روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستاییها اعلام کرد که برای خرید هر میمون ۱۰ دلار به آنها پول خواهد داد. روستاییها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتنشان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت ۱۰ دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمونها روستاییها دست از تلاش کشیدند. به همین خاطر مرد اینبار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها ۲۰ دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستاییها فعالیت خود را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی باز هم کمتر و کمتر شد تا روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهایشان رفتند.
این بار پیشنهاد به ۲۵ دلار رسید و در نتیجه تعداد میمونها آنقدر کم شد که به سختی میشد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. اینبار نیز مرد تاجر ادعا کرد که برای خرید هر میمون ۵۰ دلار خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر میرفت کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمونها را بخرد.
در غیاب تاجر، شاگرد به روستاییها گفت: «این همه میمون در قفس را ببینید! من آنها را به ۳۵ دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت مرد آنها را به ۵۰ دلار به او بفروشید.» روستاییها که [احتمالا مثل شما] وسوسه شده بودند پولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند... البته از آن به بعد دیگر کسی مرد تاجر و شاگردش را ندید و تنها روستاییها ماندند و یک دنیا میمون!...
به والاستریت خوش آمدید!!!
bahar az zanjan - ایران - زنجان |
عجب!!!! طفلی مردم بعضی روستاها واقعا ساده دل هستند ؛
اکثر روستاییان هند خیلی ندارند٫اگه هم وسوسه شدند به خاطر فقر و بدبختی بوده نه به خاطر حرص و طمع پول . شاید هم عکس قضیه درست باشه. ولی در کل داستان جالبی بود (مرسی) |
پنجشنبه 21 آذر 1387 |
|
kamangir - نروژ - اسلو |
داستان واقعیتی انکار ناپذیر در زمان ما هست.منون.زیبا بود |
پنجشنبه 21 آذر 1387 |
|
rezashah - استرالیا - پرت |
ما حاضریم انترمون را با توله هاش مجانی بدیم هر ایرانی 1 دلار روش میده.
تا زه ق..زی هم اشانتیون |
پنجشنبه 21 آذر 1387 |
|
mitra.d - المان - هانوفر |
جالب بود یعنی گرگ برادر شغال است .به هیچکس اطمینان نمیشه کرد. |
پنجشنبه 21 آذر 1387 |
|