مصاحبه با گروه آریان : از شما انتظار نداشتیم

از شما انتظار نداشتیم

کمتر از ۱۰ سال پیش، یک آلبوم موسیقی به دنیا آمد که تمام بازار موسیقی پاپ را تحت تاثیر خودش قرار داد؛ آلبوم «گل آفتابگردون»، کاری از گروه آریان؛ یک گروه جوان که هم شلوار جین می‌پوشیدند و هم آمده بودند تا نسل سوم را تحت تاثیر قرار دهند. آن گروه موسیقی، اولین گروهی بود که هم دخترها در گروه حضور داشتند و هم پسرها و اولین‌باری بود که یک آهنگ مجاز در عروسی‌ها و مجالس شادی خوانده می‌شد و مردم آن را از خود احساس می‌کردند. آنجا و در آن آهنگ اعضای گروه به سادگی می‌خواندند: وقت لبخند گلاست، بگو فردا مال ماست. از آن روز تا به امروز، اعضای گروه آریان، چهار آلبوم به بازار موسیقی فرستاده‌اند و همچنان مشغول به کار هستند، آن هم در شرایطی که هیچ‌کس باور نمی‌کرد که این چند جوان بتوانند گروه موسیقی‌شان را تا سال‌های سال، حداقل ۱۰ سال بعد حفظ کنند. حالا آلبوم چهارم هم به بازار آمده و گروه همچنان در کنار هم مستقر هستند. این‌بار مهمان ویژه‌ای هم دارند؛ کریس دی‌برگ. اما در پایان تمام این سال‌ها که آلبوم‌هایشان فروخته و کنسرت‌هایشان شلوغ می‌شد از طرفداران، ناامیدی و خستگی را بیشتر تجربه کردند. دیگر از آن گروه سرزنده که با اعتماد به نفس فریاد می‌زند: فردا مال ماست، خبری نیست. نه به این خاطر که آنها از در کنار هم بودن، راضی نیستند، آنها دیگر دنبال اتفاق‌هایی نو می‌گردند. آنها دیگر با شور و شوق اولیه برای مصاحبه در کنار هم جمع نمی‌شوند و مصاحبه برایشان تبدیل به یک اجبار شده است؛ اجباری برای تبلیغ آلبومشان. به همین خاطر است که پیام صالحی، یک ساعت بعد از زمان گفت‌وگو، اس‌ام‌اس می‌زند که نمی‌آید و علی پهلوان به تنهایی می‌نشیند و از آریان صحبت می‌کند؛ از گروهی که دیگر خسته شده و نمی‌داند این انتظارها و توقع‌ها و هدف‌ها را چطور در کنار هم به سامان برساند.

● ۱۰ سال از اولین آلبومی که گروه آریان به بازار فرستاد، می‌گذرد و امروز که برای انتشار آلبوم چهارم با هم صحبت می‌کنیم، پررنگ‌ترین حسی که دارم این است که بیشتر از هر ایرادی که از نظر موسیقایی بشود روی کارهای شما گذاشت، آریان دچار یک نوع رکود، خستگی و افسردگی شده است. می‌خواهم بدانم آن شور و حال اولیه کجا رفت؟ این خستگی از کجا می‌آید؟
▪ ببینید داستان آریان در این مدت، داستان عجیبی بود. شاید آن ویدپوی ناگفته‌های آریان، واقعا ناگفته‌های آریان نباشد. اتفاق‌های خیلی بد دیگری در این مدت افتاد که همه‌مان را ناامید کرد.

‌ ‌ ● آقای پهلوان! روزی که شما کار را شروع کردید، شور و حالتان بیشتر بود، اما الان مهم‌تر از همه انتقادهایی که به شما می‌شود، شما افسرده‌اید، چرا؟
▪ برای اینکه نمی‌گذارند ما کارمان را بکنیم.

● چه کسانی نمی‌گذارند شما کارتان را بکنید؟
▪ ببینید تا بحث اذیت می‌شود، همه انگشت می‌کشند سمت وزارت ارشاد، در حالی که بحث ما اصلا بحث ارشاد نیست. مثلا ما می‌خواهیم در تهران کنسرت بگذاریم، ارشاد مشکلی ندارد، با هیچ نهادی مشکل نداریم، ما الان مشکل سالن داریم. شب اول کنسرت باشگاه انقلاب که، باران آمد ولی شب دوم و سوم کنسرت آریان را نه ارشاد لغو کرد، نه نیروی انتظامی و نه اداره اماکن، هیچ کدام مشکلی نداشتند، همه داشتند با ما همکاری می‌کردند ولی محل برگزاری کنسرت، کنسرت ما را به هم زد، به همین راحتی. ما مدت‌هاست مشکلمان با ارشاد حل شده است. دیگر سبک ما جا افتاده. دیگر آن دوران دیدی چی شد و اینها گذشت.

● پس چه مشکلی وجود دارد؟ شما با نهادهایی از این دست که همه با آنها مشکل دارند، مشکلی ندارید؟
▪ ما از چند جنبه تحت فشار قرار داریم. از یک طرف آنها که خیلی تندرو هستند و از طرف دیگر، قشر روشنفکر. ولی جالب این است که بیشتر آزار و اذیت‌هایی که از طرف قشر روشنفکر می‌شود، ما را اذیت می‌کند، چون ما از تندروها انتظار داریم ولی از این‌وری‌ها نه.

● مثلا چه انتقادی؟
▪ ببینید، بعد ازآلبوم‌های اول و دوم ما، چند ماجرای خیلی بد اتفاق افتاد، یکی همان باران شب اول کنسرت باشگاه انقلاب که برای همه‌مان شوک خیلی بدی بود و ما را به مرز افسردگی رساند. بعد هم اینکه دچار تناقض شده بودیم. از یک طرف می‌رفتم روی صحنه و می‌دیدم که مردم هنوز شور و حال دارند، دارند از کنسرت لذت می‌برند ولی می‌آمدم پایین و روزنامه را باز می‌کردم و می‌دیدم که هر چه از دهانشان درآمده به ما گفته‌اند. می‌دیدم که مردم بعد از کنسرت از ما تشکر می‌کنند ولی روزنامه‌ها آدم را می‌کوبند. نمی‌دانم چه لذتی دارد که بیایی و کسی که دارد کارش را انجام می‌دهد و با تو کاری ندارد را بزنی. حالا بر فرض اینکه نسل سوم را نشانه رفته باشد، اصلا می‌خواهد برای این نسل موسیقی تولید کند، مگر چه اشکالی دارد؟ هر کسی برای یک سن و سال خاصی کار می‌کند. ما برای بچه‌ها موسیقی داریم، حتی برای پیرمردها. حالا که ما برای تین‌ایجرها کار می‌کنیم، ما را می‌کوبند.

● یعنی شما از روزنامه‌ها و مجله‌هایی که با نام جناج چپ شناخته‌ شده‌اند، شاکی هستید؟
▪ شاکی هستیم ولی چرا؟ ما می‌گوییم ما که حمایت هیچ نهاد و سازمانی را نداریم. ما هیچ وقت به تلویزیون نیامده‌ایم، هیچ‌وقت. یکی مثل علیرضا عصار در تلویزیون حضور داشته. یک نفر مثل محمد اصفهانی کارهایش از تلویزیون پخش شده. ناصر عبداللهی هم همین‌طور. حتی یک‌بار به خاطر پخش آهنگ ناصریا، آلبومش در ۳،۲ ماه، ۵۰۰ هزار نسخه فروخت، اما ما که این امکانات را نداشتیم، ما که این ساپورت را نداشته‌ایم، خب ما را نزنید.

● این فشارها فقط از جانب روزنامه‌ها بود؟
▪ یکی از دوره‌های اوج ناراحتی ما روزی بود که به ما گفتند بیایید میزگرد چالشی موسیقی پاپ در تالار وحدت. فکر کردیم که چه عجب، ما را به حساب آوردند، چه عجب که ما موسیقی حساب شدیم. رفتیم و دیدیم که اتفاقا کسانی هستند که در بعضی موارد و شرایط ما را دلگرم می‌کردند. یکی مثل دکتر ریاحی. دکتر ریاحی همیشه باعث دلگرمی ما بود. در اولین کنسرت آریان در تهران دکتر ریاحی دقیقا در ردیف اول جلوی من نشسته بود. پسرش همیشه در کنسرت‌های ما هست، همیشه. دکتر اردلان هم بود، دکتر سریر بود، فردین خلعتبری بود، سهیل محمودی بود. ما رفتیم و در جلسه نشستیم و گفتیم، می‌خواهیم راجع به مشکلات موسیقی پاپ صحبت کنیم دیگر. دکتر سریر خیلی عادی بحث را شروع کرد و سهیل محمودی یک چیزی راجع به شعر گفت، گفت که مشکل موسیقی پاپ ما این است که شاعر کم پول می‌گیرد. توی این مایه‌ها بود حرفش. رسید به ما و نینف یک توضیحی داد و چرخ زد و همه صحبت کردند. دور اول خیلی خوشگل گذشت. پیچید و دکتر سریر گفت انگار یکی دو نفر سوال دارند. یک نفر از بین جمعیت بلند شد که ببخشید اینجا میزگرد چالشی موسیقی پاپ است، یکی را دعوت می‌کردید که آدم حسابی طرفدارش باشد. من نگاه کردم به دکتر سریر و ایشان گفتند سوال بعدی را هم بپرسید، سوال بعدی. یعنی نگذاشت ما جواب بدهیم. یک خبرنگار بلند شد و گفت آقای محمودی شما که شاعر هستید بگویید ترانه سرا که ترانه می‌گوید شاعر هم باید دنبال ترانه‌اش برود؟ بعد سهیل محمودی گفت: آره اتفاقا یک عده هستند که شعر می‌گویند و می‌گویند که برای امام زمان شعر را گفتیم. ولی اصلا شعر هیچ ربطی به امام زمان ندارد. قبلش، قبل از اینکه این حرف‌ها زده شود، من راجع به آهنگ شاپرک حرف زده بودم و این حرف‌ها متلک‌هایی بود که به شعر شاپرک می‌انداختند. بعد هم یک تکه از شاپرک را گذاشتند. بعد از آن دیگر سهیل محمودی شمشیر را از رو بست و گفت مثلا شما این آهنگ را گوش بدهید، شما به جز شاپرک، شاپرک چیزی شنیدید؟ این هم چه تنظیمی بود؟ حالا جالب این بود که اسپیکرها رو به آن ور بود و ما یک خرده نگاهش کردیم که تو اصلا داری برگشت صدا می‌شنوی، راجع به آهنگ نشنیده چه نظری می‌دهی؟ بعد هم مگر تخصص تو تنظیم آهنگ است؟ من آماده شدم که نوبت به من برسد تا جواب بدهم. فردین خلعتبری خیلی ناراحت شد. به من گفت من اگر جای تو بودم بلند می‌شدم و می‌رفتم. من هم گفتم من اول جوابش را می‌دهم و بعد بلند می‌شوم و می‌روم. گفت: ولی اگر به من برسد من حرف نمی‌زنم. دکتر ریاحی و دکتر اردلان هم خیلی ناراحت شدند. نوبت به من که رسید، دکتر سریر گفت: خیلی ممنونم وقت جلسه تمام شد. من خیلی جا خوردم که یعنی چی؟ صبر کنید، که دکتر اردلان گفت: ببخشید می‌شود این شعری که همه می‌کوبند را بشنویم؟ دکتر سریر گفت: نه، وقت نداریم. گفت: ولی من می‌خواهم شعر را بشنوم. دکتر سریر گفت: ان‌شاءالله در یک فرصت دیگر، الان وقت برنامه تمام شده. گفت: یعنی چی که وقت برنامه تمام شده؟ هنوز نوبت ما نرسیده. آقا ما این شعر را بشنویم و ببینیم همینی است که اینها می‌گویند؟ همه چیز به اینها گفته‌اید، نمی‌خواهند جواب حرف‌ها را بدهند، ما فقط ببینیم که این شعری که اینها می‌گویند چیست. گفت: فقط شعر را بخوانند. وقتی من شعر شاپرک را خواندم، جمعیت دست زدند. از جمله آدم‌هایی که در جمع بود، نیلوفر لاری‌پور بود. که اصلا بهش برخورده بود. خیلی جالب است که شاید نیلوفر لاری‌پور اصلا آریان‌باز نباشد، حتی شاید این سبک را دوست نداشته باشد اما لحن صحبت اینها به لاری‌پور برخورده بود. من که شعر را خواندم، جمعیت دست زدند، دکتر اردلان گفت: همین کافی است. اما بعد که آمدم بیرون، شوکه بودم. باورتان نمی‌شود من دو هفته بعد از آن جلسه، حالم بد بود. از اینکه مرا آورده‌اند در جلسه‌ای و هر چه از دهانشان درآمده به من گفته‌اند و من رفته‌ام، همین. نگذاشتند من به این حرف‌ها جواب بدهم. اینها مشکلاتی بود که ما از این‌وری‌ها داشتیم. از آن طرفی‌ها هم مفصل است. مثلا روی صحنه بودیم که به ما می‌گفتند زیر پایتان بمب گذاشته‌اند. اصلا اینقدر استرس و فشار به ما آمد که حد ندارد. حالا آن سمت تندروها قابل تحمل بود. به هر حال نیروی انتظامی بود، شرایطی بود که آدم می‌دانست بلایی سرش نمی‌آید.

● یعنی بعد از آن نشست بود که دیگر به مرز افسردگی رسیدید؟
▪ دقیقا آنجا بود که دیگر افسرده شدیم. نه موزیکمان می‌آمد، نه هیچی. تا اینکه گفتیم بلند شوید یک آلبوم جمع کنید، چند وقت است صدایی ازتان درنمی‌آید؟ ما هم اینقدر این ماجرا رویمان فشار آورده بود که موقع آریان ۳ اصلا روی عام جامعه مانور ندادیم؛ مایه گذاشتیم روی بخش فنی. چند تا اتفاق افتاد، آریان ۳ که به بازار آمد کاندیدای جایزه بی‌بی‌سی شد در سال ۲۰۰۵. خیلی از موزیسین‌هایی که به ما انتقاد می‌کردند، آمدند و گفتند دستتان درد نکند، ولی اقبال عمومی‌اش شد نصف آلبوم‌های ۱ و ۲. باز دوباره توی ذوقمان خورد؛ که‌ای بابا چرا ما این ور را درست کردیم، آن طرف به هم ریخت. بعد همان‌ها، همان‌ها که بحث فنی را پیش می‌کشیدند، به ما گفتند که چرا اقبال عمومی‌تان پایین آمده؟ یک دفعه یک مطلبی نوشته بودم که داستان ما شده داستان آن پیرمرد و بچه‌اش و خرش. این می‌رود بالا آن می‌رود پایین و هر کسی یک چیزی می‌گوید. شاید برایتان جالب باشد که هفت سال پیش یک خبرنگاری جلوی من نشسته بود و گفت: چیه که شما اینقدر از گل و بته و درخت می‌خوانید؟ آن موقع آریان ۲ تازه به بازار آمده بود. گفتم: خب چی بخوانیم؟ گفت: بیایید راجع به درد جامعه حرف بزنید. راجع به یک دختر کبریت فروش. چند روز پیش دوباره این خبرنگار جلوی من نشسته بود و گفت: حس نمی‌کنید حالا که استعار‌ه‌هایتان را حذف کرده‌اید، شعرهایتان تنزل پیدا کرده؟ گفتم: ببین بلند می‌شوم و می‌آیم می‌زنمت. دختر کبریت فروش را یادت نمی‌آید؟ من هنوز یادم است. خودش یادش نمی‌آمد. گفتم که، داستان ما دقیقا شده مصداق پیرمرد و بچه و خر، استعاره می‌گذاریم می‌گویند شده‌اید مهدکودک. استعاره نمی‌گذاریم، می‌گویند این استعاره‌ها کجاست؟ چرا آنها را برداشته‌اید؟ و ما قرار است دقیقا شبیه به همان داستان، خر را بیندازیم داخل آب. داستان این است، اینکه ما خسته‌ایم، به این خاطر که همیشه درگیر بحث هستیم و درگیر جدال لفظی با یکسری آدم که کنار گود نشسته‌اند و می‌گویند لنگش کن.

● خب شما چه می‌خواهید؟ می‌خواهید چه برخوردی با شما انجام شود؟
▪ من هیچ‌وقت نمی‌گویم باید کل ملت ایران از این آلبوم خوششان بیاید، اصلا یک عده نباید این سبک را دوست داشته باشند. بحثی که درباره محسن نامجو راه افتاد را یادتان می‌آید؟

● آن ماجرای طرفدارانی است که جان می‌دهند و عده‌ای که متنفرند؟
▪ دقیقا من از آن عده‌ای هستم که وقتی این موسیقی را گوش می‌دهم حالم بد می‌شود ولی نمی‌توانم بگویم که این موزیک اصلا نباشد. یک عده افتخارشان این است که این موسیقی را گوش می‌دهند.

● می‌خواهید چه موضعی در مقابلتان گرفته شود؟ به این فکر کرده‌اید؟
▪ بابک ریاحی‌پور دو سه یادداشت درباره آریان نوشته و همیشه گفته که من این سبک موسیقی را دوست ندارم اما به آن احترام می‌گذارم چون طرفدار دارد. من هم این حرف را قبول دارم چون من هم خیلی از موسیقی‌ها را قبول ندارم اما وقتی می‌بینم یک نفر گوش می‌دهد و آن را دوست دارد به او چه بگویم؟

● یعنی خسته‌تان کرده‌اند؟
▪ خسته‌مان کرده‌اند. ما اگر بخواهیم با روال خودمان کار کنیم، اوضاع‌مان این نیست. اگر به آریان نگاه کنید، می‌بینید که آریان خیلی کارها کرده که نباید خسته باشد. حتی سومین آلبوم آریان که می‌گوییم اقبال عمومی‌اش نصف دو آلبوم اول بوده، در سال ۸۳ پرفروش‌ترین آلبوم سال شد. گرچه بعد از آن آلبوم فریدون آمد و در سال ۸۴ آمارش بالاتر از آریان ۳ شد. پرفروش‌ترین آلبوم موسیقی پاپ هم که برای ماست. اولین گروه موسیقی پاپ بعد از انقلاب هستیم. اولین گروه مختلط پاپ هستیم. اولین گروهی هستیم که تا مرحله نیمه‌نهایی یک جایزه جهانی رفتیم. اولین گروه ایرانی هستیم که اسممان در دایره‌المعارف موسیقی جهان است. گواهی نوازندگان چیره‌دست بین‌المللی را از آمریکا داریم. کریس دی‌برگ قبول کرده که با ما آهنگ بخواند، در مصاحبه مطبوعاتی‌اش گفته اگر کسی غیر از آریان بود، با او نمی‌خواندم، همه اینها را داریم ولی باز یک نفر می‌آید و به ما می‌گوید شما از نردبان کریس دی‌برگ بالا رفته‌اید. اگر قرار به نردبان است، خب تو برو و با او بخوان، ببین اصلا قبول می‌کند با تو بخواند؟ باید یک چیزی در چنته‌ات باشد. روزی که من پیشنهاد دادم که کریس دی‌برگ با ما بخواند، یک خرده همه با تعجب به من نگاه کردند ولی من گفتم تعجب نکنید، من متنی می‌نویسم که ترانه شرقی آن را بفرستد. آریان اینقدر کنسرت برگزار کرده که دیگر مشکلی نداشته باشد و اینقدر موضوع داریم که مستدل باشد که ما چه کرده‌ایم. اینکه فلان روزنامه و فلان خبرگزاری خارجی فلان مطلب را نوشته، چیزی نیست که ما بگوییم در ایران چنین ماجرایی برایمان اتفاق افتاده. اینقدر داریم که اگر به دستش برسانیم محال است قبول نکند، مگر اینکه اصلا دلش نخواهد با این سبک کار کند. یک هفته بعد از فرستادن این نامه، به نامه ما جواب مثبت داد. همه اینها هست ولی وقتی شما به این داستان‌ها برمی‌خورید، متعجب می‌شوید. مثلا شما کنسرت باشگاه انقلاب را دیدید؟ ما روی این کنسرت، دو ماه مایه گذاشتیم. به نظر من اگر این کنسرت برگزار می‌شد خیلی‌ها باید زحمت می‌کشیدند تا کنسرتی شبیه به این برگزار کنند، برای اینکه اولین‌باری بود که یک چنین کاری انجام می‌شد. ولی چی شد؟ بارانش به کنار، برقش که آنطور قطع شد. بعد هم گفتند دیگر نمی‌توانید اجرایش کنید. خیلی جالب بود که تا می‌گویی کنسرت کنسل شد، همه می‌گویند این کار ارشاد است. در حالی که اصلا ارشاد نبود نه حتی اماکن و نیروی انتظامی، مکان برگزاری کنسرت، کنسرت ما را لغو کرد، خیلی خنده‌دار است. بعد با خودت فکر می‌کنی من این همه کار می‌کنم برای چی؟ بعد آلبوم می‌دهیم بیرون، بی‌تو با تو را داده‌ایم بیرون و دو سال تمام رویش زحمت کشیده‌ایم، ۱۴ تا آهنگ است، یک ساعت ویدپو است، کریس دی‌‌برگ دارد، آلبوم را آماده می‌کنی، هزار تا کار می‌کنیم اما در روز سوم، ۷۹ تا سایت همزمان دانلود آزاد می‌گذارند. کار کپی می‌شود، می‌رویم و می‌بینیم که فلان مغازه کپی آلبوم را می‌فروشد. با چه چیزی می‌خواهی جلوی این را بگیری؟ قانونی داری؟ نه چنین ساپورتی داری، نه قانونی که برود و جلوی تکثیر غیرقانونی را بگیرد، رسانه را هم که نداری، رسانه آن ور آب را هم که نداری، ممنوع‌الکار می‌شوی، یعنی کارت که از ماهواره پخش شود، می‌گویند خودت کار را داده‌ای. حالا ما هیچ‌وقت کاری به ماهواره‌ها نداده‌ایم، اما خودشان پخش می‌کردند.

● این بار آقای رجب‌پور رسما به آنها گفته‌اند که از ما چیزی پخش نکنید چون هر کسی که کارش پخش شود، سریع به مشکل برمی‌خورد. همه اینها به کنار، مگر آدم اینترنت‌باز چقدر داریم؟
▪ واقعا زیاد نیست.
حالا بپرسید مگر همه این آدم‌ها سبک آریان را دوست دارند؟ بزرگ‌ترین تبلیغات ما در اینترنت بوده، مثلا کلیپ کریس دی‌برگ بالای یک میلیون هیت داشته در یوتوب، بازهم یوتوب برای من نان و آب نمی‌شود. یا این همه آلبوم دانلود شده. یعنی مردم کار را شنیده‌اند و با آن ارتباط برقرار کرده‌اند اما چه فایده برای من که دو سال روی آن زحمت کشیده‌ام؟ شما در کشورهای دیگر می‌بینید که کسی که یک آهنگش بهترین موسیقی هفته می‌شود، زندگی‌اش برای یک عمر تامین است. ولی در ایران، همه ما شغل دوم داریم، شغل دوم که نه، شغل اول. یعنی شغلی که کار اصلی ماست و موسیقی را هم در کنارش دنبال می‌کنیم.

● یعنی همه بچه‌های آریان شغل دیگری هم دارند؟
▪ بچه‌هایی که اصلی‌تر هستند و کارها را می‌سازند و جمع می‌کنند، یک شغل دیگر هم دارند. خیلی عجیب است، مثلا این آلبوم جدید ما، هم صدا و هم ویدئو دارد، پخش موسیقی‌اش را سی‌دی می‌کنند و می‌دهند دست مردم. من از چند نفر پرسیده‌ام که کارها را شنیدی؟ ویدئوها را هم دیدی؟ می‌گوید مگر ویدئو هم داشت؟ همان لحظه ازش می‌پرسم: رفتی کپی خریدی؟

● مشکل از تفاوت قیمت است؟
▪ یک زمانی بود که نوار خام ۵۰۰ تومان بود و نوارهای بازار ۶۰۰ تومان و اصلا صرف نمی‌کرد که آدم خودش آلبوم را کپی کند، مخصوصا که وقتی خودمان ضبط می‌کردیم نوار هوا می‌گرفت و کیفیت کار پایین می‌آمد، اما الان سی‌دی خام ۲۵۰ تومان است و سی‌دی ۱۲۵۰ تومان. آقای رجب‌پور حرف بامزه‌ای می‌زند. می‌گوید که فروش و اما عشق دیگر تکرار نمی‌شود. مگر اینکه اتفاقی بیفتد و قیمت سی‌دی خام و سی‌دی موسیقی یکی شود. ما در دوره و اما عشق ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار نوار کاست فروختیم. ۱۰ هزار تا هم سی‌دی فروختیم.

● عجب !
▪ خب می‌گویید چرا خسته می‌شوید؟ اینها همه‌اش دلیل است دیگر. قربانش بروم الان هم که دیگر دوره بیلبورد هم تمام شد و ما این فرصت را هم از دست دادیم. یعنی شما هر جور که بخواهید تبلیغ کنید راهتان بسته است. تنها جایی که هست، تبلیغ در روزنامه است. حالا یک ماجرای بامزه درباره تبلیغ در روزنامه. برای این آلبوم چهارم آمده‌اند و یک مقدار هنری‌تر تبلیغ کرده‌اند، نوشته‌اند: بی‌تو با تو، کاری از گروه آریان با همکاری کریس دی‌برگ. آخرش هم نوشته‌اند به صورت سی‌دی و دی‌وی‌دی، عرضه در بازار. از فردایش به دفتر زنگ می‌زدند که کنسرت کی برگزار می‌شود؟ فکر کنید من دارم در خیابان راه می‌روم به من می‌گویند: آقا تبلیغ کنسرتتان را دیدیم، آلبوم جدید کی می‌دهید؟ می‌گویم: بابا آن کار جدید بود، کنسرت را بعدا می‌گذاریم. یعنی این هم روزنامه! حالا ما این بدبختی را هم داریم که مدرسه‌ها تعطیل شد. یا سر امتحان‌ها بود و هیچ‌کس حوصله این کارها را نداشت و باز مدرسه هم خودش یک تبی ایجاد می‌کند. وقتی آن تبلیغ‌های اصلی را نداری، اینها جلوه می‌کند. با خودت فکر می‌کنی که باید اینها در مدرسه به همدیگر بگویند یا... جام ملت‌های اروپاست، همه حواسشان به فوتبال است. مثلا یک چیزهایی برای ما ملاک است که شاید برای خارجی‌ها خنده‌دار باشد. اینکه بگوید شاید آلبوم من تحت تاثیر جام ملت‌های اروپا قرار بگیرد! طرف می‌گوید چه ربطی دارد؟ چون طرف بین دو نیمه می‌زند کانال موزیک و موسیقی هم گوش می‌دهد. حالا من به کی بگویم که ویدئوی کار مرا هیچ‌کس نمی‌بیند؟ باز خدا پدر این تلویزیون‌فروش‌ها را بیامرزد که همه‌شان دارند سی‌دی ما را پخش می‌کنند، شده‌اند بیلبورد ما. ال‌جی به تمام تلویزیون‌فروشی‌هایش گفته این کلیپ را پخش کنند یا مثلا به میلاد نور که می‌روید می‌بینید که تلویزیون‌فروشی‌ها دارند ویدئوهای ما را پخش می‌کنند. ما داریم این‌طور تبلیغ می‌کنیم. حالا در این سیستم که از نظر تبلیغاتی بیمار است، شما می‌خواهید یک کار نو انجام بدهید. مثلا یک اتفاق بامزه این بود که این آلبوم آخر باید با حضور کریس دی‌برگ برایش تبلیغ می‌شد ولی این آلبوم تحت‌الشعاع حضور کریس دی‌برگ قرار گرفت. با این حال، ظرف ۳۷ روز رکورد آریان ۳ را زد.

● یعنی تا به امروز از کل فروش آریان ۳ بیشتر فروخته؟
▪ بله دیگر. ایرنا هم نوشت. و با تمام این فلاکت‌ها این اتفاق افتاد.

خب اگر این نبود که دیگر باید جمع می‌کردید و می‌رفتید خانه‌تان.

‌● حالا فکر می‌کنید این ماجراها تقصیر کی هست؟
▪ نمی‌دانم، فقط می‌دانم که تقصیر ارشاد نیست.
الان خیلی وقت است که تقصیر ارشاد نیست.

● یک ماجرایی هم وجود دارد، به دلیل بالا رفتن سنتان، به هر حال ۱۰ سال از روز اول گذشته، خواسته‌ها و انتظارهایتان تغییر کرده است. ممکن است این تغییر سن و سال هم تاثیر بگذارد؟
▪ وقتی یک کار بزرگ انجام می‌دهی، توقع از تو بالا می‌رود. گاهی اوقات خیلی زیادی بالا می‌رود. تقصیری هم نیست، مردمی که در جریان کارهای ما نیستند نمی‌دانند و نباید هم بدانند که ما با چه چیزهایی درگیریم. مثلا می‌گویند: چرا تهران کنسرت نمی‌گذارید؟ چرا تهران کنسرت می‌گذارید در همدان و مشهد نمی‌گذارید؟ طرف مرا نصیحت می‌کند که شما باید یک تور بگذارید و از فلان شهر و بهمان شهر بگذرید و به این شهر برسید و به آن شهر برسید. یا می‌گویند: آقا من از وین تماس می‌گیرم شما چرا به شهر ما نمی‌آیید؟
اما مگر کنسرت گذاشتن به همین سادگی است؟ آن اوایل اینقدر سر آقای رجب‌پور کلاه گذاشته‌اند که الان دیگر جلو نمی‌رود. من یادم می‌آید که یک سال در کیش برنامه اجرا کردیم، آن کسی که در کیش برنامه را گذاشت پول هتل ما را نداده بود و هتلدار شب آمد و به ما گفت بلند شوید و بروید بیرون. پول سالن را نداده بودند، سازهای ما را آزاد نمی‌کردند تا ما بیاوریمشان بیرون. الان آقای رجب‌پور می‌گوید من خودم برنامه‌گذار هستم همه‌تان بروید کنار. در جاهایی که خودش برنامه‌گذار است ما دیگر خیالمان راحت است که از این اتفاق‌ها پیش نمی‌آید. آقای رجب‌پور حاضر است بیشتر از چیزی که فرض کرده هزینه کند تا آبرویش حفظ شود. حتی از سودش بگذرد.

● بحث سطح توقع بود؟
▪ در نوع موزیک هم، هست. من خیلی دوست دارم کارهای دیگر هم بکنم. و خیلی هم بدم می‌آید که آب بخواهد مرا یک جایی ببرد. اصلا جلوی این داستان مقاومت می‌کنم. مثلا چون این سبک را خودمان آوردیم، الان هم دلم می‌خواهد وقتی کاری می‌کنیم بگویم خودمان این کار را کردیم، آریان این کار را کرد. امضای آریان دارد. اینکه می‌گویند دیدی فلانی چطور کار کرده؟ چرا شما این کار را نمی‌کنید؟ این اصلا برایم زور دارد. ولی قبول دارم که تجربه آریان ۳ به ما نشان داد که تا زمانی که نتوانی کاری که انجام دادی را خیلی پرقدرت ارائه کنی، خیلی کارها را نمی‌توانی انجام بدهی. من دوست داشتم یک بار آلبومی بزنم که همه‌اش موسیقی‌های ملایم باشد. ملایم لایت خوشگل عاشقانه. دوست داشتم یک آلبومم چنین سبکی داشته باشد. اما می‌دانم به محض اینکه چنین آلبومی بدهم همه می‌گویند: شش و هشتش چی شد؟ حتی تهیه‌کننده هم قبول نمی‌کند و می‌گوید: آقا من چطور چنین چیزی را در بازار موسیقی بقبولانم؟
فکر می‌کنید که این موج منفی تنها دور و بر آریان وجود دارد؟
برای همه آنهایی است که دیگران فکر می‌کنند دارند از چند پله بالا می‌آیند. ببینید یک مثالی را یک آدم انگلیسی به من گفت. من در کار نفت هستم و برای آن یکی شغلی که دارم، ماموریت خارج از کشور می‌روم. آنجا، یک انگلیسی برای من تعریف کرد که می‌گویند اداره مهاجرت انگلستان تمام کشورها را چاله کند و مهاجرها را انداخت در چاله. هر کشوری را در یک چاله. بالای هر چاله یک پلیس چماق‌دار گذاشت که هر کسی خواست از آن بالا بیاید، بزند در سرش تا برود پایین. منتها برای ایرانی‌ها نگذاشت. چون خودشان، خودشان را می‌کشیدند پایین. این یک مشکل فرهنگی ما ایرانی‌هاست که ما سعی می‌کنیم آن را نداشته باشیم. یک نفر به من می‌گفت: شما چرا کاری می‌کنید که برای سیامک بیشتر دست بزنند؟ گفتم برای اینکه وقتی برای سیامک دست می‌زنند، برای آریان دست می‌زنند. چه فرقی می‌کند؟ آخر سر همه می‌روند و می‌گویند نمی‌دانید در کنسرت آریان چه دستی می‌زنند برای بچه‌ها، علی‌الخصوص سیامک. خب سیامک هم یکی از ماست چه فرقی می‌کند؟

● معمولا وقتی آدم‌ها به صورت گروهی کار می‌کنند، افسردگی و بی‌حوصلگی یکی روی دیگری هم تاثیر می‌گذارد. در آریان هم این ماجرا هست؟
▪ حال بدی را بچه‌هایی که در صف اول کار هستند خیلی بیشتر حس می‌کنند. تلاششان بیشتر بوده و وقتی یک راهی سد می‌شود بیشتر زحمت به آنها وارد می‌شود. ولی یکی از ویژگی‌های گروه ما که توانسته ۱۰ سال با انسجام جلو برود، حالا به آن دو نفری که رفتند کاری ندارم چون آنها هم به خاطر اختلاف داخلی نرفتند، به خاطر شرایط خاص شخصی‌شان از گروه جدا شدند. آریان گروهی نیست که اعضایش با اختلاف نظر از هم جدا شوند. یک چیزی که در آریان وجود دارد و من خیلی دوستش دارم این بوده که بچه‌ها همدیگر را تعدیل می‌کردند. این تعدیل خیلی خوب است. به فرض اگر این کار همه‌اش دست من بود، من یک جاهایی خیلی محتاط هستم که شاید جلوی کار را بگیرد. اگر دست پیام صالحی بود، پیام صالحی از آن ور خیلی تندتر است و همه‌اش ده قدم جلوتر است و همه‌اش می‌خواهد با شیرجه به آن ده قدم برسد. که اختلاف من و پیام خودش یک داستان است ولی اختلاف نظر ماست که وقتی با هم به یک نظر مشترک می‌رسیم گروه را معتدل می‌کند. یا مثلا شخصیت‌های متفاوت. مثلا شراره فرنژاد تندمزاج که با همه رک و تند برخورد می‌کند. یا ساناز کاشمری که همیشه لبخند می‌زند و نگاهت می‌کند و آخر اعتراضش این است که با یک صدای خیلی آرام می‌گوید: خب این را چرا این‌جور کنیم؟ مثلا نینف که مسوولیت‌پذیر است و همه کارها را میندازند گردنش انجام می‌دهد با برزوی بدیهی که آدمی است که با او قرار می‌گذاری، یادش می‌رود. همین خصوصیت‌های متناقض است که باعث تعادل می‌شود و حتی وقتی به اختلاف می‌رسند همه سعی می‌کنند آن را حل کنند، به جای اینکه نمک روی آن بپاشند. همه از دری می‌آیند که اختلاف این دو نفر حل شود.
و قاعدتا وقتی روی سن می‌روید، دیگر از این خبرها نیست.
من یک خاطره بامزه در این مورد دارم. در کنسرت لندن، که فیلمش هست، دیدید که چقدر می‌گوییم و می‌خندیم؟ در پشت صحنه کنسرت، ۲ دقیقه پیش از اینکه بیاییم روی سن، من و شراره فرنژاد دعوایمان شده بود. دعوا کرده بودیم و داد می‌زدیم سر همدیگر. یک عکس هم بچه‌ها همان‌جا از من گرفته‌اند که دارم داد می‌زنم! موضوع هم خیلی بیخود بود. از یک ماجرای خیلی الکی ناراحت شده بود و من بهش گفتم الان که وقت ناراحت شدن نیست. از همین جمله صدایمان روی هم بالا رفت. من رفتم توی یک اتاق و او هم رفت توی یک اتاق دیگر نشست. هیچی به هم نگفتیم ولی لحظه‌ای که با هم رفتیم روی صحنه، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده. بعد هم که پایین آمدیم انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، انگار ما با هم هیچ اختلافی نداریم و تمام شد. رابطه‌ها یک‌جوری است که انگار یک نفر گفته این رابطه‌ها نباید به هم بخورد. بارها دعوایمان شده، نه فکر کنید یکی دو بار. یکی از خوبی‌های این ماجرا این است که هیچ‌وقت این دعواها بیرون از خودمان نرفته و هیچ‌وقت برای آریان حاشیه‌ساز نبوده. یعنی شما هیچ‌وقت در روزنامه نخوانده‌اید که گروه آریان دعوایشان شده. اگر هم دعوایشان شده، در خلوت خودشان حل شده و بعد آمده‌اند بیرون. حتی شده که بچه‌ها از هم یک چیزی را به دل گرفته‌اند و آن یکی نمی‌داند که این یکی از او چیزی به دل گرفته. ولی بعد از یک مدت آمده و جلویش نشسته و گفته یک چیزی را رک بگویم؟ از فلان حرفی که زدی یا فلان کاری که کردی، دلخور شدم.
بعد با هم جرو بحث می‌کنند و تمام می‌شود. و همین است که گروه را نگه می‌دارد. اتفاقا فکر نکنید که هیچ‌کس اعتراض نمی‌کند، همه اعتراض می‌کنند. ولی خوبی‌اش این است که در جمع خودمانی اینها را می‌ریزند دور و کسی سعی نمی‌کند چیزی را به دل بگیرد تا کینه شود. حتی بعضی وقت‌ها بچه‌ها کاری می‌کنند که برای بقیه قابل قبول نیست. یک جور دیگر با آن برخورد می‌کنند. مثلا فلانی عادتی دارد که من از این عادت خوشم نمی‌آید. همه شروع می‌کنند روی آن عادت با او شوخی می‌کنند. اینقدر این را به شوخی می‌گویند که دیگر خودش به این داستان می‌خندد. این هم یک روش برخورد است. مثلا پیام یک جاهایی خیلی من می‌گوید. بعد همه شروع می‌کنند با این موضوع شوخی کردن. «پیام برو جلو وایسا»، «پیام ماسکه نشی» و جالب بود که چند وقت پیش خودش در مصاحبه گفت که من خیلی من من می‌کنم.
در این مواقع معمولا اعضای گروه هم‌سلیقه هم می‌شوند و دیگر راه انتقاد داخلی بسته می‌شود.
در مورد ما، هنوز پیش نیامده. مثلا ما یک علیرضا طباطبایی داریم که جاز و راک دوست دارد. پیام صالحی هاوس گوش می‌کند، نینف نگاهش خیلی کلاسیک است. سیامک موسیقی ایرانی گوش می‌دهد، سنتی گوش می‌دهد. نگاه من به کلاسیکی نینف نیست. هر کسی یک جور است. قاطی آن می‌شود این آریان که از آن یک آهنگ «نگو» با تنظیم ریتمیک و تند و خشن بیرون می‌آید و یک «نگو» که آرام است و با پیانو ساخته شده. پیام می‌گفت آنکه تند است و من از ورژن آرام آن خوشم می‌آمد. بچه‌ها گفتند هم می‌تواند این باشد و هم آن. ما گفتیم خب جفتش را می‌گذاریم. گفتیم وقتی ما خودمان چنین اختلاف سلیقه‌ای داریم، کسانی که آریان را گوش می‌دهند هم ممکن است این حس را داشته باشند. بعد جالب است که یکسری بچه‌ها از این خوششان می‌آید و یکسری از آن یکی. این آهنگ نگو، اوج اختلاف نظر ماست. در یک آلبوم، یکسری بچه‌ها یک آهنگ را دوست دارند و یکسری آن را دوست ندارند. در یک آلبوم هم اختلاف نظر هست. سلیقه‌ها یکی نمی‌شود ولی همسو است.

● حالا یک چیزی، بعد از تمام این داستان‌ها با همان قدرتی که آن موقع می‌گفتید که فردا مال شماست، هنوز هم این اعتقاد را دارید؟
▪ فردا که دیگر از ما گذشته!
آن موقع فکر می‌کردم تنها آهنگی است که واقعا از ته دل خوانده‌اید و انگار که مانیفست آریان همین یک جمله است و روح شروع به حرکت در آن هست.
یک شاخصی در آریان یک و دو وجود دارد. ببینید در آریان یک، آهنگ‌ها زمانی ساخته شده که قرار نبود وارد بازار شود. آهنگ‌های دلی ما بود. آهنگ‌هایی که خودمان در خانه نشسته بودیم و ساخته بودیم. حس‌هایش با حس‌های الان ما خیلی فرق می‌کند. مخصوصا در آلبوم چهار، که پیاده کردن آن فرم خیلی سخت بود. اصلا در آلبوم چهارم وضعیت خیلی فرق می‌کرد. آن آهنگ‌ها برای سال ۷۳ است، آنموقع‌ها ساختیم و اولین آلبوم سال ۷۹به بازار آمد. حس آنموقع یک حس کاملا جوان بود. حس یک پسر ۱۹-۱۸ ساله که برای آینده‌اش برنامه‌ریزی می‌کرده و به همین دلیل خیلی خوب ارتباط برقرار می‌کند. یکی از انتقادهایی که به ما می‌کنند این است که چرا آلبوم‌هایتان اینقدر امیدوار است و چرا شما مثل همه هم‌نسل‌هایتان خشن حرف نمی‌زنید؟ من همیشه اعتقاد داشتم و دارم که مشکلات خیلی زیادند. اگر ما بخواهیم بنشینیم و درباره این مشکل‌ها حرف بزنیم، به جز اینکه روحیه خودمان و طرف مقابلمان را خراب کنیم کار دیگری نکرده‌ایم. من همیشه سعی می‌کردم به خودم امید بدهم که مشکل را حل می‌کنم. تمام داستان‌های آن آلبوم، این بود که همیشه از امید حرف زده‌ام.
گفته‌ام که آخر سر گل آفتابگردان آن ابر را کنار می‌زند. وقت لبخند گلاست، بگو فردا مال ماست. مطمئن بودم که مشکلات حل می‌شود، خیلی وقت‌ها هم مشکلاتم حل شده ولی خب با چه تلاش و به چه شکلی هم مهم است. الان هم آن حس را دارم که بگویم این مشکل حل می‌شود ولی الان دید ما روی مسائل متفاوت است. دیگر نه من ۱۸ ساله هستم که الان ۳۳ ساله هستم و نه نوع و جنس آدم‌ها آن چیزهایی که من دیده‌ام را دیده‌اند. الان داستانی هست که من حس می‌کنم. ما کسانی بودیم که دوران جنگ را دیدیم. آن دوران را لمس کردیم. از بمباران فرار کردیم. مدرسه‌مان تعطیل شده. دوست بغل دستی‌ام را خانه‌شان بمب زد و وقتی من امتحان می‌دادم به جای او گل گذاشته بودند. همه این صحنه‌ها را یادم می‌آید. شما این را به یک نوجوان بگویید چقدر می‌توانید آن را به او بقبولانید؟ مگر اینکه واقعا یک‌جوری و به سبکی که دوست دارد نشانش بدهی.

● یعنی شما فرق کرده‌اید و نسل تازه هم؟
▪ دقیقا. ما با ۱۰ سال پیش خودمان فرق داریم. مشکلاتمان هم فرق کرده، نوع مشکلاتمان فرق کرده، آنموقع هدف‌های دیگری داشتیم و الان هدف‌های دیگری داریم. نمی‌دانم می‌شود به این سوال جواب قطعی داد یا نه ولی می‌دانم که امید هنوز هم هست. اگر امید نداشته باشیم که باید برویم و بمیریم.
shahryar_n - ایران - کرج
بنظر من اگه مردم هنرو مسخره نمیگرفتن،اینطوری نمیشد!
مثلا خود من واسه هر کی بهم گفت بهم بده کپی کنم،رفتم یه اورجینال به خرج خودم خریدم......ولی همون طرف هم مسخرم کرد!
سه‌شنبه 1 مرداد 1387

paniz2689 - کانادا - تورنتو
اولا اصلا هم این ظور نیست . بسیار گروه خوبی است و از فروش بالای آلبومشان معلوم است بعد از این همه سال هنوز طرفداران بسیارش را توانسته راضی نگه دارد .
در مورد اینکه پیام صالحی نیامده . خب غم نان این حرفها رو بر نمیداره . موسیقی هنوز تو کشور ما به عنوان یک شغل جا نیفتاده . همه برو بچ آریان شغل دارن . خود آقای پهلوان برای درست کردن این آلبوم صبحها میرفت سر کار بعدازظهرها میرفت شرکت ترانه شرقی . این بجای دستت دردنکنی ! این همه زحمت و این طور جواب دادین !
من به عنوان یک طرفدار از این چند خط اولش خیلی ناراحت شدم .
سه‌شنبه 1 مرداد 1387

shirazi - آمریکا - کالیفرنیا
این مادر مرده آنقدر از ارشاد میترسد که هر جا اسم ارشاد آمده با پته پته و لکنت زبان گفته تقصیر ارشاد نیست!!
سه‌شنبه 1 مرداد 1387

persian - آمریکا - ریچمند
shirazi - آمریکا - کالیفرنیا
تو .... چی؟ از ارشاد می ترسی یا نه؟این چه وضع حرف زدنه خودت خوشت میاد کسی باهات اینجوری صحبت کنه؟
گروه خیلی باحال و گرمی هستند براشون ارزوی حل مشکلات و مو فقیت دارم فکر مردم ایران البته بعضی ها رشد نکرده چاره ای نیست
سه‌شنبه 1 مرداد 1387

anishtan - ایران - کرج
جالب اینجاست که این گروه جو زده نشدن برن اون ور آب مثل خیلی ها که تا یه ذره بالا رفتن و با مشکل رو به رو شدن رفتن اون ور
امیدوارم ما قدر چیزایی که داریم بدونیم مثل آریان
چهار‌شنبه 2 مرداد 1387

parinaz88 - عراق - سلیمانیه
shirazi - آمریکا - کالیفرنیا
حواست باشه چی داری میگی اتفاقا گروه خیلی باحال و موفقین
حسوووووووووووووووووددددددددد
چهار‌شنبه 2 مرداد 1387

rozhin10 - ایران - تبریز
می دونید مشکل اصلی از ارشاد نیست از خودمان است چون دوست نداریم یکی پیشرفت کند دلمان می خواهد خودمان اول باشیم البته به این هم فکر کنیم که توانائی اش را داریم در ضمن می خواستم به نویسنده این سایت بگم شما چرا خودتون این آهنگ رو تو سایت گذاشتید خوب کار درستی نکردید
چهار‌شنبه 2 مرداد 1387

mojtaba177 - ایران - شیراز
shirazi - آمریکا - کالیفرنیا شما حق ندارید به کسی توهین کنید مخصوصا بچه های گروه اریان تو ایران ودر خارج از ایران یکی از پر طرفدار ترین گروهاست من خودم موزیک کار میکنم ولی عاشق گروه اریان هستم زنده باد بچه های اریان
چهار‌شنبه 2 مرداد 1387

shiva_hr86 - ایران - اصفهان
این گروه آریان هم "به نظر من" حسابی جواد شده

( در ضمن اون محسن نامجو که ازش اسم برده شد خییییییییییییییییییییییییلی باحاله ، خاصه... خوشم میاد ازش)
پنج‌شنبه 3 مرداد 1387

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.