بسیار از متخصصان بر این عقیده اند که تا پایان این قرن بسیارى از زبانها و فرهنگ هاى وابسته به این زبان ها نیز از روى کره خاکى محو خواهند شد. فرهنگ، زبان و علوم سنتى در تبت یکى از نمونه هاى بارز این روند مخرب مى باشد.
انسان تهدیدى بزرگ براى بسیارى از جانوران روى زمین و آبزیان دریا هاست. بنا به نظر اغلب کارشناسان، انسان همچنین خطرى براى محیط زیست بطور کلى است و بدین معنا، در آینده، شرایط زیستى خود را نیز به خطر خواهد انداخت. بسیار از متخصصان بر این عقیده اند که تا پایان این قرن بسیارى از زبان هاى از بین خواهند رفت و بدنبال مرگ این زبان ها، فرهنگ هاى وابسته به این زبان ها نیز از روى کره خاکى محو خواهند شد. فرهنگ، زبان و علوم سنتى در تبت یکى از نمونه هاى بارز این روند مخرب مى باشد.
کاربرد طب تبتى
هر فرهنگى از زاویه خود به جهان مى نگرد و شناخت ویژه خود را از دنیا ارائه مى دهد که در زمان مناسب نیز مى تواند بسیار مفید باشد. نابودى فرهنگها و زیست محیط آنان خسارتى است که جبران آن در بسیارى موارد ناممکن است. براى نمونه مى توان به خاصیت درمانى گیاهان اشاره کرد که با نابودى جنگل هاى مناطق استوایى و نابودى بسیارى از اقوام این نواحى، اغلب گیاهان دارویى در این مناطق و آگاهى از خواص آنان نیز براى همیشه از دست رفتند.
طب سنتى در تبت نیز نمونه دیگرى است، که در معرض نابودى قرار دارد.
دالایى لاما درباره طب سنتى در تبت مى گوید:
«این طب در زمینه پیشگیرى از بیمارى ها بسیار موثر است. این طب به عنوان یک سیستم، کلیت انسان را مد نظر دارد. بدین معنا که نه تنها به جسم، بلکه به روان انسان نیز توجه دارد. من یکى از بیماران قدیمى این طب هستم و با تکیه به تجربه خود مى دانم که در حوزه پیشگیرى این طب بسیار کارآمد است. اما در مورد بیمارى هاى خطرناک نمى توان بدان امید بست. در این مواقع بهتراست که پزشکى مدرن که متوجه درمان بیمارى خاص است، به خدمت گرفته شود.»
با این سخنان دالایى لاما در سال گذشته در دیدارى از شهر فرایبورگ در آلمان، طب سنتى در تبت را بطور مختصر معرفى کرد. مردم تبت، همانند فیزیک کوانتم، از این نقطه حرکت مى کنند که دریافت ما از واقعیت بیرونى تنها تصویرى از واقعیت است. تبتى ها قائل به دو واقعیت هستند: نخست واقعیتى که از طریق حواس به ما منتقل مى شود و سپس واقعیتى ماوراى طبیعى که از طریق یادگیرى و مدیتاسیون قابل حصول است.
همزیستى تن و روان
کاترین یگر، پزشکى از شهر کاسل در آلمان، که با طب سنتى درتبت آشنایى دارد، دست به ترجمه دو فصل از کتاب مرجع و هشتصد ساله طب سنتى در تبت زده است. او نیز در توضیح خود به زاویه دید طب سنتى در تبت پیرامون تاثیر متقابل تن و روان اشاره دارد.
کاترین یگر به این مطلب مى پردازد که بازتاب روان آدمى، در تن و جسم قابل مشاهده است. و این بر خلاف نظر رایج در اروپا مبنى بر جدایى میان فعالیت هاى روحى و احساسات از یکسو و جسم آدمى از سوى دیگر است. آنچه علوم جدید در حوزه تکامل بیولوژیک بدست آورده اند به نوعى در تصور تبتى از فعالیت هاى روحى و روانى نیز وجود دارد. این بدین معناست که فعالیت هاى روح و روان در بلند مدت پیامدهاى معینى نیز براى تن و جسم انسان دارد.
کاترین یگر جابجایى رابطه میان تن و روان را خطرناک مى داند و بر این نظر است که بطور مثال شخصى که به بیمارى سرطان مبتلا است نمى تواند با استناد به علت بیمارى در روان خود، با تغییر شرایط روحى –روانى به درمان بیمارى سرطان موفق شود.
آگاهى به رابطه تن و روان تاثیرى مستقیم بر نوع زندگانى انسان دارد. شخصى که تلاش مى کند، نظم جهان را بهتر دریابد و براى خود جایگاهى مناسب بیابد، بطور یقین زندگى او متفاوت از شخص دیگرى است که جهان را تنها به عنوان مکانى خصمانه مى بیند و زندگى خود را به عنوان مبارزه اى بى امان تلقى مى کند. برداشت ما از جهان بر شیوه زندگى و تندرستى ما تاثیر ملموس مى گذارد. ظاهراً طب سنتى در تبت راه هاى گوناگونى را براى سلامتى پیدا کرده است و هیچیک از این راه را نیز بى اعتبار نمى داند.
به نظر کاترین یگر فرهنگ تبت با تمام روش هاى طبى در تاریخ خود با مدارا رفتار کرده است و با پاسدارى از تمام روش طبى هیچ شیوه اى را در راه شیوه دیگر فدا نساخته است. از آنجاییکه طب سنتى در تبت تمامى این روش ها را به عنوان جلوه هاى گوناگون حیات انسانى دانسته در پذیرش و نگهدارى از آنان نیز درنگ نکرده است. تصمیم در مورد بکارگیرى هر یک از این روش ها بنا به صلاح دید آدمى صورت مى پذیرد.
مردم تبت براى بیمارى هاى خطرناک به پزشکى مدرن رجوع مى کنند و طب سنتى خود را در مورد بیمارى هاى مزمن بکار مى بندند.
احساس همدرى و نقش درمانى آن
در تبت تربیت یک پزشک نیازمند آموزش پایه اى در حوزه فلسفى دین است، امروزه این آموزش در شرایط تبعید با موانع زیادى روبرو است. در حالیکه براى روانشناسان و روانکاوان غربى فاصله گیرى حرفه اى از بیمار و بیمارى امرى بدیهى است، طبیبان تبتى با اینگونه روش ها بیگانه اند.
یواخیم باوئر پزشک و پرفسور آلمانى در رشته بیمارى هاى روحى– جسمى، همدردى و احساس مشترک را یکى از سرچشمه هاى مهم براى زندگى سالم مى داند. دلیل امر اینست که آنچه را انسان مى بیند، سلول هاى عصبى آن را در مغز بازتاب مى دهند. این مبنایى براى روابط و زندگى اجتماعى است. همدردى و هم حسى با دیگران باید از زمان کودکى آموخته شود و در دوران بلوغ مدیتاسیون وظیفه پرورش و تعمیق همدردى را بر دوش دارد. مشاهده مغز یک راهب با تجربه تبتى در دستگاه توموگرافى نشان مى دهد که بخش هایى از مغز که محل بایگانى همدردى و هم حسى هستند در مقایسه با افراد معمولى تغییرات وتفاوت هاى ژرفى را ثبت کرده اند. بدون دستگاه هاى مدرن نیز دالایى لاما از این مسئله آگاهى داشته و در اینباره مى گوید:
«به نظر من گرانبهاترین چیز در زندگى انسان احساس همدردى است. همدردى به ما تمام چیزهایى را مى بخشد که خواستار آنیم: خوشبختى در زندگى، تندرستى و شادى و خنده بیشتر.»