سوار اتوبوس میشی و از بخت خوش یه صندلی خالی پیدا می کنی و خسته از کار روزمره و دغدغه های زندگی می تمرگی روش و یه نفس عمیق آکنده از بوی عرق تن و ادکلن و بوهای نامطبوع ناشناس دیگه میکشی توی ریه هات ،
هنوز آروم نگرفتی که موبایلت که بر حسب کارت همیشه سایلنته شروع می کنه به جل جل کردن ،
وقتی از توی کیفت درش میاری و نگاه میندازی روی صفحه اش میبینی بازم بر حسب اتفاق بلوتوث موبایلتو روشن گذاشتی و یه نفر به اسم عرشیا می خواد برات یه چیزی بفرسته ،
ردش می کنی و تا می خوای دوباره موبایل رو بذاری سر جاش مبینی یه بار دیگه جُل جُل کرد و اینبار که نگاش می کنی میبنی اینبار یکی دیگه به اسم عسل خوشگله می خواد برات چیزی بفرسته ،
اینم ردش می کنی ،
اما کنجکاوی نمیذاره که ایندفه موبایلتو بذاری توی کیف ، دلت می خواد ببینی توی این اتوبوسی که دیگه حالا لب به لب پر شده و اکثرمسافرا هم آدمای جا افتاده و چندتایی هم جوون توشون دیده میشه چند نفر بلوتوثشون روشنه ،
یه سرچ که می کنی میبینی به به ، به به ، همینطوری دونه به دونه به لیستت اضافه میشن و اسمای عجیب غریبشون روی هم سوار میشه ،
جوجو ، جیلی بیلی ، ابلیس ، چش قشنگه ، رویا ، حسن طلا ، عشق منی ! ، ناناز ، کره خر ! جنیفر و …
در همین حین مدام درخواستای دریافت بلوتوثی رو رد می کنی ، سرتو که میاری بالا و دور و ورتو یه نیگا میندازی میبینی انگار نه انگار که توی این اتوبوس کسی موبایل داره ، همه بی خیال نشستن و دارن منظره های بیرونو نگاه می کنن ،
شک می کنی به خودتو موبایلتو و دورو ورت که نکنه همه این پیغاما از عالم بیرون به موبایلت سرازیر شدن ،
بلاخره بازم این کنجکاوی مسخره ات باعث میشه یکی از فایلای بلوتوثی رو اکسپت کنی و ببینی توش چیه ،
چند لحظه بیشتر طول نمیکشه تا یه فایل ویدیویی به دستت برسه ،
تا دکمه پلی رو میزنی صدای آه و نالهء یه دختر از اسپیکرای قوی موبایلت توی اتوبوس می پیچه ،
با دستپاچگی و در حالیکه دونه های درشت عرق از سر و روت داره میریزه به هر بدبختی که هست موبایلتو خاموش می کنی ، سنگینی نگاه آدما رو صورتت حس می کنی ، سرتو که میاری بالا نگاه های غضبناک و توام با سرزنش و سرشار از فحش و خاک تو سرت مثل سیلی می خوره توی صورتت ،
صدای نچ نچ می شنوی و زمزمه های ناجور ، انگار نه انگار که حداقل دوازده تا موبایل توی این اتوبوس لعنتی بلوتوثشون روشن بوده و داشتن این فایلا رو برای هم رد و بدل می کردن ،
تا لحظه ای که می خوای پیاده شی سنگین نگاه ها رو حس می کنی ، دلت می خواد بالا بیاری ،
از اتوبوس پیاده میشی و هوای تازه مثل یه جون تازه ، زنده ات می کنه ،
میری توی یه کوچهء خلوت ، موبایلتو از توی کیفت در میاری ،
رقص بلوتوثای سرگردون و کثیف رو دور سرت حس می کنی ، مثل ارواحی که از دوزخ فرار کردن و دارن وسوسه ات می کنن ، موبایلتو بلند می کنی و با تموم نفرت و غیضت می کوبی به دیوار سیمانی روبروت ،
دو نفر از کنارت رد میشن ، صدای توام با خنده شون از دور میاد :
- بیچاره با دوست پسرش دعواش شده …
و باز صدای خنده های بلند و مسخره به گوشت میرسه ،
دلت یه جای آروم می خواد ،
جایی که توی هواش پای هیچ بلوتوث و اس ام اس و امواج موبایلی نرسه ، اما واقعا مگه همچین جایی هست ؟ …
” کاربرد یک موبایل در یک جامعهء سالم فقط ایجاد ارتباط صوتی و در موارد خاص استفاده از پیامکه ، اما در جامعهء آلوده موبایل به یک شمشیر دو لبه تبدیل میشه که میتونه بنیان یک خانواده رو از هم بپاشونه ، فیلمبرداری از شخصی ترین حالات و سوء استفاده های فجیع و استفاده ناآگاهانه و کثیف از امکان بلوث ( که به نظر من بلک توث اسم مناسبتریه براش ) این روزها دیگه خبرای پیش پا افتاده روزنامه هاست . به موبایل خودتون نگاه کنید ، اگه واقعا ازین فایل های مستهجن و کلیپای س.ک.س.ی توش ندارید که بهتون تبریک می گم ولی اگه ازون دسته ای هستین که شاید صرفا از روی کنجکاوی یه چیزایی توی فولدرای مخفی موبایلتون قایم کردین ، لطفا پاکش کنید ، بیاین برای یکبارم شده از دور به همه چیز نگاه نکنیم و فرهنگ سازی رو از خودمون شروع کنیم . “
منبع : وبلاگ تلخون
|
|
|
|
|