو رو خدا بیایید قدر همدیگه رو قبل از اینکه این جمعمون با گذشت زمان و به تدریج از هم پاشیده نشده بدونیم.
بچه ها عاشق همتونم
دوستون دارم
پنج‌شنبه 10 بهمن 1387

الما - آلمان - کلن
saraee دوست گرامی منهم مثل شما فکر می کنم گرچه اشتباهه
شاید شما هم مثل من به تازگی عزیزی از دست داده اید در اینصورت برایتان صبر زیاد آرزومندم
پنج‌شنبه 10 بهمن 1387

saraee - ایران - اهواز
الما - آلمان - کلن
متشکرم عزیز...من نیز برای شما آرزوی صبر دارم چون فکر میکنم غیر از صبر کار دیگری نمی توان کرد. شاید مرگ تنها دریچه ای است که هرگاه بسته شود هرگز و هرگز باز نخواهد شد.
جمعه 11 بهمن 1387

aria_jp - ژابن - توکیو
من جلوی افرادی که این انقلاب را کردن می ایستادم. و اجازه نمیدام ... خمینی این مرد ... پایش را در ایران بگزارد.
جمعه 11 بهمن 1387

***mehregan*** - ایران - تهران
منهم دوست داشتم دوباره متولد بشوم. الان که به گذشته نگاه میکنم.خیلی اشتباهات داشتم. کلا زندگی رو سخت میگیرم.برای کوچکترین مشکل و پیش آمدی عزا میگیرم.
جمعه 11 بهمن 1387

خواهر جون - استرالیا - سیدنی
من در کرمان درس میخواندم که خبر مرگ تمام اعضای خانواده خودم را در ایلام شنیدم سراسیمه ماشینی کرایه کردم و به ایلام رفتم همکار پدر و شوهرخواهرم تنها کسی بود که در ان لحظات سخت کنارم بود ما یکایک جنازه ها را بیرون کشیدیم و یادم میاید که اصلا گریه نکردم جنازه خواهر باردارم که 6 هفته تا زایمان راه داشت که بیرون امد بیحال شدم اما دردناکترین لحظه وقتی بود که در خانه مادرشوهر خواهرم که ظهر واقعه با چهار دخترو پسرش مهمان ما بودند چمدان لباسهای نوزاد سیسمونی بجه بیرون امد خواهر عزیزم خیاطی میکرد روی همه لباسها اسم کیان را که همیشه دوست داشت گلدوزی کرده بود هروقت از کرمان زنگ میزدم و میپرسیدم دختر دوست داری یا پسر ؟میخندید و میگفت پسر است اسمش هم کیان .. نمیخواهم یک بار دیگر به دنیا بیایم ای کاش خواهرم دوباره متولد میشد ای کاش لااقل میفهمید که بچه او همانطور که مادرم اصرار میکرد دختر بود
جمعه 11 بهمن 1387

غزل باران - ایران - یزد
آرزویم این بود که روزی پزشک موفقی باشم تمام تلاشم را کردم که به این آرزو برسم اما حریف هرچیزی شدم جز پدرم . آنقدر برایم عزیز بود که وقتی دیدم میخواهد با کوله بار تجربه اش وارد این راه شوم زبانم قفل شد ..الان همه چیز دارم و در رشته ام موفق به شمار میایم اما حتی یک شب نیست که با این اندیشه که فردا دنبال درس و دانشگاه برای دکتر شدن خواهم رفت نخوابم .اگر یک بار دیگر به دنیا بیایم لحظات را برای رسیدن به هدفم غنیمت خواهم شمرد .به عنوان یک معلم از همه شما پدر و مادر های عزیز میخواهم هرگز نظر خودتان را به فرزندتان تحمیل نکنید و اگر واقعا صلاح میبینید اول علایقش را به آن سمت تغییر دهید ممکن است روزی آرش دکتر موفقی باشد و همانطور که آرزوی من بود فقرا را رایگان درمان کند اما این تمام چیزی که من از زندگیم میخواستم نخواهد بود
جمعه 11 بهمن 1387

ghafas - ترکیه - طرابوزان
من اگر دوباره به دنیا بیایم تازه حسابم با خدا صاف خواهد شد چون خودش میداند چه مرگی را به نام زندگی در اولین بار تجربه کردم
جمعه 11 بهمن 1387

omidam - امریکا - کالیفرنیا
اگر یک بار دیگر به دنیا میامدم به محض اینکه سارا همسرم به دنیا میامد میرفتم پیدایش میکردم تا حتی یک لحظه در کنار او بودن را از دست ندهم دوستت دارم عزیزم ....
جمعه 11 بهمن 1387

sosol - ایران - نیشابور
زندگی با تمام فراز و فرودها با تمام اشتباهات با تمام تلخیها همان یک بار زیباست صد بار دیگر هم که بیاییم و برویم همه اجزای آن باقی خواهند ماند چرا غصه بخوریم ؟چرا برگردیم تا بعضی چیزها را عوض کنیم شاید این بار با دردهای لیشتر و از نوع دیگر برخورد کنیم چرا ادامه راه را با عشق و انسانیت و....بهتر سپری نکنیم؟
جمعه 11 بهمن 1387

Huria - دانمارک - کپنهاگ
اگه این مطلبو قبل از اومدن به این سایت می خوندم یکجور دیگه جواب میدادم.
اما الان مطمئنم که اگه دوباره متولد میشدم هرگز به ایران نمی اومدم و هرگزبه پدرم اجازه نمیدادم بخاطر ایران شیعه٫ من بیگناه رو که تاابد دشمن ایران حساب میشم یتیم کنه.
اگه دوباره متولد میشدم هرگز فارسى رو یاد نمیگرفتم که مثل سایر دوستان عربم ازشنیدن و خوندن نظر ایرانیها در مورد ما مصون بمونم.
اگه دوباره بدنیا می اومدم مذهب رو به وطنم ترجیح نمیدادم ووو...
ولی من میتونم همه ارزوهام رو عملی کنم و اولین کاری که میکنم خداحافظی با فارسی هست.
حقیقتا یادگیری این زبان برام بیشتر ضرر داشته تا منفعت.
من نخواهم گذاشت فرزندانم در اینده٫ گذشته تلخ مادرشون رو تجربه کنند. همه تجربیاتم رو براشون نقل میکنم که مثل من بین دوست و دشمن حیران نمونند.
در پایان اگه دوباره دنیا می اومدم سعی میکردم دشمنم رو بهتر بشناسم


من خوشحالم چون عاقل شدم و یکی از اهداف قطعی اینده ام برایم روشن شد.
از همین امروز شروع میکنم که فردا دیره. خداحافظ ایران و ایرانی سلام بر عراق سلام بر عرب
جمعه 11 بهمن 1387

rezanl - هلند - امستردام
خمینی رو ترور میکردم
جمعه 11 بهمن 1387

saraee - ایران - اهواز
Huria - دانمارک - کپنهاگ

کار درستی میکنی عزیزم. من قصد توهین ندارم ولی صدام شما رو اخراج کرد و ایران به شما جا داد دولت ایران براتون کمپ تهیه کرد و بهتون حقوق داد ولی شما عراقی باقی موندی همونطور که اسمتون عربیه و خودتون هم که میدونید عرب هستید شما اینجا مهمون بودید و مهمون هم بالاخره یه روز باید بره شما به جای تشکر از میزبانتون ما رو دشمن خطاب کردین در حالی که من و امثال من که تمام مدت جنگ در خوزستان بودم و بدترین و دردناک ترین صحنه ها رو دیدیم ولی هرگز به شما توهین نکردیم ...ما تشکر هم نمیخواهیم همین که ما را فراموش کنی سپاسگزار خواهیم بود.
با تشکر سارا از خوزستان
جمعه 11 بهمن 1387

dara_karaji - ایران - کرج
Huria - دانمارک - کپنهاگ. واقعا کار درستی میکنی. از همین امروز شروع کن.مگر ایرانیها مجبورت کردند به این سایت بیایی و حرفهاشون رو بخونی؟ مطمینم اینبار هم خداحافظی ات دروغینه!!! چون مثل یک معتاد محتاج امدن به این سایت و خواندن کامنت ایرانیان هستی یکی دو هفته دیگه دوباره پیدات میشه و تو هر مطلبی اسمی از اعراب برده بشه یک دفاع مغرضانه میکنی.خیر پیش و بای
جمعه 11 بهمن 1387

sam116 - انگلیس - لندن
امیدم امریکا کالیفرنیا ای وال بهترین پیامی رو که سراپا از عشق بود رو نوشته بودی با ابنکه با نظرهایت خیلی مخالفم ولی این جمله ات بی نظیر بود افرین به تو و امیدوارم پای هم پیر شید.
جمعه 11 بهمن 1387

sam116 - انگلیس - لندن
من اگه دو باره به دنیا می اومدم 2 اشتباه را تکرار نمیکردم اول با اولین دوست دخترم که انتخاب خودم بود و صمیمانه و صادقانه مرا دوست می داشت حتما ازدواج میکردم.و دومین کاری که میکردم در صورت عملی نشدن اولی اینکه وقتی همسرم کسی که زمانی تمام هستی ام بود و به خاطر بعضی مشکلات بچه گانه و فامیلی حرف از جدایی و طلاق زد قهر نمی کردم و دست از خودخواهی احمقانه بر میداشتم. و دلش را دوباره برای خودم برای فرزندانم و برای خودش در این غربت بدست می اوردم. افسوس که دوباره ای در کار نیست و غم فراق تا ابد با من است.
جمعه 11 بهمن 1387

man iraniam - هندوستان - بنگلور
خانم هوریا کاردرستی میکنی .امیدوارم ازحرفت برنگردی .مع سلامه .کاش همه عراقی ها مثل تو بودند .
sam116 - انگلیس - لندن
دوست عزیز شاید هنوز دیر نشده باشه .پیداش کن .هیچ وقت دیرنیست .
شنبه 12 بهمن 1387

agrin - استرالیا - سیدنی
خواهر جون - استرالیا - سیدنی
خیلی ناراحت شدم ولی از اینکه الان اینجا هستید معلومه که زندگیه موفقی دارین.ولی نمی دونم چرا تو غربت خاطرات تلخ بیشتر جلوه می کنه تا خاطرات خوب.

sam116
از پریشان نوشته هایت و بی ادبی کلامت درقسمت پژاک پی به افکارت بردم و الان متوجه زندگی اشفته ات شدم.

Huria
می دانم و شاهد توهینهای بسیار به شما در این سایت بودم.ولی یادگیری زبان دروازه ائی به دنیای شگفت انگیز دیگر انسانهای متفاوت است مطمئنم که ضرر نکرده ایدو کوله باری از تجربه را با خود دارید.برکام باشید
شنبه 12 بهمن 1387

غزل باران - ایران - یزد
Huria - دانمارک - کپنهاگ خواهش میکنم اینطور سریع تصمیم نگیرید بمانید و با ما باشید به خاطر همان عده کمی که کاربران با فرهنگ و عالمی جون شما را دوست دارند شما حتی اگر هم بخواهید نمیتوانید زبان فارسی را که تا این حد به ان مسلط هستید با اینهمهشیرینی فراموش کنید خانم حوریا من باور دارم که با صبر و سعه بیشتر میتوانیم همه با همپ دوستان خوبی باشیم من نتوانستم برایتان در پرنیان پیغام بگذارم اما اگر ممکن است شما اینکار را بکنید
شنبه 12 بهمن 1387

omidam - امریکا - کالیفرنیا
sam116 - انگلیس - لندن
یه بارهم که خواستی تعریف کنی اینطوری ؟اما خوب مرسی
شنبه 12 بهمن 1387

Dokhtare_iran_zamin - ایران - تهران
خواهر جون - استرالیا - سیدنی
همدردی منو بپذیرید . میدونم خیلی لحظات سخت و وحشتناکی رو تجربه کردیداما سعی کنید صبور باشید و مقاوم . براتون آرامش و سعادت آرزو میکنم
شنبه 12 بهمن 1387

ghafas - ترکیه - طرابوزان
sam116 - انگلیس - لندن یعنی چی؟خوب متاسفم که همسرت ترکت کرده اما اگه نشد یا نمیشه دوباره بیاد تو میخوای ناراحت بمونی؟بعد ده سال دیگه تو یه کامنت دیگه بنویسی که این اشتباه سومم بود که ساله عمر و جوانیم را به خاطر یک نفر حالا هر کی ...تباه کردم؟این همه خانم خوب و مهربون پاشو مرد دنیا که به اخر نرسیده
شنبه 12 بهمن 1387

غزل باران - ایران - یزد
خواهر جون - استرالیا - سیدنی دردناکترین کامنتی بود که تا حالا خوانده بودم ...چشمهایم را بستم و لحظات سختی را که تجربه کرده بودید تصور کردم و اشک ریختم. لعنت به صدام جنایتکار و سلام حق بر یکایک شهدایی که در راه وطم عزیزمان به شهادت رسیدند ما را شریک غم خود بدانید
شنبه 12 بهمن 1387

toba2 - انگلستان - لندن
غزل باران - ایران - یزد ..من برای شما تو تالار پر نیان پیام گذشتم.
شنبه 12 بهمن 1387

gesher - امارات - دبی
ازدواج نمیکردم.البته زندگیم خیلی خوبه.الانم یه بسر و2دختر دقلو دارم. ولی تنهایی رو بیشتر دوست دارم.البته خودخواهانست.
شنبه 12 بهمن 1387

niki_piki - انگلیس - لندن
اگر دوباره بدنیا میومدم سعی میکردم شجاعانه زندگی کنم و بعنوان یک انسان از زندگیم و خواستهام دفاع کنم نه بعنوان یک زن خوب و فرمانبردار هرچی شوهرم میگه اطاعت کنم و به خاطر جاه طلبیهای بچگانش سالها از دیدن خانوادم محروم باشم و اسیر و اواره غربت با خاطرات شیرین ایران و یاد پدر و مادر پیرم که همه ارزوشون دیدن فرزندان من سر کنم .
ایران عزیزم رو در حالی ترک کردم که هیچی کم نداشتیم ققط فکر میکردیم اینجا مدینه فاضله است !. 10 سال جونی و همه ارزوهامون فنا شد!!!
شنبه 12 بهمن 1387

agrin - استرالیا - سیدنی
niki_piki - انگلیس - لندن
متاسفانه 90٪ زنان ایران مثل شما هستن.همه ی اینها ره آورد حکومت اسلامیه که در اون تا تونستن زن رو محدود کردن و قدرت رو به مردها دادن.هنوز هم دیر نشده با یافتن یک روش منطقی می تونین جبران کنین.از خواسته های بر حقتون با تمام وجود دفاع کنیدالبته نه به قیمت از دست دادن شوهرتون یا بچه هاتون،چون از زندگی تون مایه گذاشتین واسه شون.
یکشنبه 13 بهمن 1387

sam116 - انگلیس - لندن
اگرین سیدنی استرالیا ای پرفسور ای محقق ای روان شناس ای مونالیزا خوشحالم که بلاخره پی به درون من بردی ولی هر چه گشتم دنبال پژاک نتونستم مطلبش را بیابم میتونیدراهنمایی کنید. چون هر چه باشم ولی بی تربیت نیستم اونم مقابل جنس لطیف
یکشنبه 13 بهمن 1387

7-aseman - اتریش - وین
niki_piki - انگلیس - لندن ------ واقعا حرف دل منو زدی - من 15 ساله ازدواج کردم و 3 ساله اسیر غربت شدم - و همش مقصر رژیم را میدونم که هیچ گاه از حق زن عادلانه دفاع نکردند که این گونه بیشتر خانمها باید درد غربت رو تحمل کنند به خاطر خودخواهی های شوهرانمون و افکار غلط زن یعنی سوختن و ساختن- ولی من این درد رو از دوشم بر میدارم - میخوام بقیه ی عمرمو با دل خودم زندگی کنم- با تجربه هایی که دارم منطقی جبران می کنم - به امید روزی که زنهای ایران رهایی پیدا کنند از مردهای سالار - و اقایون سالار و دمکراسی هم منطقی فکر کنند و این من من گفتن هارو کنار بگذارند .....
یکشنبه 13 بهمن 1387

farnoosh63 - انگلستان - لندن
sam116 - انگلیس - لندن
خیلیییی متاسف شدم از نظرتون در مورد همسر و دوست دخترتون.خواهش میکنم زیاد ناامید نباشید فکر نکنم برای شروعی دوباره دیر شده باشد بقول معروف ماهی رو هر وقت از اب بگیرید تازست.زندگی خیلی زیباتر از این هاست که فکر میکنید اولین بار که توی این سایت می بینم یک اقا اینجور احساسش رو بیان میکنه از صمیم قلبم ارزوی موفقیت برای شما دارم دوست عزیز:)
دوشنبه 14 بهمن 1387

farnoosh63 - انگلستان - لندن
dara_karaji - ایران - کرج
ایول اقای دارا هههه اسم این دو تا رو باید بزاری لورل و هاردی:)
Huria - دانمارک - کپنهاگ
ای بابا کجا رفتی تو دوباره اخر نفهمیدم قصه ات به کجا رسید کتابت
تموم شد یا نه جون من این دفعه چندم داری خداحافظی میکنی.
دوشنبه 14 بهمن 1387

agrin - استرالیا - سیدنی
sam116 - انگلیس - لندن
باید هم پیدا نکنی مرد عاقل تو روز روشن به ناموس کردهای عراق توهین می کنی حتی زحمت یه سرچ هم به خودت ندادی که ببینی توکردستان عراق اصلاً سرباز آمریکائی نیست.چون این منطقه یکی از مناطق بسیار امن عراقه.کسی که بتونه راحت در مورد مردم یک کشور یا یک منطقه اینگونه گستاخانه بنویسه چی خطابش می کنن؟بی ادبی که فقط در فحش و ناسزا خلاصه نمی شود
دوشنبه 14 بهمن 1387

saberia - ایران - تهران
من بد ندیدم که درد دلم را با دوستان در میان بگذارم.چراکه بقولی درد دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا.این اتفاقات آنقدر دردناک بود که بعد از آن دیگر از زندگی خیری ندیدم:
ما مادرمان چند سال پیش فوت نموده است و من و برادرانم در دانشگاه تهران و تبریز و اصفهان درس می خواندیم و خواهرمان هم در خانه شوهرش بود و پدرمان(که بشدت معتاد است) البته پدر ما هم نیست از غیبت ما سو استفاده کرد و خانه مادری ام و به همراه فرش های گرانقیمت آن که با دسترنج مادرم خریداری شده بود فروخت و ما که برای عید به شهرمان اراک آمدیم با کمال شگفتی همه چیز را از دست رفته دیدیم و بشدت گریه کردیم.بطور کلی هرکس حال ما را می دید بطور قطع پدر معتاد را نفرین می کرد.
به خدا نمی دانم که چرا این مرد معتاد کار خطرناک و دیوانه واری انجام داده بود و خانه را فروخته بود و هم اکنون برادرانم برای عید خانه ندارند و من هم پیش خاله ام زندگی می کنم. و دلی پرخون دارم.
و من همانند امام حسین ع مصیبت زده شده ام و پدرمان شمر زمانه شده است.پدرم همه اش به فکر خودش و زن دومش است.و بدین ترتیب حق حقوق ما را پایمال کرده است و حتی پول رفت و آمد به شهر محل تحصیل را خودمان می پردازیم.
اما دیگر از مادرم دیگر هیچ چیزی حداقل به عنوان یادگاری باقی نمانده است.و مرد سنگدل و معتاد حتی به خواهرم اجازه نداد که یکی از فرش های مادرم را به عنوان یادگاری بردارد.
من کاملا شوکه شده ام.چگونه پدرم همه چیز را برای زن دومش ببرد ولی حقوق ما را ندهد؟
من کاملا شوکه شده ام و کار هر روزه ام فقط نفرین این مرد است.
سه‌شنبه 15 بهمن 1387

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.