جمعه ۶ مهر ۱۳۸۶ - ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۷
فقط همین امشب
یک خانم و یک آقا که سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند، بعد از حرکت قطار متوجه شدند که در این کوپه درجه یک که تختخواب دار هم میباشد ، با هم تنها هستند و هیچ مسافر دیگری وارد کوپه نخواهد شد.
ساعتها سفر در سکوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتنی بافتن بود.
شب که وقت خواب رسید خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پایین را اشغال کردند. اما مدتی نگذشته بود که خانم از طبقه بالا، دولا شد و آقا را صدا زد و گفت: ببخشید! میشه یه لطفی در حق من بفرمایید؟
- خواهش میکنم!
- من خیلی سردمه. میشه از مهماندار قطار برای من یک پتوی اضافی بگیرید؟
- من یه پیشنهاد دارم!
- چه پیشنهادی؟
- فقط برای همین امشب، تصور کنیم که زن و شوهر هستیم.
زن ریزخندی کرد و با شیطنت گفت:
- چه اشکال داره ، موافقم!
- قبول؟
- قبول!
- خب، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو ، برو از مهموندار پتو بگیر. من خوابم میآد. دیگه هم مزاحم من نشو
نیکا - ایران - شیراز |
لولللللللللللل.......... جالب بود مرسی |
یکشنبه 28 بهمن 1386 |
|
بهادر - ایران - تهران |
عالی بود! |
یکشنبه 28 بهمن 1386 |
|
khasteh - فرانسه - استراسبورگ |
جالب بود. |
یکشنبه 28 بهمن 1386 |
|
shekamo - نورو/ - اوسلو |
هی هی شوهر همینه دیگه توقعی دیگه ای نداشتیم |
یکشنبه 28 بهمن 1386 |
|
yadman - ایران - ایران |
خیلی جالب بود. دستتون درد نکنه. ولی خدائیش شوهر من اینجوری نیست. |
یکشنبه 28 بهمن 1386 |
|