پرویز مشرف، رییس جمهور مستعفی پاکستان نزدیک به یک دهه بر این کشور حکومت کرد و چندی پیش، با افزایش فشارها مجبور به استعفاء شد.
بخش سیزدهم این خاطرات در پی می آید:
فصل سیزدهم – توطئه
من در خصوص اینکه ارتش پاکستان و فرماندهان عالی رتبه نظامی آن در مقابل تغییرات و عملکرد سریع نخست وزیر منفعل شده و تغییرات بزرگ را در سیستم پذیرفته بودند حرفی ندارم .نواز شریف عملا کودتا کرده بود.او با استفاده نابجا و غیر معمول از قانون اینکار را کرده بود.شما نمی توانید رئیس ارتش را که بصورت قانونی بر سر کار است بدون رای منصفانه و دلیل موجه برکنار نمائید.نواز شریف شاید تصور میکرد که این حرکت ، آخرین مرحله از مراحل کسب قدرت او در پست نخست وزیری پاکستان خواهد بود و با انجام اینکار همه ارکان کشور کاملا در کنترل او خواهد بود.اما او اشتباه بزرگی را مرتکب گردید.
پاسخ ارتش پاکستان انجام ضد کودتا بود.
برای انجام سفر به کلمبو احساس راحتی خاصی داشتم زیر بعد از ماهها تنش بین من و نواز شریف واقعا به این سفر نیاز داشتم.ما در خصوص نبرد کاراگیل با یکدیگر اختلاف نظر شدید داشتیم و هر دوی ما لازم بود تا از در دوستی با یکدیگر در آئیم شاید این طرز فکر من بود.من او را متقاعد کردم که ما بعنوان نخست وزیر و رئیس ارتش باید در مقابل مردم خود را متحد یکدیگر نشان دهیم ، چرا که مردم اگر پی به اختلافات ما ببرند دچار نگرانی میشوند.نواز شریف مدام ارتش و من را (بعنوان رئیس ارتش پاکستان) ملامت مینمود و معتقد بود که ارتش حق ندارد نقش خود را در خصوص بحران به وجود آمده کم نشان دهد.او تمایل داشت بحران را به دوش ارتش وا بگذارد ، مسئله ای که به هیچ عنوان از طرف من قابل قبول نبود و این مسئله باعث کدورت شدید او شده بود.برای نواز شریف امکان نداشت تا ادعا کند که نبرد کاراگیل بدون هماهنگی و اطلاع او صورت گرفته است.او با اتخاذ این شیوه ها و ملامت ارتش ، جایگاه خود را هم تضعیف کرده بود.این مسئله باعث شده بود تا مخالفان وی زبان به اعتراض باز کنند و بگویند که اگر آنچه نخست وزیر میگوید درست باشد صلاحیت خود او برای باقی ماندن در پست نخست وزیری سلب میگردد و او دیگر صلاحیت ادامه فعالیت را ندارد.من فکر میکردم که بعد از آن همه بحث و مجادله هر دو به این نتیجه رسیده ایم که با هم حرکت کنیم.
دلیل دیگری که باعث شده بود تا ارتش و من خیالمان از طرف نواز شریف آسوده باشد این بود که او اخیرا مرا علاوه بر اینکه رئیس ارتش بودم بعنوان رئیس ستاد مشترک ارتش هم منصوب کرده بود .مسخره است ! بعد از این ماجرا اصلا به فکرم هم خطور نمیکرد که نخست وزیر از غیاب من در کشور سو استفاده نموده و بر علیه ارتش و من کودتا نماید.
چرا نواز شریف برای انجام کودتا تلاش نمود ؟ هنوز این مسئله به صورت رازی سر به مهر باقیمانده است.تا زمانیکه تمام افرادی که در این ماجرا دخالت داشته اند با رو راستی حقایق را بر ملا ننمایند نمیتوانیم با قاطعیت در خصوص علل انجام این کودتا حرفی بزنیم.در مقابل تلاش ارتش برای دفاع از شرف و اعتبارش مسئله ای قابل انتظار برای همه بود.همه با هم برای رسیدن به هدفی مشترک که جلوگیری از انجام کودتای نواز شریف بر علیه من بود تلاش زیادی کردند.سران ارتش هنوز از برکناری ناگهانی ژنرال جهانگیر کرامت ناراحت بودند و برای آنها تکرار شدن چنین مسئله ای قابل قبول نبود.من چند بار به صورت غیر مستقیم به نخست وزیر پیام داده بودم که من ژنرال جهانگیر کرامت نیستم .او با آرامی استعفا داد و من اصلا دوست نداشتم نخست وزیر فکر کند که براحتی با نقض قانون میتواند چنین کاری را تکرار کند.دادگاه عالی بعدا برکناری مرا امری غیر قانونی و بر خلاف موارد قانونی بوده است.
نخست وزیر گوشش به این حرفها بدهکار نبود.او منتظر فرصت مناسب برای وارد آوردن ضربه به ارتش بود.من به این جمع بندی رسیده ام که نواز شریف قصد از میان برداشتن من و فرماندهان ارشدم را به گونه ای داشته است که بصورت ناگهانی و حادثه ای باشد تا بتواند خود را ناگزیر از تغییر شرایط نشان دهد.از نظر آنها بهترین زمان مناسب برای اینکار زمانی بوده است که من کاملا از کشور دور باشم و نتوانم مستقیما ارتش را در اختیار خودم داشته باشم.پرواز در ارتفاع 35000 فوتی (10000 متری) از سطح زمین شاید بهترین فاصله برای اینکار بود.
برنامه آرام و مطمئنی از سوی نواز شریف ترتیب داده شده بود تا با غیبت من از صحنه بتوانند مردم را به پذیرش تحولات و شرایط جدید عادت دهند.مکررا به او اینگونه تفهیم میکردند که من قصد دارم تا او را از صحنه بردارم و حذف کنم.
بخوبی قابل تصور و امکان بود که آنها با قطع کلیه راهها و مسیرهای ارتباطی با من قادر بودند تا با موفقیت نقشه خود را بصورت کامل اجرا نمایند و قبل از آنکه هواپیمای من به زمین برسد بر علیه من کودتا کنند.اما این سوال همچنان باقیمانده است که چرا آنها این کار را با این مسخره گی و حماقت انجام دادند ؟ اجازه ندادن برای فرود هواپیما ، حوادثی که امکان سقوط هواپیما را موجب شد و حتی پیشنهاد رفتن هواپیما به هند .
من باور دارم که این تحولات در ارتباط با دو تاخیر ایجاد شده در زمان پرواز در کلمبو و مالی میباشد.اگر هواپیمای من سر وقت به کراچی وارد میگردید ، قطعا ارتش فرصت و زمان کافی در اختیار نداشت تا نسبت به مسئله کودتای نواز شریف واکنش لازم را نشان بدهد و فرودگاه کراچی را تحت کنترل خود در آورد تا مانع از دستگیری من شود.هنگامیکه نواز شریف متوجه شد که ارتش وقت کافی را برای تصرف فرودگاه در زمانیکه هواپیمای من در هوا بود پیدا کرده است شدیدا ناراحت و عصبی گردید.
برای فهم افکار نخست وزیر لازم است تا به اتفاقات چند هفته قبل بازگردیم.در هفته سوم سپتامبر سال 1999 پدر خانم نواز شریف برحمت خدا رفت و او برای انجام مراسم عزاداری به لاهور رفته بود.زمانیکه با هواپیما به لاهور رسید و در فرودگاه قصد داشت سوار اتومبیلش شود دادستان کل او را به کناری کشیده و در زیر آفتاب سوزان به او گفت که ارتش قصد دارد تا در آینده بسیار نزدیک بر علیه او اقدام به کودتا نماید.او (دادستان) منبع خبر کذب خود را به نواز شریف اعلام نکرد و تاکید کرد که کاملا نسبت به درستی خبر اطمینان دارد.طبیعتا نواز شریف سخنان دادستان را جدی گرفته بود.در واقع سخنان دادستان ، باعث نگرانی شدید نواز شریف شده بود تا جایی که به محض رسیدن به خانه پدر خانم خودش در لاهور به منشی مخصوص خودش سعید مهدی گفته بود که به دادستان بگوید که صحبتهای او و دادستان در فرودگاه فاش نخواهد شد و تمایل دارد که منبع خبر را بداند.دادستان هم در پاسخ به مهدی گفته بود که به نخست وزیر اطلاع دهد منبع خبر او از منابع معتبر و قابل اعتماد در داخل ارتش میباشد .این پیام بر تشویش و نگرانی نواز شریف افزوده بود.
بر اساس مراسم و سنت جاری در پاکستان ، من عصر همانروز به لاهور رفتم تا تسلیت خودم را بمناسبت درگذشت پدر خانم او به او ارائه کنم.نواز شریف میتوانست از این فرصت استفاده کند و در خصوص سخنان دادستان از من سوال کند تا درستی یا نادرستی این سخنان را بداند.اما او اینکار را نکرد.اما واقعیت این بود که ارتش نه آن شب و نه در زمانهای بعد هرگز قصد انجام کودتا بر علیه نواز شریف را نداشت.
چد روز بعد ، در بازگشت به راولپندی ، شهباز شریف برادر کوچکترنواز شریف که سر وزیر ایالت پنجاب پاکستان هم بود برای ملاقات با من به نزدم آمد و در خصوص تنش و ناراحتی بین من و نواز شریف در باره نبرد کاراگیل که نقل و نبات مجالس و رسانه های گروهی کشور شده بود صحبت کند.من به شهباز گفتم که دو مطلب را به نواز شریف بگو .اولا ، من حاضر نیستم تا زمانیکه دوره کاری من تمام نشده است از مقام خودم بعنوان رئیس ارتش استعفا بدهم و یا کنار بروم و یا بعنوان رئیس ستاد مشترک ارتش (که مقامی پائین تر محسوب میشد) قرار بگیرم.من فکر میکردم نواز شریف میتواند هر کسی را از نیروی دریایی یا هوایی بعنوان رئیس ستاد مشترک انتخاب کند که برای من مسئله ای نبود.دوما ، من خواستار استعفای فرمانده سپاه کویته ژنرال طارق پرویز هستم.او بی نظم است و من به رفتار او بر علیه خودم سوظن دارم و نگران توطئه او علیه خودم میباشم.مشکل اینجا بود که ژنرال طارق پرویز داماد یکی از وزرای کابینه نواز شریف بود و ازروابط فامیلی خود سو استفاده مینمود تا در فرماندهی ارتش ایجاد اخلال کرده و خود را به ریاست ارتش برساند.
شهباز شریف به من گفت به من یک روز وقت بده .
روز بعد من در مراسم ضیافت ناهار نواز شریف که بافتخار دریادار بخاری فرمانده نیروی دریایی پاکستان برگزار شده بود شرکت کردم.نواز شریف مرا به گوشه ای کشاند و رو به من گفت که مطمئن باشید ! من شما را ضمن ریاست ارتش رئیس ستاد مشترک ارتش هم کردم .آیا خوشحال هستی ؟
من گفتم بله خوشحالم.اکنون من رئیس ارتش و هم رئیس ستاد مشترک ارتش بودم.در همانجا من به نواز شریف گفتم که باید ژنرال طارق پرویز برکنار بشود و من میروم تا مقدمات بازنشستگی او را به دلیل بی نظمی آماده کنم.نواز شریف به گونه ای عکس العمل نشان داد که انگار طارق پرویز را نمشناسد و به من گفت طارق کیست ؟ بنظرم او را می شناخت.گرچه او پذیرفت که با اعلام بازنشستگی او موافقت کند.بعد از مدتی که من نامه استعفای ژنرال طارق پرویز را به نواز شریف ارائه کردم ، نواز شریف آن را امضا کرد.
بعد از مدتی ، در آگوست سال 1999 نخست وزیر من و همسرم را برای همراهی با او و خانواده اش در سفر به مکه مکرمه دعوت نمود.او به من گفت که صبح زود از طریق لاهور عازم مکه خواهد شد.من ضمن تشکر به او گفتم که ما غروب روز قبل ، برای همراه بودن با آنها وارد لاهور خواهیم شد.نواز شریف هم گفت وقتی شما عصر روز قبل از حرکت به لاهور برسید ما میتوانیم شام را هم با هم صرف کنیم.
باید اعتراف کنم که من به این باور رسیده ام که تمام این کارها ، برنامه ریزی شده بود. نواز شریف مطمئن بود که من فرصت سفر به مکه را از دست نمیدهم و انجام سفر به مکه در صبح زود برای این طرح ریزی شده بود که من ناچار باشم تا عصرروز قبل به لاهور بروم و نتیجتا او مرا برای شام هم دعوت کند.من هم نمیتوانستم از رفتن به مراسم شام خودداری کنم.او واقعا مرا در درون یک محفظه امنیت کاذب احاطه کرده بود.باید اعتراف کنم که او به خوبی نقش بازی میکرد و وقتی که در 12 اکتبر 1999 بازی خطرناک هواپیماربایی را برعلیه من انجام داد توانست مرا به دام بیندازد و من تا این زمان از جانب او خیالم راحت بود.
ما شام را در منزل پدر نواز شریف صرف کردیم .شهباز برادر نواز هم در این مراسم حضور داشت.در تمام مدت زمان صرف شام پدر نواز شریف متکلم الوحده بود و یکسره حرف زد و از زندگی خودش و تجربه هایش گفت.هیچکس سخن او را قطع نکرد.این یک سنت با ارزش آسیایی است که وقتی بزرگتری سخن می گوید دیگران ساکت میمانند.اما این فرزندان ، پسران عادی نبودند.یکی نخست وزیر و دیگری سر وزیر بودند اما شخصیت پدر آنها به گونه ای بود که هر دو ساکت بودند و مانند بچه هایی که همه تلاششان را می کنند تا در ذهن پدرشان مثبت جلوه کنند آرام نشسته بودند.فقط گاهی برای یادآوری نکته و یا موردی که باید به پدرشان یادآوری میکردند حرفی میزدند.تمام هدفشان این بود که احترام پدرشان را نگه دارند و دل او را شاد کنند.آنها بیشتر شبیه خدمتکاران رفتار میکردند تا فرزندان پدرشان.اصلا جای تردیدی باقی نمیماند که پدر آنها تصمیم گیرنده اصلی در خانواده است.
بعد از صرف شام ، پدر نواز شریف رو به من کرد و گفت تو هم مثل فرزندان من برایم هستی و این دو پسرم (نواز و شهباز) حق ندارند علیه تو رفتاری انجام دهند و اگر کاری کردند با من طرف هستند.بدجوری دمق شدم.اما خوب این پیرمرد روحیه اش اینگونه بود و نمیشد کاری کرد.حالت چهره نواز طبق معمول بود .مراسم شام برنامه بود.پیرمرد تصمیمش را گرفته بود و از پسرانش خواسته بود که بر علیه من باشند.او از طرز نگاه چشمان من خوشش نیامده بود.!
در 9 اکتبر 1999 ، هنگامیکه من در کلمبو بودم.تیتر خبری در یک روزنامه انگلیسی زبان توجهم را جلب نمود.در آن نوشته شده بود که فرمانده سپاه کویته (طارق پرویز) به خاطر اینکه بدون کسب اجازه از رئیس ارتش (یعنی من) با نواز شریف ملاقات کرده است از کار خود برکنار شده است.یقینا این خبر توسط کسانی ساخته و پرداخته شده بود که تمایل داشتند نخست وزیر را بر علیه من بشورانند.
تا به امروز نسبت به طارق پرویز بد گمان هستم.! شاید او میخواست تا علیه من کاری انجام دهد.برنامه ریزی به گونه ای انجام شد تا او چند روز قبل از انجام سفر سرنوشت ساز من بازنشسته گردد.طارق عزیز نزد من آمد و درخواست کرد تا روز 13 اکتبر بازنشستگی او را عقب بیندازم تا او بتواند در مراسم خاط ارتش تحت عنوان " مهمانی خداحافظی " شرکت کند.او حتی به من گفت که از تصمیم من ناراحت و دلگیر نیست و بعنوان یک سرباز آن را میپذیرد.آیا او اینکار را کرد تا زمان کافی را برای اقدام علیه من بدست آورد؟ فامیل او در کابینه نواز شریف وزیر بود و او شاید فکر میکرد میتواند پایش را در کفش من بکند.او حتی با انتشار خبری در روزنامه اردو زبان چاپ راولپندی تهدید کرده بود که وقتی لباس نظامیش را کنار بگذارد و بازنشسته شود علیه من و اقدامات من در نبرد کاراگیل دست به افشاگری خواهد زد و این موضوع پای مرا به دادگاه نظامی خواهد کشانید.
نواز شریف از درج خبر بازنشستگی زودتر از موعد طارق پرویز در 9 اکتبر ناراحت شده بود و از سخنگوی من خواسته بود تا از طرف من این خبر تکذیب شود.سخنگوی من هم در پاسخ به نواز شریف گفته بود که اینکار را بدون کسب اجازه از من نمیتواند انجام دهد و من در آن زمان در کلمبو بودم.این پاسخ باعث ناراحتی شدید نواز شریف شده بود و او فکر میکرد نظر و حرفش باید محترم شمرده شود چه من در پاکستان باشم و یا نباشم.او به سخنگوی من گفته بود که وقتی مشرف به پاکستان بازگشت در این مورد با او گفتگو خواهم کرد.اما سخنگوی من فقط پروسه عادی را انجام داده بود.نخست وزیر از وزارت دفاع خواسته بود تا بیانیه ای پیرامون موضوع منتشر نماید.
بعد از ظهر همانروز ، نواز شریف قرار بود به لاهور عزیمت کند.قبل از پرواز ، فامیل طارق پرویز که در کابینه نواز شریف بود به محض برگشت از یک سفر خارجی ، برای ارائه یک پرونده به نواز به نزد او رفته بود.وزیر مذکور به منشی ویژه نواز (سعید مهدی) اشاره ای می کند و چیزی را به او یادآوری میکند.درست وقتی که نواز شریف در حال سوار شدن به بالگرد خود بود بدون اینکه به سمت سعید مهدی برگردد از او می پرسد وقت بازنشستگی طارق پرویز چه زمانی است؟ سعید مهدی میگوید باید به پرونده و سوابق نگاه کنداما به صورت تقریبی فکر می کند در آوریا سال بعد خواهد بود.در این زمان نواز شریف پرونده ای را که از وزیر خود گرفته بود به سعید مهدی میدهد و میگوید تا آن را به وزیر دفاع بدهد.سعید مهدی از نخست وزیر پرسیده بود که آیا حق خواندن پرونده را دارد و نواز شریف به او گفته بود من که میدانم آن را خواهی خواند !.سعید مهدی بعدها به من گفت که پرونده مذکور شامل درخواست طارق پرویز برای دیدار با نخست وزیر بوده است.این کار غیر معمولی بود.چرا که فرماندهان سپاه در مراسم بازنشستگی با نخست وزیر ملاقات نمی کنند.
در مقابل سعید مهدی هم پرونده ای را به نخست وزیر میدهد و وقتی که نواز شریف از او میپرسد این چیست ، او در پاسخ میگوید من تمام شب را برای نوشتن این نوشته بیدار مانده ام و تنها خواهشم اینست که این نوشته را در طول زمان عزیمت به لاهور مطالعه نمائید.مهدی اینگونه برایم نقل کرد که او در این نوشته او خاطر نشان کرده بود که ذهن نخست وزیر را خوانده است و از او خواسته است تا خیلی محتاط باشد و توصیه بدخواهان را قبول نکند.مهدی در این نوشته خواسته بود قبل از اجرای تصمیمات سخت ، نواز شریف بهتر است تا مرا (پرویز مشرف) بیشتر بشناسد و روابط فامیلی و خانواده ها بیشتر شود.اما نواز شریف به مرحله ای رسیده بود که اصلا به این توصیه ها توجهی نداشت.آنچه به جایی نرسد فریاد است.
سوظن شدید نواز شریف را محتاط کرده بود و روز بعد از عزیمت به لاهور ، همراه یکی از فرزندانش و افراد بسیار نزدیک برای بودن و مذاکره در جایی امن به ابوظبی عزیمت کرده بودند.روز دهم اکتبر بود.ژنرال ضیاءالدین بوت مهندس و در عین حال مدیر کل سرویس اطلاعاتی پاکستان بعنوان یکی از نزدیکان نواز شریف در این سفر با او همراه بود.نواز شریف آماده واگذاری ارتش به او بود.در این سفر کاتب نواز و رئیس تلویزیون ملی پاکستان (که در عین حال نماینده مجلس هم بود) با او همراه بودند.بنظر میرسد برنامه برکناری من در این سفر طراحی شده بود.آنها عصر همانروز بعد از دیدار با حاکم ابوظبی زاید بن سلطان آل نحیان و شرکت در ضیافت ناهار او به اسلام آباد برگشته بودند.
در صبح روز 12 اکتبر نواز شریف به شهر مولتان عزیمت و به شهر نزدیکی بنام شجاع آباد رفته بود.مولتان شهر بزرگی در جنوب ایالت پنجاب و برای داشتن مساجد و درختان انبه معروف است.نواز شریف با عزیمت به مولتان احتمالا میخواسته آن روز را عادی جلوه دهد و برکناری من را بواسطه اطلاعات ناگهانی از تلاش من برای انجام کودتا بر علیه دولت اعلام نماید.در مسیر پرواز پسر نواز شریف متنی را به کاتب نواز شریف داده بود که آن را در سخنرانی نواز شریف بگنجاند.کاتب وقتی به نوشته نگاه کرده بود با تعجب از او سوال کرده بود آیا قرار است ژنرال مشرف بر کنار شود؟ پسر نواز شریف به او گفته بود تو فقط این متن را داخل سخنرانی قرار بده و با هیچکس هم در این ارتباط صحبت نکن.
آنها امیدوار بودند که وقتی که من از ارتش دور هستم مرا حذف کنند اما خوب با دو تاخیر در پرواز همه شرایط تغییر کرد.آنها به تنها چیزی که فکر میکردند این بود که هواپیمای من نباید اجازه فرود در پاکستان را داشته باشد.آنها فکر میکردند ارتش بدون فرمانده همینطور ساکت می نشیند و به کارهای آنها نگاه می کند.
در زمانیکه نواز شریف در جمع مردم منطقه شجاع آباد بود فردی به او تلفن می کند که تا به امروز نمیدانم آن فرد چه کسی بود و چه مطلبی را به نواز شریف گفته بود.نواز شریف بعد از این تلفن سریعا به مولتان و از آنجا به اسلام آباد بازگشته بود.نمیتوانم چیزی تصور کنم و تنها ذهنیت من اینست که همه اینها نمایش بود .او میتوانست ادعا کند که این تلفن در ارتباط با برنامه من برای انجام کودتا بوده است.او وزیر دفاع و منشی مخصوص خود سعید مهدی را خواسته بود تا ساعت 3 بعد از ظهر برای دیدن او به فرودگاه بیایند.او وقتی در پایگاه نظامی چاک لالا فرود می آمد تلاش میکرد تا قدرت خود را متمرکز کند اما غافل از این بود که در حال از دست دادن قدرت است.این اتفاق برای آدمهایی پیش می آید که به ظرفیتها و محدودیتهای قدرت توجهی ندارند و غافل از آن هستند.نواز شریف وقتی از مولتان به اسلام آباد آمد دست به خودکشی سیاسی زد.
در آن ایام گروگی وزیر دفاع پاکستان بود.او صبح روز کودتا از عمل آندوسکوپی به خانه اش بازگشته بود تا استراحت کند.او با توجه به تاثیر دارو هنوز در حالت عادی خود نبود که ناگهان تلفن خانه او به صدا در آمد.خانم او گوشی را برداشت و گفت گروگی به خاطر بیماری قادر نیست تلفن را جواب بدهد.به نقل از گروگی ، اولین تلفن در ساعت یازده و نیم صبح به منزل آنها انجام گرفت.این ساعت زمانی است که هوز آن تلفن مشکوک در منطقه شجاع آباد مولتان به شریف نشده بود.بعد اینکه چند بار تلفن خانه وزیر دفاع به صدا در آمد ، نهایتا همسرش به گروگی گفت که شخص نخست وزیر با او کار دارد و از او خواسته است که حتما در فرودگاه حاضر باشد تا او را ببیند.
گروگی متعجب شده بود که با این وضعیت بیماریش چه اتفاقی افتاده است که باید تا فرودگاه برود.او ناچارا به فرودگاه رفته بود.وقتی که نواز شریف در ساعت 3 بعد از ظهر از مولتان به اسلام آباد رسید.در فرودگاه با گروگی ملاقات و از او خواست تا به اتفاق هم سوار بر اتومبیل نواز شریف شده و به کاخ نخست وزیری بروند.از فرودگاه تا آنجا در حدود 20 دقیقه راه بود.در وسط راه نواز شریف به گروگی گفته بود که در سرش چه میگذرد و از او خواسته بود به عنوان وزیر دفاع پاکستان ، بیانیه ای را منتشر و اعلام نماید که ژنرال پرویز مشرف به دلیل تلاش برای کودتا از کار برکنار و ژنرال ضیاءالدین بجانشینی وی از سوی نواز شریف منصوب گردیده است.گروگی از نواز پرسیده بود چرا اینکار را می خواهید انجام دهید؟
گروگی در ارتش خدمت کرده بود و ارتش را خوب می شناخت.او به نواز شریف توصیه کرده بود که تغییر دوباره رئیس ارتش آن هم با این شرایط غیر عادی به روحیه ارتش صدمات سنگینی وارد می کند.اما نخست وزیر بر خواسته خود اصرار و تاکید کرده بود و از او خواسته بود که باید تصمیمش بی درنگ اجرا شود.
وقتی که آنها به مقابل کاخ نخست وزیری رسیده بودند گروگی رو به نواز شریف کرده و گفته بود چون درخواست شما بسیار مهم و خاص است تا زمانیکه دستور کتبی از شما دریافت ننمایم اقدام به انتشار بیانیه نخواهم نمود.نواز شریف از شنیدن این سخن بشدت ناراحت شده بود و بر سر گروگی فریاد کشیده بود و به او گفته بود تو بزدل و ترسویی!
نواز شریف وقتی وارد کاخ نخست وزیری میشود سعید مهدی را در مقابل خود می بیند و با لحن کنایه ای و مسخره کننده وزیر دفاع را مسخره کرده بود و لفظ زشتی را در باره او گفته بود.بعد هم از او خواسته بود تا در اتاقی به انتظار بماند.
وقتی که آنها از مولتان به سمت اسلام آباد در حال حرکت بودند ، پسر نواز شریف متن سخنرانی را که در آن خبر برکناری من ارائه شده بود را از کاتب بازپس میگیرد تا کسی از موضوع باخبر نشود.اما وقتی آنها به کاخ میرسند پسر نواز شریف دوباره کاتب را به نوشتن متن سخنرانی ترغیب و از او میخواهد تا آنرا سریعا آماده نماید.در این زمان رئیس تلویزیون پاکستان برای کمک به کاتب برای نوشتن متن اعلام آمادگی می کند اما به دلایلی به او گفته میشود که سریعا کاخ نخست وزیری را ترک نماید و به ساختمان تلویزیون برود.در همین زمان کاتب به پسر نواز میگوید نمیتواند این متن را در شلوغی محیط تهیه کند و به تمرکز نیاز دارد و لازم است تا متن سخنرانی را به کسی مشابه گفتن دیکته بگوید تا آن شخص آن را بنویسد.پسر نواز به او میگوید تو بگو و من هم خودم آن را مینویسم.
نواز شریف به همراه مشاور نظامی و منشی مخصوص خودش سعید مهدی به دقتر کارش میروند.در آنجا مشاور نظامی برای اطمینان از اینکه سخنان آنها از طریق دستگاهها استراق سمع نمیشود همه تلفنها و دستگاههای دیگر را از برق در می آورد.در این موقع نواز شریف رو به مشاور نظامی می کند و میگوید ابلاغیه مربوط به حکم ریاست ارتش من و حکم بازنشستگی ژنرال جهانگیر کرامت (رئیس قبلی ارتش) را از زونکن بیرون بیاورد و ازروی شکل آنها ، یک حکم بازنشستگی برای من و یک حکم انتصاب به عنوان ژنرال ضیاءالدین بعنوان رئیس جدید ارتش تهیه نموده و برای امضا برای او بیاورد.این بدان معنا بود که آنها متن انتصاب یا عزل روسای ارتش را آماده داشتند تا هر وقت که دلشان خواست آنرا امضا و اعلام کنند.
نواز شریف در خصوص اینکه آیا باید سخنرانی نماید یا نه سوال کرده بود.مشاور نظامی او پاسخ داده بود که او باید حتما برای ملت پاکستان توضیح دهد که چرا رئیس ارتش را برکنار کرده است.اما سعید مهدی نظریه ای مخالف او داده بود.نواز شریف به مهدی عتاب کرده بود و از او خواسته بود سریعا نامه برکناری مرا تهیه و برای امضای مقدماتی به نزد وزیر دفاع ببرد.نامه مذکور سریعا آماده شده بود.نخست وزیر خودش هم ذیل نامه را پاراف و برای امضا نهایی شخصا آنرا به نزد رئیس جمهور برده بود.در این زمان نواز شریف با ارائه متمم هایی به قانون اساسی مقام ریاست جمهوری را بیشتر به حد یک وضعیت تشریفاتی تبدیل کرده بود تا گاها امضای او مورد نیاز واقع شود.
با هماهنگیهای از قبل صورت گرفته تعداد زیادی فرستنده تلویزیونی در کاخ نخست وزیری آماده بودند تا نواز شریف وارد شود.نواز شریف هم در مقابل دوربین ها دو ستاره از سردوشی مشاور نظامی خود کنده بود و به سردوشی ضیاءالدین اضافه کرده بود و از او به عنوان رئیس جدید ارتش نام برده و اعلام کرده بود که او به این سمت منصوب شده است.
وزیر دفاع که اکنون در اتاقی تنها به حال خودش رها شده بود بشدت مضطرب بود و میدانست که نخست وزیر وارد بازی بسیار خطرناکی شده است.او در همین حال هنوز از تاثیر داروی بیهوش کننده در عمل آندوسکوپی در ناراحتی بود.گروگی بشدت به کشیدن سیگار علاقه داشت و برای اینکه کمتر اذیت بشود میخواست جایی را بیابد تا سیگاری را روشن کند.او به چند اتاق سر زد ولی در آنها کسی نبود تا بتواند از آنها سیگار بگیرد.او در مسیر سالن ناگهان سعید مهدی و ضیاءالدین را می بیند و متوجه میشود که ضیاءالدین لباس رئیس ارتش پاکستان را بر تن دارد.همه آنها در اتاق مشاور نظامی نواز شریف جمع شدند.ساعت 5 بعد از ظهر بود که تلویزیون پاکستان خبر برکناری من توسط نواز شریف و انتصاب ضیاءالدین را بجانشینی من بعنوان رئیس جدید ارتش پاکستان اعلام نمود.ضیاءالدین در این زمان با همه افراد و از جمله با وزیر دفاع که داخل اتاق بودند دست داد و آنها هم متقابلا به او تبریک گفتند.وزیر دفاع در حالی که ضیاءالدین دست او را می فشرد میدانست که او حکم او را پاراف نکرده است و همه این اتفاقات بدون وجه قانونی صورت گرفته است.
خبر برکناری من مثل گلوله در همه جا پخش شد و تلفنها در همه جا مشغول بود .در این حال هواداران نواز شریف خوشحال بودند که توانسته اند یک رئیس ارتش دیگر را برکنار کنند و البته افرادی هم بودند که احتیاط به خرج میدادند.آنها مطمئن نبودند که آیا ارتش میتواند این مسئله را دوباره هضم کند و با آن کنار بیاید یا نه .آنها نمیدانستند که چه اتفاقاتی قرار است رخ دهد.
پس از پخش خبر برکناری من از ریاست ارتش در تلویزیون دولتی پاکستان ، سعید مهدی نامه برکناری مرا به وزیر دفاع میدهد و به او میگوید به دفتر وزارت دفاع درراولپندی برود و حکم را منتشر نماید تا احکام صادره جنبه قانونی به خود بگیرد.وزیر دفاع همانطور که به سمت اتومبیلش میرفته ناگهان برادرش که عضو کابینه نواز شریف بود همراه با شهباز شریف (برادر نواز) به طرف او می آیند و با تندی به او می گویند " شما چه کردید " این یک فاجعه است" .گروگی به آنها توضیح میدهد که در این ماجرا هیچ نقشی نداشته است .اگر این سخن گروگی درست باشد باید پذیرفت که حتی برادر خود او و برادر نواز شریف هم دخالتی در این موضوع نداشته اند و کاملا بی خبر بوده اند و یا وزیر دفاع فقط می خواسته تا برادرش را حفظ کند که چنین ادعایی کرده است.اصلا تعجبی ندارد.در حال حاضر من به سختی میتوانم کسی را پیدا کنم که از موضوع با خبر بوده باشد و یا اصلا کاری انجام داده باشد.(همه از روی ترس خودشان را به کوری و کری زده اند).
از محل کاخ نخست وزیری تا وزارت دفاع که نزدیک هتل فلش من در راولپندی بود تقریبا 30 دقیقه طول می کشد تا وزیر دفاع به آنجا برسد.او تا از اتومبیلش پیاده میشود شهباز شریف به او تلفن می کند و اصلاع میدهد که سربازان راه اصلی منتهی به نخست وزیری را مسدود کرده اند و کاخ نخست وزیری را به محاصره خود در آورده اند.شهباز از وزیر دفاع می پرسد اینها چه ارتشی هستند؟ وزیر دفاع که به روحیات ارتش آگاهی کامل داشته است بی درنگ می فهمد که چه اتفاقی افتاده است و در می یابد که ارتش در مقابل رفتار نواز شریف ، از خود واکنش نشان داده است.او در پاسخ شهباز شریف میگوید اینجا فقط یک ارتش وجود دارد " ارتش پاکستان " .
مترجم: صابر قاسمی