پرویز مشرف، رییس جمهور مستعفی پاکستان نزدیک به یک دهه بر این کشور حکومت کرد و چندی پیش، با افزایش فشارها مجبور به استعفاء شد.
بخش یازدهم این خاطرات در پی می آید:
فصل یازدهم – نبرد کاراگیل
سال 1999 سال پر از تحول و دگرگونی در زندگی من محسوب میشود.رویدادهای پائیز سال 1998 و سال 1999 وضعیت مرا به صورت شگفت آوری از مقام یک سرباز به مقام رهبر و مجری هدایت ملتم تغییر داد.در ضمن طی این سال دو کشور مجهز به سلاح های هسته ای (پاکستان و هند) تا مرز جنگ با یکدیگر پیش رفتند.این برهه از تاریخ زمانی میباشد که هر آنچه در قالب معما و راز سر به مهر بود بر ملا و آشکار میگردد و بسیاری از حقایق هویدا میگردند.برای آنکه به ماهیت و مفهوم نبرد کاراگیل پی ببریم نخست باید به این نکته وقوف داشته باشیم که نبرد کاراگیل همانند یک نبرد و جنگ دفعتا بوجود نیامد و رو به پایان ننهاد.نبرد کاراگیل نبردی مستمر و به هم پیوسته از عملیاتها و ضد عملیاتها و حملات و ضد حملات بین هند و پاکستان در سر حدات مرزی پوشیده از برف و خط کنترل مناطق شمالی دو کشور محسوب میگردد.نیروهای هندی در مناطق شمالی تا احساس میکردند که نقطه ای از ارتفاعات و مناطق مرزی از وجود نیروهای پاکستانی خالی میباشد سریعا اقدام به تصرف آن مناطق مینمودند و طبیعتا این تحرک نظامی با واکنش نیروهای پاکستانی مواجه میگردید و هندیها مجبور به بازگشت به مناطق خود میگردیدند.این شیوه عملکرد نیروهای هندی در منطقه سیاچین (که قبلا در این خصوص مطالبی را گفتم) نیز به همین شیوه در جریان بود هر چند ظاهرا این اقدامات بدون اطلاع دهلی نو صورت گرفته بود ولی ما میدانستیم که نیروهای هندی بدون کسب مجوز از مرکز هرگز چنین اقداماتی را انجام نمیدهند.مجاهدین مبارز منطقه کشمیر نیز با استفاده از همین ترفند توانستند ارتفاعات کاراگیل را که از سوی نیروهای هندی تخلیه شده بود در زمستان تصرف نمایند.
در اکتبر سال 1998 دولت هند ادعا نمود که دو رشته حملات نیروهای پاکستانی را در تاریخهای 16 و 18 اکتبر در مناطق سیاچین (یخچالهای طبیعی سیاچین) با شکست مواجه و نیروهای مهاجم پاکستان را عقب رانده است.این ادعاها در حالی مطرح میگردید که نیروهای پاکستانی انجام عملیات نظامی در این مناطق را تکذیب مینمودند.گرچه با توجه به رویه دروغین هندیها مطمئن بودم که نیروهای پاکستان حقیقت را می گویند ولی علیرغم همه این موارد ، فرمانده نیروهای پاکستانی در مناطق شمالی را احضار نمودم تا کم و کیف همه مسائل و تحولات را از زبان او بشنوم.فرمانده به من اطمینان داد که هیچگونه حمله ای از سوی نیروهای پاکستانی در این مناطق انجام نگردیده است و ادعاهای نیروهای هندی کذب محض میباشد.من در اواخر ماه اکتبر و اوائل ماه نوامبر سال 1998 نیز گزارشاتی را مبنی بر 5 مورد ادعای نیروهای هندی در خصوص حملات نیروهای نظامی پاکستان دریافت نمودم که همگی این گزارشات دروغین و دولت هند با انتشار آنها تلاش داشت تا به اهداف مورد نظر خود در منطقه دست یابد.
ما بعدها متوجه شدیم که امکان دارد این حملات از سوی مجاهدین مبارز کشمیری بر علیه نیروهای هندی انجام شده باشند.در این منطقه هزاران مبارز کشمیری وجود داشتند که عمدتا متعلق به مناطق کشمیر تحت کنترل هند بودند که با کسب حمایتهای معنوی از سوی مردم منطقه کشمیر آزاد که در پاکستان قرار دارد اقدام به مبارزه با نیروهای هندی مینمودند و گاها بر علیه آنها عملیاتهای نظامی را ترتیب میدادند.این مبارزین معمولا از گذرگاههایی که صعب العبور بود در رفت و آمد بودند و نیروهای ما قادر به کنترل آنان نبودند.من در این خصوص فرماندهان ارشد بخشهای اطلاعات و اطلاعات نظامی را به مقر فرماندهی در راولپندی فرا خواندم و از آنها خواستم تا اوضاع و تحولات را بررسی و سیر تحولات را به من گزارش نمایند.در همین ایام بود که هندیها مرتبا اخبار حملات را گزارش مینمودند.
ارزیابی سازمانهای اطلاعاتی پاکستان در اواخر ماه دسامبر آماده شد و به من ارائه گردید.ارزیابی این بود که اعلام حملات متعدد از سوی نیروهای پاکستانی بر علیه مواضع نیروهای هندی ، میتواند به این منظور و مفهوم باشد که هند از این حربه در جهت انجام و آغاز یک جنگ بهره برداری مینماید.علاوه بر این ارزیابی ، ما از طریق منابع اطلاعاتی خود در مناطق شمالی دریافتیم که نیروهای نظامی هند تحرکات وسیع نظامی را در این مناطق انجام داده اند و احتمال دارد که حملاتی را از این مناطق بر علیه پاکستان آغاز نمایند.در این میان احتمال حمله هند به منطقه شاجما بیش از دیگر مناطق بود.نیروهای هند با تصرف منطقه شاجما علاوه بر تسلط به منطقه وسیع اطراف موفق میگردیدند تا راه مواصلاتی بین مناطق دراس و کاراگیل را هم تحت نظر داشته باشند.این تحرک هندیها به منظور مقابله با قدرت نظارت نیروهای پاکستانی بر راه مواصلاتی دره نیلوم میتوانست صورت بگیرد.
نیروهای هندی به عنوان جابجایی معمولی نیروها ی خود در منطقه ، همیشه نیروهایی را از منطقه لــــه به منطقه (دره) سرینگر منتقل مینمودند.در زمستان سال 1998 نه تنها این نیروها را در شمال منطقه زوجیلا مستقر نمودند بلکه نیروهای واحد هفدهم هندی در منطقه دراس هم مستقر و در آن منطقه موضعگیری نمودند.این تحرک هندیها به آنها فرصت مناسبی را در خصوص بازگشایی گذرگاه زوجیلا در مقایسه با گذرگاه طرف پاکستانی در منطقه بورزیل فراهم نمود.وجود جاده هموار بین این دو منطقه امکان ارائه تسهیلات نظامی را به نیروهای هندی فراهم نموده بود.در این شرایط زمانی ، فاصله زیادی بین مواضع دفاعی ما در منطقه کاراگیل و منطقه دراس ایجاد گردیده بود.این فاصله امکان عبور راحت نیروهای هندی از خطوط مرزی بین دو کشور را موجب شده بود.نیروهای نظامی هند در پائیز سال 1998 تجهیزات مدرن و پیشرفته ای را به این منطقه منتقل نموده بودند و بعضی از آنها را نیز آزمایش نموده بودند.ما مطلع شده بودیم که هندیها سلاحهای بسیار پیشرفته و تجهیزات ویژه جنگ در برف را به این منطقه آورده بودند.بنظر میرسید نیروهای هندی آماده انجام حمله نظامی در طول خط کنترل در مناطق شمالی دو کشور میباشند.
منابع اطلاعاتی ما دقیق و بسیار قابل اعتماد بود.نیروهای هندی حتی بعد از موافقتنامه سیملا ، نیز تخلفات متعددی را در خطوط کنترل در مناطق شمالی انجام داده بود.موافقتنامه سیملا بعد از جنگ بین دو کشور هند و پاکستان در سال 1971 بین دو کشور به امضا رسید و بر اساس همین قرار داد بود که خط کنترل بین دو کشور بوجود آمد.نیروهای نظامی هند قبل از این ، صبر و توان ما را در مناطق قوربات ، لا ، بخش کمر و منطقه سیاچین آزمایش کرده بودند.نهایتا اینکه دیدار ناگهانی وزیر دفاع هند جرج فرناندیس از مناطق سیاچین و کاراگیل در تابستان و پائیز سال 1998 همگی نشاندهنده آمادگی نیروهای هندی برای آغاز تهاجمی بزرگ در این مناطق محسوب میگردید.
بررسیهای بعمل آمده توسط مرکز فرماندهی و سپاه راولپندی همگی دلالت بر همین مسئله داشت و شایسته بود تا به سپاه راولپندی فرمان آمادگی صادر گردد.سپاه راولپندی نیز می بایست سریعا برنامه های در دست اجرای خود را برای اجرای مانورهای دفاعی در مناطق شمالی را به مرکز فرماندهی ارائه مینمود.با اجرای این مانورها و حضور نیروهای نظامی پاکستان در این مناطق امکان هر گونه جابجایی نیروهای هندی و نفوذ آنان به خطوط دفاعی ما از بین میرفت.بدین ترتیب طرح وسیعی برای حضور نیروهای نظامی پاکستان در حدفاصل 15 تا 45 کیلومتری مابین موقعیت های کاراگیل و دراس تهیه و تا اواسط ژانویه سال 1999 توسط مرکز فرماندهی نیز تائید گردید.با تائید این طرح فرمان اجرای این طرح به سپاه راولپندی و نیروهای حاضر در منطقه ابلاغ گردید.
در زمان اجرای طرح زمین ناهموار و هوای خراب منطقه در نظم و ترتیب اجرای طرح تاثیر گذار بود و برای همین تصمیم گرفته شد تا این طرح توسط نیروهای کمتر و با حفظ نکات امنیتی به اجرا در آید.ما میدانستیم که کمترین اطلاع هندیها از این طرح منجر به رقابت سخت نیروهای آنان برای اشغال مواضع مورد نظر ما را در منطقه بدنبال داشته باشد.(نظیر تجربه منطقه سیاچین).بر این اساس به نیروها در حدودی اطلاعات ارائه شد که به آن نیاز داشتند و در واقع از ارائه برنامه عملیات و طرح اصلی به نیروهای خودی نیز اجتناب گردید تا موضوع تا زمان اجرای کامل طرح محرمانه باقی بماند.ما دو نوع نیرو در اختیار داشتیم.نیروهای درجه دو که متشکل از نیروهای پیاده مناطق شمالی بودند و اکثرا نیروهای محلی و بومی منطقه بودند که این نیروها وظیقه داشتند فقط خط مقدم را به تصرف خود در آورند.نیروهای درجه یک (ویژه) که دستور یافته بودند تا به منطقه خط کنترل نزدیک نگردند و در خطوط دوم منتظر فرمان باشند.مانور نظامی بدون مشکل خاصی به مرحله اجرا در آمد.انجام موفق این مانور نشاندهنده تاکتیک درست و پیشرفته و حرفه ای نیروهای نظامی پاکستان محسوب میگردید.از اواخر ماه ژانویه تا پایان ماه آوریل 1999 ، فاصله خالی و رها شده بین مناطق کاراگیل و دراس در امتداد خط کنترل مرزی که در حدود 120 کیلومتر را شامل میگردید آرام آرام با استقرار بیش از یکصد پست نگهبانی (با ظرفیت 10 تا 20 نفری در هر مقر نگهبانی) پوشش کامل داده شد و این منطقه دارای امنیت گردید.
در مرحله بعدی ، با پیشروی نیروهای پاکستانی به سمت ارتفاعات و تصرف ارتفاعات ضمن تسلط بر منطقه امکان این را پیدا نمودیم تا از تحرکات نیروهای مبارز کشمیر آزاد نیز مطلع گردیم .از ماه مارس سال 1999 که نیروهای زبده ما موفق گردیدند تا ارتفاعات حساس و اصلی منطقه را تصرف نمایند از تمام حرکتهای نیروهای مبارز کشمیر مطلع میگردیم.نهایتا هم در 7 ماه می 1999 گزارش کامل و جامعی از تمامی تحولات منطقه به من ارائه گردید.
نیروهای هندی کاملا از تقویت گسترده مواضع ما در طول خط کنترل بی خبر بودند.اولین برخورد بین نیروهای دو کشور در تاریخ دوم ماه می اتفاق افتاد و علت آن هم این بود که نیروهای هندی تلاش میکردند تا در منطقه شیوک نفوذ نمایند.دومین برخورد هم در بخش باتالیک بین نیروهای هندی و نیروهای مبارز کشمیری صورت گرفت که در نتیجه آن نیروهای هندی متحمل تلفات سنگینی گردیدند.همزمان با آغاز درگیری سوم در تاریخ 10 ماه می سال 1999 که در بخش اسکیرمیش بین نیروهای هندی و نیروهای مبارز کشمیری روی داد ، مرکز فرماندهی نیروهای هند متوجه وخامت اوضاع گردیده و نگرانی شدیدی بر آنان مستولی گردید.ترس زیاد نیروهای هندی آنان را وادار نمود تا از نیروی هوایی خود برای در هم کوبیدن مواضع نیروهای مبارز کشمیری در منطقه استفاده نمایند.هواپیماهای هندی منطقه را شناسایی و سپس اقدام به بمباران مواضع نیروهای مبارز کشمیری نمودند.این هواپیماها به این اقدام بسنده ننموده و در مراحل بعدی مواضع نیروهای پاکستان را نیز بمباران کردند.این اقدام نیروهای هندی باعث شد تا نیروهای پاکستانی دو بالگرد متجاوز هندی را بر فراز مناطق تحت کنترل پاکستان سرنگون نمایند.
هنگامیکه گذرگاه زوجیلا بازگشایی شد نیروهای هندی حرکت خود را بر علیه نیروهای پاکستانی آغاز نمودند.در نتیجه کاروان نظامی نیروهای هندی تحت آتش شدید نیروهای پاکستانی و نیروهای مبارز کشمیری قرار گرفت و متحمل خسارات سنگین گردید.این خسارات به اندازه ای بود که نیروهای هندی از این به بعد جرات نکردند در هنگام روز در این جاده به تردد بپردازند و فقط شبها جابجایی نیروهای خود را انجام میدادند.بعد از آنکه نیروهای هندی نیروهای خود را در منطقه مستقر نمودند مشخص گردید که آنها چهار لشگر معمولی و یک واحد سنگین توپخانه را در منطقه مستقر نموده اند.هندیها حتی واحد توپخانه ویژه خود را نیز به منطقه آورده بودند.جنگ شدیدی بین نیروهای هندی و نیروهای مبارز کشمیری آغاز گردید و در ادامه جنگ ، نیروهای هندی به تناوب مواضع نیروهای پاکستانی را نیز بمباران نمودند و زیر آتش سنگین خود قرار دادند.
من در 15 ماه می به مرکز فرماندهی دستور دادم تا مواضع دفاعی نیروهای ما را هماهنگ با نیروهای مبارز کشمیری در منطقه تثویت و از ورود نیروهای هندی به این منطقه جلوگیری نمایند.تا این تاریخ نیروهای مبارز کشمیری در جنگ با نیروهای هندی موفق به تصرف حدود 800 کیلومتر مربع از مناطق اشغالی ، گردیده بودند.این مناطق شامل 400 کیلومتر مربع از مناطق موش کو ، 100 کیلومتر مربع از منطقه دراس ، 50 کیلومتر مربع در منطقه کاکسار (خاکسار) ، 200 کیلومتر مربع در منطقه باتالیک و 60 کیلومتر مربع در منطقه شیوک میگردید.فرماندهان نظامی پاکستانی نیز شدیدا مشغول کمک رسانی و ارائه امکانات به نیروهای مبارز کشمیری در این مناطق یاد شده بودند.ما تمایل داشتیم بر مناطقی که نیروهای مبارز کشمیری تصرف کرده بودند تسلط داشته باشیم.ما در این مناطق پستهای دیده بانی را برای ثبت و ضبط تحولات منطقه مستقر نمودیم.پایمردی و شجاعت و فداکاری نیروهای پاکستانی در این نبرد نابرابر و نا متقارن در برابر نیروهای بسیار زیاد هندی در این منطقه برای همیشه در تاریخ با خط زرین ثبت خواهد گردید و بیاد خواهد ماند.
حملات نیروهای هندی به منطقه در تمام ماه می سال 1999 استمرار یافت.ما توسط یگان های اطلاعاتی متوجه گردیدیم که نیروهای نظامی هند به صورتی قابل توجه از سراسر خطوط مرزی به مناطق شمالی گسیل و در واقع تمام خطوط میتوانست از جانب نیروهای پاکستان مورد حمله و تهاجم قرار بگیرد.در این شرایط هند دچار اشتباه بزرگ استراتژیک در جابجایی نیروهای خود مرتکب شده بود و نیروهای پاکستان قادر بودند به راحتی دره کشمیر را آزاد کنند.ما طرح و برنامه ای برای آغاز حمله و ایجاد درگیری در مرزهای بین المللی با نیروهای هندی نداشتیم و در این زمان مطمئن بودیم که هند با توجه به نوع آرایش نظامی خود قادر به مقابله موثر با ما نخواهد بود و نهایتا قادر خواهد بود در منطقه کشمیر با نیروهای ما به مقابله بپردازد.
هنگامیکه هند نتوانست نیروهای ما را از ارتفاعات منطقه عقب براند و این ارتفاعات همچنان در کنترل نیروهای پاکستانی باقی ماند ، نیروهای هندی اقدام به تهاجم وسیع در منطقه نمودند.نیروی نظامی هند به استعداد یک لشگر اقدام به حمله بر علیه مواضع نیروهای پاکستانی در حدفاصل مناطق کاراگیل و دراس نمودند.این منطقه همان منطقه ای بود که ما نزدیک به 100 پایگاه در آن ایجاد کرده بودیم و در هر پایگاهی بین 8 تا 10 نفر نیرو قرار داشت.نیروهای هندی تا اواسط ماه جون به حملات خود به این منطقه ادامه دادند ولیکن توفیقی بدست نیاوردند.علیرغم این مسئله ، رسانه های هندی موفقیت ارتش هند در این منطقه را بزرگ نمایی نمودند و متاسفانه در همین زمان سیاستمداران پاکستانی با بی تفاوتی نسبت به موضوع برخورد و با بی مدیریتی رفتار نمودند و نتوانستند بهره برداری مناسب را از شرایط بنمایند.
بنظر میرسید در هر دو کشور رهبران سیاسی تمایلی به آغاز درگیریهای نظامی دو کشور ندارند ولیکن دستگاه دیپلماسی هند تلاش گسنرده ای را آغاز نمود و با ارائه اطلاعات نادرست و انعکاس دلخواه شرایط و وضعیت منطقه به جهانیان موجب وارد آمدن فشار سیاسی بر علیه دولت پاکستان گردید.در این شرایط بود که سازمانهای بین المللی فشار زیادی بر روی نواز شریف وارد نمودند.در همین شرایط درگیریهای محدود بین دو طرف در مناطق شمالی استمرار داشت.در اواسط ماه جون سپاه راولپندی اجازه یافت تا بخشی از نیروهای نظامی خود را برای استقرار در مناطق شمالی به این منطقه اعزام نماید.این نیروها تا اواخر ماه جون میتوانستند در این منطقه مستقر شوند.به صورت عملی این نیروها نقش محدود و کمی در شرایط جنگی منطقه ایفا و تنها در چند روز آخر بحران امکان استفاده از توان این نیروها برای ارتش پاکستان امکان پذیر گردید ولیکن استقرار این نیروها در منطقه موجب تحکیم و تثبیت موقعیت استراتژیک پاکستان در برابر نیروهای هندی در مناطق شمالی گردید که این مهم در جای خود بسیار ارزشمند بود.در اواخر ماه جون مقداری از قلمرو پاکستان در مناطق دراس ، باتالیک و شیوک به دست نیروهای هندی در آمد ولی در مقابل مناطق تصرف شده کاک سار(خاکسار) و موش کو کاملا در اختیار نیروهای پاکستانی باقی ماندند.
اگر تنها از نظر نظامی به قضییه نگاه کنیم و آنرا بررسی نمائیم عملیات کاراگیل تحول و سرفصل تاریخی در تاریخ ارتش پاکستان محسوب میگردد.تنها 5 واحد کوچک ارتش پاکستان با همراهی نیروهای مبارز کشمیری موفق شدند تا ارتش هند را مجبور نمایند تا نیروهای چهار لشگر نظامی و بخش های مهمی از واحدهای توپخانه این کشور را برای مقابله با آنها به مناطق شمالی گسیل نماید.هندیها در واقع از تمام توان دفاع ملی خود مایه گذاشتند تا بتوانند در این منطقه در مقابل نیروهای محدود پاکستان مقابله نمایند.نیروهای هندی با تهاجم گسترده نیروی هوایی در شرایطی موفق شدند که به صورت محدود تعدادی از مواضع ما را در مناطق شمالی تصرف نمایند که نیروهای پاکستانی علاوه بر استقرار در مواضع بدست آمده کاملا بر منطقه اشراف داشتند و آماده بودند تا در صورت صدور دستور نظامی کل منطقه را به تصرف خود در آورند.
ملت پاکستان باید به نیروی نظامی (ارتش) خود افتخار نماید و قدردان آنان باشد که در مناطق شمالی مستقر میباشند.(من در جریان بازدیدهای متناوب خود از مناطق خط مقدم جبهه شاهد تلاش و جانفشانی نیروها بوده ام).بسیاری از افسران و نیروهای نظامی پاکستان حانهای با ارزش خود را در قلل پوشیده از برف و دره های مناطق شمالی برای حفظ افتخار و استقلال مملکت از دست داده اند و شایسته و سزاوار نیست که فداکاری آنها از یادها برود.اگر در اینجا از موفقیتها ، جانفشانی ها و تلاشهای تمام افراد مناطق شمالی یاد ننمایم دور از انصاف خواهد بود .بعدها برای قدردانی از زحمات و مجاهدت این نیروهای بومی ، آنها را تحت عنوان نیروی منظم به ارتش ملحق نمودم و در حال حاضر این نیروها تحت عنوان " واحد پیاده نظام ملکه مبارز" در ارتش پاکستان حضور دارند.
در 4 جولای متعاقب مذاکرات بیل کلینتون رئیس جمهور آمریکا با نواز شریف آتش بس اعلام گردید.در این زمان فشار بین المللی برای ایجاد آتش بس تشدید شده بود و بیل کلینتون تنها کسی بود که با توجه به نفوذ در دو کشور هند و پاکستان قادر به ایفای نقش در این زمینه بود.در واقع مذاکراتی در کار نبود و نواز شریف پذیرفته بود که بدون قید و شرط عقب نشینی نماید.در این زمان شایعات بی اساس در خصوص نقش ارتش اوضاع را بدتر نموده بود.در مقابل هندیها بعضی دستاوردهای کوچک خود را بسان پیروزیهای بزرگ جشن گرفته بودند .به طور مثال بزرگترین جایزه شجاعت را به سربازی که در جنگ کشته شده بود تقدیم کردند که بعدها مشخص گردید آن سرباز زنده است و نمرده است.
در پاکستان هم من شرم دارم که بگویم ، رهبران سیاسی ما بجای بهره برداری از دستاوردهای ارتش در مناطق شمالی ، چنین وانمود کردند که انگار نیروهای نظامی پاکستان هیچ دستاوردی را در جبهه های جنگ نداشته اند.برخی از افراد سیاسی هم بی مروتی را از حد گذراندند و ارتش پاکستان را ارتش رذل و بزدل نامیدند.
من به عنوان رئیس ارتش خودم را در وضعیت بسیار دشواری حس می کردم.من بدنبال توضیح وضعیت ارتش و اوضاع نظامی منطقه بودم تا موفقیتهای حاصله را تشریح و بازگو و خاطر نشان نمایم که سوتفاهمات و درک نادرست سیاستمداران از اوضاع موجب چنین وضعیتی گردیده است.این اظهارات و اعلام و بیان حقایق از سوی سیاستمداران قطعا به عنوان عدم وفاداری من تلقی میگردید.آنها در تلافی احتمالا سیستم سیاسی را بار دیگر متزلزل و در کشور بحران آفرینی ایجاد مینمودند و یا اینکه به ارکان و کلیت سیستم ارتش آسیبهای جبران ناپذیری را وارد میکردند.از سویی دیگر ، اگر آنها میتوانستند به تحقیر بیشتر ارتش می پرداختند که این مسئله نیز منجر به وارد آمدن فشار مضاعف به فرماندهان و نیروهای نظامی میگردید.آن زمان من نتوانستم حقایق را بازگو کنم ولی اکنون زمان آن رسیده است که به بیان واقعیات و تحولات آن روز بپردازم و سره را از ناسره جدا و تهمتها و دروغهای منتشر شده بر علیه نیروهای نظامی را بر ملا نمایم.یکی از این دروغها این است که در آن زمان این سو تفاهم را ایجاد کرده بودند که ارتش بدون ایجاد هماهنگی با دولت و جلب اعتماد اقدام به انجام عملیات نظامی در مناطق شمالی نموده است و دولت نواز شریف در جریان اقدامات ارتش نبوده است.این دروغی بزرگ و نابخشیدنی است.این سو تفاهم مصیبت باری تلقی میشود.حقیقت همیشه پشت ابر باقی نمی ماند و نهایتا روزی فرا میرسد که آفتاب حقیقت از پشت ابرهای تیره دروغ سر بر خواهد آورد.
همانطور که در نوشته های بالا آوردم اصلا طرح و برنامه عملیات تهاجمی از سوی ارتش پاکستان برنامه ریزی نشده بود و تامین امنیت در خط کنترل و تامین نیروهای نظامی در نقاط مورد نیاز تحت هیچ شرایطی در تضاد و مخالفت با هیچ قرارداد و موافقت نامه ای نبود و ما در واقع هیچ اشتباهی را مرتکب نگردیده بودیم و همه مسائل تحت نظر فرماندهان محلی با دقت و حساسیت بالایی صورت میگرفت.تحکیم مواضع دفاعی کشور در طول خط کنترل تصمیمی بود که در مقر فرماندهی و همچنین مرکز فرماندهی ارتش مورد تائید قرار گرفته بود.ریاست ارتش در تاریخ 29 ژانویه 1999 و همچنین در تاریخ 5 فوریه 1999 موضوع را به طور کامل به اطلاع نخست وزیر پاکستان رسانیده بود.در جریان ارائه توضیحات مذکور به نخست وزیر ، توضیحات کاملی در خصوص چگونگی انجام مانورهای نظامی در طول خط کنترل مناطق شمالی به نواز شریف ارائه گردیده بود.نخست وزیر نواز شریف علاوه بر این موارد در تاریخ 12 مارس 1999 نیز از سوی سازمان امنیت و اطلاعاتی پاکستان (ISI) در جریان همه مسائل قرار گرفته بود.این توضیحات شامل اطلاعات مفصل از چگونگی اوضاع و تحولات مناطق شمالی و منطقه جامو و کشمیر و خط کنترل و اقدامات حاصله بود.زمانیکه عملیات اجرایی آغاز شد فرمانده عملیات نظامی با تشریح همه مسائل ، بار دیگر نواز شریف را در تاریخ 17 ماه می 1999 در جریان جزئیات و تحولات کامل منطقه قرار داد.در تاریخ 2 جون و همچنین 22 جون 1999 باز هم نخست وزیر در جریان همه تحولات مناطق شمالی قرار گرفت.
دومین دروغ این بود که اوضاع نظامی در مناطق شمالی بسیار خطرناک و پر مخاطره بود و نخست وزیر برای اینکه بتواند ارتش پاکستان را از این بحران نجات دهد به واشنگتن عزیمت نمود.این دروغی نابخشودنی و شاخدار است.حقیقت ماجرا این است که در طول دو ماه عملیات و تحولات پر فراز و نشیب مناطق شمالی ، نیروهای هندی هرگز نتوانستند حتی تا نزدیک مواضع نیروهای پاکستان در ارتفاعات و مناطق شمالی نیز نفوذ نمایند و نیروهای پاکستان با قدرت مواضع دفاعی خود را تقویت ، تثبیت و حفظ نمودند.در نهایت نیروهای هندی فقط توانستند چند پست نظامی را در سه منطقه از پنج منطقه درگیری تصرف نمایند.در گزارشی که خودم در تاریخ 2 جولای سال 1999 در کمیته دفاعی کابینه دولت ارائه کردم تصویری کامل از تفوق و برتری نظامی پاکستان در مناطق شمالی را برای وزرای دولت تشریح کردم.من در این گزارش تمامی اقدامات احتمالی دشمن را بررسی و نتیجه گیری من این بود که هند در وضعیت و شرایطی قرار ندارد که بتواند حنگی تمام عیار و همه جانبه را بر علیه پاکستان آغاز نماید.ارتش پاکستان از لحاظ استراتژیک و نظامی در موضع برتر و بالاتر نسبت به نیروهای نظامی هند در منطقه قرار دارد و اگر جنگی آغاز گردد پاکستان موفق خواهد بود.نیروهای هندی علیرغم تقویت مواضع و وضعیت و تعداد زیاد نیروها ، قادر به شکست و عقب راندن نیروهای مبارز کشمیری نگردیده و از لحاظ روحی این نیروها دچار اختلال گردیده و از لحاظ استراتژیک ارتش هند در باتلاق کشمیر گیر افتاده است.
در خلال توضیحات من ، نخست وزیر نواز شریف چند مرتبه سخنان مرا قطع نمود و پرسید چگونه میتوان آتش بس اعلام نمود و نیروها را از منطقه خارج کرد؟ طبیعی بود که من پاسخهای امیدوار کننده نظامی به او ارائه کردم و تصمیم گیری سیاسی را بر عهده خود او گذاشتم.نواز شریف دوست داشت به اصطلاح تفنگش را روی شانه من قرار دهد و شلیک کند.یعنی تمایل داشت با استفاده از سخنان و اظهارات من تصمیم بگیرد و عواقب مسئله را نیز بر دوش من بیندازد.اما خوب من هرگز چنین مسئله ای را نمی پذیرفتم و در واقع برایم غیر قابل قبول بود.من همچنین یکی از وزرای کابینه او رجا ظفر الحق را به خاطر می آورم که طرفدار پر و پا قرص نواز شریف و مخالف هر گونه آتش بس و عقب نشینی بود.چودری شوجات حسین وزیر دولت وقت نواز شریف هم که بیشترین نقش سیاسی را بعد از عزیمت نواز شریف به آمریکا ایفا کرد اعلام کرد که ما (دولت) هر چه انجام دادیم ما باید تاکید و تصریح کنیم که کاراگیل نتیجه تلاش و مساعی جمعی ما و مسئولیت جمعی ما میباشد.نواز شریف از این حقیقت دوری میکرد و تمایل داشت این موضوع را بعدا مورد بررسی قرار دهد.موضوعی که هیچوقت زمان آن نرسید و نواز شریف هرگز به این مسئله نپرداخت.
جلسه کابینه تمام شد و ما تصمیم گرفتیم بار دیگر در تاریخ 5 جولای 1999 جلسه مذکور را تشکیل و تصمیم نهایی را اتخاذ نمائیم.فردای آن روز ، من به همراه خانواده و تعدادی از دوستان برای گذراندن تعطیلات آخر هفته به منطقه موریی رفته بودم در ساعت 9 شب روز شنبه 3 جولای نواز شریف شخصا با من تماس فوری گرفت و در اوج ناباوری من گفت که عازم واشنگتن میباشد و من باید برای دیدار با او در فرودگاه اسلام آباد حاضر باشم.من بی درنگ به سمت فرودگاه حرکت کردم و نیمه شب به فرودگاه اسلام آباد رسیدم.نواز شریف مجددا از من همان سوال را کرد و پرسید آیا ما باید آتش بس و عقب نشینی را بپذیریم؟ پاسخ من مجددا همان بود و به او گفتم وضعیت و شرایط نظامی ما نسبت به هند بسیار بهتر و برتر است.اتخاذ تصمیم سیاسی با شماست.نواز شریف سپس به سوی آمریکا عزیمت و ساعاتی بعد دریافتیم که او آتش بس را پذیرفته است.این موضوع هنوز برایم به صورت معمایی باقیمانده است که چرا او چنین رفتاری را انجام داد.
دروغ سوم این بود که شایع شده بود که فرماندهان نظامی از انجام مانور خبر نداشتند و فرماندهان ارشد ارتش از انجام مانور نظامی در مناطق شمالی بی اطلاع بودند.هر متخصص نظامی میتواند درک نماید که تقویت مواضع دفاعی ارتش ما از سوی یک مرکز واحد صادر و دستور انجام آن ارائه میگردید.تمامی فرماندهان سپاه راولپندی و تمام فرماندهان مرتبط در مرکز فرماندهی ارتش کاملا در جریان ماوقع قرار داشتند . بقیه فرماندهان نظامی هم با افزایش تعداد نیروهای هندی در خط کنترل سریعا از موضوع با خبر گردیدند.تمامی اطلاعات ارتش بر پایه " دانستن هر آنچه مورد نیاز است " استوار شده است.این بدان معناست که اگر کسی اطلاعات کمی دارد حتما نیاز نبوده است تا اطلاعات زیادتری داشته باشد و هر مقام نظامی به اندازه ای که لازم باشد در جریان اطلاعات نظامی قرار میگیرد.
دروغ چهارم این بود که می گفتند دو کشور در آستانه آغاز جنگ هسته ای با یکدیگر قرار گرفته اند.باید بگویم که تعداد کم نیروهای نظامی ما در خطوط کنترل به معنای این نبود که ما در خط کنترل ضعف داشتیم و یا امکان مقابله نداشتیم.من فقط تا این اندازه میتوانم اشاره کنم که در سال 1999 توانایی و قابلیت هسته ای ما اصلا در عملیاتی قرار نداشت.انفجار یک بمب هسته ای به معنای این نیست که کشوری قادر به استفاده از آن در جنگ باشد و بتواند سریعا وارد مرحله عملیاتی گردد و بتواند نقاطی را در خطوط مرزی مشخص و از بمبهای هسته ای استفاده و اهداف مورد نظرش را مورد اصابت قرار دهد.هر گونه سخن از آمادگی دو کشور برای استفاده از توان هسته ای در جنگ سال 1999 منتفی و بی مورد میباشد.
دروغ پنجم این بود که می گفتند ارتش پاکستان تلفات سنگینی را در جنگ متحمل گردیده است.جنگ کاراگیل در مقایسه با جنگهای قبلی ما با هند ، شدیدتر و طولانی تر بود.هندیها تعداد زیادی از نیروهای خود و ادوات نظامی را به منطقه گسیل نموده بودند و کوهها مواضع طبیعی را برای مدافعان ما فراهم نموده بودند.بنا بر اعتراف خود هندیها آنها در این جنگ متحمل 600 کشته و 1500 زخمی گردیدند.هر چند اطلاعات ما نشاندهنده این است که تعداد کشته ها و زخمی های هند حداقل دو برابر این تعدادی است که آنها رسما اعلام کرده اند.در مقابل ارتش ما با تعداد کم نیرو و مقدار کم تجهیزات پیروزی بزرگی را در مناطق شمالی کسب و برنده واقعی این جنگ بودند.تلفات سنگین هندیها نشاندهنده برتری جنگی و مرهون شجاعت افسران و نیروهای نظامی ارتش پاکستان بود.
سر منشاء نبرد کاراگیل در واقع ، با انجام مانوری محدود و با تاکتیک نظامی پیشرفته و حرفه ای آغاز ولیکن تاثیرات مهم استراتژیکی را در پی داشت.با برنامه ریزی و ذکاوت و طراحی ارزشمند فرماندهان ارشد نظامی ارتش پاکستان ، تهاجم برنامه ریزی شده هند در نطفه خفه گردید و امکان سو استفاده این کشور از این مسئله از بین رفت.در واقع این هندیها بودند که آغازگر بحران بودند ولی در ادامه کار در سیستم و نظام ارتش هند نظم و انسجام به چشم نمی خورد و ارتش هند دچار اشتباهات بسیاری گردید.عملکرد ارتش هند در مناطق کاراگیل و کشمیر نشاندهنده عدم انسجام فرماندهی و عدم امکان بهره برداری مناسب از نیروی هوایی و زمینی این کشور را برملا نمود.این اشتباه استراتژیک موجب گردید تا هند امکان هر گونه جنگ تمام عیار با پاکستان را از دست بدهد.
نبرد کاراگیل موجب تغییر بسیاری از برداشتها و نظریات قبلی پیرامون عدم امکان دستیابی به ارتفاعات و عدم امکان انجام عملیات نظامی در این مناطق صعب العبور را برای ما روشن نمود و ما دانستیم که نیروهای نظامی پاکستان قابلیت غلبه بر اوضاع و شرایط سخت و غیر قابل پیش بینی منطقه را دارا میباشند.من می خواهم در اینجا تاکید نمایم که هر گونه تلاشی برای حل و فصل مسئله کشمیر ارتباط تنگاتنگ و ناگسستنی با نبرد کاراگیل دارد.