مشرف، رییس جمهور مستعفی پاکستان نزدیک به یک دهه بر این کشور حکومت کرد و چندی پیش، با افزایش فشارها مجبور به استعفاء شد.
بخش پانزدهم این خاطرات در پی می آید:
چرا نواز شریف چنین کاری را انجام داد ؟ چرا او به خودکشی سیاسی دست زد ؟ شاید پاسخ به این سوال تا ابد به صورت یک راز باقی بماند.من همه تلاشم را برای اینکه بعنوان رئیس ارتش همکار او باشم انجام دادم.مکررا از نواز شریف در خصوص اینکه چگونه ارتش میتواند به دولت او یاری برساند از او سوال مینمودم.
او از من برای کمک به شرکت ورشکسته توسعه برق و آب کمک خواست که در این خصوص ارتش با استخدام 36000 نیرو برای این شرکت ، آن را از ورشکستگی نجات داد.نواز شریف همچنین از من برای کمک به قوه قضائیه جهت مجازات تروریستها کمک خواست که در این مورد هم سریعا به او کمک نمودم و چند دادگاه نظامی ضد تروریست بری مجازات تروریستها دایر نمودیم.این همکاریها به نظر نواز شریف نمی آمد.
اختلافاتی از روز اول بین ما وجودداشت.من فکر میکردم این اختلافات جزیی است ولی ظاهرا نواز شریف همه آنها را جدی گرفته بود.فقط چند روز از انتصاب من به ریاست ارتش گذشته بود که نواز شریف بر علیه دو سرلشگر که نسبت به وفاداری آنها به خودش سوظن داشت حرفهای تندی زد و از من خواست تا سریعا به خدمت آنها در ارتش خاتمه دهم.این درخواست بسیار بزرگی بود.
من در پاسخ به نواز شریف گفتم تا زمانیکه من بر علیه آنها مدارک مستدل و اثبات شده نداشته باشم چگونه میتوانم آنها را از ارتش اخراج نمایم؟ نواز شریف مستقیما یا بصورت غیر مستقیم از طریق افراد مختلف روی درخواستش پافشاری نمود.عاقبت من قاطعانه به نواز شریف گفتم که نمیتوانم دو سر لشگر ارتش را تنها بر اساس حرف و شایعات از ارتش اخراج نمایم.
اختلاف بعدی چند ماه بعد این موضوع بوجود آمد.سردبیر روزنامه انگلیسی زبان فرایدی تایمز به دستور نواز شریف دستگیر شده بود.ابتدا از من خواسته شد تا این سردبیر را در زندان سازمان اطلاعات و امنیت لاهور زندانی کنم و من از سازمان اطلاعات خواستم تا او را در محلی امن نگهداری نماید تا مورد اذیت و آزار قرار نگیرد.داستان به اینجا ختم نشد.
نواز شریف فردای آنروز وقتی از من درخواست نمود تا سردبیر روزنامه را در یک دادگاه نظامی محاکمه کنم واقعا شوکه شدم.ابتدا واقعا فکر کردم نواز شریف با من شوخی می کند و کم مانده بود بخندم ولی بعد فهمیدم که او در درخواست خود جدی است و او برپایی دادگاه نظامی را برای سردبیر روزنامه کاملا منطقی میدانست.اینجا بود که برای اولین بار به ذهن منفی نواز شریف پی بردم.من صراحتا درخواست او را رد کردم و در باره عواقب داخلی و خارجی مسئله به او تذکر دادم.این رفتار من منجر به آزادی روزنامه نگار مذکور اززندان گردید.
شاید این رفتارها موجب شد تا نخست وزیر به اشتباه خودش در انتخاب من بعنوان ریاست ارتش پی ببرد.شاید او فکر میکرد چون فرزند والدینی هستم که از هند به پاکستان مهاجرت کرده اند تسلیم خواسته های او خواهم شد و هر آنچه را که او میگوید انجام خواهم داد.او نمیتوانست بیش از این مرتکب اشتباه شود.ابدا چنین طرز تفکری در ارتش وجود ندارد ، جایی که همه ما پاکستانی هستیم.نواز شریف هیچوقت درک نکرد که افرادی که همه زندگی خود را در هند رها کردند و برای زندگی به پاکستان آمدند نمیتوان در وطن پرستی آنها شک کرد.پاکستان بعنوان ماوا و پناهگاه مسلمانانی ایجاد گردید که میخواستند از استیلای اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی هندوها بر زندگی خود خلاص شوند.خانواده من یکی از آن خانواده ها بود که در پاکستان پناه گرفتند.ما شدیدا به توسعه و پیشرفت پاکستان معتقد و از هر چه که بتواند به پاکستان آسیب برساند گریزان و بیزاریم.
موضوع نبرد کاراگیل بیشترین اختلاف را بین من و نواز شریف بوجود آورد.هر دوی ما میخواستیم مسئله کشمیر را از جنبه های سیاسی و اقتصادی در صدر اخبار جهان قرار دهیم.نبرد کاراگیل به هدف رسید اما با آغاز فشارهای سیاسی خارجی نواز شریف تسلیم فشارها شد و مناطق آزاد شده را تسلیم نمود.او بجای اتکا به توان ملی اقدام به تخریب ارتش کرد و تلاش کرد تا خودش را منزه نشان دهد.او فکر میکرد با انکار تحولات کاراگیل در امان خواهد بود .در این راستا مقالات زیادی تهیه و با دقت منتشر شدند.از نمونه این موارد میتوانم به یک صفحه تبلیغات در یک روزنامه آمریکایی اشاره کنم که به تفرقه بین ارتش و دولت می پرداخت.این کاریکاتور اشاره به نبرد کاراگیل داشت که در آن نواز شریف حد وسط را اختیار ودر مسیر برخورد با ارتش و من قرار داشت.
علاوه بر این اختلافات بین من و نواز شریف ، من چند بار جسارت کردم و او را برای چگونگی اداره امور دولت راهنمایی کردم.من اینکار را به این دلیل انجام دادم که مردم و بویژه طبقه روشنفکر از من میخواستند تا در خصوص وضعیت خراب کشور و نابسامانیها به نواز شریف اطلاع دهم.برخی از افراد حتی از من میخواستند تا دولت را ساقط و اداره امور را از دست نواز شریف خارج نمایم.من با شکایات مردم و اظهارات آنها مبنی بر خرابی وضعیت اقتصادی و سیاسی موافق بودم اما هیچ دلیل قانونی برای اقدام بر علیه دولت نداشتم.بخصوص بعد از اینکه نواز شریف از طریق سیاسی تمام قدرت سیاسی را در اختیار خود گرفته بود و حتی رئیس جمهور هم از لحاظ قانونی قادر به انحلال مجلس و دولت نبود.من مطمئنا قصدی برای دخالت در امور سیاسی کشور نداشتم و معتقد به این بودم که روند سیاسی باید طی شود.
در پاکستان این مسئله عجیبی نیست که عموم مردم به رئیس ارتش مراجعه و از او بخواهند که برای نجات کشور اقدام نماید.هر کسی در پاکستان ، ارتش را بعنوان منجی کشور قبول دارد.هر زمان که حکومت دچار انحراف شده است و یا بین نخست وزیر و رئیس جمهور اختلاف بروز کرده است (بویژه در دهه 1990) تمام راهها به سوی مقر فرماندهی ارتش ختم شده است.همیشه مردم در این شرایط از رئیس ارتش انتظار داشته اند تا با اخطار به نخست وزیر باعث کارکرد صحیح او شده و از استمرار فساد حکومت جلوگیری نماید.رئیس ارتش همواره بعنوان میانجی بین رئیس جمهور و نخست وزیر در پاکستان عمل کرده است.در اکتبر سال 1999 ملت پاکستان با سرعت به سمت سقوط اقتصادی و سیاسی پیش میرفت و در چنین دور تسلسل فاجعه باری ، من تمام تلاشم را برای ارتقای وضعیت سیاسی و اجتماعی را انجام و تلاش داشتم به نخست وزیر در انجام بهتر امور کمک نمایم.جای تاسف است که او متوجه این تلاشها نگردید.او در شهر بزرگ شده بود اما انگار ذهنیت او در همان زمان فئودالیسم زمانهای قدیم جا مانده بود و اختلاف نظر مرا با خودش به عنوان تلاش من برای انجام کودتا بر علیه خود تفسیر مینمود و همین طرز فکر غلط او بود که او را بر زمین زد.
بنظر میرسد اقدام نواز شریف علیه من (رئیس ارتش) بر پایه یکی از این سه نظریه میتواند قرار داشته باشد:
- احتمال اول ، شاید نواز شریف فقط میخواست مرا بمدت یکسال بعنوان رئیس ارتش قرار دهد و این در حالیست که مدت قانونی برای ریاست ارتش در پاکستان سه سال تمام میباشد.بعد از یکسال من با دریافت پست ریاست کمیته ستاد مشترک راضی میشدم و شخصی همانند ژنرال ضیاءالدین با ارتقا به ریاست ارتش نقش مثبتی برای او در انتخابات سال 2002 ایفا مینمود.
- احتمال دوم ، همانگونه که قبلا گفتم شاید نواز شریف انتظار داشت به دلیل اینکه خانواده ما از مهاجرین بودند من بیشتر نقش ظاهری داشته باشم و وقتی که او درک کرد که اشتباه کرده است به فکر از بین بردن من افتاد .شاید او فکر میکرد میتواند تفوق خود را بر ارتش گسترش دهد و از این راه خوشنودی هندیها و آمریکائیها را جلب نماید.
- احتمال سوم ، شاید نواز شریف از انجام کودتا توسط من بر علیه دولت خود می ترسید و افرادی مانند ضیاءالدین این خطر را در مقابل او صد چندان نموده و باعث واهمه شدید او شده اند.
علت هر چه باشد باید گفت که نواز شریف مرتکب خطای بسیار بزرگی شد (خودکشی سیاسی نمود) .در مورد کار نواز شریف خیلی فکر کرده ام و بنظرم کار او دلایل خیلی زیادی داشته است اما مهمترین علت شاید میتواند این باشد که او فقط رئیس ارتش حرف شنوی میخواسته تا از او در جریان انتخابات آتی استفاده نماید.
مجلس نمایندگان اخیرا برای پانزدهمین بار در قانون اساسی تجدید نظر نموده بود که معروف به قانون شریعت بود.این قانون اختیار تام به نواز شریف میداد و او را در حد یک پادشاه تام الاختیار در می آورد.در طول ایجاد تغییرات در سه مرحله در قانون اساسی سیستم جکومتی پاکستان به صورت جمهوری اسلامی در آمده است و هر چند ما تلاش کرده ایم که بین نقشهای سیاسی و مذهبی تفاوت ایجاد شود اما همه این اختیارات به واسطه تفییر متمم قانون اساسی که در زمان نواز شریف بر روی قانون اساسی ایجاد شد در اختیار و تحت قدرت نواز شریف قرار گرفت.تنها مسئله مورد نیاز این بود که این قانون توسط مجلس سنا نیز به تصویب برسد.
نواز شریف منتظر برگزاری انتخابات مجلس سنا در سال 2000 بود که میتوانست با اکثریت دو سوم او در مجلس سنا ، نظرش کاملا تامین گردد.(اگر بخواهیم در این مورد توضیح بدهیم اینگونه است) تمام چهار ایالت پاکستان سهم مساوی و برابر در گسیل نمایندگان به مجلس سنا دارند. نمایندگان مجلس سنا نیز توسط مجالس ایالتی و بر اساس سهم احزاب سیاسی در ایالتها (تعداد نمایندگان آنها در مجالس ایالتی) ، انتخاب میگردند.خوب نتیجه از قبل مشخص بود.از آنجا که حزب نواز شریف بیشترین تعداد نمایندگان را در مجالس ایالتی هر چهار ایالت داشت طبیعتا بیشترین نمایندگان مجلس سنا نیز از اعضای حزب نواز شریف می بودند و نتیجه اینکه مجلس سنا براحتی متمم قانون اساسی را تصویب مینمود.
نواز شریف به واسطه تغییرات در قانون اساسی اختلافات درونی حزبش را از بین برده و اختیارات قانونی رئیس جمهور برای انحلال مجلس ملی را نیز ملغی نموده بود و تمام چیزی که اکنون او نیاز داشت این بود که او عملا بعنوان یک دیکتاتور غیر نظامی و مشابه امیرالمومنین در آید.
ژنرال ضیاءالدین شاید همان شخصی بود که نواز شریف بدنبالش بود و با زیرکی او را در کنار خودش قرار داد.ضیاءالدین بعنوان وفادار کشمیری بهترین گزینه برای او بود و او از نبرد کاراگیل نهایت استفاده را نمود تا نخست وزیر را از من بترساند.کلام و سخن او بعنوان رئیس سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان یقینا دارای وزن زیادی بوده است.واکنش ارتش بر علیه کودتای نواز شریف ، نه تنها پاسخی به تحقیر ارتش از سوی نواز شریف میتواند باشد بلکه پاسخی هم به وضعیت وخیم اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی پاکستان محسوب میگردید.ما در آستانه اعلام پاکستان به عنوان یک کشور ورشکسته و حتی یک کشور تروریستی قرار داشتیم.رشد اقتصادی بر عکس شده بود و بانک مرکزی در واقع ورشکسته شده بود.نواز شریف حسابهای خصوصی با واحذ ارز خارجی را مسدود نموده بود .نزدیک به 20 میلیارد دلار ظرف یازده سال هزینه شده بود اما جز یک بزرگراه 370 کیلومتری چیزی برای ارایه به مردم وجود نداشت.اختلافات مذهبی رو به توسعه بود و کشتار سنیان و شیعیان به امری روزمره مبدل شده بود.جامعه دچار نامیدی شده بود و مردم نسبت به آینده ناامید بودند.مردم احترام به پاکستانی بودن خود را از دست داده بودند .نواز شریف بدنبال قبضه کامل قدرت و کسی دیکتاتوری غیر نظامی بود.