آدام بلوم کمدین و یکی از شش داوطلبی است که حاضر شد به تنهایی در داخل سلولی تاریک در درون یک پناهگاه هسته ای قرار گیرد. این برای بلوم که بسیار اجتماعی است بخصوص دشوار است.
در طی نیم ساعت نخست این آزمایش همه افراد دراز کشیده و به خواب رفتند. اما مشکل واقعی زمانی آغاز می شود که آنها از خواب بیدار می شوند و نمی دانند که چه ساعتی است.
این شش نفر برای ۴۸ ساعت مورد مطالعه روانشناسان قرار گرفتند. این بخشی از برنامه مستند بی بی سی تحت عنوان افق بود.
این اشخاص که نه چیزی می دیدند و نه می شنیدند با گذشت زمان بطور فزاینده ای حواس خود را از دست دادند.
از آنها خواسته شده بود که احساسات خود را تشریح کنند. آنها می دانستند که صدایشان شنیده می شود اما پاسخی دریافت نخواهند کرد.
بلوم که پس از ۲۴ ساعت به رنج و عذاب افتاده بود گفت: "این بسیار دشوار است که ذهن خود را در شرایطی که نوری وجود ندارد بتوانید تحریک کنید. من احساس می کنم که مغزم تمایل به هیچ کاری ندارد."
آزمایش های روانشناختی
محرومیت از حس یکی از موضوعات جنجالیست که گفته می شود جزء تکنیک های بازجویی در گوانتانامو است. هزاران نفر در سراسر جهان در سلولهای انفرادی محبوسند و همگی درجاتی از این محرومیت از حس را تجربه می کنند.
تحقیقات انجام شده نشان می دهد افرادی که دچار محرومیت از حس می شوند پس از مدتی قدرت تشخیص خود را از دست می دهند و پذیرای گفته های دیگران می شوند.
نخستین پژوهش هایی که در این زمینه انجام شد به جنگ کره در دهه ۵۰ باز می گردد. ارتش کانادا مایل بود بداند چه بر سر اسرای جنگی آمده بود که حاضر شدند در برابر خبرنگارهای بین المللی اعتراف به جنایات جنگی کنند. گمان می رفت که آنها پس از حبس های انفرادی دچار شستشوی مغزی شدند.
دانشمندان آمریکای شمالی به دانشجویان خود مبالغی پرداخت کردند و از آنها خواستند در زمان های متفاوت در شرایطی قرار گیرند که آنها را از هر نوع حسی محروم می کرد. بیشتر آنها پس از ۷۲ ساعت دیگر قادر به ادامه دادن آن وضع نبودند. تنها تعداد کمی توانستند بیش از ۴ یا ۵ روز دوام آورند. شرایط این آزمایشات برای آنها غیرقابل تحمل بود.
آدام و سایر افرادی که در آزمایش بی بی سی شرکت کردند پس از ۳۰ ساعت شروع کردند به قدم زدن در سلولهایشان.
ایان رابینز روانشناس بیمارستان سن جورج که ناظر این مطالعه بود می گوید: "راه رفتن رفتاری است که هم حیوانات و هم انسانهایی که در سلول انفرادی قرار می گیرند از خود نشان می دهند."
"من فکر می کنم این واکنشی به عدم دریافت محرک حسی است. شما با راه رفتن این محرک را بطور فیزیکی برای خود ایجاد می کنید."
آسیب اسارت
برایان کینان با این آزمایش کاملا آشناست. او چهار سال در لبنان به گروگان گرفته شده بود: "من فکر می کنم حدود هفت یا هشت ماه در تاریکی نگهداشته شدم. البته مطمئن نیستم چون برآورد زمان در آن شرایط بسیار دشوار بود."
"هیچ بودن که شرایط حاکم است بسیار سخت بود. زیرا سوالی که در سر شماست این است که چطور می توانید ده دقیقه بعد را تحمل کنید؟ یا چند ماه بعد، چطور می توانید یک روز دیگر را تحمل کنید؟ از خود می پرسید آیا ذهن من گنجایش کافی دارد؟"
"من خاطرم هست که یکبار بیدار شدم و صورت و سینه ام را می فشردم و از خود می پرسیدم آیا من هنوز زنده ام؟"
آدام پس از ۳۰ ساعت دچار اوهام و خیالات شد: "من فکر می کردم حدود ۵۰۰۰ صدف دریایی خالی می دیدم. این غذای دلپذیری بود که من در مدتی که در تاریکی بودم می توانستم بخورم."
کینان نیز دچار تجربه مشابهی شد. مغز او تصاویری را نشان می داد؛ از جمله او در خیالات خود آلات موسیقی را می دید که صدایشان بلندتر و بلندتر می شد.
"من هراسان شدم و سرم را به دیوار می کوبیدم تا این تصاویر محو شوند."
"شما سعی می کنید ذهن خود را به زور معطوف چیز دیگری بکنید. ... این بسیار ناراحت کننده بود و مدت بسیار زیادی بطول انجامید."
در پناهگاه هسته ای نیز برخی از دواطلبان دچار خیالات و اوهام شده اند.
میکی که یک پستچی است پشه و هواپیماهای جنگی می بیند که در اطراف سر او می چرخند و وی را ترسانده اند.
دکتر رابینز که ناظر رفتار این افراد است می گوید: "در اتاق تاریک هیچ چیزی نیست که بر آن تمرکز کنید. در غیاب اطلاعات، ذهن بشر به پردازش ادامه می دهد و حتی اگر اطلاعاتی نباشد پس از مدتی خود شروع می کند به خلق اطلاعات."
آدام و سایرین پس از مدتی از این آزمایش روانشناختی رها شدند. آزمایش های مختلف از جمله شناسایی رنگها نشان داد که اظهارات آنها به هیچ وجه قابل اتکا نیست بطوریکه بیشتر نظر سایرین است تا نظر خود آنها.
دکتر رابینز می گوید شواهدی که از افراد محبوس در سلولهای انفرادی بدست می آید بسیار غیرقابل اتکاست زیرا افراد پس از مدتی نظرات بازجویان خود را تکرار می کنند.
"داوطلبان ما برای ۴۸ ساعت در شرایط محرومیت از حس قرار داشتند و با آنها بطور انسانی رفتار شد."
آدام که پس از ۴۸ ساعت از سلول بیرون می آمد می خواست مردی که در را به روی او باز کرد ببوسد.
"من وقتی بیرون آمدم پس از ۴۸ ساعت توانستم آفتاب و آسمان را ببینم. حواس من مملو از بو، صدا و دید شده بود."
او خوشحال و مفتخر است که تحملش زود تمام نشده، اما می گوید دیگر هرگز در چنین آزمایشی شرکت نخواهد کرد.