داستان زندگی اشرف پهلوی ۱۸

داستان زندگی اشرف پهلوی 18

ثریا هم سرنوشت با فوزیه

پس از آنکه «فوزیه» زندگی اش را از شاه جدا کرده و آشکارا به او می گوید: پس از این توهین ها، توقع مهر و عشق از من نداشته باشید، رابطه محمدرضا با همسرش به سردی می گراید، تا اینکه شاه به «اشرف» مأموریت می دهد تا به هر نحو ممکن زمینه های آشتی را فراهم آورد، اما از آنجا که «فوزیه» خانواده شاه را افرادی تازه به دوران رسیده می دانست، به اصرارهای اشرف هم بی توجهی کرد و در برابر تهدیدات اشرف زبان به پاسخ گشود و گفت: اگر خیلی به من فشار بیاورید، به کشورم برمی گردم و افتضاحی به پا می کنم که از کرده های خود پشیمان شوید. (96)
در این ایام « فوزیه» به عزلت روی آورد و خود را در آپارتمان خود محبوس کرد و هم صحبتی به جز ندیمه مصری اش نداشت.
اما اشرف به مانند پلنگی زخم خورده درصدد انتقام از فوزیه بود. سرانجام هم توانست با همیاری «ارنست پرون» که به «راسپوتین» دربار ایران معروف شده بود، راننده «فوزیه» را وادار سازد تا در برابر شاه بگوید: فوزیه با مردی به نام «امامی» رابطه دارد و هر شب با او به تپه های «در روس» می رود.
شاه که از شنیدن این اعترافات خشمگین شده بود، ورود «امامی» به کاخ را قدغن کرد و پخش این خبر در میان دربار باعث شد تا «فوزیه» به حالت قهر ایران را ترک کند. نکته قابل تأمل در روابط شاه و «فوزیه» اینکه پس از قهر طولانی «فوزیه» در شرایطی که او کم کم دلش برای بازگشت به ایران و ادامه زندگی با «محمدرضا» نرم می شد، نامه ای مشکوک به دستش می رسد که گفته می شود نامه تهدیدآمیز اشرف بوده است. وی پس از مطالعه این نامه انصراف خود را دوباره اعلام کرده و خواستار طلاق از شاه می شود. در یادداشت های دکتر «قاسم غنی» به صراحت به این نکته اشاره شده است.
از محسن قره گزلو که در تهران هم با «فوزیه» رفت وآمد داشته در یادداشت های مورخه 6/8/1326 خود یادآور می شود:
«من چند ماه قبل که در تهران بودم والاحضرت اشرف اصرار می کرد به قاهره می آیم، حضور علیا حضرت فوزیه شرفیاب شوم، بلکه نصایح من برای مراجعت ایشان سودمند واقع شود. . . شاه هم فرمودند: شما به فوزیه بگویید اگر بخواهد من، اشرف و مادرم را از ایران خارج کنم، این دو کار را خواهم کرد و من پیغام را به فوزیه رساندم. گفته بود: حالا دیگر این کار دیر شده است. . . دیگر می گفت: شاه فرمود که به هر حال من فوزیه را طلاق نخواهم داد. »(97)
دکتر غنی در بخش دیگری از خاطرات خود می نویسد:
«فوزیه ابتدا موقتی آمد، ولی کاغذی به او آمد که چون خواند گریست و دربه روی خود بست و کسی را نپذیرفت و غذا نخورد. سه بعد از نصف شب برادرش آمد و او را با خود برد و دیگر تا حالا همین طور است. »(98)
جالب اینکه این نامه بر روی سربرگ های وزارت امور خارجه ایران نوشته شده بود و دفتر این وزارتخانه نیز اذعان داشت این نامه از طرف اشرف بوده است، اما اشرف نگارش این نامه را به کسانی چون « حسین علا» - که آرزو داشت دخترش (ایران) ملکه ایران شود - نسبت می داد. در حالی که براساس اسناد متقن تاریخی این نامه که حاوی تهدید به مرگ «فوزیه» بوده است، حاصل توطئه مشترک «اشرف» و «حسین علا» بوده است. کسی که آلت دست «اشرف» شد، اما آرزوی ملکه شدن دخترش را به گور برد.
بدین ترتیب اشرف برای یکه تازی در دربار، ملکه عرب تبار، شاه را با تهدید و ارعاب وادار به طلاق می کند در حالی که برادر بی عرضه اش دریافته بود که همسرش بی گناه است و خطایی مرتکب نشده است.
جالب اینکه، همسر دوم شاه یعنی «ثریا اسفندیاری» نیز در کتاب خاطرات خود از قول «شمس» خواهر شاه می نویسد:
«بالاخره اشرف باعث جدایی فوزیه از برادرم شد، من باید این موضوع را به تو می گفتم: از خواهرم برحذر باش، او شخص جاه طلب و توطئه گری است. »(99)
در این میان «ثریا اسفندیاری» نیز پس از ورود به دربار ایران سرنوشتی بهتر از فوزیه نیافت. وی در کتاب دوم خود که در سال 1991 میلادی انتشار یافت، می نویسد:
«شمس مرا غالباً به خانه اش دعوت می کند و آنگاه باز هم توصیه ها و سفارش ها و اعلام خطرهایش شروع می شود، شوهرش هم یاری و تشویق می کند:
به ثریا گفته ای که خانه این زن ]اشرف[ نرود؟!
به ثریا گفته ای که از لبخندهای این زن برحذر باش؟!»(100)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
96- طلوعی، محمود، طاووس تا فرح، انتشارات علمی، چاپ دوم، سال 1378، ص .241
97- دکتر غنی، قاسم، خاطرات.
98- همان
99- 54- Soraya an autobiography-London 0691-PP44
001- The Aotobiography of H. I. H Princcess Soraya

dandy - امارات - امارات
مرسی ادامه بدهید..مرسی از داستانهایتان
یکشنبه 9 تیر 1387

titan - ایران - ایران
کجایند کشته مرده های شاه؟؟؟؟
دوشنبه 10 تیر 1387

esfahan_20 - ایران - اصفهان
س می ارزه به اخوندهای اسلامی که تو هر کشور 100 زن قلابی دارن و درضمن خونخوار و وطنفروش نبود مثل این کثا..
دوشنبه 10 تیر 1387

pejmanfrance - فرانسه - پاریس
واقعن سگ شاه به عربزادگان تازی می ارزید. این آخوندهای ناپاک صیغه را اختراع کردند برای مقاصد ناپاکشان . ننگ بر طرفداران ملایان تازی.تاریخ بعدا فاش خواهد کرد گند کاریهای اکبر و محمود و علی ..ا را .چنان نماند چنین هم نخواهند ماند تیتان جان ایران ایران.خلایق هرچه لایق
دوشنبه 10 تیر 1387

+1
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.