ناصر عبداللهی در ساعت ده و ده دقیقه ی دهمین روز از دهمین ماه , سال ۱۳۴۹ در محله باغ بندر عباس به دنیا آمد. پدرش عبدالرحمن عبداللهی از کارگران بازنشسته شرکت نفت و مادرش مهرنگاربندری نیایی خانه دار است. او چهاربرادر و یک خواهر دارد، تنها خواهرش نسرین و برادرانش به ترتیب سن محمدطیب , نادر , علیرضا و عقیل هستند که ناصر برادر وسطی آنها است , یعنی سومی. ناصر در هیجده سالگی با فهیمه غفوری اهل بندرعباس که سه سال از خودش بزرگتر است ازدواج کرد و حاصل آن سه فرزند ( دو پسر و یک دختر ) به نامهای نوید، نازنین و نامی است.
اما ناصر چطور خواننده شد؛
می دانید این روزها همه خواننده می شوند ؟
خب اگر چنین باشد چه ربطی به من دارد. هرکس در عرصه گیتی می تواند هرکاری را که دلش خواست بکند. حالا این عده هم که شما می گویید دوست دارند خواننده شوند. حداقلش این است که ما از پیش ترخواننده بودیم .
●یعنی ازکی ؟
یعنی از دوران کودکی البته آن زمان من حتی نمی توانستم حرف بزنم
●پس چه طور می خواندید؟
راستش وقتی من خیلی کوچک بودم به خاطر اتفاقی که جلوی چشمان من افتاد قدرت تکلم خود را ازدست دادم. اتفاقا خیلی هم زجر کشیدم وتا دوران راهنمایی نمی توانستم حرف بزنم. من حتی در ادا کردن کلمات نیز مشکل داشتم. آن قدر که حتی خانواده ام به حرف زدنم می خندیدند. شاید باورتان نشود اگر بگویم همین لکنت زبان و عدم تکلم باعث شد که من خواننده شوم.
●چطور امکان دارد کسی که قدرت تکلم ندارد یکباره خواننده شود؟
اتفاقا این مسئله خیلی کمک کرد وباعث شد که اولاً کم حرف باشم دوماً گوشه گیر شوم و سوماً اینکه گوشه گیری ام باعث شود که تفکر کنم.
●وقتی آدم نتواند حرف بزند فکور می شود؟
بله دقیقا وقتی آدم در تنهایی و سکوت باشد بیشتر فکر می کند. من همیشه درآن تنهایی وخلوت به دنبال جایی بودم که با خدا حرف بزنم. برای خودم اتاقی درست کرده بودم وبا خدا بیشترارتباط برقرار کردم. دراین خلوت همیشه با خدا حرف می زدم وعبادت می کرد
●دراین شرایط اتفاق خاصی نمی افتاد؟
من دراین شرایط نامه می نوشتم برای خدا ودر آیینه تمرین می کردم وحرف می زدم. به چهره خود نگاه می کردم و به طبیعت می رسیدم. به خدا می رسیدم. من حتی با حشرات وحیوانات درتنهایی خلوت خودم دوست می شدم.
●با آدم ها چطور؟
نه. دقیقا این قسمت منفی قضیه بودکه نمی توانستم با مردم ارتباط برقرار کنم. پدرو مادرم هم برای همین همیشه ناراحت بودند وعذاب می کشیدند. این تنهایی به حدی رسیده بود که وقتی کسی به خانه ما می آمد آن قدر انزوا در من بود که خانواده ام را وادار کرد تصمیمات جدی تری درباره من بگیرند.
●تصمیم در مورد چه چیزی؟
این که به دنبال علت واقعی این جریان باشند ودر صدد دفع آن بر آیند. خیلی تلاش کردند تا اینکه بالاخره دکتری در شیراز به آنها گفته بود که تنها راهی که می توانم از آن نجات پیدا کنم خوانندگی است.
●پس علاجتان خوانندگی بود؟
بله ودکتر گفته بود که اگر بخوانم علاج گنگی و لکنتی که دارم خوانندگی است. خانواده ام بدون اینکه بخواهند مستقیما من را وادار به این کار کننند سعی کردند من را به آن سمت و سو سوق بدهند. برای همین با خریدن یک ملودیکا من را به دنیای موسیقی هل دادند
●ملودیکا شما را خواننده کرد؟
نه ! بعد از مدتی با نت ها ارتباط برقرار کردم و بعد از چند سال با گیتار آشنا شدم وبه این ترتیب موسیقی را ادامه دادم.
●یعنی بدون هیچ پیش زمینه ای به موسیقی آمدید؟
درسال های دوره راهنمایی بود که در مدرسه یک گروه سرود تشکیل دادم. مدرسه شهید عباس پور بندرعباس بود. مجبور بودم آنچه را برای بچه ها در نظر دارم به شکل آواز بخوانم. به این ترتیب کم کم شروع کردم ودر خفا برای خودم نواختم و خواندم.
●یعنی برای خودتان آهنگ هم می ساختید ؟
بله و جالب اینکه برای خودم خواننده هم انتخاب کرده بودم. برادرم خواننده من بود. من گیتار می زدم و ملودی ها را می دادم تا او بخواند. اما قبل از برادرم خودم مجبور بودم بخوانم.
●پس آموزش ندیدید؟!
نه چون نمی شد امکانش نبود. اصلا کلاسی نبود که بخواهم بروم و آموزش ببینم. می نشستم و به صدای خواننده ها گوش می کردم و آنها را کپی می کردم. این شده بود یکی از تمرینات من. از این طریق می توانستم بفهمم که خوانندگی از چه عناصری تشکیل شده و دارای چه بخش هایی است .
●ازچه کسانی تقلید می کردید؟
فرقی نمی کرد. ازصدای خانم های خواننده گرفته تا خواننده های هندی و عربی و ایرانی و… همه را کاور می کردم و می خواندم.
●پس با تقلید از دیگران خواننده شدید؟
نه انصافا ! قبل از اینکه خواننده بشوم عاشق شدم . به هر حال مگر می شود جوان بود و عاشق نشد. عاشق که شدم نمی خواستم حرف های عاشقانه دل عاشقم را به کسی بگویم.
●پس با عاشقانه ها چه می کردید؟
عاشقانه هایم را روی کاغذ می نوشتم وبعد آن را می خواندم. با گیتارروی آنها ملودی می ساختم. همین برایم انگیزه شد. البته دراین بین تشویق اطرافیانم بی تاثیر نبود. حتی دوستان خانوادگی هم توانستند در این امر کمکم کنند تا اینکه بالاخره متوجه شدم خواندنم به دل ها می نشیند. در مهمانی ها و مراسمی که می خواندم خیلی ها با ضبط صوت های کوچکشان صدایم را ضبط می کردند. من بدون اینکه بخواهم صاحب یک سبک شده بودم چه از نظر ترانه چه از نظر خوانندگی و گیتارزدن و…
●یعنی فکر می کنید الان صاحب سبک هستید ؟
من خوانندگی را از سال ۷۱ جدی گرفتم واز همان سال سبک معنوی را برای خودم انتخاب کرده و ثبت کردم. تا آن سال ها هم فعالیت آزاد می کردم و موسیقی جوان معنوی پاپ وجود نداشت. من دوست داشتم که حتی اشعار و ترانه هایم معنوی باشد که درعین حمد و ثنا و راز و نیاز و عبادت بشود با او ارتباط برقرار کرد.
●منظورتان کیست؟
منظورم خداست. حتی درارتباط با شعر نیز سعی کردم این حس را حفظ کرده باشم. احساس کردم خیلی از شعرا توی باغ نیستند اما بالاخره آنچه که می خواستم اتفاق افتاد و بالاخره توانستم موفق بشوم.
●اوج شما کجا بود؟
ببینید من سال ۷۴ با گروه صبح بخیر ایران آشنا شدم. محمد جواد مباشر مدیر سفرنامه صبا بود که دوستانه ومثل برادر بزرگ تر ازمن حمایت کرد. اوگفته بود که سبکی مثل سبک من جایش در موسیقی ما خالی است. وقتی درآن برنامه خواندم با استقبال عمومی روبه رو شد. به این ترتریب به تهران دعوت شدم و اجرای برنامه کردم. وسط سال ۷۵ بود که به تهران آمدم.
●دوستت دارم و… منتشر شد !
نه پس از چند سال تلاش سال ۷۸ موفق شدم در کاستی به نام« حقیقت دارد» دو قطعه« بهاربهار» وبارانی را اجرا کنم. با موزیسین های مطرحی چون تورج شعبانخانی حمید رضا صدری و بهنام ابطحی هم کار کردم.البته در این میان با دوست خوبم فریدن خلعتبری آشنا شدم وچند کار مشترک برای تلویزیون اجرا کردیم. او طی آن سال ها خیلی به من کمک کرد تا این که بالاخره آلبوم عشق است را در سال ۷۸ تولید کردیم آهنگ هایی را که طی این چند سال ساخته بودیم درآن استفاده کریدم. دراین آلبوم از اشعار و غزلیات استارمحمد علی بهمنی استفاده کردیم که ازابتدا قرار بود فریدن خلعتبری تنظیمشان کند تا این اتفاق بیفتد.
●کلیت کار دلچسب شما بود؟
بله به خصوص وقتی که با هنرمند خوب و دوست بسیارارزشمندم پرویز پرستویی که ستاره سینما نیز هست آشنا شدم. اواین افتخاررا به من داد که درکنارمن غزلیات را دکلمه کند. دراین آلبوم من از دوستانی مثل بهنام ابطحی محمد رضا و شادمهر عقیلی ونیز دکتر محمد رضا چراغعلی بهره مند شدم. ضمن اینکه سبک خودم را هم پیاده کردم. این آلبوم و بوی شرجی توسط موسسه دارینوش به عرصه آمد.
●یادم می آید که آلبومی داشتید با یک اسم خیلی خاص که الان حضور ذهن ندارم. گناغ گنو….؟
گنوغ ! به زبان بندرعباسی یعنی دیوانه.
●دیوانه (همان بوی شرجی)چه شد؟
این آلبوم بعد از دو سال تاخیرتوانست به بازار عرضه شود. من تصمیم گرفته بودم از نظر فرهنگی به معرفی فرهنگ مرزو بوم خود بپردازم تا مظلومیت را به جای محرومیت در اذهان جا بیندازم.
●به کجا رسیدید؟
موفق شدم. هرچند که با این آلبوم خصمانه برخورد شد چون گنوغ یک آلبوم معنوی بود نه بازاری!
●ازقبل پیش بینی چنین جایگاهی را کرده بودید؟
شاید باورتان نشود ولی باید بگویم بله ! من پیش ازاین آینده را پیش بینی کرده بودم. چون خداوند به من نیروهایی داده بود که ایمان داشتم اگرپشتکارم را قوی کنم قطعا موفق می شوم. به نظرم تمام انسان ها می توانند با ایمان و پشتکار به آنچه که می خواهند برسند. من درزندگی حتی برای فهم نکات ریز و ناشناخته کوچک تلاش می کردم. چون معتقدم تا رنج نکشی بهره ای از گنج نمی بری.
●این همیشه برایم سوال شده که شما چرا با افراد متعددی کار می کنید؟
به خاطر تنوع است. من تجربه کردن را دوست دارم. دوست دارم با تازگی ها و تازه ها آشنا شوم. اعتقاد دارم وقتی ما آدمها دوست داریم ازآب پاک وگوارا استفاده کنیم وآب اگریک جا بماند می گندد کارهم اگرجریان نداشته باشد نمی ماند و ماندگار نمی شود . دوست دارم با کسانی کار کنم که مثل آب تازه و گوارا باشند. نوین گرا و مطبوع و مطلوب باشند تا مردم بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند. من عاشق نو بودن و تازه بودن هستم.
●ماندن شما نتیجه این مسئله است؟
مدیون لطف خدا هستم. ماندن من نتیجه لطف خداست. ضمن اینکه همکاری شعرا تنظیم کننده ها و دوستان موزیسین که همیشه دور و برم بوده اند و راهنمایی ام کرده اند را نباید نادیده بگیرم .
●برای بودن چه آرلمان هایی مورد نیاز است؟
مهم تر از همه این است که آدم برای خود و موزیکش ارزش قائل شود و کارآمد باشد و بهتر از همه اینها ازحس خوبی برخوردار باشد تا این حس را به مخاطب منتقل کند.
●در موزیک شما همین طور است؟
متنوع است و بسته به نوع آهنگی دارد که انتخاب می کنم. گاهی یک آهنگ است که کار را پیش می برد گاهی شعر است وگاهی تنظیم .
●صدای شما هم که بی تاثیر است؟!
راستش تا به حال به این موضوع فکر نکرده ام که بخواهم تاثیر صدایم را ازبقیه سازها وبقیه عوامل بیشتر کنم. چون به این امر اعتقاد دارم که صدای خواننده در موسیقی حکم ساز را دارد. باید از خواننده به عنوان یک ساز استفاده کرد تا در جهت پیشبرد یک اثر کمک قابل توجهی کرد. اما گاهی پیش می آید که بین این اجزاء هیچ گونه بالانسی نیست و آهنگساز برای صدای خواننده آهنگ می سازد یا بر اساس قابلیت هایی که یک ملودی دارد و. . .
●این نقطه چین ها یعنی چه ؟
یعنی که بعد از همه اینها تنظیم مهم است. صدای خواننده و ملودی قدرت بیشتری دارند وحرف اول را می زنند اما نهایتاً این تنظیم است که تکمیل کننده است.
●خواننده کجای قضیه است؟
حضور خواننده قطعا مهم ترین عامل قضیه است. چون اگر خواننده را ازیک آلبوم منها کنیم می شود موسیقی بدون کلام ! پس وقتی پای خواننده باز باشد قضیه شکل دیگری به خود می گیرد.
●در آلبوم های بعدی شما نیز چنین اتفاقی می افتد؟
آلبوم های بعدی من قطعا هماهنگی های لازم را خواهند داشت. حتی با آلبوم های دیگرمتفاوت خواهند بود. قرار است کارهای بعدی با شکل و شمایل جدیدتری ارائه شود.اجراهای تازه با نگاهی تازه به مخاطب عام.
●ردپای دوستان قبل هم درکارهای جدید دیده می شود؟
بله. حضوردوستان درکارجدید مغتنم است. همچنین حضوربهروزصفاریان که یک حضورخاص است. چون جزء معدود موزیسین های حرفه ای پاپ و تنظیم کننده هاست.من احترام خاصی برایش قائلم. ضمن اینکه شاهد یک آلبوم با سبک وسیاق جدید تر ازمن خواهید بود.
●می شود بگویید چرا اینقدر از مصاحبه فرار می کنید؟
برای اینکه فکر می کنم هر وقت حرفی برای گفتن داشته باشم باید حرف بزنم. تا به الان حرفی برای گفتن نداشته ام. هروقت احساس کنم حرفی برای گفتن دارم درخدمت شما و دوستان هستم.
●فکر می کردم الان هم کلی حرف برای گفتن داشته باشید؟!
حرف که همیشه هست و ما هم همیشه حرف برای گفتن داریم. منتهی گاهی شرایط اجازه نمی دهد بیش از حد صحبت کنیم . فقط می توانم بگویم برای آنها که دوستم دارند و ندارند آرزوی موفقیت می کنم.
* چطور شد که خواننده شدید ؟
از آشنایی با همسرم و ایجاد یک ارتباط قلبی و عشق و احساس وابستگی عاطفی باعث آن شد که ملودی هایم رنگ و بوی تازه ای به خود بگیرد و شعر تازه ای بگویم وچون آهنگ هایم را با گیتار اجرا می کردم باید که خودم هم می خواندم , نتیجتا خواندم که خوشبختانه مورد استقبال هم قرار گرفت و این آغاز من و تولد دوباره من بود .
* چرا موسیقی پاپ را انتخاب کردید ؟
به علت اینکه در ۲۰ سال اول انقلاب این سبک موسیقی تقریبا محو شد و موسیقی سنتی و اصیل تماما جای آنرا گرفت و از سویی دیگر بازار کاستهای غربی و خارجی در داخل بسیار رونق خوبی داشت و جوانان ما تقریبا صد در صد از موسیقی پاپ خارجی و لس آنجلسی استفاده می کردند . از این رو تصمیم به ایجاد موسیقی پاپ داخلی گرفتم که هم از محتوای خوب و معنوی برخوردار باشد ( از نظر شعر ) و هم از نظر موسیقی مقبول حال و نشاط جوانان باشد . که بحمدالله می شود گفت موفق هم بوده ام . دست باعث و یاری کننده درد نکند .
* موسیقی در مسیر شما قرار گرفت یا انتخابش کردید ؟
می توان گفت از بچگی موسیقی تاثیر خاصی در روح و روان من می گذاشت . تا این حد که حتی مادر عزیزم می گوید در زمانی که طفلی بیش نبوده ام به موسیقی با توجه کامل گوش می کردم و حتی اگر در حال گریه بودم با موسیقی آرام گرفته ام
* خوانندگی چقدر درونیات شما را راضی می کند ؟
تا حدود زیادی . زیرا به این صورتی که این حقیر با موسیقی زندگی می کنم , می توان به جرات گفت که موسیقی خوب , روح آدمی را به نوعی آرام و آسوده می دارد و نظم خاصی به سیستم متعادل کننده روح و جسم می بخشد .
* اولین ترانه ای که خواندید چه نام داشت و در آن لحظه چه احساسی داشتید ؟
اولین ترانه ای که برای مردم در تلویزیون اجرا نمودم , قطعه عزیز سمفونی ” محمد (ص)” نام داشت و وقتی که پخش شد , احساسم این بود که روح رسول الله (ص) هدیه ناقابل مرا پذیرفتند و بسیار از حس معنوی سر مست و مسرور شدم .
* فکر می کردید یک روز خواننده مطرح و مشهور و محبوبی شوید ؟
اگر حمل بر هیچ موضوع خاصی نباشد باید عرض کنم ازطفولیت این موضوع را تا حدود زیادی حس کرده بودم .
* از اینکه محبوب و مشهور هستید , چه احساسی دارید ؟
احساس می کنم مسئولیت من روز به روز سنگین و سنگین تر می شود . زیرا اهداف برای من …
وصل روح آدمی به خداوند متعال است .
آرامش معنوی خواست همه ی سینه هاست . این رسالت سبک موسیقی من است
* وقتی که صدا و تصویر شما برای اولین بار پخش شد چه احساسی داشتید ؟
به آینده امیدوار شدم . نتیجه این امید تلاش بیشتر من در این عرصه شد .
* اولین کسی که صدای شمارا شنید و به شما تبریک گفت چه کسی بود ؟
برادر ارجمندم محمد ولی انصاری
* موسیقی پاپ را چگونه ارزیابی می کنید ؟
موسیقی پاپ در آغاز حرکت بسیار خوبی را دنبال می کرد ولی چندیست که گویا به خواست افراد تهیه کننده از مسیر خود خارج شده و راه دیگری را پیش گرفته است که کمی نگران کننده به نظر می رسد . البته یقین دارم که این وضعیتی کاملا زود گذر است و سامان این سبک به زودی فراهم خواهد آمد .
* نظر شما در مورد خوانندگان پاپ جدید چیست و این روند که هر روز خوانندگان جدیدی به موسیقی پاپ راه پیدا می کنند چگونه بر آورده می شود ؟
نظر بخصوصی ندارم . خوب است که هنرمندان این خاک در عرصه موسیقی مطرح شوند و در مورد خوانندگان جدید باید عرض کنم هر کسی به سهم خود خوب است . البته باید عرض کنم که کار نیکو کردن از پر کردن است.
* چقدر اهل موسیقی اصیل و به عبارتی سنتی هستید ؟ تا حالا فکر کرده اید که قدمی در راه موسیقی سنتی بردارید ؟
من تا حدودی علاقه مند به موسیقی اصیل ایرانی هستم و ارادت خاصی به اساتید این فن دارم و در خصوص موسیقی سنتی و بومی هرمزگان , در حال تحقیق ویژه ای برای بازسازی و اجرای آن سبک و تلفیق آن با موسیقی مدرن امروزی می باشم .
* برای پیشبرد موسیقی پاپ چه توصیه هایی دارید ؟
با شناسایی افراد کار آمد و متعهد و حمایت این عزیزان , به نظر می رسد که افق های تازه ای گشوده می گردند و پیشرفت بهتری حاصل خواهد شد .
* خوانندگان مجله , نامه نوشته اند که آهنگ ” ناصریا ” به چه زبان و آهنگیست ؟
” ناصریا ” به زبان فارسی دری اجرا شده و با لهجه بندر عباسی .
*از خانواده تان بگویید.از همسرتان که در فعالیت های هنری شما چه نقشی دارند؟ویا اینکه اهل هنر هستند؟در زمینه موسیقی با همسرتان مشورت می کنید؟
من در سال ۶۷ با خواهر یکی از دوستان عزیزم ازدواج کردم که حاصل آن وصل ۳ فرزند می باشد به نامهای نوید ۱۲ ساله پسرم , نازنین دخترم ۹ ساله و نامی پسر کوچکم ۶ ساله . همسرم همیشه مشوق من بوده و هست . او همیشه مرا همراهی نموده و برای پیشرفت من کمال صبر و حلم را پیشه داشته است . ایشان تا حدودی به سازهای پیانو و گیتار آشنا هستند و می توانم بگویم بهترین ملودی هایم را با مشورت همسرم ساخته و پرداخته ام .
* آیا بچه های شما علاقه ای به خوانندگی دارند ؟
دخترم به خوانندگی علاقه خاصی دارد .
* در خانواده شما مثل پدر , مادر , خواهر , برادر در عرصه هنر فعالیت دارند ؟
برادر بزرگم با ارگ آشنایی دارد , برادرم علیرضا نقاش و گرافیست خوبی است , و برادر کوچکمان عقیل به فن صدا برداری و ضبط علاقه مند است .
* یک مقدار خصوصی تر اگر اجازه بدهید سوال کنیم که هنر آشپزی خانمتان را چطور ارزیابی می کنید؟
آشپزی همسرم به نظر من بسیار لذیذ و دلچسب و بر وفق ذائقه بنده بوده و هست .
*بهترین دست پخت همسر شما ؟
غذا های محلی بندر عباسی و ماکارونی مخصوص خودش .
* به غیر ازموسیقی به هنر دیگری هم مشغول هستید ؟
بله , گاها دستی در نقاشی , طراحی , کار با چوب , مجسمه سازی و غیره دارم .
* راستی در کار خانه به همسرتان کمک می کنید که می کنم نه ؟ شما چه جوابی می دهید ؟
در صورت امکان , با کمال میل و رغبت
* وقتی از همسرتان ناراحت می شوید چه برخوردی می کنید ؟تا حالا شده عصبانی هم بشوید ؟ چرا که اهل جنوب هستید و عصبانیت خاص مردان جنوبیست ؟
عصبانی بودن هیچ ربطی به جنوبی بودن و شمالی بودن ندارد . بسیار معمولی هستم و طبیعتا گاهی از کوره در می روم ولی حتی المقدور طی تجربه آموخته ام که صبور باشم و خشمم را فرو بخورم .
لازم به توضیح است که اگر در منزل عصبانی بودن من روحم را فرا گیرد بیشتر از ناحیه شیطنت فرزندانم می باشد تا همسر مهربان و دلسوزم .
*برای عید به کجا سفر می کنید ؟
زادگاه همیشه پایدارم بندرعباس.خاک پاک جنوب
* سال تحویل که سال نو است و همه در حال دعا کردن و آرزو کردن هستند , شما چه آرزویی دارید ؟
آرزوی من این است که :
خداوند مرحمت نماید و روح مرا از وابستگی به دنیا و تعلقاتش رها سازد تا در آسودگی و آزادگی به هدفم بپردازم و بتوانم خدمتی بکنم به این مردم خوب و صبور و عزیز . و سالی پر بار و پر نشاط را برای مردم از خداوند خواستارم .
* درد دل و ناگفته ای دارید , سرا پا گوش هستیم …
شاید عرضی بیهوده باشد ولی مثل اینکه از هنرمندان هم ردیف و هم صنفم توقعی دیگر داشتم . همیشه با آغوشی گرم و سینه ای مالامال از عشق و دوست داشتن و نصرت به هم نوع و هموطن پا به این عرصه گزاردم ولی مثل اینکه همیشه تنها در میان امواج خروشان نا امنی عاطفی , فقدان مردانگی در عرصه هنر حرکتی سخت داشته باشم .ای کاش می شد عزیزان این خاک از کوچک و بزرگ به ابتدا بدانند که این حقیر به دنبال عشق و دوستی و مهربانی هستم و دیگر هیچ .به امید افقی روشن برای فردایی بهتر در سایه پر مهر .
تنها یار و یاور الرحمن الرحیم .
این حدیث بگذار تا وقت دگر .
آثار زنده یاد ناصر عبداللهی؛
آلبوم ماندگار
آلبوم دوستت دارم
آلبوم هوای حوا
آلبوم عشق است
آلبوم بوی شرجی
آثار دیگر ناصر عبداللهی؛
تو رو می خوام
بهار بهار!
نارد زیادم
بیتم تویت
سوگ سهراب (نوشتن لیریک)
شب یلدا ( از آلبوم قلب طلائی از شهرام زندی ) { آهنگ، تنظیم }
دلدار ( از آلبوم قلب طلائی از شهرام زندی ) { آهنگ، تنظیم }
دیریا موجن (نوشتن لیریک)
ناصر عبداللهی از میان ما رفت؛
خبر در گذشت ناصر عبداللهی آنقدر ناگهانی بود که باور آن خیلی سخت تر از اتفاقات دیگر بود. همین طور با حواشی و شایعات مطرح شده در آن زمان، دلیل قطعی فوتش هیچگاه معلوم نشد ولی آنچه مشخص است این است که؛
“دل او یه روز به دریا زد و رفت”
ناصر عبداللهی، خواننده و آهنگساز، ظهر چهارشنبه ۲۹ آذر ماه، در ۳۷ سالگی در بیمارستان شهید هاشمینژاد درگذشت.
او بامداد سوم آذر ماه، به دلیل از کار افتادن کلیههایش، در بیمارستان خلیج فارس بندرعباس بستری شد و سپس به اغما رفت و بعد از چند روز به بیمارستان شهید محمدی بندرعباس منتقل و در بخش ICU این بیمارستان بستری شد و بعد از آن به بیمارستان شهید هاشمینژاد تهران منتقل شد گه در همان جا درگذشت.
همه شایعات پیرامون مرگ از پیش اعلام نشده؛
حیرتانگیز بود. ناصرعبداللهی ناگهان از دنیای ما رفت. بیآنکه کسی بداند چه اتفاقی افتاده است.خبر بستری شدن ناصر عبداللهی در بیمارستان اینقدر عجیب بود که اول خیلیها باورش نکردند.
وقتی هم که خبر رسمی شد، اینقدر این طرف و آن طرف در مورد بستری شدن خوانندهٔ جوان شایعه درست شد که هر روز توی روزنامههای زرد، خبرهای عجیب و غریب تازهای میخواندیم.
از این که ناصر دارو خورده بگیر، تا شایعهٔ ضرب و شتم او. همین ضربوشتم هم جنبههای مختلف پیدا کرد، از شایعهٔ اختلافات مذهبی تا بحث مشکلات خانوادگی.
ناصر عبداللهی چند روزی توی کما بود و آخر سر بدون اینکه به هوش بیاید و بدون این که حرفی زده باشد از دنیا رفت تا این سؤال همچنان باقی بماند که چرا؟
این گزارش تلاشی است برای روشنتر کردن ماجرا. ما رفتهایم سراغ نزدیکان ناصر. کسانی که او را میشناختند و حاضر بودند در اینباره صحبت کنند.
«میخواهم به همهٔ آنهایی که الان اسم ناصر را میآورند، بگویم در دوران مریضی جز شایعه برایش چیزی نداشتید، حداقل بعد از فوت، قدردان هنری که برای این مملکت خرج کرد باشید.» این رضا صادقی است.
خواننده معروفی که اتفاقا همشهری ناصر عبداللهی هم هست. رضا به میگوید آخرین گفتوگوی او و ناصر بر میگردد به چند ماه قبل از مریضی او: «چهار پنج ماه پیش با من تماس گرفت و گفت آمدهام بندرعباس خانه گرفتهام. میخواهم فضای زندگیام کمی عوض شود. میخواهم آرامش داشته باشم. من هم راستش را بخواهی به احترام بزرگتریاش نپرسیدم چرا رفتی. و انگار قرار بود این آرامش ناصر، ابدی باشد.»
رضا صادقی از برخورد مطبوعات و رسانهها در روزهایی که ناصر در بیمارستان بستری بود حسابی شاکی است:
«وقتی رفت بندر کسی نپرسید چرا رفتی، برای هیچکس مهم نبود. ولی برای همه مهم بود که چرا توی کماست. یک مشت حرف بیراه برایش درست کردند. هیچکس به این فکر نکرد که چه کار میشود برایش کرد تا از کمای شایعات خلاص شود.»
ناصر عبداللهی دوستان زیادی داشت، خصوصا در بین هنرمندها. اما او از حدود شش ماه پیش رفته بود بندرعباس و در آنجا زندگی میکرد.
سعید شهروز یکی از دوستان ناصر است. آنها در آلبوم غزلک، آهنگ «گل یخ» را با هم اجرا کردند. آهنگی که کار ساختنش با عبداللهی بود.
سعید شهروز دربارهٔ علت رفتن ناصر به بندرعباس میگوید:
«چند وقتی ازش بیخبر بودم. شنیدم رفته بندر. باهاش تماس گرفتم، گفتم میماندی تهران. میگفت دیگر برایم فرقی ندارد. آمدهام اینجا که بمانم. ناصر یک جورهایی عرفانی فکر میکرد. توی موسیقی هم اینجوری بود. جدیدا دلش با موسیقی هم نبود، دست و دلش به کار نمیرفت.»
● یک نفر بالاخره حرف میزند
حرف و حدیث دور و بر اتفاقاتی که برای عبداللهی افتاد زیاد است. روزنامهها و مجلات زرد هم که حسابی در آن روزها تیترهای درشت زدند و شایعات را کردند توی بوق. در این شرایط سخت، پیدا کردن نزدیکان ناصر و حرف زدن با آنها تقریبا کار غیرممکنی می کرد.
چندین بار تماس ما با تلفن همراه فاطمه فهیمی همسر عبداللهی نتیجه نداد. نزدیکترین کسی که توانستیم پیدا کنیم، رضا کریمی، مدیر برنامههای سابق او بود.
کریمی دربارهٔ علت برگشتن ناصر به بندرعباس حرف میزند:
«زادگاهش و شهرش بندرعباس بود. نیامده بود تهران که بماند. چند سالی اینجا بود، بعد تصمیم گرفت برگردد. شاید آشناها و خانوادهاش دوست داشتند آنجا بماند.
این یک تصمیم خانوادگی بود، همین.»
او کمی دربارهٔ خلقیات همکار سابقش حرف میزند:
«در خلوت خودم و خودش تمام این مسائل پیشبینی شده بود.»
کریمی مدعی است که ناصر عبداللهی از قبل دربارهٔ مرگش حرفهایی میزده:
«میگفت تا قبل از۲۰۰۸ من میروم، شماره پرواز من ۹ است. (اشاره میکند به ماه آذر) ناصر میگفت من متولد سال سگ هستم و در همین سال هم خواهم رفت. در دی ماه که ماه تولدم هست هم من را به خاک میسپارند و همهٔ این اتفاقات وقتی میافتد که باران میبارد.»
کریمی میگوید از روزی که ناصر در بیمارستان بستری شد تا روزی که رفت، باران قطع نشد. مدیر برنامهٔ سابق عبداللهی اولین کسی است که حاضر میشود دربارهٔ علت مرگ او صحبت کند:
«بر اساس شنیدههای ما و گواهی پزشکی قانونی، مرگ نه در اثر مسمومیت دارویی و نه نارسایی کلیه بوده. مرگ ناشی از ضرب و شتم است.»
کریمی خودش برگهٔ گواهی پزشک قانونی را ندیده:
«من خودم برگه را ندیدم ولی بدنش را زمانی که در آیسییو بستری بود دیدم. خودم از نزدیک آثار ضرب و شتم را دیدم. ضربه به مغز، کلیههایش را از کار انداخته بود.»
او حتی مدعی است که چرایی این اتفاق در حال پیگیری است:
«پیگیریهای قانونی آغاز شده. رسیدن به این که چرا این اتفاق افتاد کار من نیست.»
این ادعایی بود که در روز مراسم تشییع ناصر عبداللهی، «محمد علی چاووشی» رئیس صنف شرکتهای تولید محصولات شنیداری آن را تأیید کرد:
«ناصر، شهید اندیشهٔ علوی است و حتما دستگاههای دستاندرکار به نمایندگی از این موج عاطفه به خونخواهی او برخواهند خاست.»
همهٔ اینها در شرایطی بود که علیرغم سکوت پزشکان معالج، دکتر امیدوار رضایی، رئیس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس یک روز قبل از فوت ناصر عبداللهی ضمن بازبینی آزمایشات او علت به کما رفتن بیمار را ضربه خوردن اعلام کرد.
مهدی کاشی، مدیر برنامههای عبداللهی هم چند روز قبل از فوت او به کلی قضیهٔ مصرف دارو را رد کرده بود:
«ناصر از هیچ دارویی استفاده نمیکرد. و به واسطهٔ این که ایشان در زمانی که این اتفاق افتاده در منزل تنها بودند، هیچ کس نمیداند چه اتفاقی برای او افتاده. پزشک معالج او هم از این اتفاق متعجب است، چرا که از کار افتادگی کلیه، ربطی به مغز و کما رفتن ندارد. تا ناصر خودش به هوش نیاید نمیتوانیم علت دقیق را مطلع شویم.»
ناصر اما هیچوقت به هوش نیامد……………..
● امکان ندارد ناصر چیزی خورده باشد
«زمستان۷۶ بود، مرحوم بابک بیات، ناصر را آورد خانهٔ ما. استاد بیات میگفت این جوان چند سال دیگر ستارهٔ پاپ ایران میشود. محال بود استاد حرفی بزند و آن اتفاق نیفتد.»
آشنایی ناصر با مهرداد شهسوارزاده از همان زمستان شروع شد. آنها چند سال بعد ترانهٔ سریال «خاکستر باد» را با هم خواندند و کمکم شدند دو تا دوست صمیمی:
«مسائلی که مطبوعات برایش نوشتند صحت نداشت. ناصر به کارش معتقد بود، با همه گرم برخورد میکرد و حسادتی با کسی نداشت.»
آخرین گفتوگوی آنها بر میگردد به حدود دو ماه پیش:
«باهاش صحبت که میکردم دیدم روحیهٔ خوبی ندارد. پرسیدم چه کار میکنی؟ گفت حال و حوصله ندارم، نمیخواهم بیایم تهران. گفت میخواهم بمانم و دیگر نیایم. نمیدانم چرا!»
و بعد همه چیز تمام میشود تا روزی که یکی از دوستان زنگ میزند به مهرداد که ناصر در بیمارستان شهید محمدی بندرعباس بستری است:
«گفتم چی شده؟ گفت رفته تو کما.»
شهسوارزاده بلافاصله با مجید طوسی، مدیر هنریاش تماس میگیرد و در نهایت معلوم میشود که حال ناصر وخیم است. کنجکاوی آنها تا گرفتن خبر از بیمارستان بندرعباس ادامه پیدا میکند:
«آقای دکتر سامیمقدم پزشک معالج او حرفی نمیزند. ما از کانال یکی از آشناهایمان که مدیر یک بخش بازرگانی در بندر بود پیگیر حال ناصر بودیم.»
و در این پیگیریها، علت وخامت حال خوانندهٔ مشهور را اینطوری بیان میکند:
«گفتند در اثر ضرباتی که در قسمت لگن و سر به او وارد شده به این روز افتاده است. تهران هم که آوردنش هر چه تلاش کردم مسؤولین بیمارستان نمیگذاشتند ببینماش. ملاقات ممنوع بود. همه منتظر بودند تا به هوش بیاید و خودش صحبت کند.»
● یک دوست با حرفهای متفاوت
تلفن مدیر برنامههای فعلی ناصر خاموش است. پزشکان معالج او حرف نمیزنند. معلوم نیست چرا کسی نمیخواهد مصاحبه کند. این وسط اما یک چهرهٔ جدید پیدا میشود. یکی از نزدیکترین دوستان ناصر، فرید افشار یک سری اطلاعات جدید رو میکند.
اطلاعاتی که خیلی جاهاش اصلا شبیه حرفهای قبلی نیست:
«به ناصر پیشنهاد شد که در بندر یک استودیو بزند. برای این که بچههایی که میخواهند آنجا کار کنند زندگیشان را نفروشند و بیایند تهران، آخر سر هم سرشان را کلاه بگذارند.»
افشار صاف میرود سر اصل ماجرا:
«زمانی که مریض شد برایش شایعههای زیادی درست کردند. در صورتی که من قطعا میگویم همچین چیزی نبوده.»
و حالا جزئیات ماجرا از زبان کسی که خودش را نزدیکترین دوست ناصر میداند:
«با خانمش که صحبت کردم گفت شب تازه از بیرون آمده بودیم خانه و تلویزیون تماشا میکردیم. یکهو ناصر از حال رفت. سریع زنگ زدم به اورژانس. فشارش وحشتناک بالا بود.»
افشار میگوید در یک سال اخیر، ناصر حدود هفتاد هشتاد تا کنسرت ارگانی برگزار کرده بود. یک سری مشکلات دیگر هم به خستگی این کنسرتها اضافه شد تا او به شدت تحت فشار و خستگی روحی قرار بگیرد و اتفاق آن شب هم به همین خاطر بوده:
«اورژانس آمد و گفتند مشکل جدی نیست. یک سری قرص آرامبخش هم دادند به ناصر تا حالش بهتر شود. ناصر اینها را میخورد و میرود حمام. اینها را که میخورد، چون بدنش ضعیف بوده توی حمام تعادلش را از دست میدهد و میافتد و از ناحیهٔ سر، ضربه میخورد.»
او ادامه میدهد که سمت چپ صورت ناصر توی حمام ضربه میخورد:
«زمین که خورد، بردنش بیمارستان خلیجفارس. آنجا کاری نتوانستند برایش بکنند چون وسیلهای نداشتند. متأسفم برای این همه محرومیت بندرعباس. زمان همینجوری میگذشت. او را انتقال میدهند به بیمارستان شهید محمدی و آنجا اقدامات اولیه انجام میشود. لولهای را که برای اکسیژن رد کردند، حنجرهٔ ناصر را زخم کرد. آنجا به خاطر ملاقات زیاد، میکروب وارد بدنش شد. بیمارستان باید به مردم این اطلاعات را میداد که زیاد نیایند روی سر ناصر. خانواده، همه میگفتند ببریمش تهران.
ولی مسؤولان بیمارستان معتقد بودند با همین تجهیزات میشود نگهش داشت. این حرفها ممکن است ری اکشن داشته باشد برایم، ولی به درک. من عزیزترین کسم را از دست دادم.»
دوست ناصر میگوید، علمشاهی یکی از مسؤولان شرکت آوای نکیسا و کاشی مدیر برنامههایش ترتیب انتقال او به تهران را دادهاند.
«تصمیم بر این شد که با پرواز اورژانسی او را ببرند تهران، ۵میلیون تومان هزینهٔ این انتقال شد. ناصر در بد وضعیتی بود ولی مسؤولین بیمارستان هاشمینژاد واقعا تلاش کردند و مدتی زنده نگهاش داشتند.»
او میگوید زمانی که عبداللهی در آیسییو بستری بوده، بارها به او سر زده و برای همین قویا شایعهٔ خوردن دارو یا ضرب و شتم را رد میکند:
«من تمام بدن ناصر از نوک پا تا موهایش را دیدم؛ فقط یک ضربه روی صورتش خورده بود. دستش هم در رفته بود که توی بیمارستان جا انداختند. من همهٔ این شایعات را تکذیب میکنم. گفتند دارو خورده! ناصر حتی سیگار هم نمیکشید. خیلی ناراحت میشد اگر کسی جلویش سیگار بکشد.»
افشار ادامه میدهد: «به جان عزیزترین کسم همهٔ چیزهایی که شنیدید کذب محض است. ببین! هیچی نبود. هیچی! همهاش چرت، همهاش تیتر. الان که ناصر نیست هر کسی میتواند چیزی بگوید.»
دوست ناصر میگوید خانوادهٔ او در حال پیگیری شایعات هستند و به زودی خبرهای تازهای در این زمینه خواهیم شنید:
«آقای فهیمی پدر خانم ناصر تمام مطالب کذبی که توی روزنامهها چاپ شده را پرونده کرده. الان هم آقای عاشوری، نمایندهٔ بندرعباس در مجلس پیگیر این ماجرا است. حتی پای شبکه۴ تلویزیون هم ممکن است گیر باشد. شبی که حتی کلیههای ناصر به کار افتاده بود یک آقایی که ربطی به موسیقی هم ندارد آمد و توی تلویزیون گفت که ناصر فوت کرده. میدانید این چه تأثیر بدی روی بچههایش گذاشت؟»
ناصر افشار از آمدن کاست جدید عبداللهی خبر میدهد. کاستی که قبل از مرگش آماده کرده بود:
«اسمش معجزه است. توی این آلبوم ضربههایی که بعضی شرکتها در تهران بهاش زدند را در قالب ترانه کار کرده.»
او دو سه بیتی از شعر را هم برایمان میخواند، به یاد خوانندهاش، به یاد ناصری که الان دیگر زنده نیست:
«از من نپرس با تو بمونم
تو هیچی از من نمیدونی
اگه بگم راز دلم رو
تو هم کنارم نمیمونی»
● اولین مصاحبه پزشک معالج ناصر در بندرعباس
گفتوگوی تلفنی با دکتر حمیدرضا سامی مقدم، پزشک معالج ناصر عبداللهی در بیمارستان شهید محمدی بندرعباس شاید اولین و تنها مصاحبه با پزشکان معالج ناصر باشد.
▪ آقای دکتر، حال ناصر عبداللهی چطور است؟
فعلا که زیر دستگاه تنفس مصنوعی است، در حالت کما، تعریفی ندارد. توکل به خدا. باید برای او دعا کنیم.
▪ در خبرها آمده بود که مشکل او نارسایی کلیوی است. مشکلش حاد است یا مزمن؟
نه، مزمن نیست. ظاهرا هیچ سابقهای از چنین مشکلی نداشته. نارساییاش حاد است.
▪ پس بیماریاش نارسایی حاد کلیه است. دیالیز هم شده؟
بله. جمعه یک جلسه دیالیز برایش انجام شد، اما نتیجهاش آن چیزی نشد که دلمان میخواست.
▪ احتمال بهبودش چقدر است؟
نمیشود قاطع گفت. انشاءالله احتمالش زیاد است.
▪ فقط مسألهاش کلیوی است یا مسائل و مشکلات دیگری هم دارد؟
نه، گرفتاریهای او فقط کلیوی نیست. مشکلات فراوانی دارد: گرفتاریهای ریوی، گرفتاریهای مربوط به انعقاد خون و…
▪ وضعیت فعلی؟
تغییر چندانی نکرده. مثل سابق، فعلا در حالت کماست.
▪ یعنی اصلا به درمان جواب نداده؟
خب، جواب به درمان زمان میخواهد. بازگشت عملکرد کلیهها یک مدتی طول میکشد.
▪ ارزیابی خودتان؟
نمیشود ارزیابی خاصی کرد. خیلی سخت است. مثلا وقتی احمدرضا عابدزاده مشکل خونریزی مغزی پیدا کرده بود، کلیه و ریهاش سالم بود اما ما اینجا با اختلال در سیستمهای متعدد روبهرو هستیم: ریهها و سیستم انعقادی و…
گزارش تصویری از مراسم بخاک سپاری شادروان ناصر عبداللهی؛
در پایان؛ هر آنچه گذشت و گفته شد، ناصر عبداللهی به عنوان خواننده مردمی و خادم اهل بیت در دل و ذهن مردم ایران ماندگار می ماند. از تمام حاشیه ها که کنار رویم، ناصر همیشه با کارهایش دل مردم را شاد کرد و همه مردم ایران همه جوره از او راضی و خشنود هستند.
منابع:
nasserabdollahi.blogsky.com
مجله کانون خانواده
hormozgani.net
خبرگزارى فارس
روزنامه همشهری
خبرگزاری انتخاب
iransong.com
shaya.ir
روحش شاد و یادش گرامی باد
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|