پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۷ - ۰۱ می ۲۰۰۸
فرجام تلخ ازدواج با مزاحم تلفنی
ازدواج دختر جوان با یک مزاحم تلفنی باعث شد او پس از شش سال زندگی مشترک به خاطر اعتیاد شوهرش به دادگاه خانواده برود و دادخواست طلاق بدهد. به گزارش خبرنگار ما چندی قبل زنی به نام ندا که از زندگی با شوهر معتادش به تنگ آمده بود با مراجعه به مجتمع قضایی خانواده ونک با ارائه دادخواستی خواستار جدایی از او شد. این زن که شش سال با شوهرش محمود زندگی کرده است به قاضی حسن عموزادی- رئیس شعبه 268- گفت؛ محمود مدت هاست به مواد مخدر اعتیاد دارد. اولین باری که از این موضوع مطلع شدم سعی کردم به او کمک کنم تا ترک کند اما او پس از مدتی دوباره به مصرف مواد روی آورد. این موضوع ادامه داشت و من به خاطر علاقه یی که به همسرم داشتم اعتیادش را هم تحمل می کردم تا اینکه فهمیدم به مصرف قرص های روانگردان روی آورده است. چون تحمل چنین شرایطی برایم سخت بود تصمیم گرفتم از محمود جدا شوم. وقتی قاضی عموزادی از ندا در مورد چگونگی آشنایی اش با محمود پرسید او در حالی که سرش را پایین انداخته بود، گفت؛ رابطه ما از یک تماس تلفنی اشتباه شروع شد. شماره تلفن خانه ما با شماره خانه دایی محمود بسیار به هم شبیه بود. یک بار که محمود قصد داشت با دایی اش صحبت کند به اشتباه شماره خانه ما را گرفت و به جای دایی اش با من حرف زد. اولین تماس خیلی کوتاه بود و محمود با عذرخواهی تلفن را قطع کرد. اما بعد از آن چند مرتبه دیگر تماس گرفت و گفت دنبال یک هم صحبت می گردد تا با او درد دل کند. من هم به نظرم رسید او جوان خوبی است، قبول کردم و به حرف هایش گوش دادم. مدتی گذشت و پسر جوان چند روز یک بار تماس می گرفت و با هم هم صحبت می شدیم تا اینکه روزی او به من ابراز علاقه کرد. من هم با توجه به اطلاعاتی که از زبان خودش شنیده بودم با پیشنهادش موافقت کردم و از آن پس با تماس های هرروزه مان ارتباط مان تبدیل به رابطه یی عشقی شد. شش ماه از این ماجرا گذشت تا اینکه تصمیم گرفتیم موضوع را با خانواده هایمان در میان بگذاریم و با هم ازدواج کنیم. این در حالی بود که تا آن زمان حتی یک بار هم همدیگر را ندیده بودیم و همه شناختی که از هم داشتیم از طریق تماس های تلفنی بود. وقتی اعضای خانواده ام از این ماجرا مطلع شدند به سختی مخالفت کردند. حتی پدرم در این باره با من صحبت کرد و گفت چطور می خواهی با پسری که تا به حال او را ندیده یی، ازدواج کنی؟ من آن زمان جوان بودم و حال و هوای جوانی باعث شده بود به حرف های هیچ کس گوش ندهم. بالاخره هر کاری که می توانستم انجام دادم و با فشارهایی که به پدر و مادرم آوردم آنها را برای این ازدواج راضی کردم. ندا ادامه داد؛ سرانجام با محمود در یک دفترخانه قرار گذاشتیم و برای نخستین بار همدیگر را نیم ساعت قبل از عقد در آنجا ملاقات کردیم. ظاهر محمود با آن تصویری که من از او در ذهنم ساخته بودم تفاوت زیادی داشت اما دیگر کار از کار گذشته بود و قرار بود لحظاتی دیگر به طور رسمی به عقد همدیگر درآییم. چون خانواده ام را برای این کار وادار کرده بودم چاره یی نداشتم و آن روز درحالی که شک و تردید همه وجودم را فرا گرفته بود پای سفره عقد نشستم و از فردای آن روز به خانه بخت رفتم. من که تا پیش از این کوچک ترین تحقیقی در مورد خواستگارم نکرده بودم پس از چند روز فهمیدم او معتاد است. هر کاری که می توانستم برای نجات او انجام دادم اما وقتی همه تلاش هایم بی نتیجه ماند تصمیم گرفتم مهریه ام را که 800 سکه بهار آزادی است، ببخشم و به زندگی سیاهم با این مرد معتاد پایان دهم. در پی اظهارات این زن قاضی عموزادی محمود را به دادگاه فراخواند تا در برابر ادعاهای همسرش پاسخگو باشد. صبح روز گذشته محمود در دادگاه حاضر شد و ضمن تایید گفته های ندا از دادگاه برای ترک اعتیادش فرصت خواست. او گفت اگر همسرم یک بار دیگر به من فرصت دهد قول می دهم برای همیشه مواد مخدر را کنار بگذارم. ندا وقتی در برابر حرف های همسرش قرار گرفت به مخالفت با او پرداخت و گفت؛ محمود تاکنون چندین بار از این وعده ها داده . من نمی توانم با چنین مردی زندگی کنم. به دنبال اظهارات این زن رئیس دادگاه رسیدگی به پرونده را به آینده موکول کرد.
| sarab22 - المان - دوسلدورف |
عجب عاشق هائی پیدا میشن . ولی اگر واقعا زنشو دوست داشت و عاشقش بود باید ترک ویا اصلا دنبال این نوع مسائل نمیرفت بعدش هم اخه چطور میشه با کسی که چندبار تلفنی حرف زدن ازدواج کرد حتی یکبار همدیگر را ندیدند |
دوشنبه 16 دی 1387 |
|
| shabnam anti mammad! - استرالیا - سیدنی |
یک بار که محمود قصد داشت با دایی اش صحبت کند به اشتباه شماره خانه ما را گرفت و به جای دایی اش با من حرف زد..
چه جالب... چه رمانتیک.
اگه شماره اشتباهی افتاده آقا محمود از کجا فهمیده چه شماره ای رو گرفته که بازم زنگ زده؟؟ |
دوشنبه 16 دی 1387 |
|
| Dokhtare_iran_zamin - ایران - تهران |
حماقت محض |
دوشنبه 16 دی 1387 |
|
| sam-antwerpen - بلژیک - انتورپن |
یک بار که محمود قصد داشت با دایی اش صحبت کند به اشتباه شماره خانه ما را گرفت و به جای دایی اش با من حرف زد!!!
انتورپن |
دوشنبه 16 دی 1387 |
|
| roshaanak_alman - آلمان - برلین |
ساده بودن دخترای ما تموم شدنی نیست. و نکته ی عجیب تر اینه که مگه آزمایش خون قبل از ادواج نرفتند؟ چه طوری بوده که در محضر عقد برای اولین بار همدیگر رو دیدند؟ شاید هم قوانین این چندساله عوض شده. دوستان اگه اطلاع دارند لطفا راهنمایی کنند. آزمایش قبل از ازدواج الان مثل چندسال پیش محکم هستش یا این که فرق کرده. |
دوشنبه 16 دی 1387 |
|
| zozo-zoobii - ایران - تهران |
چقدر احمق ما با دوست پسرمون هرشب میریم بیرون این همه اس ام اس بازی و تماس تلفنی و چت و متو اخرش هم به هم اطمینان نمی کنیم اون وقت این ندید پدید با یه تماس اشتباه همه زندگیشو به باد داده چه فکری کرده واقعا اممکنه اون پشت چی شنیده باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ |
دوشنبه 16 دی 1387 |
|
| tima88 - انگلستان - لیورپول |
چه پدر بی خاصیتی ..خوب اون جوون بود تو که حالیت بود میگفتی قبل از همه چیز پسره پاشه بیاد خونمون و خواستگاری کنه! البته من این داستان رو باور نکردم چون عقلانی نیست اصلا.. |
دوشنبه 16 دی 1387 |
|
| barbud_daneshmand - بلزیک - گنت |
roshaanak_alman - آلمان - برلین
ساده بودن دخترای ما تموم شدنی نیست. و نکته ی عجیب تر اینه که مگه آزمایش خون قبل از ادواج نرفتند؟
با درود به شما دوست گرامی برای اعتیاد اگر به خون تکیه کنند همه مردم معتادند؟!!!چرا که بدن بطور طبیعی مرفین ترشح میکند! این موضوع تا اواخر قرن 18روشن نبود که داستان جالبی دارد(اگر دوستان مایل بودند ماجرا را تعریف میکنم)بهر روی از ادرار استفاده میکنند که با پول یا کلک های دیگر متوسل میشوند. |
دوشنبه 16 دی 1387 |
|
| calibur69 - فیلیپین - مانیل |
ادم شک میکنه اینا ادمیزادن یا پرفکشنننننننننن *...
* پرفکشن در اینجا به معنی بدی می باشد |
دوشنبه 16 دی 1387 |
|
| elora - نروژ - اسلو |
roshaanak_alman - آلمان - برلین
shabnam anti mammad! - استرالیا - سیدنی
خیلی خوب گفتین مرسی.
حوادث کم میارن میسازن. |
دوشنبه 16 دی 1387 |
|
| SHABNAM87 - نروژ - برگن |
والله تا جایی که ما می دونیم معمولا یه مراسم خواستگاری و مهربران انجام میشه. این خانم مگه800 سکه مهرش بوده لابد اونم تو دفتر خونه با هم توافق کردن!!! این داستان بدجوری می لنگه! |
دوشنبه 16 دی 1387 |
|
| Dokhtare_iran_zamin - ایران - تهران |
roshaanak_alman - آلمان - برلین
دوست گرامی هنوز هم قبل از ازدواج آزمایش خون رو انجام میدن . این متن بیشتر شبیه داستانه تا حقیقت . یعنی تا روز عقد همدیگرو ندیدن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ |
دوشنبه 16 دی 1387 |
|
| سنجاقک - امریکا - چستراسپرینگ |
به نظر من بهترین کامنت را .......zozo-zoobii - ایران - تهران...... این خانم نوشته خیلی جالب بود کلی خندیدم |
سهشنبه 17 دی 1387 |
|
| sayna_a_2006 - ایران - سربندر |
بابا این نویسنده هم بدجور دمق بوده. فکر کنم شب قبل از نگاشتن این مطلب یا ابکی زده بوده بالا وافراط کرده یا قرص روانگردان ! بحر حال داستان کمی اسکلانه بود . کمی بیشتر تمرین کنه نویسنده خوبی میشه .
شما بدل نگیرید. |
سهشنبه 17 دی 1387 |
|
| maarkez - لبنان - بیروت |
عجباااااا حیرتاااااااااااااااااا!!!!!!!
خدائیش خیلى مسخره بود این عاشقى. حالا عجیبتر اینه که 6 سال هم تونست دوام بیاره این زندکى.
خدا همه مریضهاى عقده اى رو شفا بده . انششاااااء اللللللههههههه |
چهارشنبه 18 دی 1387 |
|
| bayan - المان - بن |
خوب شد ما از این مزاحم تلفنیها نداشتیم اخه کدوم ادم عاقلی به صدا دل می بنده |
چهارشنبه 18 دی 1387 |
|