البته لندن چیزی کم نخواهد آورد چون هر روز صد ها جوان از گوشه وکنار بریتانیا بسوی این شهر بی در و پیکر سرازیر می شوند تا کاری بهتر و پر درآمد تر پیدا کنند وغرق در زرق و برق و شلوغی لندن، ماجراجویی کنند، ولی بیشتر این مهاجران جوان وقتی هزینه طاقت فرسای زندگی در پایتخت را مزه کردند به زادگاهشان بازمی گردند، باقی هم جذب جمعی می شوند که شمارشان کم نیست، کسانی که حاضرند با کمترین بسازند اما لندنی شوند!
جالب اینجا است که بیشتر کسانی که از لندن کوچ می کنند خود را لندنی اصیل می دانند و سیل مهاجران داخلی و خارجی را دلیل بیگانه شدن با شهر خود. در اینکه تنوع روز افزون قومی و رنگ و مذهب ساکنان شهرهای بزرگ بریتانیا موضوعی به نام اصالت تعلق را کمرنگ تر کرده تردیدی نیست ولی آنچه که شهر نشینی در این جزیره را تا حدی طاقت فرسا کرده بی روح شدن شهرها است؛ هفته پیش یک پزشک بازنشسته ۱۰۲ ساله که خانه و زندگی را فروخت و با همسرش به زلاند نو مهاجرت کرد گفت در شهری که یک عمر کار و زندگی کرده دیگر احساس آسایش و امنیت نمی کند.
نبود امنیت در بعضی از محله های شهرهای بزرگ، به ویژه برای سالمندان، مساله تازه ای نیست. توصیه پلیس به آنها صاف و پوست کنده این است که تنها و در تاریکی شب خانه را ترک نکنند؛ هشداری که پلیس سال ها است به زنها هم داده و با وجود این هفته ای نمی گذرد که از زورگیری در روز روشن و حمله به زنهای تنها خبری نشنویم. چاقو کشی در میان نوجوانان و قتل با اسلحه گرم، جرائمی کاملا بیگانه با خلق و خوی مردمان این جزیره بطور نگران کننده ای رو به افزایش است و سوال در این است که اگر پلیس ماهیت و محل خطر را خوب می شناسد پس چرا در محل نیست؟ پاسخ، اتکا به دوربین های مدار بسته تلویزیونی است که بریتانیا رکورد دار آن در دنیاست!
دوربین های مدار بسته، شیوه جدید پاسبانی در بریتانیا شده است |
جایگزین کردن پاسبان گشت با دوربین های مدار بسته فقط گوشه ای از اتکاء روز افزون شهرنشین ها به مظاهر تجددی است که عملا خیابان ها را خلوت و نا امن تر کرده است. تجددی که خانه ها را سوت و کور کرده و از قطارهای مترو و اتوبوس های شهری مکان تغذیه ناشتا و ناهار و شام ساخته است.
لندن، مثل تمام شهرهای بزرگ اروپایی، از روی نقشه و ظرف یک شب ساخته نشده؛ مجموعه ای است از چند شهرک و دهکده که به مرور زمان و با افزایش جمعیت به هم پیوسته شد. به همین دلیل هرمحله شهر فروشگاه ها و تئاتر و سینما و کافه خود را داشت و خودکفا بود. می گویم بود چون اخیرا دولت آماری منتشر کرد که نشان داد در ۷ سال گذشته، ۳ هزار خواربار فروشی و قصابی و داروخانه به علت ناتوانی رقابت با سوپر مارکت ها تعطیل شده اند. بسته شدن فروشگاه های محلی یعنی خلوت شدن خیابان ها و قطع روابط همسایگی، و ازهم گسسته شدن بند "هم محله بودن" یعنی مرگ تدریجی روح شهر نشینی.
پس بی دلیل نیست که وقتی خیابان های خلوت شده شهر جولانگاه الکلی ها و چاقو کشها و روسپیان شود، مردم درخانه هایشان مانده و ۱۰۲ ساله ها جلای وطن کنند!