گاهی تصوری که مثلأ از آدمهای مذهبی در ایران دارید با واقعیات جور درنمیآید. مثلأ مذهبیها خیلی هم زندگیشان بد نیست و گروهیشان که به طور خانوادگی و از قدیم زده بودند به کار بازار فقط در ظاهر قضایا با غیر مذهبیها فرق دارند، حالا البته تا جایی که من دیدهام. اما تصویر آدمهای مذهبی را گاهی باید در خارج از کشور دید که اصلأ زمین تا آسمان با وضع کشور ما فرق دارد.
من 8 ماهی توی دانشگاه با یک پزشک مسلمان اندونزیایی هم اتاق بودم. یکی دو تا از دوستانم هم او را دیده بودند. پسر بیآزاری بود و گاهی از صبح تا عصر سه کلمه هم با هم حرف نمیزدیم و گاهی تمام روزمان به حرف زدن میگذشت. یک پیشزمینهی مرتبطی هم وجود داشت که عبارت بود از دو ماه زندگی در مالزی که تقریبأ خیلی کمک کرد که روحیات کلی مسلمانان مالزی و اندونزی را بفهمم. گرچه دو ماه برای نتیجه گیری زمان کافیای نیست اما تقریبأ دستتان میآید که اقلیتهای قومی در چه حال و روزی هستند.
این هم اتاق شدن ما همزمان شد با سفر احمدی نژاد به اندونزی و تصادفأ همان عکسی که یک خانم دستش را دراز کرده بود برای دست دادن با احمدی نژاد و او دستش را پس کشیده بود. کلی هم سر همان عکس خندیدیم. خلاصه که این دکتر اندونزیایی که اسمش گینوس بود از آن مذهبیهای درجه یک بود به طوری که به نظرم خیلی مذهبیهای ایرانی طاقت دو روز زندگی مثل او را ندارند.
اولأ که صبح تا میرسید به اتاق جورابهایش را درمیآورد و پایش را میکرد توی کفش ورزشیاش و پاچههای شلوارش را تا بالای مچ پایش میزد بالا. بند کفشش را هم نمیبست. دلیل این کار این بود که علاوه بر نمازهای یومیهاش، که لابد میدانید اهل سنت 5 بار در روز نمازشان را اقامه میکنند، چند رکعت نماز اضافه هم میخواند. همین هم شده بود که مدام باید وضو میگرفت و در نتیجه خودش را از قید کفش و جوراب راحت کرده بود.
تقریبأ هیچ میهمانی دانشکده را نمیآمد چون همیشه غذاهای دانشکده را غیرشرعی میدانست. غذایش را هم از خانه میآورد و تمام غذایش را با دست میخورد. من البته غذا خوردن با دست زیاد دیدهام و بخصوص توی عرب زبانهای خوزستان که خیلیها غذا را با دست میخورند، آن هم به دلایل اعتقادات دینی، منتها این مربوط به نسل قدیمیترشان بود و تقریبأ هیچ نسل جدیدی را ندیده بودم که به دلایل دینی غذا را با دست بخورد. هم اتاقی من که پزشک بود اصولأ نمایندهی نسل جدید اندونزیاییهاست و آنقدری که تعجب مرا از نوع غذا خوردن خودش دید خیلی با صراحت اعلام کرد که غذا خوردن با دست یک اصل اعتقادیست برای من. باز البته اگر یک سفر بروید مالزی آنجا هم میبینید که غذا خوردن با دست پدیدهی عجیبی نیست ولی در بین نسل جدید و مثلأ تحصیلکردهشان خیلی عمومیت ندارد.
اما یک نکتهای که از همه حیرت انگیزتر بود اعتقاد راسخی بود که به تعدد بچه داشت و به قول خودش هم او و هم همسرش که او هم پزشک بود با رغبت تمام به آن تن داده بودند. این زوج وقتی آمده بودند استرالیا 1 بچه و پنج سال بعد که در حال بازگشت به اندونزی بودند 4 تا بچه داشتند و خانم دکتر هم در حال انجام آزمایش پزشکی بود که ببیند آیا میشود تا هنوز نرفتهاند یک بار دیگر باردار شد یا نه!
یک باری که حرفش با خود گینوس پیش آمد گفتم تو که پزشک هستی وقتی به فقر کشورت و جمعیت وحشتناکی که دارید نگاه نمیکنی چطور ممکن است بیمارانت از تو جلو نزنند و هر کدام ده دوازده تا بچه نداشته باشند. خیلی جدی گفت من به هیچ بیماری توصیه نمیکنم بچهدار نشود بلکه برعکس توصیه به بچهدار شدن جزو اولین توصیههای پزشکیام هست چون از نظر دینی کار صحیحیست.
تقریبأ این مدل از نگاه دینی و مذهبی که در بین تحصیلکردههای کشورهای در حال توسعه میبینید، بخصوص در شرق آسیا راه را برای ظهور نیروهای بنیادگرا باز کرده و چنین جوامعی، که اگر توی نقشهی شرق آسیا بگردید دستتان میآید چقدر زیادند، باب دندان متولیان بنیادگرایی مذهبیاند که گاهی رگ و ریشههایش را در بمبگذاریها و حملات انتحاری میبینید.
فقط من ماندهام که چطور یک آدمی ممکن است پزشک بشود و تمام دانش مرتبط با رشتهاش را که در کشورهای دیگر هم همانها را به دانشجویان تدریس میکنند بخواند ولی باز هیچ چیزی در ذهن او تغییر نکند؟ چه چیزی در ذهن اینها میگذرد که این همه دنیا را برایشان متفاوت جلوه میدهد؟
منبع : وبلاگ آزاد نویس
soniya - سویس - برن |
تعصبات مذهبی چشمهای ادم را کور میکنه. |
پنجشنبه 27 دی 1386 |
|