یکی دیگر از مردانی که «اشرف» برای مدت کوتاهی به او علاقه مند شد، «گلسرخی» نام داشت. در کتاب «ارتش تاریکی» در این باره می خوانیم:
«بعد از راجی، اشرف پهلوی فوراً جوانی به نام گلسرخی را پیدا کرد. گلسرخی در تمام سفرها همراه اشرف پهلوی بود و می بایست به عنوان منشی مخصوص، اتاق کناری مقر اقامت اشرف به گلسرخی داده شود. البته گفتنی است در این زمان اشرف پهلوی همسری به نام مهدی بوشهری داشت. وی صاحب و مدیر «خانه ایران» واقع در خیابان شانزه لیزه پاریس بود. »(112)
کسانی که با اشرف پهلوی ایجاد رابطه می کردند، می کوشیدند تا از وجود وی حداکثر استفاده را نمایند و به ثروت و مکنت یا پست و مقامی دست یابند. خود اشرف هم در این راه به اینگونه افراد یاری می رساند:
«زمانی که مصطفی قلی رام مدیر عامل بانک عمران به محمدرضا شکایت کرد - که اشرف برای احداث ساختمان های کن مبلغ
300 میلیون تومان وام گرفته و حال 300 میلیون تومان دیگری می خواهد - من جهانشاهی، رئیس دفتر اشرف را خواستم و گفتم که این پول های گزاف و حیف و میل ها کار شماست. جهانشاهی بلافاصله گفت من بیگناه هستم و اشرف طرح خانه سازی کن را به جوانی داده و تأکید کرد که او را بیاورم تا خودش توضیح بدهد. آن جوان را آورد. دیدم جوانی است بیست و دو و بیست و سه ساله و بسیار خوشگل. . . پرسیدم طرح شما به کجا رسیده و تا به حال چه کرده اید؟ گفت در حال خط کشی هستیم و گفتم شما برای خط کشی سیصد میلیون تومان گرفته اید و حالا سیصد میلیون تومان دیگر می خواهید؟ فهمیدم جریان چیست. جهانشاهی گفت: ]اشرف[ این همه پول را گرفته و به این پسرک داده بود. . . چرا؟ چون عاشق او شده بود. . . ». (113)
دامنه فسادها و تباهی اشرف آنچنان گسترده بود که امروز حتی اعضای خانواده سلطنتی نیز در کتاب های خود به این مسأله اشاره نموده اند.
فریده دیبا، مادر فرح، در کتاب خاطرات خود ضمن اشاره به فساد اشرف و اینکه این انحراف در دوران نوجوانی هم در اشرف وجود داشته می نویسد:
«پس از آنکه یک روز رضاشاه او (اشرف) را در حال مغازله با علیشاه مهتر و مربی اسب های سلطنتی داخل اصطبل سعدآباد گیر انداخت و دستور داد علیشاه جوان را در زیر ضربات سهمگین شلاق سیاه کنند، اشرف دچار سرخوردگی و بیماری روحی شد. »(114)
افشای فساد اشرف در مطبوعات
در روزهای پرالتهاب سال 1357، نشریات وابسته که با هدف استمرار سلطنت پهلوی وارد فاز جدیدی شده بودند در مطالب خود کوچکترین اشاره ای به شاه و خاندان سلطنتی نمی کردند و در این میان می کوشیدند تا با مبرا ساختن آنها از خطا، چهره های زیر مجموعه حاکمیت پهلوی دوم را به عنوان عامل اصلی فسادها و تباهی ها معرفی کنند، اما اربابان همین جراید هنگامی که پس از سقوط رژیم شاه و پیروزی انقلاب اسلامی، احساس نمودند 28 مرداد دیگری در تاریخ کشور تکرار نخواهد شد و محمدرضا پهلوی سه روزه به کشور بازنخواهد گشت، کوشیدند تا تحت لوای همصدایی ظاهری با مردم، تاکتیک دوم خود را در راه مهار انقلاب اسلامی اجرا کنند، بدین ترتیب که با درج عکس ها و مقالات افشاگرانه به کتمان گذشته خویش پرداخته و با ظاهری انقلابی، بسترساز غائله های گوناگون در گستره کشور شوند.
جالب اینکه «حسین سرفراز» که چند ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در صف رستاخیزی ها قرار داشت، در اسفند ماه سال 1357 بخش هایی از کتاب «زندگی و عیاشی های اشرف» نوشته «آلبرتو بلیچی» را طی چندین شماره بازتاب داد. در این کتاب نویسنده به بررسی روان شناختی اشرف می پردازد و ریشه تمام ناهنجاری های اخلاقی اشرف را در کودکی او جستجو می کند:
«پرفسور ژان موندیزی یکی از دوستان سابق دربار ایران و سکسولوگ و پزشک مخصوص چند تن از زنان پیر دربار در مورد اشرف عقیده دارد:
اشرف از کودکی نسبت به موقعیت شاه احساس حسد و بغض داشت و از اینکه طبیعت او را زن آفریده و در نتیجه مطابق قوانین مملکت نمی تواند شاه شود و قدرت را در دست گیرد نسبت به برادر ضعیف و رنجورش حسادت می کرد، این حسادت ناخودآگاه در اشرف رشد پیدا کرد و به تدریج او را به صورت قدرت پشت پرده ایران درآورد. . . این احساس مغبونیت در سن بلوغ به شکل تازه ای تغییر جهت داد. اشرف که همواره تحت تأثیر رفتار خشن و قدرت نهایی پدر خود بود در زمانی که شانزده سال بیشتر نداشت به گوش یک افسر جوان سیلی زد. او بعدها با این افسر سروسری پیدا کرد و برای ترفیع درجه اش دخالت می کرد. . .
یک پزشک مخصوص و نزدیک دربار می گوید: اشرف از یائسگی به شدت نفرت داشت و وقتی فهمید که در 50 سالگی باید طبق قانون طبیعت یائسه شود به جنگ با طبیعت رفت، چندین متخصص را به کمک گرفت و سرانجام قبول کرد که مقداری استروژن تزریق کند تا یائسکی خود را عقب بیندازد.
او در تفریحات اهل همه جور تفریحی بود و به انواع مخدرات عشق می ورزید، تریاک و هروئین را نخستین بار او برای درباریان آورد. . . اشرف در تمام دوران زندگی اش در دربار به شکار مرد علاقه داشت. (چند نفر زن بدکاره مأمور به تور انداختن جوانان زیبا و قدرتمند از نظر جسمی برای اشرف بودند. ) معشوق های متعدد اشرف همه ایرانی نبودند. او یک عاشق دل خسته و سینه چاک داشت که در خدمت به دربار شهره عام است. ]او[ اردشیر زاهدی را منحرف کرد، او مثل یک ماده ببر آتشین از این جوان ماجراجو استفاده جنسی و سوءاستفاده کرد، حتی مسیر اصلی زندگی اردشیر زاهدی را تغییر داد. »(115)
رابطه اشرف با مارلون براندو
آلبرتو بلیچی پس از کندوکاو ریشه عقده های فروخفته «اشرف پهلوی» و افشای روابط او با «اردشیر زاهدی» به کار چاق کنی زاهدی در جهت ایجاد رابطه بین اشرف و «مارلون براندو»، هنرپیشه معروف سینمای آمریکا می پردازد:
«اشرف در تهران سرگرمی های بسیاری داشت که از آن جمله دیدن فیلم بود و غالباً این فیلم ها را در سینمای دربار تماشا می کرد، مارلون براندو از هنر پیشه های محبوب و مورد علاقه او بود، زاهدی دو بار ترتیب ملاقات این دو را داد، ولی اشرف نتوانست به نتیجه ای که می خواست برسد، براندو حاضر نبود، اشرف را تحویل بگیرد، حتی با هدایای گرانقیمتی که از طرف او می رسید. »(116)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
112- کیا، ب، ارتش تاریکی، مرکز ترجمه و نشر کتاب.
113- فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، ص .233
114- دیبا، فریده، خاطرات (دخترم فرح)، ص .228
115- هفته نامه جوان، شماره 14، مورخه 18/12/1357، ص .50
116- همان، شماره 15، مورخه 25/12/1357، ص .35
|
|
|
|
|
|
|
|
|