ماجرای خلبان ژاپنی و دفاعیه او

ماجرای خلبان ژاپنی و دفاعیه او

جری هاروی در کتاب خود موسوم به تناقض ابی لن داستانی درباره کوهئی آزوه یک خلبان خطوط هواپیمایی ژاپن نقل می کند که در 22 نوامبر 1968 هواپیمای خود را با 96 سرنشین و 11 خدمه به فاصله دو و نیم مایلی از باند فرودگاه در خلیج سانفرانسیسکو فرود آورد اما تقریبا در امتداد همان باندی که قرار بود بر آن بر زمین بنشیند. بنابر روایت هاروی، خلبان آزوه هواپیما را چنان آرام فرود آورد که بسیاری از مسافران نمی دانستند که داخل آب هستند تا این که یکی از آنان قایقی بادبانی را نشان داد که در نزدیکی هواپیما بر روی آب حرکت می کرد. هیچ کس نه مجروح شد و نه حتی کوفته و کبود، تمام مسافران و خدمه نجات یافتند و با استفاده از قایق های نجات پلاستیکی به سلامتی به خشکی رسیدند.
کمی پس از این واقعه دادرسی چاره ناپذیر مربوط به آن از جانب هیأت امنیت حمل و نقل ملی آغاز شد و همه انتظار داشتند که خلبان آزوه را که به کلی بدنام شده بود در مرکز شهر سانفرانسیسکو از پا آویزان کنند.
خلبان آزوه نخستین شاهدی بود که برای ادعای شهادت فراخوانده شد و وقتی در جایگاه قرار گرفت، تمام چشم ها و گوش ها آماده ضربه هایی بودند که به یقین می بایست بر سر او فرود می آمد و او هم ناگزیر آن ها تحمل می نمود.
دادستان جلسه دادرسی را با این پرسش آغاز کرد: "کاپیتان آزوه! می توانید با کلمات خودتان به ما بگویید که چطور توانستید آن جت را دو نیم مایل دورتر در خلیج سانفرانسیسکو و با انطباق کامل خط قطب نمابر فرود بیاورید؟"
کاپیتان آزوه بدون هیچ تردیدی پاسخ داد: "به قول شما آمریکایی ها گُه گیجه گرفته بودم".
پاسخش سرراست و شرافتمندانه بود. او به جای توجیه و فرافکنی موضوع، صادقانه به گناهش اعتراف کرد. بنابراین با این پاسخ، کار تحقیق اصولا به پایان رسید و آن چه باقی مانده بود جمع و جور کردن جزییات امر بود. وقتی متهم به گناهش اعتراف می کند، دیگر چه کاری می ماند که انجام شود؟
اینک هاروی این موضوع را
دفاع "آزوه"
می نامد و پیشنهاد می کند که باید در اغلب موارد به آن متوسل شد و به آن استناد کرد.
این دفاع برای خود من حقیقتا فایده داشت، در مقطعی از زندگی حرفه ای خود، هنگامی که مدیر جوان و بی تجربه ای بودم، مجموعه ای از طراحی ها و نقشه ها را به کارگاه مان فرستادم تا از روی آن ها تعدادی پیش نمونه بسازند. مسوول ساختن قطعات گند زده بود و چیزهایی که ساخته بود کار نمی کردند. هنگامی که از او پرسیدم چرا چنین کار ماشینی نسبتا ساده ای را سمبل کرده است، دفاع او اساسا از همان نوع دفاع آزوه بود.
او گفت: برای این که من خنگم!
با این پاسخ، دیگر جای بحث نبود. الا این که گفتم: خب، دوباره درست شان کن و این بار خوب درست کن.


p0licce - امارات - دبی
صداقت همیشه بهترین درمانه فقط شجاعت میخواد. دروغ حتی مصلحتی دردی رو دوا نمیکه.
پس همیشه شجاع باش
چهار‌شنبه 7 فروردین 1387

هامون-فرانکفورت - آلمان - F
شانس آورده که هیشکی آسیب ندیده و همه سالم در رفته اند وگرنه این گه گیجه کار دستش میداد .
جمعه 9 فروردین 1387

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.