احمد عزیز! کارت را بکن - ابراهیم نبوی

احمد عزیز! کارت را بکن - ابراهیم نبوی

احمد عزیز!
نوشتن نامه قبلی اگرچه از سر احساس رفاقت و همدردی و احساس دوستی بود، اما با واکنش هایی مواجه شد که چندانش نمی پسندم.

کیهان آن نامه را چماقی کرد و با آن به سر تو و من و یکی دیگر کوبید، صدا و سیمای نکبت نیز به استناد آن نامه چنان نمایاند که گویی آنچه نوشتم در شرح گفتگوی تو با صدای آمریکاست، داریوش سجادی چنان نوشت که انگار بنده و ایشان فرشتگان قراول و یساول بارگاه شاه فرنگستانیم و بی رخصت ما فرصت ورود میسور و میسر نمی شود و حضرتت باید مهر من و ایشان را زیر پاسپورت داشته باشی، وگرنه آن عین الله باقرزاده پیشنهاد هیچ کاری را در شهر نیویورک به تو نمی دهد. حسین درخشان هم که مطابق معمول دید که از مرز گریختی و نمی تواند تو را زنده تحویل ماموران مذکور دهد، خودش را دلخوش کرد به متلکی که همچنانش خواهی شنید. رشته او سر دراز دارد و درازی اش وصل می شود به ....

و اما بعد.... واقع داستان اینکه قصدم ز گفتن آن ماجرا نبود، ما را به ماجرای تو این کارها نبود، درددلی بود از سر پنجاه سالگی به جوان دوست داشتنی سی ساله کشورمان که خودش با بلد و بی بلد، زیر فشار نه سال درد و رنج سوخته و آموخته شده است و هنوز جوانی به سر نکرده و میانش زیر بار روزگار خم نشده، آردها را نه تنها بیخته، بلکه رخت ها را هم آویخته و نه به نصایح الملوک من نیازی دارد و نه به سیر و سلوک پوزیسیون و اپوزیسیون و پفیوزیسیون. و راستش را بخواهی بعد از آن همه جار و جنجال آن نامه پشیمان شدم که آمدیم کلاهی بیاوریم که در این ممالک فرنگ بی کلاه کار به پیش نمی رود، جای کلاه سر آوردیم.

احمد عزیز!
غرض من از آن نامه صاف و پوست کنده حرف هایی بود از سر تجربه و غم و حیرت از اوضاع ایرانیان مقیم فرنگ و آنچه با هم می کنیم و می کنند و خواهند کرد، نه قصد پیچیدن نسخه ای را برای تو داشتم و نه اصولا از نصیحت و راه نشان دادن برای دیگران خوشم می آمد. راستش را بخواهی کمی هم پشیمان شدم که چرا آن نامه را از سرگشادش برایت فرستادم و چرا ای میل نکردم که لااقل رخت های چرکمان را جلوی خانه آقای ح دال و دال سین و کیهان و صدا و سیما پهن نکنیم. حال می گویمت که خودت بقاعده ده تا موجود از نبوی سانان عقل داری و خودت سرت که به دار بوده که هیچ سرت به کار هم هست. هرچه گمان می کنی بحق است بکن و چه بسا که ما هم بیلی به دوش مان انداختیم و راهی را کنارت باز کردیم.

البته که امیدوارم مرا دوست خودت بدانی و گاه که نقد احوال میسر می شود و حرفی زده می شود دلخور نشوی و بدانی که بالاخره اگر ما پوست همدیگر را هم که بجویم استخوان همدیگر را دور نمی اندازیم.

می خواستم تلفنی زنگی بزنم و همین ها را بگویم، ولی دیدم نوشته را اول بهتر است با نوشته ای جمع و جورش کنم، بعدها فرصت بسیار است که بگوئیم و بشنویم و بخندیم و الخ...

ابراهیم نبوی
23 تیر 1387

vira - ایران - تهران
ابراهیم !! بابا دست از سر کچل احمد و داریوش بردار ! ( راستی گویا از دستشویی درامدید ؟ )
دوشنبه 24 تیر 1387

serentipity - سوپد - گوتنبرگ
سلام..واقعا متاسفم... نه به درگیری این چند روزه// نه به آتش بس حالا.. بهترین لقب رو همون حسین بازجو برای اژورسین ایران انتخاب کرد... ویت کنگ های کافه نشین...اینم یه جور راه مبارزه با جمهوری اسلامی حتما
دوشنبه 24 تیر 1387

ezatdf - ایران - تهران
آخرش ما نفهمیدیم این آقایان به اصطلاح عقل کل که من برای بعضی هاشون احترام قاپلم نمی تونند نامه های خصوصی شونو بطور خصوصی بین هم ردوبدل کنند؟
دوشنبه 24 تیر 1387

ezatdf - ایران - تهران
"بعدها فرصت بسیار است که بگوئیم و بشنویم و بخندیم و الخ..."
احمد جان این" الخ... " ش رو خیلی خطرناک گفته مواظب خودت باش این ابراهیم نبوی قزوینیه
دوشنبه 24 تیر 1387

kamikaze - ایران - ایران
احمد عزیز..ادامه بده..فعلا آلت دست یه مشت خائن وطن فروشی شدی که فردا اگر تاریخ مصرفت بگذره ،مثل یک دستمال کاغذی محتوی دماغ می اندازنت توی سطل آشغال...مثل بقیه رفقات...
دوشنبه 24 تیر 1387

majid14 - انگلستان - shiraz
سلام برو بچ کسی جک جدید نداره والا کف کردیم
دوشنبه 24 تیر 1387

kaka3000 - امریکا - نیویوک
باطبی ادم خودشون بود که فراریش دادن و یک ماه دیگه نبوی باید تو توالت شستن کمکش کنه یا ظرف شستن تو رستوران ها که اخر عاقبت این وطن فروش ها و خود فروخته ها همینه که بقیه هم به این درد مبتلا هستند مثل خود ابراهیم نبوی که برا یک دلار چه کار ها که نمی کنه
سه‌شنبه 25 تیر 1387

میرهاشمی - ایران - صدرآباد
واقعا آقای باطبی توپی شده در زیر پای آقایان.انقدر به این توپ پا بزنیدوشوتهای
پشت هجده که این توپ بترکه.دیگه قضیه را خیلی بی مزه کردن ویا شورش را درآوردن
سه‌شنبه 25 تیر 1387

minoota - ایران - مینودشت
آًقا لفظی فایده نداره اکشنش کنید ا
سه‌شنبه 25 تیر 1387

shiva_hr86 - ایران - اصفهان
این هم برای اینکه مدتی سرگرم باشیم!!
پنج‌شنبه 27 تیر 1387

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.