آذریان در ایران در چند نمایشنامه بازی کرده بوده که می توان به "جادوگران شهر سیل" (نوشته آرتور میلر- دکتر محمد کوثر)، "همشهری"(مهدی هاشمی) "آهو"(بهرام بیضایی) و دو نمایش "ترس و نکبت رایش سوم (نوشته برتولت برشت) و "خرده بورژوا" (نوشته ماکسیم گورکی) اشاره کرد.
مینا آذریان، در فیلم "پرونده" ساخته مهدی صباغزاده نیز بازی کرده است که تنها تجربه بازیگری او در سینمای داخل ایران به شمار میآید.
او تابستان سال گذشته در فیلم "تابستان ۵۳" بهکارگردانی شیرین نشاط بازی کرد. "تابستان ۵۳"، از روی رمان "زنان بدون مردان" نوشته شهرنوش پارسیپور اقتباس شده و تمامی صحنههای آن در کازابلانکا مراکش فیلمبرداری شده است.
در این فیلم، داستان زندگی پنج زن در مقطع سال ۱۳۳۲ و در حالی که ایران دستخوش بحرانهای سیاسی است بهتصویر کشیده شده است. آنها از مسیرهای مختلف به نقطهای مشترک میرسند که باغی خیالانگیز است.
مینا آذریان در این فیلم، در نقش "زینت" دوست فرخلقا بازی کرده است. او میگوید: "شیرین نشاط چند بازیگر ایرانی را از کشورهای مختلف برای بازی در این فیلم جمع کرده بود. فیلم مانند کارهای عکاسی او از صحنهآرایی فوقالعادهای برخوردار است. در همان مدت زمان کوتاه ایفای نقش، احساس کردم فضای فیلم همچون عکسهای شیرین نشاط، جنبهای خیالانگیز و جادویی دارد".
مینا آذریان، ۲۳ سال پیش، وقتی، دوسه سالی از فارغالتحصیلیاش در رشته بازیگری تئاتر از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران میگذشته، از ایران خارج شد.
او میگوید: "حس میکردم در کشورم آن ارزشی که باید برای کار هنری قائل شوند از بین رفته است. ما مدام درگیر مسائل حاشیهای بودیم. یکروز باید برای انجام کاری به تلویزیون میرفتم. نگذاشتند بروم داخل. تنها به این دلیل که جورابم نازک بود. در صورتی که من پیش از آن با همان جوراب به داخل آن محیط رفته بودم. از همان جلوی در به گروه که منتظر من بودند زنگ زدند و گفتند بازیگرتان بهدلیل لباس مبتذل نمیتواند وارد شود. شاید به دلیل تراکم مشکلات موجود در ایران، اینها چیزهای سادهای به نظر بیاید اما مشکل جامعه ایران اتفاقاً در احترام نگذاشتن به همین آزادیهای شخصی است".
![]() | ![]() |
پشت صحنه تابستان ۵۳ |
او ادامه میدهد: "در زمان ما استادهای خوبی در دانشکده هنر درس میدادند: شمیم بهار، بهرام بیضایی، هوشنگ گلشیری، دکتر محمد کوثر، حمید سمندریان. تئاتر ایران هم راه خود را پیدا کرده بود، ولی متاسفانه ناگهان در وضعیت اسفانگیزی قرار گرفت. نمیتوانستیم بهراحتی کار کنیم. با سانسور پشت سانسور، روح کار ما را از بین میبردند. نمایشنامههای متعددی آماده شده بود که حذف میشدند و این پدیده برای ما تازه بود و تحمل آن برای من که در آغاز راه قرار داشتم بسیار دشوار و غیر ممکن بود. میخواستم خودم باشم و بتوانم از کاری که انجام میدهم لذت ببرم".
"زبان سانسور"
مینا آذریان، پس از خروج از ایران، وضعیت تئاتر در ایران را بهطور مستقیم پیگیری نکرده اما با استناد به سینمای ایران میگوید: "از همان دهه شصت برای مقابله با سانسور موجود، زبانی پوشیدهگو در ایران شکل گرفت و کمکم همهگیر شد. زبانی که در واقع تحمیلی بود. زبان اشاره. زبان در بگو و دیوار بشنو. این زبان در آن دوره که تازه داشت شکل میگرفت برای من نامانوس بود و هنوز هم هست. در فیلمهای ایرانی، اگر مرد و زن میخواهند مثلاً با هم رابطه جنسی داشته باشند و یا همدیگر را لمس کنند، گاه میبینیم مرد نشسته و زن، دستش را روی پشتی مبلی میگذارد که مرد روی آن نشسته است. با نمایی تاکیدی بر دست زن. یا مرد روسری زن را که گوشهای افتاده لمس میکند. یکی لیوان نیمخورده آن دیگری را با معنا و تاکید مینوشد و از این دست حرکات که به نظرم بیش از فیلمهای خارجی، اروتیک است. این نوع برخورد در بین هنرمندانی که در حال حاضر در داخل فعالیت میکنند همهگیر شده است و سلیقه من نیست".
![]() | ![]() |
نمایش مهاجران |
وی ادامه میدهد: "در زمانی که ما شروع به کار کردیم از آزادیهایی که یک هنرمند در اروپا داشت برخوردار بودیم و تغییر یکباره شرایط، برای ما دشوار بود. بنابراین یک گروه بودیم که با هم از ایران خارج شدیم. به اسم گروه سیاوش. اوایل آرزوهای بلندبالا داشتیم. از همان اول هم شروع به کار فارسی کردیم. با کمترین امکانات. کمکم ناچار شدم در روز کار کنم و کار تئاتر فارسی را به اصطلاح بهعنوان کار دل ادامه دهم. این دوگانگی برای من جذاب نبود. دلم میخواست بازیگر حرفهای باشم".
"گروه سیاوش"، کار خود را با نمایش "ترس و نکبت رایش سوم" به کارگردانی ناصر یوسفی در سوئد آغاز میکند: "یک سال این طوری کار کردیم. مخاطب ما ایرانیها بودند که تعدادشان زیاد هم نبود. همانها هم کسانی بودند که بیننده حرفهای تئاتر بهشمار نمیآمدند و بیشتر مخاطب سیاسی بودند. در این دوره، ناصر یوسفی نمایشهایی چون "اژدها"، "سلام خداحافظ"، "آخرین نامه" و ... را کارگردانی کرد. در این نمایش آخر ما موفق شدیم از سالنهای نامناسب برای کار تئاتر گریز بزنیم و کار را در خانه فرهنگ استکهلم اجرا کنیم".
آخرین نامه
در همین دوره، نسیم خاکسار، داستاننویس ساکن هلند، وقتی یکی از کارهای گروه سیاوش را در استکهلم میبیند نمایشنامهای به نام "آخریننامه" مینویسد و برای اجرا در اختیار این گروه میگذارد: "پس از آن هرکدام از ما بهسویی رفت و گروه سیاوش متلاشی شد. ادامه کار به آن شکل و فقط به زبان فارسی برایم ممکن نبود. به همین دلیل به سمت یادگیری بهتر زبان سوئدی رفتم. مخاطبهای ما کم بودند و این طوری کار ما حرفهای محسوب نمیشد. آدم وقتی به کشوری میآید که اینگمار برگمان در آن کار میکند، کنجکاو است ببیند چه خبر است؛ نه این که خود را محدود کند."
" سال ۱۳۶۸ بود. به اداره تئاتر شهر شلافتهئو رفتم و تقاضای کار دادم. در آن زمان نه سیاست و برنامهریزی خاص چند فرهنگی در دولت سوئد وجود داشت و نه ایرانیهای نسل دوم، آنها که ایرانی- سوئدی بهشمار میآمدند، بزرگ شده و جذب کارهای مختلف فرهنگی شده بودند. در آنجا با خانمی به نام مینا هوشیدر آشنا شدم که از بازیگران دانشکده هنرهای زیبا بود اما در شهرداری کار میکرد. من و ناصر یوسفی با او شروع به کار کردیم و به زبان سوئدی. نام کارمان این بود: "من کاکتوسهای کوچک را دوست دارم" به کارگردانی یوسفی. داستان آن هم به آشنایی یک زن ایرانی با یک زن عرب برمیگشت. این اولین کار من به زبان سوئدی بود. برای بیننده سوئدی هم دیدن تئاتری که بازیگرانش، زبان سوئدی را با لهجه حرف میزدند جالب بود. یک تور کوچک گذاشتیم و آن را در گوتنبرگ و چند شهر کوچک نیز اجرا کردیم. بعد از مدتی با تئاتر ملی شروع به کار کردم و به این ترتیب از بعد از سال ۱۹۹۰ بهطور حرفهای با گروههای سوئدی شروع به کار کردم".
![]() | ![]() |
مینا آذریان در حدود ۲۰ نمایش مطرح سوئدی از جمله مهاجران ساخته فرناز اربابی، کارگردان ایرانی- سوئدی، سه مجموعه تلویزیونی، چندین فیلم کوتاه و ۷ فیلم بلند سینمایی بازی کرده است که از آن میان میتوان به "وقتی تاریکی سقوط میکند" ساخته آندرش نیلسون و "بالهای شیشهای" ساخته رضا باقر، کارگردان ایرانی ساکن سوئد اشاره کرد.
یکی در مورد قتلهای ناموسی در سوئد و دیگری در مورد مشکلات یک دختر جوان ایرانی به نام نازلی که در ایران به دنیا آمده اما در سوئد بزرگ شده است. این فیلم در جشنوارههای بینالمللی متعدد، از جمله جشنواره فیلم مسکو و جشنواره فیلم جوانان در لیون فرانسه شرکت کرده و جوایز مختلفی گرفته است.
جادوی زبان مادری
مینا آذریان بهتازگی، در یک سریال چهارقسمتی به نام Åkalla بازی کرده که متن آن را یک خانم سوئدی درباره یک زن ایرانی نوشته است. او میگوید: "این اولین بار است که نقش و داستان اصلی یک مجموعه تلویزیونی درباره یک زن ایرانی است و از برخوردهای فرهنگی در داخل خانواده میگوید. این کار سال آینده از تلویزیون نمایش داده میشود".
او تاکید میکند که سعی دارد به فعالیت دوباره در ایران فکر نکند و میگوید: "اگرچه جادوی فعالیت در بطن زبان مادری چیزی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت، اما خوشحالم که در کارهایم، خودم هستم؛ آزاد و رها و بیهیچ سانسوری. من از شیوه برخورد جمهوری اسلامی با هنر و فرهنگ گریختهام تا در کارم هرچه هستم، خودم باشم."
مینا آذریان اخیراً نمایشنامهای نیز درباره یک خانواده ایرانی نوشته است که مورد توجه تئاتر ملی سوئد قرار گرفته است. او نوشتن را پنجره جدیدی در زندگی هنریاش میداند که میتواند به استقلال هنری او کمک کند. در لابهلای حرفهایش هم میگوید اگرچه دلش برای کار به زبان فارسی تنگ شده، اما برنامهای برای اجرای کار فارسی در سوئد ندارد: "کمبود مخاطب جدی تئاتر و از همه مهمتر پشتیبانی مالی و فرهنگی از جمله دلایل هستند."