همراه با افغانستان در مقابله با مواد مخدر

همراه با افغانستان در مقابله با مواد مخدر

مقامات می گویند 200 نفر بر اثر سرمای اخیر جان خود را ازدست داده اند
صفحه کوچک دیجیتال کنار داشبورد ماشین، دمای هوا را در ساعت شش صبح کابل چهار درجه زیر صفر نشان می داد.

با پاشیدن آرام نور خورشید به شهر، از خیابان های پر گل و لای " شمالی" در نزدیکی پایگاه بزرگ آمریکایی ها در بگرام می گذریم و به سمت قله های برف گرفته هندوکش رهسپار می شویم.

وقتی که نور خورشید قله های سفید کوه را با نور خود قرمز رنگ می کند درجه هوا بازهم کمتر و کمتر می شود؛ شش درجه زیر صفر، هفت درجه و هشت درجه و سرانجام 11 درجه زیر صفر.

یکی از روزهای صاف زیبایی بود که آسمان آبی رنگ و هوا پرسوز بود.

از کنار درخت های گردویی که سرشاخه آن از یخ انگار شکراندود شده بودند گذشتیم، از کنار خانه های سنگی چسبیده به کوه و زنان پوشیده در برقع های آسمانی رنگ که در برف بالا می رفتند، تا جایی که از تیررس نگاه دور می شدند.

هنوز می شد سقف برخی ماشین ها را که در کولاک و بوران گرفتار شده بودند در شانه جاده دید و همینطور علائم مثلثی شکل راهنمایی را که به رانندگان، یا دست کم به آنها که وقعی می گذاشتند، هشدار می داد پیچ های سنگینی پیش رویشان است.

با این همه دو متر برف و سرما باعث نمی شود که افغان ها با سرعت دیوانه وار رانندگی نکنند، آن هم بعد از اینکه یخ موتورهای دیزل خود را آب کردند.

هیچ وقت فکر نمی کردم روشن کردن آتش زیر باک ماشین بهترین شیوه برای راه انداختن موتور باشد با این همه در جاده هایی که به مزارشریف می رسند ظاهرا این راه طرفدار زیادی دارد.

دروازه

با بستن زنجیر چرخ به چرخ های عقب ماشین در برف و یخ پیشروی خوبی داشتیم.

وقتی که در غوغای بوق و کولاک برف، اتوبوسی مملو از مسافر و بار از کنار ما سر خورد و گذشت کمی تعجب کردم.

محفوظ همکارم با لحنی خاص گفت :" راستش را بخواهی این پنجشیری ها دیوانه اند."

اینجا، مزار شریف سمت چپ است و دره پنج شیر که زمانی کانون جنگ های مجاهدین بوده در سمت راست ما قرار دارد.

به تونل سالنگ نزدیک شدیم که دروازه اصلی به سوی شمال است و همچنان که ذره های برف مثل ماری از بخار در چپ و راست ما آرام جابجا می شد ماشین به دهنه تونل وارد شد، به دنیایی از مه تاریکی و دود.

هتل سالنک در دهه 60 به دست روس ها ساخته شد

یک کامیون قراضه روبروی ما ظاهر شد و ماشین ما درست به موقع از کنارش سر خورد و گذشت و پس از آن دوباره از آن سوی تونل به صبح پرسوزی رسیدیم که صفحه دیجیتالی روی داشبورد دمای آن را 9 درجه زیر صفر نشان می داد.

پیشرفت

سفر ما را به ولایات معدودی می برد که کشاورزان آن را برای توقف کشت خشخاش راضی کرده بودند.

دستاوردی قابل ملاحظه که بیشتر با امنیت ، نظم و قانون و قدرت و قاطعیت فرماندار محلی ارتباط داشت.

فرماندار کتاب راهنمای گلاسه ای را نشانم داد که شیوه توقف کشت خشخاش را شرح می داد.

روی جلد کتاب عکس او با لباس محلی در حالی بود که با عصا به خرد کردن گلهای خشخاش مشغول بود.

عکسی که با سیاستمدارانی که با کت و شلوار ایتالیایی و کفش های دست دوز گوچی رو به روی من ایستاده اند از زمین تا آسمان فرق می کرد.

فرماندار از شنیدن اینکه گفته می شود خود او در قاچاق تریاک توسط گروه هایی که مواد مخدر را در کامیون های خود پنهان می کنند و به ایران و آسیای مرکزی می برند دست دارد خندید و آن را مسخره دانست.

دلالان تریاک

از زمان سقوط طالبان کشت خشخاش افزایش یافته است

با این همه مردانی که صبح روز بعد ملاقات کردیم داستانی متفاوت را درباره مقامات فاسد برایمان نقل کردند.

در حالی که از مسیر الاغ ها و شترهایی که با بار خود سوی بازار روانه بودند کنار می رفتیم از دو خانه دیدار کردیم.

زمانی را در حال نوشیدن چای در کنار بخاری، بشکه های فلزی که مرتب از هیزم پر می شدند، گذراندیم.

سرانجام به ساختمانی گلی در روستایی رسیدیم که دلالان مواد مخدر آن با ریش و سبیل انبوه، با کمال میل حاضر بودند تریاک هایی را به ما نشان بدهند که از جایی دیگر آورده بودند و حشیش هایی را که کم و کسر ناشی از توقف کشت خشخاش را جبران می کردند.

به نظر می رسد قاچاق مواد مخدر در اینجا از کاشت آن پر رونق تر است.

انفجار بمب

در مزارشریف کمی حوالی منطقه نسبتا امنی که کنار دو گنبد زیارتگاه معروف این شهر قرار دارد گشتم، در بازار شلوغ و دیوانه وار موبایل قدم زدم ، چای نوشیدم و برنج و کباب خوردم.

تلفن زنگ زد.

دوستی از کابل تلفن می کرد که در هتل پنج ستاره سرنا اقامت داشت.

هتلی که به دلیل آرامش و امنیتش در پایتخت شهره بود اما با انفجار بمب در آن می شد صدای تیراندازی را اطراف او از پشت تلفن شنید.

هشت نفر کشته و تعداد بیشتری مجروح شده بودند. این اولین حمله ای بود که به طور خاص نیروهای امدادگر بین المللی و شهروندان را در افغانستان هدف قرار داده بود.

روز بعد با عجله به کابل برگشتم تا ماجرا را گزارش کنم.

در مقایسه با آنچه اطراف تونل سالنگ می گذشت دنیای کاملا متفاوتی بود، شهری که غربی ها در آن به دلیل غربی بودن کشته می شوند و بسیاری از زیبایی های این کشور در آن فراموش شده است.

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.