شاید در نگاه اول به رغم جای زخم عمیقی که روی سر «اوژوک» 14 ساله به چشم می خورد، نتوان حدس زد که او با همین چهره کودکانه و بدن ظریفش چه تجربه های مخوفی را از سر گذرانده است.
اوژوک در زندگی کوتاهش حتی پیش از آنکه به سن بلوغ رسیده باشد، به سربازان دشمن تیراندازی کرده، روستاییان را مورد غارت و چپاول قرار داده و شهروندان عادی را وحشیانه به قتل رسانده بود اما تمامی این کارها بدون خواست و اراده خود وی انجام شدند. او در سن 10سالگی توسط «ارتش مقاومت»، یکی از گروه های شورشی اوگاندا، ربوده و به مدت سه سال به عنوان یک سرباز به کار گرفته شد. در همین سال ها قتل برای او به صورت یک عادت درآمد اما به عنوان یک کودک او درست به اندازه مقتولان خود قربانی به حساب می آید. در حال حاضر در پس مرزهای اوگاندا در کنگو نیز همین اتفاق در حال رخ دادن است. با بروز موج جدید خشونت ها به کارگیری سربازان خردسال گسترش بیشتری نیز یافته است و گروه های شبه نظامی بیش از پیش به ربودن کودکان و نوجوانان روی آورده اند.
اوژوک اما به رغم تجربیات مخوف و باورنکردنی که از سر گذرانده است، جزء خوش شانس ها به شمار می آید. او دست کم جان سالم به در برده است، هنوز آنقدر جوان هست که بتواند به آینده امیدوار باشد و از سوی دیگر سازمان خیریه یی در کامپالای اوگاندا او را مورد حمایت قرار می دهد.
او در سال 2002 هنگامی که 10ساله بود، در کمپی در شمال اوگاندا زندگی می کرد. در آن زمان طولانی ترین جنگ داخلی آفریقا یعنی جنگ بین دولت اوگاندا و ارتش مقاومت در اوج خود بود. صدها هزار نفر از مردم از خانه هایشان رانده شده بودند و به ناچار در کمپ ها و اقامتگاه های موقت زندگی می کردند. هزاران کودک نیز وادار به مبارزه برای شورشیان شده بودند و اوژوک یکی از این کودکان بود. او می گوید؛ «آنها نیمه شب مرا از تختم بیرون کشیدند. دست و پای من را بستند و مرا داخل بوته یی در همان نزدیکی مخفی کردند.» او در حالی که کفشی به پا نداشت، ناچار شد 12 ساعت راه برود و تنها پس از آن بود که به وی اجازه داده شد مدت کوتاهی روی زمین در میان گل و لای استراحت کند. هیچ آب یا غذایی به او داده نشد و به او دستور داده شد راه بیفتد؛ 12 ساعت دیگر راهپیمایی بدون استراحت. این راهپیمایی های 12 ساعته تا سه روز ادامه یافت؛ «از فرط خستگی و گرسنگی نمی توانستم بایستم و پاهایم متورم و پر از تاول شده بود.» درنهایت گروه به پایگاه رسید. اوژوک را عریان کرده به فرماندهان نشان دادند و به او گفته شد در همه حال باید از دستورات پیروی کند در غیر این صورت کشته خواهد شد و تنها پس از آن بود که به او غذا دادند. هفته نخست از وی به عنوان باربر استفاده شد. وظیفه اوژوک حمل مهمات بود و پس از آن به وی جنگیدن آموخته شد؛ اینکه چگونه در جنگ تن به تن از کارد استفاده کند، چگونه از یک اسلحه خودکار استفاده کند و چگونه مین ها را زیر زمین کار بگذارد. دوره آموزشی او تنها یک هفته طول کشید و پس از آن به او دستور داده شد به مبارزه برود. به اوژوک گفته شد؛ «حالا که ما به تو قدرت کشتن را داده ایم، تو باید بکشی. اگر این کار را نکنی، ما تو را می کشیم.» تنها چند ساعت پس از این فرمان او جزء گروهی قرار گرفت که باید به یک روستای کوچک حمله و برای به دست آوردن غذا و مهمات آن را غارت می کردند.
روستا پر از زنان و کودکان بود و مهاجمان دستور داشتند همه آنها را بکشند. اوژوک هنگامی که از آن روز حرف می زند نگاهش پر از خشم و اندوه می شود. این نخستین تجربه او بود و در سال های پس از آن اوژوک وادار شد خشونت های بسیاری مانند این مرتکب شود. در سال نخست جنگیدن، او یتیم شد. پدر و مادرش توسط جنگجوهای همقطارش طی یکی از غارت ها به قتل رسیدند. در سال دوم جنگ او به شدت از ناحیه سر و پا زخمی شد. در سال 2005 طی یکی از یورش های ارتش دولت اوگاندا او توانست بالاخره بگریزد. پس از چند روز سرگردانی او دستگیر شد و ابتدا به سربازخانه دولت منتقل شد تا مورد پرسش قرار بگیرد و سپس به مراکز بازپروری مخصوص کودکانی که طی جنگ مورد سوءاستفاده قرار گرفته بودند، فرستاده شد.
ابتدا اوژوک تا می توانست غذا می خورد و روز و شب می خوابید. او می گوید؛ «خوابیدن روی تختی با ملافه تمیز و بالش فوق العاده بود. بعد از سه سال خوابیدن روی زمین فکر می کنم هرگز دوباره روی تخت نخواهم خوابید.»
در هفته های نخست او تقریباً هیچ حرفی نمی زد و هرگز لبخندی نمی زد. تنها پس از گذشت چند ماه او اندکی از نشانه های بهبودی را نشان داد. در مرکز او تحت حمایت عاطفی و مشاوره قرار داشت تا بتواند به شرایط روحی - روانی عادی بازگردد. بسیاری از کودک - سربازها نمی توانند هرگز از بار گذشته خلاص شوند. اندوه و احساس گناه آنها چنان بزرگ است که تا آخر عمر آنها را عذاب می دهد. اوژوک طی سال های حضور در مرکز با شخصی از یک سازمان خیریه دیگر آشنا شد که به کودک - سربازها کمک می کند تحصیلات خود را از سر بگیرند. او اکنون قصد دارد به رغم غیبت سه ساله اش به مدرسه بازگردد و در رویای ورود به دانشگاه است.
اوژوک در مدرسه تقریباً بهترین نمرات را می گیرد و لبخند زدن را به یاد آورده است، هر چند قطعاً هنوز کابوس ها او را رنج می دهند. اوژوک تنها یکی از کودکانی است که در بحران حاضر آسیب دیده است. از اواخر دهه 50 تاکنون بیش از دو میلیون نفر از مردم اوگاندا بی خانمان و بیش از 2500 کودک توسط ارتش مقاومت موسوم به LRA به خدمت گرفته و وادار به جنگیدن شده اند. دو سال مذاکره صلح بین دولت و شورشیان در سال جاری متوقف شد و همزمان شورشیان در کنگو شرقی کشور همسایه فعال تر از پیش شده اند در حالی که کماکان در جنگ داخلی در خود اوگاندا نیز درگیر هستند. براساس گزارش ها بیش از هفت هزار کودک در نیروهای دولتی و شورشیان شرق کنگو مشغول جنگیدن هستند و آمار ها نشان می دهند 5/5 میلیون نفر از آغاز مبارزات مسلحانه در سال 1998 تاکنون در جمهوری دموکراتیک کنگو کشته شده اند.
منبع؛ ایندیپندنت
|
|
|
|
|
|
|
|
|