سالها پیش از کسی این شوخی را شنیده بودم که کارشناسان سانسور کتاب، عبارت "روی هم رفته" را به این دلیل که ممکن است تداعی کننده یک رفتار جنسی باشد سانسور و حذف کردهاند. آن وقتها به این شوخی میخندیدم ولی آنچه به نظر ما شوخی میرسید در واقع مایههای پر رنگی از واقعیت داشت و معلوم شد ذهن بیمار یک کارشناس ممیزی کتاب (بخوانید کارشناس سانسور) میتواند این شوخی مسخره را به واقعیتی مستند تبدیل کند.
یکی از نتایج آزادیهای محدود پس از دوم خرداد هفتاد و شش انتشار کتابی بود با عنوان "ممیزی کتاب" که در سال هشتاد منتشر شد و حاصل پژوهشی است در 1400 سند ممیزی کتاب که انتشارش در همان سال هم سر و صدا به پا کرد.
صرف دسترسی یک گروه پژوهشگر به منابع و اسناد ممیزی اتفاق نادری است و انتشار نتایج آن، در جامعهای مثل ایران اتفاقی غریبتر. اما به یمن این اتفاق نادر خوشبختانه فهمیدیم آنچه که در آن سالها سوژه شوخی ما بوده حقیقت داشته است.
در این کتاب نمونههای فراوانی از تنگ نظری حاکم بر دم و دستگاه انتشار کتاب به چشم میخورد از سیاست و مذهب گرفته تا افسانهها و فرهنگ عامه و حتی فرهنگهای لغت و کتب تخصصی شامل حذف و سانسور شدهاند.
اینجا به مناسبت ایام والنتینیه! که جوانان ایرانی امروز زیر نگاه آقای احمدینژاد و همفکرانش با دردسر گرامیاش داشتند به بخشهایی از این کتاب اشاره میکنم که به حذف روابط عاطفی، عشقی و جنسی در کتابها پرداخته شده است.
اینطور که اسناد بررسی شده در این کتاب نشان میدهد اصولا واژههای مربوط به عشق و عاشقی، عشق و زیبایی و روابط زن و مرد از مواردی بوده است که ممیزان به آنها حساس بودهاند و حتی دستور حذف آنها از کتابهای فرهنگ لغت را هم صادر کردهاند.
مثلا عبارت I am crazy about it از فرهنگ اصطلاحات حذف شده است. در فرهنگ جامع آلمانی- فارسی عبارت "بوسه کوچک" از عبارات حذف شده است. "ماتیک"، "عشوه"، "والس"، "جاز"، " رقص دو نفره" از کلماتی هستند که در برخی فرهنگهای دیگر دستور به حذف آنها داده شده است.
کلمات دوست پسر boy friend و دوست دختر girl friend، عشق love، دلباخته love sick، عزیزم darling در کتابهای آموزش زبان انگلیسی حذف شده است.
نگاه ممیزان به ادبیات کهن هم مهربانانه نبوده است. مثلا از مثنوی شیرین و فرهاد این بیت حذف شده است:
تنت سیم است یا مرمر ندانم
ندیده وصفی از آن چون توانم؟
از کلیات عبید زاکانی این شعر حذف شده است:
از زلف بپرهیز و ز مکاری او
هان تا نشوی غره به غداری او
کانروز که غوغای خطت برخیزد
معلوم رخت شود سیهکاری او
بررس، در کنار این شعر نوشته: در توصیف پسر میباشد که در زبان عرفانی جای دارد و معنای خاص. اما امروزه عوض شده، بهتر است اصلاح شود.
از کتاب سمک عیار که از متون پایه ادبیات فارسی است، شرح کام گرفتن فرخ روز (پسر خورشید شاه) از مواردی است که دستور اصلاح آن داده شده است.
از شعر شاعران معاصر مثلا احمد شاملو شامل سانسور شده است آنجا که میگوید: " ای معشوقی که سرشار از زنانگی هستی" و همینطور: "ای زنی که صبحانه خورشید در پیراهن توست".
و حتی وقتی شاعر تصمیم میگیرد در شعرش با مرگ رفتار عاشقانه داشته باشد باز هم مشمول حذف میشود مثلا این قطعه شعر شاملو حذف شده است:
مرگ را دیدهام من
خوشا آن دم که زنوار
با شادترین نیاز تنم به آغوشش کشم
فریدون مشیری را به عنوان شاعر عاشقانهها میشناسند و طبیعی است که ممیزان کتاب، بسیاری از شعرهای او را قابل انتشار ندانند.
خیلیها مشیری را با شعر عاشقانه کوچه میشناسند و جالب است همین شعر مشمول ممیزی شده است، آنجا که میگوید بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم....
....شدم آن عاشق دیوانه که بودم
این بیت هم از مشیری حذف شده است که میگوید:
دل از سنگ باید که از درد عشق
ننالد، خدایا دلم سنگ نیست
حتی آنجا که پای زن و مرد یا عاشق و معشوقی هم در میان نیست ولی نشانههای استعاری این رابطه پیداست ممیزان شعر را حذف کردهاند. مثلا مشیری گفته است: "بسته شد آغوش تابستان؟ خدایا زود بود" اینجا کلمه آغوش، تن ممیزان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را مور مور کرده است!
از مجموعه شعرهای منوچهر کهن این قطعه یکی از شعرهای حذف شده است که ممیزان آن را مصداق عشق مبتذل دانستهاند:
آتش عشق/ و آرامش آغوشت/ خروش گردباد/ و سکون کوهستان/ ناگزیری رود است/ از فرجام دریا
همینطور
یک نگاه/ یک تمنا/ یک خاطره/ یک شامگاه
در زیر عنوان "ممیزی به دلیل گفتگو از عشق" احمد رجب زاده مینویسد: به نظر میرسد ممیزان در حوزه شعر با مضمون عشق دچار رفتاری دوگانه شدهاند. زیرا اگر در اثر صحبتی مستقیم از روابط جنسی و دوستیهای معمول شود، از نگاه آنها مبتذل و غیراخلاقی است.
زمانی هم که روح و ذهن در افقی بالاتر دوستی را میجوید و میگوید، ممیزان باز هم در آن دلالت جنسی میبینند... و به آن اجازه ظهور نمیدهند.
آنچه در این کتاب آمده تصویر مستندی است از نوع نگاه رسمی حاکم به فرهنگ، روابط انسانی و تولیدات فرهنگی در این سالها.من نمونههایی از نگاه متحجرانه به عشق و روابط انسانی را مثال زدم اما با ورق زدن این کتاب ششصد صفحهای نمونههای فراوانی از رفتار و نگاه ضد فرهنگ قابل مشاهده است.
برای کسی که این روزگار را تجربه نکرده درک این نگاه دشوار است اما آنهایی که جوانیشان را در این سالها گذراندهاند اینها "جوک" نیست خاطره است.
حاکمیت نگاهی که احتمال لمس دست دیگری را در یک کتاب تاب نمیآورد و تصور در آغوش گرفتن طبیعت، به نظرش گناهی است نابخشودنی و شایسته سانسور، در دهههای گذشته بحرانهای اخلاقی عجیب و غریبی را به دنبال داشته است.
پنهان کردن مشروعترین رابطه انسانی و طبیعیترین خواستههای سن و سال جوانی، جامعه ایران را به جامعهای ریاکار تبدیل کرده است، با فرهنگ زیرزمینی پیچیدهای که به نام مقابله با گیربازار حکومت، در آن همه چیز مشروع است، از دست به دست کردن سی دی رابطه شخصی یک هنرپیشه تا فروش میلیونی و خیابانی صحنههای رابطه جنسی با دخترهای 13 ساله. تعدد زوجات به تعدد دوست پسر و دوست دختر تبدیل شده است و خیابان عشق، اگر مستقیم به رختخواب نرسد به هیچ جا نمیرسد.
این را من از خودم نمیگویم، شاهدم دختر و پسرهایی هستند که در روز والنتین به گزارشگر زمانه میگفتند مطمئن نیستند در روزی که به نام عشق ثبت شده است، تنها کسی باشند که از طرف عشقشان، قلب بزرگ قرمز هدیه میگیرند. آن که عصر در کافیشاپی در خیابان ولیعصر با من قرار دارد، احتمالا شب را در آغوش دیگری میگذراند، تنها راه چارهاش این است که من هم برای شب تنهاییام به فکر آغوشی باشم!
متاسفانه، این جملات در هیچ کتابی ثبت نمیشوند که بررس محترم، آغوش و عشق و بوسه را خط بزند.
معصومه ناصری
|
|
|
|
|
|
|
|