پرویز مشرف، رییس جمهور مستعفی پاکستان نزدیک به یک دهه بر این کشور حکومت کرد و چندی پیش، با افزایش فشارها مجبور به استعفاء شد.
بخش چهاردهم این خاطرات در پی می آید:
فصل چهاردهم – ضد کودتا
ضد کودتا – برای این موضوع نمی توانم کلمه و واژه دیگری را بیاورم.خبر برکناری من در ساعت 5 بعد از ظهر 12 اکتبر از تلویزیون پخش گردید.کلا سه ساعت و نیم طول کشید (یعنی حدود ساعت هشت و نیم شب) تا فرمانده سپاه راولپندی محمود احمد با نیروهای خود وارد کاخ نخست وزیری در اسلام آباد گردیده و نواز شریف را به محاصره خود در آورد.
دقیقا بعد از ساعت 5 بود که نیروهای ارتش در شهرهای راولپندی (مقر فرماندهی که 15 کیلومتر با اسلام آباد فاصله دارد)، اسلام آباد ، کراچی ، لاهور و بعدا در منطقه نوابشاه (جایی که قرار بود هواپیمای من فرود بیاید) وارد عمل شدند و همه چیز را تحت کنترل خود در آوردند.
عملیات نیروهای ارتش در اسلام آباد مهمترین و حساسترین قسمت عملیات ارتش بود.کراچی هم شاهد وقایع حساسی بود.در کراچی نیروهای ارتش با نیروهای کودتا رو در رو شده بودند و فقط با عنایت خداوندی و درک و فهم دو طرف بود که حمام خون براه نیافته بود.
در ساعت 5 بعد از ظهر روز کودتا ، طبق معمول ساعات کار ادارات باتمام رسیده و تعطیل شده بودند .افسران و فرماندهان ارتش هم همانند دیگران به خانه های خود رفته بودند.فرمانده ژنرال محمد عزیز خان و ژنرال محمود احمد بعد از ساعت 5 در کلوپ چاک لالا در 5 کیلومتری مقر فرماندهی ارتش در راولپندی سرگرم بازی تنیس با هم بودند.دو افسر متعلق به سپاه راولپندی به نامهای سرهنگ شاهد علی و سرهنگ جواد سلطان در حال بازی اسکواش در سالن بودند .
همه چیز عادی بود.ناگهان خبر برکناری من از تلویزیون پخش شد و دو سرهنگ به محض شنیدن خبر دست از بازی کشیدند و به طرف ژنرال عزیز و محمود دویدند و موضوع را سریعا به آنها گفتند.آنها هم خبر را شنیده بودند.بدین ترتیب بود که همگی سریعا به مقر فرماندهی ارتش رفتند.
مدیر کل عملیات نظامی ارتش ژنرال شاهد عزیز در این زمان تازه به خانه اش رسیده بود که خبر را شنید و با شنیدن خبر دوباره از خانه بیرون آمده و به مقر فرماندهی بازگشته بود.
او هنگام خروج از منزل به همسرش گفته بود که نمیداند چه زمانی میتواند به خانه بازگردد.او خوب میدانست که چند ساعت آینده ساعات بسیار مهم و دلهره آوری خواهد بود.هنگام خروج از خانه هم همسر ضیاءالدین (که بجانشینی من به ریاست ارتش منصوب شده بود) را در حال پخش شیرینی دیده بود.
عزیزخان ، محمود و شاهد عزیز هیچ تردیدی در خنثی نمودن کودتای نواز شریف از خود نشان ندادند.آنها معتقد بودند که باید کودتای نواز شریف را ناکارآمد نمایند.این نهایت کاری بود که آنها میتوانستند انجام دهند.آنها کاری کردند کارستان.
روابط و ارتباط بازیگران این حوادث را با من تصور کنید.علاوه بر اینکه من رئیس آنها بودم ، با شاهد علی و جواد سلطان همواره بازی اسکواش میکردم و محمد عزیز را من منصوب کرده بودم.
فرمانده سپاه راولپندی محمود احمد یکی از افسران واحد توپخانه ای بود که من در سالهای 1986 تا 1987 در آن واحد بودم.شاهد عزیز از افراد فامیل من بود.فرمانده سپاه یکم صلاح الدین ساتی زمانی که من سرتیپ بودم بعنوان سرگرد در واحد من بود.فرماندهان و افسران ضد کودتا در دیگر شهرها اکثرا از افرادی بودند که خودم آنها را منصوب کرده بودم.فقط ژنرال ضیاءالدین رئیس سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان (ISI) دارای روابط نزدیک با نواز شریف بود و در مقابل من فاقد نفوذ در بین نیروهای ارتش بود.از اینرو بود که تمامی ارتش یکپارچه در مقابل نواز شریف موضعگیری نمود.
ژنرال شاهد عزیز فرمانده عملیات نظامی ارتش ، فرمانده ای است که دستوراتش به مثابه دستورات رئیس ارتش بوده و ارتش با فرمان او به حرکت در می آید.طبیعی است که ضد کودتا از دفتر او هدایت و کنترل میگردید.دفتری که بزودی شبیه اتاق جنگ شد.
اولین فرمان و دستور او این بود که به سپاه مستقر در راولپندی دستور داد تا وارد عمل شود.بخشی از وظایف محوله به فرماندهان تحت امر این بود که اولا کاخ خای نخست وزیری و ریاست جمهوری را تحت کنترل در بیاورند و سپس مانع ورود و خروج هر فردی از این ساختمانها بشوند.ژنرال شاهد عزیز سپس فرمان داد تا رادیو و تلویزیون اشغال و تحت کنترل در آید.بعد هم فرمان ممانعت از ورود ژنرال ضیاءالدین به محل کار من و مقر فرماندهی ارتش را صادر نموده بود.در این زمان والدین من در خانه ما (در داخل پایگاه نظامی) زندگی میکردند و ژنرال شاهد عزیز فرمان داده بود تا کسی نتواند وارد خانه شده و احتمالا برای والدین من ایجاد تشویش یا ناراحتی کند.
بعد از انجام این کارها ، ژنرال شاهد عزیز با فرماندهان سپاه ارتش در شهرهای کراچی ، لاهور و پیشاور تماس گرفته و از آنها خواسته بود تا اوضاع عمومی شهرها را کنترل نمایند.هیچ دلیلی وجود نداشت که او با طارق پرویز فرمانده سپاه کویته تماس بگیرد چرا که او به نواز شریف وقادار بود و بنابر این ژنرال شاهد عزیز با با معاون او تماس گرفته بود که او هم در پاسخ گفته بود که اوضاع آرام است.
لاهور در 430 کیلومتری پایتخت قرار دارد و مرکز سپاه چهارم ارتش میباشد.این شهر از آن جهت بسیار دارای اهمیت است که اولا مرکز ایالت پنجاب میباشد و دوما در نزدیکی مرز هند قرار دارد و در تیررس نیروهای هندی میتواند باشد.فرمانده سپاه لاهور ژنرال خالد مقبول در 64 کیلومتری این شهر سکونت دارد.در غیاب او ، سرلشگر طارق مجید عهده دار امور سپاه بود.زمانیکه خبر برکناری من از تلویزیون پخش شده بود همسر او متوجه خبر شده و ژنرال مجید را مطلع کرده بود.
او سریعا و مستقیما با ژنرال شاهد عزیز تماس و از او کسب تکلیف کرده بود.ژنرال شاهد عزیز به او دستور داده بود تا فرماندار پنجاب (شهباز شریف برادر نواز ) را دستگیر و ساختمانهای متعلق به فرمانداری را محاصره و کنترل رادیو و تلویزیون لاهور و فرودگاه لاهور را بدست بگیرد.
همچنین به ژنرال طارق دستور داده بود تا عبور و مرور به شهر لاهور را تحت نظارت نیروهای ارتش در بیاورد.طارق مجید سریعا تمامی این موارد را به افسران تحت امر خود ابلاغ می کند.
تا ساعت پنج و نیم سرهنگ شاهد علی و سرهنگ جاوید سلطان به طرف اسلام آباد رفته بودند.آنها دستور داشتند نواز شریف و تعدادی از وزرای کابینه او را بازداشت نمایند.وقتی آنها به بلوار قانون اساسی (بلوار منتهی به کاخ نخست وزیری و پارلمان در اسلام آباد) رسیده بودند متوجه شده بودند که نیروهای پلیس در دو سوی بلوار تجمع کرده اند.
ماشینهای ضد شورش پلیس در بلوار مستقر بودند و نیروهای پلیس موانع فیزیکی نظیر بلوکهای سیمانی و سیم خاردار را در داخل خیابان قرار داده بود تا مانع عبور و مرور اتومبیلها به سمت کاخ نخست وزیری و ساختمان رادیو و تلویزیون که در همان محل قرار داشت بشود.این نمایش برای ایجاد ترس در دل کسانی بود که احتمالا قصد اخلال داشتند.
این بهترین شیوه ای بود که نواز شریف احتمالا میتوانسته انجام دهد.چرا که او قادر نبود حتی یک واحد نیروی ارتش را هم بکار بگیرد و هدایت کند.در کمال ناباوری شاهد علی و جواد سلطان ، نیروهای پلیس خود را کنار کشیده بودند و به نیروهای نظامی ارتش امکان عبور از بلوار را داده بودند.احتمالا پلیس به این مسئله واقف بوده است که حتی اگر بتواند از ورود این نیروها به کاخ نخست وزیری جلوگیری کند قادر نخواهد بود تا از ورود نیروی پشتیبان ارتش جلوگیری نماید.شاید آنها هم از رفتار نواز شریف ناراحت بوده اند.
زمانیکه علی و سلطان راولپندی را ترک کردند ، شاهد به مسئول گارد کاخ نخست وزیری تلفن مینماید و قصد داشته تا به او بگوید که آنجا را محاصره کند.اما همسر او گوشی را برمیدارد و میگوید که او بیرون است.خوشبختانه ، او در همان حوالی بود و سریعا با سرهنگ شاهد تماس میگیرد.او سپس سریعا کاخ را محاصره و به نیروهای گارد اطلاع میدهد که چه اتفاقی افتاده است و باید منتظر باشند.او به نیروهای گارد میگوید که رفتار بدی با رئیس ارتش شده است.او فکر میکرد که دستور محاصره کاخ نخست وزیری از طرف من صادر شده است.
همینطور مسئول امنیت کاخ ریاست جمهوری با دستور سرهنگ جواد سلطان ؛ آنجا را به محاصره در می آورد.سرهنگ سلطان سپس به ساختمان رادیو و تلویزیون میرود و آنجا را تحت کنترل خود در می آورد.
ساعت پنج و چهل دقیقه ژنرال عزیز خان با ژنرال مظفر عثمانی فرمانده سپاه کراچی تماس و به او فرمان محاصره و کنترل فرودگاه کراچی را میدهد.ژنرال عثمانی بلافاصله اقدام و دستورات لازمه را به نیروهای تحت امر خود ابلاغ مینماید.
او به سرتیپ طارق فاتح مدیر فرودگاه کراچی دستور میدهد تا فرودگاه و برج کنترل پرواز را محاصره نموده و سپس با سرتیپ نوید ناصر فرمانده امنیتی فرودگاه در هماهنگی کامل باشد.طارق فاتح تمام کاری که می کند اینست که میرود و در دفتر مدیر کل هواپیمایی پاکستان می نشیند.من به او خیلی کمک کردم تا در فعالیت و کار نظامی خود پیشرفت نماید ولی متاسفانه او درست در زمانی که باید و میتوانست به من کمک کند فقط نظاره گر حوادث شد و منتظر ماند تا ببیند چه اتفاقی می افتد.اگر او درست به وظیفه اش عمل مینمود من در هواپیما دچار آن همه مشکل نمیگردیدم.
قبل از پنج و چهل و پنج دقیقه نیروهای نظامی در لاهور وارد عمل شده بودند.آنها به 4 گروه تقسیم شده بودند.یک گروه خانه والی پنجاب را محاصره می نمایند.
گروه دوم ساختمان رادیو و تلویزیون را تحت کنترل میگیرد.گروه سوم خانه های متعلق به نخست وزیر را محاصره مینماید و گروه چهارم هم خانه جدید نخست وزیر در منطقه رای وند لاهور را محاصره مینمایند.والی پنجاب علی خوسا آماده سخنرانی برای حدود 200 نفر از مردم بود که سربازان ارتش محل را به محاصره در می آورند.پلیس ویژه ساختمان تلاش مینماید تا مانع ورود سربازان به ساختمان شود اما این کار نتیجه ای ندارد و سربازان وارد ساختمان میشوند.فرمانده واحد از والی میخواهد که با آنها به مقر فرماندهی ارتش برود اما والی پنجاب آنها را تهدید می کند و میگوید حتما آنها را بدلیل تمرد مجازات خواهد نمود.
تا این زمان تمام مقدمات کار برای خنثی نمودن کودتای نواز شریف در شهرهای راولپندی ، کراچی و لاهور انجام شده بود.شاهد علی و جاوید سلطان هم وارد اسلام آباد شده بودند.در پنجاب ، طارق مجید دستور دستگیری سروزیر ایالت پنجاب را صادر و ساختمانهای متعلق به نخست وزیر و رادیو و تلویزیون به تصرف نیروهای نظامی در آمده بود و ارتش توانسته بود بر عبور و مرور نظارت دقیق نماید.در کراچی هم به واسطه فاصله ها و بزرگی شهر ، نیروهای نظامی در تردد بودند.
در ساعت 6 بعد از ظهر اخبار انگلیسی بدون آنکه اشاره ای به برکناری من نماید پخش شده بود ، در حالیکه طبیعتا میبایست در صدر اخبار منتشره قرار میگرفت.
زنگهای خطر در خانه نواز شریف و جایی که همراهان وی در آن قرار داشتند به صدا در آمده بود.مشاور نظامی نخست وزیر با لباس مبدل از کاخ نخست وزیری خارج شده و بسرعت به ساختمان تلویزیون و جایی که اخبار پخش میشده است میرود و در آنجا با پوشیدن لباس نظامی به بحث با نگهبانان میپردازد و آنها را خلع سلاح کرده و در اتاقی زندانی و برگه ای را به درست قبل از خاتمه اخبار به دست گوینده زن اخبار میدهد.در آن کاغذ خبر برکناری من ازریاست ارتش نوشته شده بود.
مردمی که در خانه های خود نشسته بودند و شاهد اخبار بودند در می یابند که گویا وضعیت مبهمی در تلویزیون وجود دارد.گوینده زن با نگرانی خبر را می خواند و اعلام میدارد که بجای من ژنرال ضیاءالدین بریاست ارتش منصوب گردیده است.بعد از این ماجرا مشاور نظامی به نزد نواز شریف بازمیگردد.
هواپیمای من تا کمتر از یکساعت دیگر بر روی باند فرودگاه کراچی بر زمین می نشست و بنظر میرسد که در این زمان است که نواز شریف به این نتیجه میرسد که برای امکان موفقیت برنامه خود ، هر طور شده است باید مانع از فرود هواپیمای من در پاکستان گردد.
او با مشاور خود در ایالت سند (شهر 12 میلیون نفری کراچی مرکز این ایالت و فرودگاه کراچی هم در این ابالت است) غوث علی شاه تماس میگیرد و از او میخواهد که با تعداد زیادی از نیروهای پلیس به فرودگاه کراچی برود و به هر شکل ممکن مانع از ورود هواپیمای من در فرودگاه کراچی گردد.
اگر چنانچه نتوانست مانع فرود هواپیما شود باید آن را در منطقه ای پرت فرود بیاورد و بدون اینکه اجازه خروج مسافران از هواپیما را بدهد آن را مجبور به خروج دوباره از فضای پاکستان نماید.
غوث علی شاه عملا سر وزیر ایالت سند بود و جایگزین سر وزیر شده بود ، این تعویض هم از جمله کارهای غیر قانونی نواز شریف محسوب میشد.او همراه با تعداد زیادی از نیروهای پلیس و وزیران ایالتی و همراهان خود به فرودگاه کراچی میرود.
سپس نواز شریف به مدیر سازمان خدمات هوانوردی پاکستان هم تلفن مینماید و همان دستورات را به او هم میدهد.نواز شریف بعد با رئیس شرکت هواپیمایی پاکستان نیز تماس گرفته و به او هم همین مسئله را گوشزد مینماید و از او میخواهد که به خلبان خود بگوید که از فضای پاکستان خارج شود.
رئیس شرکت هواپیمایی دستوررا می شنود اما هیچ کاری انجام نمیدهد و بیطرفی را اختیار می کند.در همین زمان که نواز شریف در حال ارائه دستور به رئیس شرکت هواپیمایی بوده است خلبان هواپیمای من اولین تماس خود را با مرکز کنترل ترافیک برقرار و اعلام مینماید که حدودا در ساعت شش و چهل و پنج دقیقه در فرودگاه کراچی فرود خواهد آمد.
در ساعت شش و ده دقیقه ، فرمانده سپاه کراچی ژنرال عثمانی به سرلشگر مالک افتخار علی خان (که شخصا از برج کنترل پرواز با من در هواپیما صحبت نمود) دستور میدهد که فوراً نیروهای واکنش سریع نظامی را برای کنترل فرودگاه اعزام نماید تا هواپیمای من بتواند بر روی باند فرودگاه فرود بیاید.در همین زمان نواز شریف که مضطرب و ناراحت بنظر میرسیده است بار دیگر با مدیر سازمان خدمات هوانوردی تماس گرفته و از او میخواهد هواپیمای مرا به سمت مسقط یا ابوظبی منحرف نماید.مدیر مذکور هم با برج مراقبت تماس و دستورات لازمه را صادر مینماید.
فقط دقایقی بعد از این تلفن ، سرلشگر افتخار با برج مراقبت تماس میگیرد و دستور مبنی بر لزوم فرود هواپیمای من در فرودگاه کراچی را میدهد.کارکنان برج مراقبت در پاسخ از او میخواهند تا با مدیر خدمات هوانوردی تماس بگیرد.سرلشگر افتخار به موضوع سو ظن پیدا می کند و سریعا به سرتیپ جبار باهاتی دستور میدهد که برج کنترل پرواز فرودگاه کراچی را تصرف نماید.همانطور که قبلا گفتم طارق فاتح که قبلا برای تصرف و کنترل فرودگاه کراچی اعزام شده بود بدون انجام کار مثبتی در اتاق مدیر هواپیمایی نشسته و بی تفاوت باقی میماند.
بزودی نیروهای بیشتر نظامی ارتش ساختمانهای رادیو و تلویزیون را تصرف مینمایند و در این زمان تمام شبکه های تلویزیونی قطع میگردد و بعد از دقایقی تصویر گل صورتی بر روی صفحه های تلویزیونی همراه با پخش موزیک نظامی نقش می بندد.
مردم هر چه زمان میگذرد به وقوع یک ضد کودتا در پاکستان بیشتر پی می برند و متوجه میشوند که دوره دوم زعامت نواز شریف در پاکستان رو به پایان است.در این زمان وزیر دفاع مشغول تماشای تلویزیون در محل کارش میباشد و درک می کند که چه تحولی در شرف وقوع میباشد.برایم جالب است که بدانم نواز شریف و هواداران او وقتی که شبکه های تلویزیونی برنامه های عادی خود را قطع و اقدام به پخش تصویر گل صورتی با موزیک نظامی نمودند چه عکس العملی از خود نشان داده اند.
جشن ها آغاز شد و گروه بزرگی از مردم که مدام بر تعداد آنها نیز افزوده میگردید در مقابل ساختمان تلویزیون در اسلام آباد تجمع مینمایند.بسیاری از سفرا و دیپلماتهای مقیم هم با اتومبیلهای خود به آن محل آمده و در کنار مردم می ایستند.هیچ کس منتظر وقوع خشونت نمیباشد.مردم فریادهای مخالف نواز شریف را سر میدهند
.در این زمان هیچیک از ما که داخل هواپیمای ربوده شده قرار داشتیم از این وقایع و تحولات مطلع نبودیم.ما در این زمان فقط شاهد تمام شدن تدریجی سوخت هواپیما بودیم و بی صبرانه بدنبال آن بودیم که در نقطه ای از خاک پاکستان فرود بیائیم.
در زمانی که وزیر دفاع صحنه گل صورتی را بر روی صفحه تلویزیون می بیند یک افسر جوان از اداره اطلاعات ارتش وارد اتاق او میشود و از او خواهش می کند تا به اتفاق به اداره عملیات نظامی ارتش بروند.
وزیر دفاع وقتی به آنجا میرسد متوجه حضور سه تن از رهبران ضد کودتا در آنجا میشود.آنها منتظر ورود وزیر دفاع بودند.او غافلگیر میشود.رهبران ضد کودتا به او میگویند با تو و برادرت (که وزیر کابینه نواز شریف بود) کاری نداریم و همچنین میدانیم که هنوز ناهار نخورده ای و ما برای تو " شام خوشمزه ای " تهیه کرده ایم و باید با هم آن را بخوریم.او مجبور به ماندن در آنجا میشود و امکان صدور بیانیه مبنی بر برکناری مرا از ریاست ارتش از دست میدهد.
بر اساس عرف جاری در پاکستان ، تا زمانیکه وزیر دفاع بیانیه برکناری رئیس ارتش را امضا ننماید ، رئیس ارتش همچنان میتواند به کار قانونی خود ادامه بدهد.قانونا و رسما حتی پس از اعلام خبر تلویزیون من همچنان رئیس ارتش پاکستان بودم .
دادگاه عالی بعدا در رسیدگی به این موضوع رسما اعلام نمود که پرویز مشرف همچنان به صورت قانونی به عنوان رئیس ارتش و رئیس ستاد مشترک ارتش شناخته میشود.دادگاه عالی رفتار نواز شریف را در این خصوص نقض صریح ضوابط و معیارهای قانونی قلمداد نمود.
بعد از تصرف مجدد ساختمان تلویزیون ، سرهنگ جاوید سلطان به طرف کاخ ریاست جمهوری و سرهنگ شاهد علی و نیروهایش هم به طرف کاخ نخست وزیری میروند.من هنوز خوشحالم که شاهد علی از اقدام نواز شریف بر علیه من و هواپیمای من خبری نداشته است و اگر اطلاع داشت امکان داشت تحت تاثیر قرار بگیرد.اما همه آنچه که به او دستور داده شده بود این بود که نواز شریف و همراهانش را دستگیر نماید.در این زمان ژنرال سالم حیدر که از طرف نواز شریف بعنوان جانشین احتمالی ژنرال محمود قرار بود به ریاست سپاه راولپندی منصوب گردد با لباس نظامی قصد ورود به کاخ نخست وزیری را داشت اما نیروهای تحت امر شاهد علی به او اجازه ورود نمیدهند.او به سرهنگ شاهد علی تلفن مینماید و او را شدیدا تهدید مینماید.شاهد علی بی توجه به تهدید او ، به ژنرال سالم پاسخ میدهد که همه نیروها میدانند که هنوز ژنرال محمود احمد فرمانده سپاه راولپندی است و اگر او محل را ترک ننماید او را دستگیر و زندانی خواهند نمود.
شاهد علی کاخ نخست وزیری را بصورت کامل محاصره و با تعداد 5 سرباز وارد کاخ میشود .در داخل کاخ نزدیک به 10 پلیس قرار دارند که با اخطار شاهد علی خلع سلاح و تسلیم میگردند.شاهد علی همه افراد پلیس مستقر در کاخ را خلع سلاح و بیرون محوطه آنها را جمع مینماید.در همین زمان است که خلبان هواپیما به من میگوید سوخت هواپیما برای خروج از پاکستان کافی نیست و تنها میتواند در پاکستان فرود بیاید.
در همین زمانی که نواز شریف تحت محاصره قرار دارد و درست تا دقایقی بعد دستگیر خواهد شد ولی بجای درک و فهم وضعیت ، باز از سماجت دست بر نمیدارد و به تلفنها و دستورات خود مبنی بر عدم اجازه برای فرود هواپیمای من ادامه میدهد.
بر این اساس تا قبل از ساعت شش و نیم باند فرودگاه کراچی مسدود میگردد و سه اتومبیل ویژه آتش نشانی را در باند قرار میدهند و چراغهای راهنمای باند را نیز خاموش مینمایند و عملا تمام پروازهای منتهی به کراچی لغو میگردد.
اکنون اتفاق اصلی رخ میدهد.شاهد علی و چند سرباز او به ایوان اصلی کاخ نخست وزیری وارد میشوند.آنها با دیدن تعداد زیاد افراد در داخل ایوان اصلی که نزدیک به 17 نفر میباشند متعجب میشوند.نزدیک ایوان اتومبیلی سیاه رنگ تشریفاتی با پلاک ویژه 4 ستاره (که مخصوص رئیس ارتش است) قرار دارد.
بنظر میرسد ضیاءالدین قبل از ورود به کاخ نخست وزیری کاملا با هیبت رئیس ارتش وارد شده است.دو کماندو ویژه و چند نیروی عالی رتبه پلیس و سازمان اطلاعات و امنیت هم در کنار ضیاءالدین قرار دارند.ژنرال اکرم که ژنرال تحت فرمان من بود و از سوی نواز شریف بجانشینی عزیزخان منصوب شده است در همانجا قرار دارد.
مشاور نظامی نواز شریف ، ژنرال جاوید و مدیر کل امنیت نخست وزیری هم در ایوان ساختمان هستند.شاهد علی نیروهای محدود خود را در اطراف ایوان مستقر و به نزدیک ضیاءالدین میرود.مشاور نظامی به او اخطار میکند که اگر او و نیروهایش از کاخ نخست وزیری خارج نشوند او دستور آتش خواهد داد.واقعا اگر درگیری نظامی رخ میداد فقط خدا است که میداند چه اتفاقی می افتاد.چه تعداد سرباز یا فرمانده کشته میشدند و احتمالا نواز شریف هم جان سالم بدر نمی برد.من فقط خدا را شکر می کنم که نه شاهد علی و نه هیچیک از سربازانش نمیدانستند که نواز شریف ، هواپیمای مرا به گروگان گرفته است.
تلاش دو طرف برای خلع سلاح یکدیگر آغاز میگردد.شاهد علی از ضیاءالدین میخواهد که به نیروهایش دستور دهد تا سلاحهای خود را بر روی زمین بگذارند و ضیاءالدین هم از او میخواهد تا او و نیروهای ارتش از کاخ نخست وزیری خارج شوند تا بتواند به مقر فرماندهی ارتش در راولپندی برود و کار خود را آغاز نماید.هنگامیکه شاهد علی از پذیرفتن دستور ضیاءالدین خودداری مینماید ، ضیاءالدین از او سوال می کند که از چه کسی دستور میگیرد .
شاهد علی پاسخ میدهد که تحت فرمان مستقیم من قرار دارد و همین چند دقیقه پیش با من در تماس بوده است.ضیاءالدین به او میگوید که دیگر دستورات مشرف فاقد ارزش میباشد و هواپیمای او نمیتواند در پاکستان بر زمین بنشیند.اما شاهد علی به سخنان او توجهی نمی نماید.
در همین زمان ، ژنرال اکرم با لحن تندی خود را رئیس ستاد مشترک ارتش معرفی و از شاهد علی میخواهد تا سریعا با نیروهای تحت فرمانش کاخ نخست وزیری را ترک نمایند.او شاهد علی را تهدید به مجازاتهای سنگین مینماید و از او میخواهد تا اجازه دهد ضیاءالدین به مقر فرماندهی ارتش
.ژنرال اکرم و ضیاءالدین که می بینند تهدید کارساز نیست شروع به تطمیع سرهنگ شاهد علی مینمایند و وعده های بزرگی به او میدهند تا او به نفع آنها عمل نماید.ژنرال اکرم به شاهد علی یک دستی میزند و به او میگوید نیروهای زیادی از منطقه مانگلا (در 170 کیلومتری راولپندی) به سمت اسلام آباد به راه افتاده اند و به زودی به اسلام آباد خواهند رسید.
شاهد علی پاسخ میدهد در زمانیکه این نیروها با آن همه ادوات و تجهیزات تازه به طرف اسلام آباد به راه افتاده اند ، نیروهای ما هم اکنون اسلام آباد و کاخ نخست وزیری را محاصره و در اینجا حضور دارند.البته اکرم و ضیاءالدین خبر نداشتند که ژنرال شاهد عزیز با تماسهای مکرر خود با فرماندهان منطقه مانگلا اعزام نیرو از این منطقه به اسلام آباد را ملغی نموده بود.در همین زمان که طرفین در ایوان کاخ نخست وزیری مشغول مجادله بودند تعداد 25 نیروی تحت فرمان شاهد علی وارد ایوان میگردند که با دستور شاهد علی در اطراف ایوان مستقر میشوند.
در همین زمان دو نفر از کماندوهای وِیژه نخست وزیری بصورت ناگهانی تغییر موضع میدهند و سلاحهای خود را به شاهد علی تسلیم مینمایند.
این حادثه منجر به این میشود که دیگر افراد هم بتدریج سلاحهای خود را بر زمین میگذارند و تسلیم میشوند.ضیاءالدین شدیدا آشفته است و از دیدن این صحنه بسیار مضطرب است
.او در این زمان با فرماندهان تحت امرش تماس و دستورات خطرناکی را میدهد.سرهنگ شاهد علی پیش میرود و موبایل او را از دستش میگیرد و آنرا خاموش مینماید.
او به ضیاءالدین ، ژنرال اکرم و دیگران دستور میدهد تا آرام باشند تا آسیبی به آنها نرسد.ضیاءالدین از شاهد علی میپرسد با چه تعداد نیرو این عملیات را انجام دادید؟ شاهد علی در اینجا به او یک دستی میزند و میگوید با چهار گردان نیرو اینکار را کردیم.یک گردان کاخ نخست وزیری را در محاصره دارد و سه گردان دیگر هم در خارج از کاخ قرار دارند.آنها همگی به اتاقی که شاهد علی میگوید میروند و در آنجا قرار میگیرند.بدینسان بحران در اسلام آباد خاتمه پیدا میکند.اما در همین زمان هنوز هواپیمای من در هوا قرار دارد و در حال اتمام سوخت خود میباشد.ما اکنون به سمت منطقه نوابشاه در حال حرکت هستیم.
شاهد علی پس از اتمام مجادله در ایوان کاخ به سالنی میرود که نواز شریف در آن قرار دارد.در این سالن ضیاءالدین ، اکرم ، پسر نواز و سعید مهدی و سیف الرحمن (رئیس دایره حسابرسی نخست وزیری که دشمن خطرناک مخالفان نواز بود) نیز قرار دارند.در همین حین شاهد علی فردی را می بیند که با عجله پیام مدیر هوانوردی را برای نواز شریف می برد.
در این پیام آمده است که سوخت هواپیما رو به اتمام است و اگر اجازه فرود به آن صادر نشور احتمال وقوع حادثه وجود دارد.بعدها مشخص شد که این سومین پیامی بوده است که در این ارتباط به نواز شریف داده شده است.شاهد علی در این زمان همه افراد داخل اتاق را بازداشت مینماید.در این اثنا سیف الرحمن شروع به گریه می کند.نواز شریف در خودش است.
شاهد علی به دنبال شهباز شریف است اما او را در اتاقها نمی بیند.به او خبر میدهند که شهباز شریف در حمام مخفی شده است.شاهد علی از او میخواهد که خارج شود اما او توجهی نمی کند و بنابر این شاهد علی درب حمام را می شکند و متوجه میشود که شهباز در حال انداختن متن سخنرانی نواز شریف (که در آن برکناری من از ریاست ارتش اعلام شده است) به داخل دستشویی میباشد تا آن را از بین ببرد.
شهباز را از آنجا بیرون می آورد و به اتاقی می برد که دیگر افراد در آنجا هستند.شهباز شریف تا امروز هنوز ادعا می کند که از موضوع برکناری من خبر داشته است.این در حالی است که کاتب نواز شریف مدعی است نواز شریف هیچ کاری را بدون مشورت با شهباز شریف انجام نمیداد.فقط خدا همه چیز را میداند.
در همین زمان که اتفاقات بالا در کاخ نخست وزیری در حال روی دادن بود ، همزمان اتفاقات زیادی در کراچی روی میدهد.ژنرال عثمانی همراه با نیروهای خود و پلیس امنیتی به فرودگاه کراچی میرسند و پنج دقیقه بعد هم نیروهای منطقه مالیر کراچی به فرودگاه میرسند.دقیقا در همین زمان است که برج کنترل ترافیک به ما میگوید همه فرودگاهها بر روی ما مسدود است و ما نمیتوانیم در پاکستان فرود بیائیم.در همین زمان خلبان به مشاور نظامی من در هواپیما اطلاع میدهد که چه اتفاقی افتاده است.
به لاهور بازمیگردیم.ساعت حدودا شش و چهل و پنج دقیقه بعد از ظهر است.یک گروه هفتاد نفری از نیروهای ارتش به منطقه ای میرسند که خانه های متعلق به نخست وزیر در آنجا قرار دارد.آنها تعداد بسیار زیادی از نیروهای پلیس را در آنجا می بینند که در همه جا مستقر شده اند.
فرمانده نظامی به آنها میگوید که تسلیم شوند ولی پلیس به آنها میگوید که از اسلام آباد دستور میگیرد.نیروهای نظامی در یک خط مستقیم موضعگیری می کنند و وانمود می کنند که قصد شلیک دارند.ن
یروهای پلیس در این زمان تسلیم میشوند.نیروهای نظامی متوجه میشوند که در خانه های مذکور هیچیک از افراد منتسب به نخست وزیر وجود ندارند و خانه ها خالی میباشند.در همین زمان نزدیک به 150 نفر از نیروهای نظامی سپاه لاهور به فرودگاه لاهور میرسند و با خلع سلاح نیروهای پلیس تا ساعت هفت و نیم فرودگاه را تصرف مینمایند.در ساختمان تلویزیون لاهور هم مقاومتی صورت نمیگیرد و این ساختمان هم به تصرف نیروهای نظامی در می آید.در این زمان عبور و مرور در لاهور هم تحت نظارت نیروهای نظامی در آمده است.
یکی از شرکتهای تلفن همراه در پاکستان در آن زمان شرکت موبیلینک بود که در حد بسیار وسیعی مشترکان زیادی را تحت پوشش خود داشت.یک واحد از نیروهای نظامی به ساختمان شرکت میرود تا آنتن مرکزی شرکت را قطع نماید.علیرغم اینکه مهندس شرکت مذکور در برابر نیروهای نظامی مقاومت میکند و براحتی تسلیم خواسته های آنها نمیشود ولی من او را تحسین می کنم.او فرد شجاعی بود.تا ساعت هفت و نیم تمامی مراکز مهم لاهور به تصرف نیروهای ارتش در می آید.
در ساعت شش و چهل و هشت دقیقه زمانیکه خلبان من به برج کنترل ترافیک کراچی اطلاع داد که به دلیل کمی سوخت قادر به رفتن به مسقط نمیباشد.مدیر عمومی خدمات هوانوردی از برج کنترل میپرسد آیا هواپیما با این سوخت میتواند به بمبئی در هند برود؟
من آدمهای احمق زیادی دیده ام اما این آدم با این سوال دیگر آخر حماقت است.این سوال آنقدر احمقانه است که حتی مرکز کنترل ترافیک هم پاسخ منفی به او میدهد.در همین زمان مدیر مذکور به مرکز کنترل ترافیک دستور میدهد که به خلبان من اعلام نماید فرودگاه کراچی به دلایل فنی بر روی هواپیما بسته است و فرودگاه نوابشاه هم اصلا فرودگاه فعالی نیست و قابلیت فرود هواپیما در آنجا وجود ندارد و باید اجازه مقامات را دریافت نمایند.
خلبان به مرکز کنترل میگوید که شرکت هواپیمایی به او اجازه فرود در فرودگاه نوابشاه را داده است اما برج مراقبت به او اخطار مینماید که فرودگاه نوابشاه آماده فرود هواپیما نیست.این وضعیت مسخره ای بود .خلبان من پاسخ میدهد که بدلیل وضعیت اضطراری و کمبود سوخت چاره ای جز نشستن در فرودگاه کراچی یا هر نقطه دیگر در پاکستان ندارد.در ساعت هفت و ده دقیقه بود که مرکز کنترل بالاخره با فرود هواپیما در فرودگاه نوابشاه موافقت نمود.حدود پنج دقیقه طول کشید تا ما در هواپیما از اجازه فرود در فرودگاه نوابشاه مطلع شویم.
نواز شریف این موضوع را درک نکرده بود که قبل از آنکه هواپیمای من دچار سانحه و حادثه ای شود ، با حرکت برق آسای نیروهای ارتش همه چیز را از دست خواهد داد.شاید او قصد داشته با فرستادن من به منطقه نوابشاه و قبل از آنکه نیروهای ارتش وارد عمل شوند ، مرا دستگیر نماید.
هر چند در آن زمان تعدادی از نیروهای ارتش در منطقه نوابشاه حضور داشتند و در حال کمک رسانی به شرکت برق منطقه بودند.آنها با اخذ دستور از فرمانده سپاه کراچی به سمت فرودگاه نوابشاه حرکت و ضمن خلع سلاح پلیس ، آنجا را تصرف مینمایند تا چنانچه هواپیمای من در آن منطقه فرود آمد از لحاظ امنیتی مرا تحت پوشش قرار دهند.
در ساعت هفت و یازده دقیقه ، دقیقا یک دقیقه بعد از آنکه به هواپیمای ما اعلام شد که میتواند در منطقه نوابشاه فرود بیاید ، سرتیپ جبار باهاتی از سپاه کراچی وارد فرودگاه کراچی میشود و به اشتباه به سمت مرکز کنترل ترمینال قدیمی فرودگاه میرود و در آنجا مستقر میشود.
او وقتی به اشتباه خود پی می برد سریعا محل را ترک و به سمت ترمینال جدید فرودگاه حرکت مینماید.وقتی سرتیپ جبار به آنجا میرسد ، کارکنان به مدیر کل خدمات هوانوردی موضوع را اطلاع میدهند و میگویند نیروهای نظامی قصد دارند تا کاری کنند که هواپیمای مشرف در فرودگاه کراچی بر زمین بنشیند.مدیر مذکور خواهان اخلال در پرواز هواپیمای من میشود ولی کارکنان مرکز کنترل به او می گویند که هواپیما هم اکنون در حال حرکت به سمت کراچی میباشد.
در این زمان مدیر هوانوردی اجازه فرود هواپیما را در باند فرودگاه کراچی صادر مینماید و بدین ترتیب باند آماده میگردد.باقی قضایا دیگر بماند.
تا ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه ارتش با انجام ضد کودتا موفق میشود کودتای نواز شریف در همه جای پاکستان خنثی و تمام امور را در کنترل خود بگیرد.هواپیمای من در ساعت هفت و چهل و هشت دقیقه بر روی باند فرودگاه کراچی فرود می آید.در ساعت هشت و نیم ژنرال محمود احمد فرمانده سپاه راولپندی وارد کاخ نخست وزیری می شود و به مدت یکساعت با متهمان صحبت و سپس تمامی آنها را به نقاط مختلف تحت حفاظت ارتش منتقل مینمایند.
در این زمان ما از فرودگاه کراچی به سمت مقر فرماندهی ارتش در کراچی رفتیم.هنوز گیج و مبهوت بودیم.آنچه لازم بود این بود که اول ملت پاکستان را از آشفتگی و نگرانی بیرون بیاوریم و دوما کاری را با شتاب و عجله انجام ندهیم.من متن سخنرانی خودم را آماده کردم و با توجه به اینکه لباس عادی بر تن داشتم ، لباس کماندویی ویژه توپخانه را به تن کردم و با همان وضعیت در ساعت دو و نیم بامداد از طریق تلویزیون سراسری برای مردم پاکستان سخنرانی و وضعیت و شرایط کشور را توضیح دادم.
وقتی سخنرانی من باتمام رسید این جمله به ذهنم خطور کرد " تقدیر سرنوشت مرا چگونه رقم زده است؟ " .
|