مصاحبه‌ی هفته‌نامه‌ی سوئیسی با قهرمان زن اتومبیل‌ران ایران

مصاحبه‌ی هفته‌نامه‌ی سوئیسی با قهرمان زن اتومبیل‌ران ایران

سنبل فاطمی قهرمان اتومبیل‌رانی ایران دندانپزشک است. «نیکو اپل»، کارگردان آلمانی فیلمی درباره او ساخته و هفته نامه ی سوئیسی «‌ولت- ووخه» با او مصاحبه ای کرده است. سنبل در این مصاحبه که در پاریس انجام گرفته، از طلاق، جوک‌های مردانه وترسش از پیر شدن در جمهوری اسلامی سخن گفته است. این قهرمان 36 ساله، در مصاحبه‌اش همچنین اذعان کرده است: میلیون‌ها زن در ایران مثل من زندگی و فکر می‌کنند، اما درباره‌اش صحبت نمی‌کنند. این مصاحبه بیانگر وضعیت کمدی- تراژیکی است که زنان شهروند ایران درگیر آنند. متن مصاحبه از "اورس- گئرینگر" است و ترجمه‌ی آن از عسگر آهنین است.

- خانم فاطمی، سال نو و کسب عنوان قهرمانی اتومبیل‌رانی را صمیمانه به شما تبریک می‌گویم.آیا این دور مسابقات سخت بود؟
سخت، کمی مبالغه آمیزاست. بیشتر کسالت‌آور بود. میدان مدام خالی‌تر می‌شود. وقتی که من چهار سال پیش قهرمان شدم، بایداز 400 رقیب جلو می‌زدم. این بار اما همه‌اش 35 نفربودند.

- چرا؟
اتحادیه‌ی مسابقات اتومبیل رانی دیگر اهدای جایزه ی نقدی را برداشته است. علاوه برآن اتومبیل رانی گرانتر و گرانتر می‌شود. ایران دومین صادر کننده ی بزرگ نفت در جهان است ، اما دولت ما قادر نیست که بقدر کافی بنزین تولید کند. 40 در صد از نیاز ما باید از خارج وارد شود. از آنجایی که سوبسید دولتی برای مواد سوختی هر ساله حجم بزرگی از بودجه ی کشور رامی بلعد، بنزین از سال گذشته سهمیه بندی شده است. رانندگان شخصی فقط 3 لیتر در روز سهمیه دریافت می کنند، ورانندگان تاکسی 10 تا15 لیتر.

- با این مقدار از خط استارت هم نمی توانید بگذرید!
ایرانی ها بلدند چه کار کنند، در بازار سیاه همه چیز پیدا می شود. در آنجا کل بنزین یک تانکر را هم برای مسابقات پیدا می کنند. تازه کمبود بنزین مشکل کوچکی است. از زمانی که احمدی نژاد رئیس جمهور شده، زن و مرد اجازه ندارند با هم سوار ماشین مسابقه بشوند.

- این مقامات از چه می ترسند؟
چه می دانم. شاید می ترسند که در حین مسابقه عمل ناشایستی اتفاق بیافتد!

- بین راننده وراهنمای دستیا رش؟
لابد مساله همین است، اما رسما دلیلی اعلام نمی شود. حتا در ساعات آموزش رانندگی زنان باید یک خویشاوند مرد همراهشان باشد، وگرنه اجازه ی شرکت در امتحا ن رانندگی را ندارند.

- همراه شما کی بود؟
پدر بزرگ‌ام !

- خوب مواظب تان بود؟
اون حالش مرتب بد می شد. یکبار که من وارد پیچ تندی شدم، از جایش پرید و اعتراض کرد. بعدش هم دیگر اصلا همراه من نیامد.

- اتومبیل‌رانی را کی شروع کردید؟
در 28 سالگی. شیوه رانندگی ام نظر یکی از همکاران مرد را، که خودش هم در مسابقه شرکت می کند، جلب کرد و مرا به دیدن مسابقه ای برد. همانجا به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم. پدرم را قانع کردم، که پژوی قدیمی‌اش را به من بفروشد. این اولین اتومبیلم بود، بابت آن 1500 یورو پرداختم، دادم قدرت موتورش را بالا بردند و یک فرمان اسپرتی هم درآن مونتاژ کردند.

- پدرو مادرتان چه می گویند؟
آنها چیزی از آن سر در نمی آورند. پدرم می گوید، آخر این هم شد کار؟ بهتره که من در مطب دندانپزشکی‌ام بمانم و پول در بیارم!

- واقعا چه چیزرانندگی این همه جذبتان می کند؟
طبیعت!

- اما شما آنقدر سریع می رانید که چیزی را نمی توانید ببینید.
چرا، مابین مراحل در دل طبیعت هستیم. حدود 20 تا 30 دقیقه می رانیم، بعدش مجبوریم یک تا دو ساعت استراحت بدهیم. در مجموع یک مسابقه 10 ساعت طول می کشد. ما حدود 500 تا 1000 کیلومتر را پشت سر می گذاریم، از کوه و دره و گاهی هم شهرها می گذریم.

- در اروپا مردها در مورد رانندگی زنان جوک زیاد می گویند، درایران هم همین طور است؟
چی فکر کردید؟ مردهای ایرانی هم مثل همه مردهای دنیا فکر می کنند بهترین راننده های دنیا هستند، که البته خبط بسیار بزرگی است. آنها ما را با همان جوک ها لجن مال می کنند.

- می توانید یکی اش را تعریف کنید؟
یکی؟ بگوئید یک دوجین! اما به شما اخطار می کنم ،هیچ کدامشان بامزه نیستند.

بفرمایید.-


فرق بین آلت مرد با یک زن راننده چیست؟ آلت مرد حتا در تاریکی مقصدش را پیدا می کند. زن ، بر عکس حتا در روز روشن هم نمی تواند ماشینش را بدون خسارت در گاراژ پارک کند.

- زن‌های ایرانی هم درباره مردها جوک می گویند؟
البته، اما جوک‌های ما زیرکانه‌اند. روزنامه‌نگاری از خدا می پرسد: « چرا مردها را قبل از زنان آفریدی؟» خدا جواب می‌دهد:« وقتی تو مقاله می‌نویسی، خوب اولش از چرکنویس استفاده می‌کنی و بعدا آن را پاکنویس می کنی!»

- شما متاهل هستید؟
این مرحله را پشت سر گذاشته ام. سه سال است که عزبم!

- چه اشکالی پیش آمد؟
پس از کارآموزی دندانپزشکی پدرم گفت: «با یکی ازدواج کن که بتوانی برای ادامه تحصیل به آمریکا بروی!» در ایران اینطور است. ازدواج باید سودی به همراه داشته باشد. یکی خانه دارد، دیگری یک ماشین، سومی هم تحصیلات بالا. من هم می بایستی با یک ایرانی مهاجر در اوکلاهما ازدواج کنم که می خواست زن مطیع و خانه‌داری از وطنش دست و پا کند. ترتیب کار داده شد، جشن بزرگی برپا شد و پیوند زناشویی بسته شد. سه هفته پیش از پروازم به آمریکا دستگیر شدم.


- چرا؟
من آن زمان به عنوان دندانپزشک برای «پزشکان بدون مرز» در مشهد کار می کردم، نزدیک مرز افغانستان. گروهی از پزشکان خارجی یک مهمانی برای خداحافظی داده بودند. حدود نیمه شب نیروهای پلیس وارد شدند و همه ایرانیان حاضر در مهمانی را بازداشت کردند. بیست مرد در لباس نظامی بودند که دوازده شب و روز از من باز جویی می کردند. آنها به صورت نیم دایره ای روبروی من نشسته بودند وبه نوبت از من می‌پرسیدند: "چه کسانی در مهمانی بودند؟ آیا مشروبات الکلی مصرف شد؟ رقص هم بود؟" آنها در آن مهمانی گیلاس‌هایی پیدا کرده بودند که بوی الکل می‌داد، ومن به عنوان پزشک می‌بایستی بوی الکل را تشخیص می‌دادم.

- جرم شما چه بود؟

جرمی در میان نبود. تا به امروز هم نمی دانم آنها به چه حقی دستگیرم کردند. هنوز هم یک توضیح به من بدهکارند.

- شما بدون اعلام جرم آزاد شدید؟
بدون اعلام جرم، اما آن بازجویی بر من بی اثر نبود. هفته ها از خانه بیرون نمی رفتم ، حتا سر کار. فکر می کردم اگر بیرون بروم، دوباره مرا می‌گیرند. مادرم نمی خواست که شوهرم و خانواده اش موضوع زندان رفتنم را بدانند، مبادا که درباره ی من بد فکر کنند. اما من می گفتم: «نه، بذار همه بفهمند.» وبعد یک روز که من در خانه ی مادر بزرگ ام بودم، به من تلفن شد. او خود را وکیل شوهرم معرفی کرد. گفت: «شوهر شما همین الان تقاضای طلاق داده است. »

- دیگر شما را نمی خواست؟

معتقد بود که من ناموسش را لکه دار کرده و باعث ننگ خانواده اش شده ام! او در برابر قاضی چهره ی یک مسلمان به شدت پایبند اخلاق و سنن را به خود گرفت که گویا در غربت سرسختانه در برابر همه ی گناهان ایستادگی کرده و فقط برای یافتن یک زن پاک به میهن خود باز گشته است.

- وخانواده شما چی، آنها از شما پشتیبانی کردند؟
نه، آنها گناه این طلاق را به گردن من انداختند. در ایران این طور است: هر کاری که بکنی، در نهایت زن مقصر است. آنها علنا این را نمی گویند، اما واقعیت این است که ما مجبوریم این را بپذیریم. حتا پدرم که یک مرد با سواد است، در عمق وجودش اینطور فکر می کند. می گوید تو اصلا از اول نمی بایستی به آن مهمانی بروی. او از هجوم ماموران شکایتی نمی کند.

- آیا شما به ازدواج تعیین شده از سوی خانواده اعتراضی کردید؟
آنها مجبور به ازدواجم نکردند. آنها فقط می خواستند که من ازدواج کنم، اینکه با چه کسی؟ آنقدرها مهم نبود. برای من هم به هر حال فرقی نمی کرد، من درباره ی مردها چیزی نمی دانستم.

- چند ساله بودید؟
بیست و پنج ساله.

- تا 25 سالگی رابطه با مرد نداشتید؟
اصلا.

- چرا، چون ممکن نبود؟
می توانست ممکن باشد، اما فرهنگ ما می گوید، که تماس با مرد پیش از ازدواج بد است. این را پدر و مادر من هم می گفتند ومن آن را باور می کردم. پدرم تهدیدم کرده بود: «اگر اتفاقی برات بیافته ، پلیس یا دولت تو را با مردی بگیره، من کمکی بهت نمی کنم.»

- پدرتان مذهبی است؟
اصلا. او یک آدم سنتی است. راستش حتا به سنت هم اعتقادی ندارد. او می گوید :«تو خودت پاسخگویی، تنها خودت پاسخگوی اعمال خودت هستی». او مثل اکثر ایرانی ها، پناهنده ای در مهاجرت درونی است، کسی که در مقابل محدودیت های زندگی روزمره به زندگی درونی عقب نشینی کرده و مواظب است که تحت هیچ شرایطی با مقامات درگیری پیدا نکند.

- وقتی در زندان بودید، به شما کمک نکرد؟
نه. حتا به ملاقاتم نیامد. فقط مادرم آمد تا هرچه زودتر آزادم کند، آن هم به این خاطر که مبادا خانواده ی شوهرم بویی ببرند.

- خیلی سخت دلانه بنظر میاد.
ممکنه. اما من می دانستم کجای کارم. در هفته های اول پس از آزادی ام مدام عذرخواهی می کردم. تازه بعد ها متوجه شدم، که دلیلی برای عذر خواهی وجود ندارد.

- شما جوان و موفق هستید، از زندگی چه توقعی دارید؟
سئوال نادرست مطرح شده. دراین کشور یک زن باید خیلی خوشحال باشد، که اصلا نقشی در زندگی داشته باشد. من حالا دیگر 36 سال دارم. از من انتظار می رود که شوهری داشته باشم و حداقل دو فرزند نسبتا بزرگ. بعدش هم باید کارم را آنقدر کم کنم که بتوانم به خانواده برسم و تمام نیرویم را صرف حفظ و سرپا نگهداشتن آن بکنم. مطابق این نظام اجتماعی، دیگر شخصیت خود من نقشی در این میان نباید داشته باشد.

- در فیلم مستند «سنبل» که نیکوُ اپل، کارگردان آلمانی درباره شما ساخته است،اغلب شما را در گفتگو با مادرتان می بینیم که رابطه خیلی نزدیکی با او دارید. با این وجود گفتگوها اغلب به دعوا ختم می شود.
چون او همه اش به همان نکته برمی گردد.

- می پرسد چرا ازدواج نمی کنید؟
او به همه پیشنهاد می کند که ازدواج کنند.

- مادرتان می گوید: «بخاطر آن که در زندگی تنها نمانی».
و من در جواب می پرسم: «تو از زندگی زناشویی ات راضی هستی؟»

- مادرتان هم می گوید، شاید راضی نباشد، با وجود این ازدواج چیز خوبیست.
ازدواج برای چی خوب است؟ مرد ایرانی می خواهد که زن مثل مادر به او برسد و مطیع باشد. مرد ایرانی می خواهد سلطه داشته باشد، همچنان که همیشه داشته است. همه ی زنان نسل مسن تر از ما می گویند که جوانی شان حرام شده است، زندگی شان را باخته اند. یکی را به من نشان بدهید که خوشبخت باشد. همه شان فقط می گویند صبور بوده اند. زندگی شان را وقف فرزندان و حفظ آبرو کرده اند. خب حالا چی؟ از این کار خوشحال و خوشبخت اند؟ اگر من طلاق نمی گرفتم ، هیچ گهی نمی شدم. حالا فقط اجازه داشتم که کون بچه هایم را پاک کنم. تازه توسری هم باید از گردن کلفت ام می خوردم.

- در غرب خیلی از زنان رو به چهل سال احساس می کنند که تیک تاک ساعت بیولوژیک شان را می شنوند. شما هم این حس را می شناسید؟
حالا شما هم دارید مثل مادرم حرف می زنید. او می گوید: «ازدواج کن، اقلا مادر می شوی». هر کسی می تواند مادر باشد. از دختر سر کوچه تا آن زنی که مدیر کل است، همه می توانند مادر بشوند. اما چیزهای دیگری وجود دارد که هر کسی از پس آن بر نمی آید.

- مسابقه رانندگی؟
این هم. روی پای خود ایستادن، مدیون کسی نبودن، محتاج کسی نبودن.

- هیچ وقت احساس نیاز کرده اید، که خودتان بچه داشته باشید؟
نه. چون خواهران کوچک ام مثل بچه های من هستند. در حقیقت من آنها را بزرگ کرده ام. بچه حتما نباید از شکم خود آدم باشد.

- ودرباره ی عشق چه فکر می کنید؟
درباره ی عشق یا سکس؟

- درباره ی هر دو.
سکس در زندگی من نقشی بازی نمی کند.

- آیا دوست ندارید که با کس جدیدی آشنا بشوید؟
نه در ایران. این امکان ندارد. اینجا تو نمی توانی از خط قرمز معینی عبور کنی، وگرنه تورا «کثیف» می نامند. از کجا بدانم که مرد بعدی ام بهتر از قبلی از آب در می آید؟ اول باید ازدواج کنی، تا بعد بفهمی، اینجا اینطور است. وقتی که روز عروسی اشک می ریزی، پیران ما می گویند: «اول ازدواج، بعد عشق . بهش عادت می کنی!» کسی هم موفقیت آن را تضمین نمی کند. اونوقت به جای آن عشق وعده داده شده، سرخوردگی و نفرت می آید.

- حاضرید از اتومبیل رانی بخاطر یک مرد بگذرید؟
نه. این را نمی توانم بپذیرم. به هیچ عنوان.

- آیا این تلافی محدودیت های روزمره است؟
نه. فقط یک سرگرمی است.

- سرگرمی‌ای که به شما آزادی‌هایی را می‌دهد که در زندگی معمولی ندارید؟
من در زندگی معمولی ام هم آزادم.

- متناقض به نظر میاید.
من مطب دندانپزشکی ام را دارم، پول خودم را در می آورم وبه هر کجا که دلم بخواهد سفر می کنم. تازگی ها در دوبی بودم، آنجا دیگر کسی ازم نمی پرسد که چکار می کنم.

- بزرگترین ترس تان از چیست؟
از این که در مورد خدا اشتباه کرده باشم. وحشتناک خواهد بود. من همیشه فکر می کنم که خدا به من خیلی نزدیک است و همراهی ام می کند. همیشه احساسش می کنم. هیچ ترسی برای من بزرگتر از این نیست که احساس کنم که این حس من خطا بوده است. این که همیشه متکی به چیزی باشی و یک روز احساس کنی که چیزی برای اتکا وجود نداشته است. از زمانی که می توانم فکر کنم، در جهانی زندگی می کنم که در آن گفته می شود: «اگر پایبند قواعد نباشی، مجازات می شوی!» اگر چه من این قواعد را قبول ندارم، اما جایی در اعماق وجودم همچنان این شک باقی می ماند که: اگر حق با آنها باشد چی؟

- نماز می خوانید؟
دو بار در روز.

- هنگام دعا چه آرزو می کنید؟
وقتی که کوچکتر بودم، همه اش آرزو می کردم که یکبار در مسابقات مقام خوبی بدست بیاورم. نه، این یک آرزو نبود ، یک رویا بود. چیزی غیرممکن. قهرمانان فوق زمینی بودند.

- وحالا که چندباره قهرمان هستید چی؟
آرزو می کنم که تنها پیر نشوم. نمی دانم آیا پیش از پدرومادرم می میرم یا نه. اما اگر من بیشتر از آنها عمر کنم، آن وقت دیگر کسی را جز خواهرانم ندارم. تنهایی در ایران خیلی سخت است.

- از زنانی که در پیری تنها مانده اند کسی را می شناسید؟
چند زن بیوه مثل مادر بزرگ ام. اما او بچه ها ونوه هایی دارد که بهش سر می زنند. در ایران کسی که ازدواج نکرده پیر شود، جزو بازندگان جامعه است. وضع تامین پیران خیلی بد است. بیمه درمانی وجود ندارد. و اگر من تصادفی کرده باشم، کمک نقدی از طرف دولت وجود ندارد.

- در آن فیلم مستند، با توجه به وضعیت ایران، شما خیلی بی پرده درباره زندگی، احساسات و ترس هایتان صحبت می کنید. چرا؟
چه چیزی برای پنهان کردن دارم؟ من یک انسان کاملا معمولی هستم. اما چون هیچکس درباره این موضوعات حرف نمی زند، در خارج خیال می کنند که زن های ایرانی جغدهای حجابدار لالی هستند. در حالی که ملیون ها زن ایرانی مثل من فکر و زندگی می کنند، اما درباره اش صحبت نمی کنند. چون خوب نیست که آدم از زندگی خصوصی اش در بیرون حرف بزند. در اینجا همه نقاب بر چهره دارند، وتازه پس از مرگ چهره های واقعی شان آشکار می شود.

- در طول سفرهایم درایران اغلب شگفت زده می شوم از اینکه جوانان ایرانی چقدر باز و پیشرفته فکر می کنند. فکر می کنید در کشورتان یک تغییر سیاسی ممکن است؟
حتا تغییر رژیم سیاسی ما هم تفکر انسان ها را عوض نخواهد کرد. این عمیقا در ضمیر مردم ما جا افتاده است. اروپا رنسانس خود را داشت. بعد از چندین قرن انسان ها توانستند به تدریج فکرشان را تغییر دهند. این چیزها زمان می خواهد.

- شاید تغییر شروع شده است، اما کسی آن را نمی بیند، چون در عرصه زندگی شخصی است.
من این را قبول ندارم. جوان ها بقدر کافی آگاه نیستند، آنها دنبال چیزهای سطحی اند. این کافی نیست که فقط تلویزیون ماهواره ببینند و ظاهر خودرا از نظر تکنیکی با آخرین مدها درست کنند. علاوه برآن جامعه نمی تواند یک تغییر خیلی تند را هضم کند. این شیوه ی تفکر باید نسل به نسل تغییر کند، به ویژه از درون و بوسیله گفتمان باز. درایران به این سرعت چیزی تغییر نخواهد کرد.

- آیا هرگز به مهاجرت فکر کردید؟
بله، به استرالیا . دارم سعی می کنم انگیسی را بهتر یاد بگیرم و دانش خود را در زمینه ی دندانپزشکی در سطح آخرین دستاوردها حفظ کنم.

- کسی را در آنجا می شناسید؟
نه. اما گویا آنجا خیلی گرم است، اتومبیل های سریع وجود دارد. دندان هم برای درست کردن بقدر کافی در همه جا هست.

پینیسیلین - هند - پونا
من میخوام اعتراف کنم.من همین عقایدی که خانوم گفت مردهای ایرانی دارند را داشتم.بعد از اینکه اومدم هند و چندین سال هست اینجا زندگی میکنم عقایدم کاملا عوض شده است.امروز میفهمم که چنان عقایدی که ما مردهای ایرانی داریم واقعا تحمیل گرایانه است. ما حتی نمیتوانیم یک اپسیلون هم احساسات زنانه را درک کنیم.چون خودمان فکر خرابی داریم میخوایم خواهر و مادرمون کوچکترین آزادی ندانداشته باشند و در عوض خیلی راحت دلمون میخواد تمام دخترا دوستمون داشته باشند و جلوی ما احساس راحتی کنند. اگر پلیس مردی را بخاطر شرکت در یک مهمانی مختلط که ابتدائی ترین حقوق آدم است دستگیر کند ممکن است اون مرد این دستگیری رو به عنوان افتخار همه جا بیان کند اما اگر این اتفاق برای یک زن بیفتد دیگر واویلا.این همه فیلم خصوصی که آبروی دختران بیگناه رو در ایران میبره همه اش ریشه در همین افکار غیر انسانی مردهای ایرانی و عدم شناختشون از احساسات زنانه است.....
جمعه 16 فروردین 1387

bahman_hw - ایران - مشهد
من متوجه نشدم ایشون(پنیسیلن-هند-پونا)چطور تونستن توی هند احساسات زنها رو بهتر درک کنند(ازلحن گفتار برمیادکه ایشون باید مرد تشریف داشته باشند)ولی توی ایران نمیتونستندبهتردرک کنند.نکنه خدانکرده اواشدند.
جمعه 16 فروردین 1387

pakzad - ایران - آذربایجان
حرفاش خیلی جالب بودند واقعیت جامعه ایران
ای خدا ما چرا باید اینجور باشیم
جمعه 16 فروردین 1387

حسن کچل - امریکا - نیویورک
چه حرفهای قشنگی بود ادم دلش کباب میشه این فکر میکنه همه خرند من دخترای ایرانی رو میشناسم امکان نداره تا 25سالگی با مردی رابطه نداشته باشد درسته که تو ایران بظاهر کاملا ازاد نیستند دختران ولی در پنهان دست هر چه مرد وزن خارجی هست بستند شوهرش که مقیم امریکا بوده اینقدر هم خر نبوده که زنشو بخاطر یک دستگیری ساده طلاق بده چون افکارش با یک مرد داخل ایران خیلی فرق میکنه تازه تو ایرانم کسی همچین حماقتی نمیکنه دختر به این نجیبی و نماز خون اونم روزی دوبار چرا شوهر گیرش نمیاد؟؟؟؟یا احتیاجی نیست خودشو با یکی اسیر کنه
در ضمن اگر تو ایران دختر وپسری را بگیرن فقط یک تعهد ازش میگیرن ولش میکند اونم یک از هزار گیر میفته
مرد ایرانی عزراییل نیست اونم انسان و به اعتقاداتی پایبنده
خلاصه که قهرمانیشو تبریک میگم امیدوارم که یک شوهر زیزی گیرش بیاد
جمعه 16 فروردین 1387

farj00n - کانادا - ونکوور
زیادی به خودش مغرور است و ضد و نقیض حرف زده، یک جا میگه شوهر چیه؟ به درد نمی خوره ، یک جا میگه تنها زندگی کردن سخته !
سنبل خانم زن و مرد مکمل همدیگه هستن و هر دو طوری آفریده شدن که واسه رسیدن به تکامل روحی و جسمی به هم نیاز دارند و ازدواج بهترین راه برای دستیابی به این تکامل است ، اینقدر منفی به مسائل نگاه نکن ، امروزه بیشتر جوانها تحصیلات دارند و مثل مادربزرگ پدر بزرگاشون فکر نمی کنن ، اگر بدانیم کی هستیم و از زندگی چی می خواهیم ، می تونیم به سطح رضایت برسیم و برسانیم :)
جمعه 16 فروردین 1387

Delhoreh - ایران - مشهد
همین جکی که از دهان این خانم محترم در مورد مردان خارج شده است اوج نجابت وی را مشخص می نماید!
حریف عمر به سر برده در فسق و فجور به وقت مرگ، پشیمان همی خورد سوگند،
که توبه کردم و دیگر گنه نخواهم کرد تو خود دگر نتوانی، به ریش خویش مخند!!!
شنبه 17 فروردین 1387

mehrnoosh - ایران - اهواز
آقای حسن کچل شما چطور همه ی دخترهای ایرانی رامیشناسی ؟آن هم ازآمریکا تمام حرف های این خانم درست بود. من ازدواج کردم چون جامعه این را از دختر انتظار دارد.تازه همین که به من اجازه دادند دانشگاهم تمام شود وبعد ازدواج کنم خوشبختم.من دخترهای تهرانی رانمیشناسم ولی درکل میگویم چطور دختر قبل از ازدواج میتواند رابطه داشته باشد؟حتی حرف آن هم برای دخترایرانی بی آبرویی است چه برسد به عملش .لطفا هیچوقت کلی گویی نکنید. تازه از زیبایی زن چیزی نمیگویم که اگرزیبا باشند انگار همیشه شیطان را درجیب دارند تاگول بزنند یا گول بخورند.همیشه هم مقصر زن است.خلاصه سنبل خانم نمک روی بد زخمی پاشیدی.
شنبه 17 فروردین 1387

آذربهدخت - ایران - تهران
خیلی جالبه ! این آقایون به ظاهر محترم که گویا به دلیل به کام بودن روزگار( و یا ندید بدید بودن) ، چشمشون رو بر آنچه که بر زنان ایران می گذره می بندند( وشاید هم منفعت رو در این می بینند) ؛ در جای جای سایت اظهار نظرهای روشنفکرانه ارائه می دن ولی کار که به اینجا میرسه همگی میشن امریکا ! همون امریکایی که خدا نکنه منافعش به خطر بیفته نه اون امریکایی که هیچ غلطی نمی تواند بکند!

اسمت برازندته سنبل خانم ، بر چشم بد لعنت : بشمار.....
شنبه 17 فروردین 1387

jimbo - ایران - ناکجااباد
خیلی افسرده و بدبین شده وظاهرا به پوچی رسیده حالم گرفته شد مصاحبه اش رو خوندم ادم تک بعدی و بیخودیه شوهر کنه حالش بهتر میشه
یکشنبه 18 فروردین 1387

shabtar - مالزی - کوالالامپوز
متاسفانه مرد ایرانی دو نوع زن بیشتر نمیشناسه یا زن فرشته ای محبوس در خونس یا هرزه و ولگرد به هر حال ادم نیست حتی حق نداره جوک بگه چون نا نجیب میشه واقعا که....
سه‌شنبه 20 فروردین 1387

DokhtarIrooni - ایران - مشهد
مصاحبه جالبی بود.چقدر صادقانه از خودش و زندگی خصوصیش صحبت می کنه.با اینکه قهرمان و یه دندانپزشک اهل کلاس گذاشتن نیست.ترجیح میده تنها بمونه تا اینکه آقا بالا سر داشته باشه.تعریفش از برابری صرفا برابری در روابط زن و مرد نیست به نگرش جامعه معترضه. احساس سکسش هم به خاطر این نوع نگرش و رسیدن به اهداف بالاتری اهمیتی براش نداره...سنبل جان به راهت ادامه بده چون خبر موفقیت تو مردای خودخواه(نه همه مردا) رو سکته می ده.مردایی که از خوندن مصاحبه تو حالشون بد می شه.
سه‌شنبه 20 فروردین 1387

faradeh - ایران - علی اباد کتول
جالب و حقیقی ولی همه چیز به خودت بستگی داره نه به کشور.باید وجودشو داشته باشی
سه‌شنبه 20 فروردین 1387

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.