تاکید دارد که کتاب اتوبیوگرافیک نیست. اما شخصیت ِ اصلی ِ «Softcore» همنام اوست و توصیفات ِ ظاهریاش هم با او تطابق دارد. تیرداد هم دقیقاً مثل شخصیت ِ اصلی کتاب از موسیقی نایل دیاموند خوشش میآید و آرایش مویش، مدل ِ سزاری، خوب منتقل شده است. او هم لباسهای شیک و خوشسلیقه و مد روز میپوشد که بر آراستگی ِ ظاهریاش تاکید دارد. علاوه بر اینها یک همخوانی ِ ظاهری دیگر هم هست. قهرمان کتاب هم مثل خودش کارش به زندان میکشد.
«من و سولماز شهبازی داشتیم فیلم اشاره شده را میگرفتیم. دیدیم یک جایی چراغانی است و به نظرمان آمد: آه، این حسابی کیچ و جالب و عالی است. از همین فیلم میگیریم. بدون اینکه ببینم پشتاش چی هست. آنجا دادستانی انقلاب بود که دو هفته قبل مجاهدین با بمب به آنجا حمله برده بودند.»
نویسنده که تاثیری بسیار دلچسب و لطیف بر آدم میگذارد داستان اقامتاش در زندان را با کلی شوخی و طنز تعریف میکند. میگوید:
«چند روز پشت میلهها نه تنها ضرری ندارد، بلکه بهخصوص در صحنههای هنری بینالمللی ارزش کار را بالا میبرد. خب گاهی کنایه نزدن برای آدم کمی سخت است. چون میشود دقیقاً دید که در هنر چه چیزی کشش دارد و چه چیزی کشش ندارد. وقتی تحت فشار باشی، میتوانی سریع یک چنین داستانی از زندان تعریف کنی. بعدش دیگر هالهای دورت را میگیرد، میشوی دگراندیش. بله، این خیلی ماجراجویانه و سکسی است.»
تیرداد ذوالقدر میداند از چه حرف میزند. چون خودش هم دستی در کارهای هنری دارد. پروژهی فعلی ویدویی ِ او «Lapdogs of the Bourgeoisie» در استکهلم و لندن نمایش داده شد. به این ترتیب پرواضح است که موضوع کتاب اولش افتتاح یک گالری در تهران باشد.
تیرداد ذوالقدر
کتاب کم وبیش آدم را به یاد ادبیات ِ پوپ ِ آلمانی میاندازد. کار هنری در بخش بزرگی از «Softcore» تفاوتی اساسی با کار هنری در شهرهای بزرگ غرب ندارد. ملت هیپ، خوشلباس و جهان وطناند.
«هنرمندان خیلی کمی در کتاب هستند، اما نه فقط در ایران بلکه در دیگر جاهای دنیا هم هنرمندان خیلی کمی هستند، که از امتیازات ویژهی خانوادگی برخوردار نباشند. به این ترتیب محیطهای هنری به وجود میآیند که عملاً مال ِ طبقهی متوسط رو به بالا یا مال طبقهی بالا هستند.»
میگوید: «در زمان خمینی و خاتمی صحنههای هنری از نوعی آزادی ِ بیحد و حصر برخوردار بودند. احمدینژاد از بسیاری جهات ساعت را به عقب برگرداند.»
اینکه محیطهای هنری تهران باید با دردسرهای بیشماری سروکله بزنند، در کتاب ِ او «Softcore» هم معلوم میشود. سازمانهای امنیتی و آخوندها پشت پردهاند. البته جای یک خبرنگار زن هم نباید خالی باشد.
«این را از یک فیلم برداشتم. جایی که این خانم خبرنگار خیلی چیزها میداند. نمیخواهم کتاب را خیلی لو بدهم.»
حالا این مرد با سه گذرنامه بعد از چند سال زندگی در سویس، آفریقا و تحصیل در انگلستان و آمریکا بیشتر وقتها در برلین زندگی میکند. در نزدیکی ِ فولکسبونه [تاتری در برلین]. در یک آپارتمان ِ مدرن دکوراتیزهی شدهی سه اتاقه که بسیار بیزر و زیور به نظر میآید. و آدم متوجه میشود که تیرداد ذوالقدر خیلی در سفر است.
وقتی از وطنش میپرسی، پاسخاش شرمآگین اما روشن است.
«آدم میداند به جایی تعلق دارد، وقتی به خاطرش خجالت بکشد. خب، هرگز به خاطر سوییس خجالت نمیکشم و حتا آنجا کمی هم مضحک به نظرم میاید و میشود با سبکی ِ طعنهآمیزی هم با آنها رفتار کرد، امری که در مورد ایران نمیتوانم.»
تیرداد ذوالقدر یکی از اینهاست. ترجمهی نخستین رمانش از انگلیسی به آلمانی با نقدهای بسیاری همراه بوده و دویچلاند رادیو، رادیوی فرهنگی آلمانی، به همین مناسبت پرترهای از این هنرمند ارایه کرده است که ترجمهی آن را میخوانیم.
|