یک خانواده HIV مثبت خوشبخت

یک خانواده HIV مثبت خوشبخت

ظهر یک روز بارانی مهرماه، نازنین دست پسرش را در خیابان گرفته، با هم راه می روند و نازنین هنوز به دنبال یک دبستان برای ثبت نام آرش می گردد، که حالا باید سر کلاس درس نشسته باشد. آرش نگاه معصومش را به کف خیابان دوخته، دست مادرش را گرفته و هیچ کدام به روی خود نمیاورند که در مدرسه قبلی از مدیر و اولیای دبستان چه چیزهایی شنیدند.

آرش تازه به کلاس اول رفته، درسش که بد نیست انضباطش هم خوب است، اما اخراج شده! آرش کوچک که از لحظه تولد HIV برایش غریبه نیست به روی مادر نمیاورد، تا دردی به دردهای مادری که از طرف خانواده پدر مرحوم آرش طرد شده اضافه نکند، به مادرش نمی گوید که بچه ها در بازی راهش ندادند، به او گفتند که مادرشان سپرده «از پسری که کاپیشن آبی می پوشد دوری کنند و با او بازی نکنند، دستشان به او نخورد» و مادر به روی آرش نمیاورد که از مدیر و اولیای مدرسه که قرار است نسل آینده را تربیت کنند چه ها شنیده: که مقصر است، که خون بچه های یک دبستان به گردن اوست و... همه اینها به خاطر این است که همسر نازنین در یک تصادف در هندوستان خون آلوده دریافت کرده، و نازنین هم مبتلا شده و آرش هم از طریق مادر HIV مثبت شده است. فرض کنیم پدر و مادر آرش دروغگو هستند و هر دو مقصر، آرش که قبل از تولد مبتلا شده هم دروغگو و گناهکار است.

 +HIV و مبتلایان به ایدز دوست ندارند مصاحبه کنند، می دانید چرا؟ چند نفری که حوصله پاسخ دادن داشتند گفتند: از ترحم بی خودی خسته شدند، از آمار و ارقام خسته شدند، از حرف بی عمل خسته شدند. از رقابت های « دکتر میم» و « دکتر گاف» برای شهرت خسته شدند.  به چه کسی باید بگویند، HIV مثبت ها همه شهوت چران و معتاد نبودند، اکثر آنها مکافات گناهی را می کشند، که در آن هیچ مقصر نبودند.

برای بعضی هایشان هم جالب است، که ما ادعا می کنیم دنیای آنها را از خودشان بهتر می شناسیم، دنیای آنها مثل چیزی که ما تصور می کنیم سیاه و یاس آلود نیست، فقط باید گفت، بعضی هایشان از آدم های سالم زنده تر هستند. اتفاقا همه زن هایی که وارد مرحله ایدز شدند، هرزگی نکردند و همه مرد هایشان هم خیانت کار نیستند! جامعه +HIV هم مثل هر جامعه دیگری است، فقط همین.

اگر مشکل و دلخوری دارند، به خاطر خبرنگارهایی است، که از درد آنها برای خود پله ترقی می سازند، اگر دلخور هستند از پزشکانی دلخورند که خودشان بهتر از هر کسی می دانند ویروس HIV چگونه منتقل می شود، اما هنوز مادران مبتلا به آن برای وضع حمل باید از در چنیدن بیمارستان و زایشگاه جواب شودند. آنها که اکثرا مشکل بهداشت دهان و دندان پیدا می کنند اگر دروغ بگویند، دروغ که نه، موقع رفتن به دندانپزشکی فقط نگویند که مبتلا به+ HIVهستند، داندانپزشک هم نمی داند مبتلا هستند و ممکن است نفر بعدی هم آلوده شود. اما آنجا که با وجدان و صادقانه مشکل خودشان را با دندانپزشک در میان بگذارند به بدترین وضع از مطب دندانپزشکی بیرون می شوند.

دلخوری آنها از استاد دانشگاهی است، که از دست دادن با آنها اکراح دارد، و مکافات آنها زمانی شروع می شود که از محل کار اخراج می شوند، بدنشان به داروهای رایگان دولتی قبلی دیگر پاسخ نمی دهد و در فاصله شروع دوره داروهای جدید، می باید داروهای قبلی را از بازار آزاد تهیه کنند. بدن آنها ضعیف تر از افراد عادی است، باید ویتامین بخورند و قسمت دردآور ماجرا آنجا شروع می شود که ویتامین ها را باید آزاد تهیه کنند. بعضی وقت ها فقط هزینه زنده ماندنشان ماهانه بیشتر از یک میلون تومان می شود. 

اما با همه اینها، نازنین و آرش هنوز زنده هستند، با این همه مشکل، شاید آنها از افراد عادی جامعه زنده تر باشند. شاید بهتر است  به مشکلات افراد +HIV نپردازیم، به مشکلات عامه جامعه و قشری که خود را تحصیلکرده می نامد در مقابل آنها بپردازد.

 

خیرین هم می ترسند

HIV دو رو دارد، یک روی آن مشکل جسمی و روی دیگر آن مشکل اجتماعی است. اکثر بیماری ها می توانند از راه جنسی هم، سرایت کنند و ایدز هم از این قاعده مستثنی نیست. اما به هر دلیلی از روز اولی که اسم این ویروس در جامعه ما مطرح شد، جامعه در مقابل آن  با کنجکاوی و گارد دفاعی موضع گرفت.

یک آزمایش ساده: دو صندوق کمک های خیریه در یک معبر عمومی قرار بدهید، روی یکی بنویسید«کمک به کودکان مبتلا به HIV» و روی یکی دیگر بنویسید «کمک به کودکان سرطانی » و ببینید مردم بیشتر دوست دارند به کدام یکی کمک کنند.

این آزمایش را قبلا یکی از فعالین اجتماعی انجام داده و نتیجه حیرت آور آن اختلاف فاحش بین دو صندوق بوده، که صندوق مربوط به سرطان تقریبا پر شده و صندوق مربوط به HIV تقریبا خالی مانده.

به خاطر همین است که NGO های فعال در زمینه ایدز در ایران، هیچکدام یک شماره حساب برای جذب کمک های مردمی ندارند، باید گفت تقریبا از دریافت کمک مردی ناامید شدند.

کودکان مبتلا به +HIV  یادشان نمی آید مثل بچه های مبتلا به سرطان کسی نوازششان کرده باشد، خیرین هم می ترسند به آنها دست بزنند. و اگر هر کسی موقع صحبت در مورد ایدز کسانی که به آنها دست نمی زنند را سرزنش کنند، باید دید در مواجهه با کسی که می گوید HIV مثبت هستم چه کار می کند.

مبتلایان به این ویروس اگر داروهای خود را به صورت مداوم مصرف نکنند خیلی زود ضعیف می شوند و ممکن است وارد مرحله ایدز بشوند، اما وقتی بیکار شدند، وقتی افراد فامیل طردشان کردند، دیدن یک HIV مثبت که داروی خود را می فروشد و چقدر هم ارزان می فروشد عجیب نیست. وضع آنقدر بغرنج شده که عدد مبتلایان به این ویروس که کار هم کنند بسیار پایین است. وقتی مساله زندگی مطرح می شود، دیگر مشکلات روحی و احساسی آنها مهم نیست، چون واقعا بعضی از آنها شکمشان خالی است.

حصار کشی دور باشگاه

حکایت فعالیت اجتماعی در جامعه ما همیشه جالب بوده. مشکلات خاص و بعضا محیر العقولی که سر راه فعالین این عرصه ها وجود دارد. یکی از آنها در مورد باشگاه «یاران مثبت» اتفاق افتاد. که   در مرداد سال گذشته افتتاح شد این باشگاه به پیشنهاد انجمن تنظیم خانواده به فدراسیون بین المللی تنظیم خانواده (ITPF)تاسیس شد. اول قرار بود توسط خود مبتلایان به ویروس HIV اداره شود. فدراسیون بین المللی تنظیم خانواده هم قبول کرد و قرار شد به طور مداوم مبلغی را به این باشگاه پرداخت کند.

اما مشکل از وقتی شروع شد که این باشگاه خواست در کشور خودمان، در تهران یک محل برای استقرار پیدا کند، شهرداری اجازه نداد این باشگاه در هیچ کجای تهران مستقر بشود. چون ساکنین محله شکایت می کردند، تابلویی که سردر این باشگاه نصب می شد می توانست باعث پایین آمدن قیمت املاک محله بشود.

باشگاه که تقریبا تمام مراحل تاسیس خود را پشت سر گذاشته بود و حتی توانسته بود از سازمان های بین المللی کمک جذب کند، توسط مرکز تحقیقات ایدز جذب شد. قرار شد در محل بیمارستان امام خمینی در یک ساختمان کوچک و بلااستفاده مستقر شوند.

اما آن وقت ها نمی دانستند، اینکه با مستقر شدن و رفتن زیر نظر مرکز تحقیقات ایدز چقدر محدود می شوند. و باشگاهی که قرار بود توسط خود مبتلایان به ویروس HIV اداره شود حالا توسط «خانم دکترمیم» اداره می شود، که انگار برگزاری همایش و سخنرانی هایی که در آن حتی یک بیمار مبتلا وجود ندارد و فقط در آن از افتخارات حضرات صحبت می شود برایش از مشکلات این افراد مهمتر است. در مورد نحوه مدیریت منابع و کمک هایی که از سازمان ملل به این مرکز تقریبا مصادره شده می شود فعلا صحبتی نمی کنیم!

اما جالب تر از همه دوربین شکستن ها و دستگیری خبرنگاران اجتماعی است که جرمشان فقط  آمدن به یک انجمن اجتماعی بوده. خبرنگار برای حتی صحبت کردن با افراد این باشگاه باید از روابط عمومی دانشگاه تهران نامه کتبی داشته باشد، که به تایید دکتر... رسیده باشد و آن اجازه نامه باید به تایید دکتر... برسد و در نهایت خانم دکتر میم به صلاحدید شخصی می تواند به خبرنگار اجازه بدهد یا خیر که همراه با یک نفر از باشگاه دیدن کند و در حضور همان یک نفر با اعضا صحبت کند، دریافت این اجازه نامه آنقدر زمان می برد که خود خبرنگار منصرف شود. یکی از شرایط دریافت اجازه صحبت با افراد این باشگاه آن است که خبرنگار فعالیت های مرکز را به صورتی که خانم دکتر و روابط عمومی در نظر دارند انعکاس دهد.

برخورد منشی، گویای تمام اتفاقاتی است که در این مرکز در حال رخ دادن است. با افتخار می گوید:«بچه های ما بدون اجازه دکتر با هیچکس حرف نمی زنن، بدون اجازه ما آب هم نمی خورن» شاید از نظر اداره کنندگان این مجموعه، افراد مبتلا به HIV هیچ شخصیت مستقلی ندارند که بتوانند بدون اجازه آنها ـ از طریق آن شخصیت مستقل ـ  و با اجازه خودشان صحبت کنند. وقتی چنین برخوردهایی از طرف کسانی که خود را دلسوز افراد +HIV می دانند دیده می شود نمی توان انتظار زیادی از سایر افراد جامعه داشت.

جالب آنکه به گفته منابع آگاه در تاسیس این مرکز از مرحله ارایه ایده تا تاسیس و شکل گیری و دریافت کمک از سازمان های بین المللی کسانی که امروز ادعای قیومت آن را دارند کمترین دخالتی نداشتند. و گویا از زمانی که این مرکز مورد تو.جه سازمان های بین المللی قرار گرفته آنها دلسوز مبتلایان به HIV شدند.

تجربه مثبت فعالیت NGO هایی که در بعضی شهرستان ها مثل مشهد و اراک در این زمینه با مشارکت خود افراد مبتلا اداره می شوند نشان خود گویای آن است که هیچ کس بیشتر از خود مبتلایان به این ویروس برای جامعه خودشان دلسوز نیست.

 

ایدز برای مرد است

درصد بالایی از جامعه زنانی که مبتلا به ویروس هستند را، زنان افراد معتادی تشکیل می دهند که با ابتلای همسر به این ویروس دچار شدند. اما در انجمن ها این زنان حضور ندارند. به طور کلی پیدا کردن یک زن HIV مثبت کار سختی است. به خاطر اینکه موج دوم، و در واقع موج گسترش دهنده ابتلای ایدز در کشور ما را معتادین تزریقی تشکیل می دهند و این افراد قالبا کم سواد و بی سواد هستند، جو حاکم بر NGO های مرتبط با ایدز جو هایی تحکم آمیز و مردانه است که زنان یا علاقه ای به حضور در انها ندارند و یا اصلا به آنها راه پیدا نمی کنند. حتی این زنان از طرف شوهرها آنقدر محدود شدند که نمی توانند داروهای خودشان را، خودشان از مراکز مربوطه دریافت کنند.

عمده جامعه تصور می کنند که HIV مثبت زن، از راه های خاصی به ان دچار شده، در حالی که تعداد این زنان بسیار کم است و درصد بالای ابتنلا به ویروس را زنانی تشکیل می دهند که از طرف شوهر به ویروس آلوده شدند. چند همسری در کشور ما برای مردان قانونی است. از آنجا که راه ابتلای جنسی ایدز در ایران«رفتار های جنسی پر خطر» و به طور غیر مستقیم«غیر قانونی» عنوان شده، تصور بسیاری از مردان این است که با صیغه به ایدز مبتلا نخواهند شد. زنانی به حکم عقد موقت و با دریافت مهریه به شکل کاملا قانونی در مراکز خاصی به عقد موقت مردان در می آیند هم ممکن است به ویروس آلوده باشند.

 

امواج HIV

ویروس HIV وقتی اوسط دهه 60 یعنی سال 66 به کشور ما رسید، یک دختربچه شش ساله هموفیل که از فرآورده های خونی وارداتی استفاده کرده بود را قربانی کرد. تا سال 75 اکثر کسانی که به این ویروس دچار شدند از طریق دریافت فرآورده های خونی مبتلا شدند. این اولین موج ابتلا به ایدز در کشور بود.

از سال 75 به بعد ویروس بین معتادان تزریقی شایع شد، موج دوم سرایت ویروس یعنی سرنگ مشترک همزمان با فرآورده های خونی هر روز افراد بیشتری را مبتلا کرد.

اما موج سوم، از اول هم کسی دوست نداشت در مورد موج سوم صحبت کند. موج سوم مثل موج اول و دوم نبود. موج اول و دوم هم جنبه های دیگر داشتند، اما موج سوم ابعاد زیادی داشت. موج سومی که تابو شد. مدت ها کسی در مورد موج سوم صحبت نمی کرد، اگر هم صحبت می کرد آنقدر سربسته می گفت که هیچ کس متوجه نشود.

حالا در سال 86 ایدز در کشور ما 20 ساله شده است. موج سوم پشت سر موج اول و دوم آمد، شاید اگر موقعی که اولین ها رسیدند سر بسته نمی گفتند، موج سوم با این شدت نمی رسید. همان سال ها که رسید کمیته‌ای متشکل از کارشناسان و مسوولان با عنوان کمیته کشوری مبارزه با ایدز آغاز به کارکرد تا به گفته دکتر مینو محرز، عضو این کمیته با این اقدام «بی‌درنگ» از ابتلای سایر افراد جامعه به این بیماری جلوگیری شود. اینکه کیفیت این کار چطور بوده، مشخص نیست.

حقیقت این است که کسی جرات ندارد در مورد صحت آمارهای ارایه شده شک کند، خانم دکتر محرز از قدیمی ترین کسانی است که در ایران با ایدز سر و کار داشته. دکتر محرز روز اول که ایدز به کشور رسید، تا امروز این جایگاه را داشته و حدودا به طور شرطی ایدز نام دکتر مینو محرز را به یاد ما می آورد.

باز هم بعد از 20 سال تاخیر باید از مسئولین متشکر بود که امروز به فکر افتادند، که شفاف بیان کردن مسائل چیز بدی هم نیست. اعتراف بزرگی که خانم دکتر محرز یک ماه پیش در بیستمین سالگرد ورود ایدز به ایران کرد این بود:« بدون کنترل رفتارهای پرخطر جنسی ایدز کنترل نمی‌شود». شاید بعد از 20 سال باز مسئولین وقت اعتراف کنند که چرا 20 سال قبل نگفتند، منظور از رفتارهای جنسی پرخطر چیست، چطور می شود پیشگیری کرد و با چه وسایلی.

کسی دوست ندارد زحمات شبانه روزی کسانی که در این زمینه فعالیت کرده اند را زیر سوال ببرد، اما ای کاش کسی هم بین این خدام واقعی جامعه بود، که بیشتر از ارایه مقالات بین المللی و کسب موفقیت های جهانی به فکر آنچه در چهاردیواری کشورمان اتفاق می افتد هم بود.

 

اشارات نظر

اطلاع رسانی در خصوص ایدز مثل اشارات عرفا شده است. رفتارهای جنسی پرخطر یعنی چه. آیا یک زوج که قاعدتا رفتار جنسی پر خطر ندارند، نمی توانند عامل سرایت ویروس باشند، چرا می توانند و مواردی از آن در کشور خودمان هست. آیا وقتی از رفتار جنسی پرخطر صحبت می شود، همه جامعه می توانند معنی آن را درک کنند. هر کسی، یعنی از جنین تا پیرمرد 90 ساله، برای ویروس فرقی ندارد، هر کسی می تواند به آن دچار شود.

فرد دانشگاهی و تحصیلکرده باشد، یا بی سواد و عامی. برای ویروس فرقی ندارد. این موج سومی که از آن صحبت می شود، اتفاقا فقط افراد میانسال و بالای 18 سال را درگیر نمی کند، یعنی می تواند زیر 18 ساله ها را هم درگیر کند! اما تا دانشگاه، کسی به نوجوانان نمی گوید: این رفتار جنسی پرخطر یعنی چه. رفتار جنسی پرخطر که این روزها بعد از اظهار نظر مسئولین م شود از آن صحبت کرد، می تواند در کمتر از یک دقیقه هم اتفاق بیافتد، اما خیلی ها نمی دانند زمان در انتقال ویروس موثر نیست! اگر رفتار جنسی پرخطر امروز از عوامل اصلی سرایت ویروس ایدز به شمار می رود، پس وجود هم دارد. آنها که نمی دانستند و مبتلا شدند، دیگر درمان نمی شوند. اما برای نوجوانان مسئولین چه کار می کنند، احتمالا از بردن اسم وسایل پیشگیری در رفتارهای جنسی پرخطر خجالت می کشند. یا شاید برای این طیف دانستن خیلی از چیزها خوب نیست. اما HIV هم ویروس زیاد مودب و اخلاق مداری نیست. برای ایدز که واکسن و دارویی پیدا نشده، پس فعلا HIV سواره است و ما پیاده. بهتر نیست از وسایل پیشگیری اسمی هم برده شود. همین لحظه شاید کسی در حال ابتلا به ایدز باشد، و شاید گناه آن به گردن کسانی باشد که با ابتکار جالب توجهی"Consistently use condom" را در پوسترهای تبلیغاتی پیشگیری از ایدز«خودداری از رفتارهای جنسی پرخطر» ترجمه می کنند! گناهش را بگذارید به گردن کسانی که حتی سرچ این عبارت را هم در اینترنت فیلتر کردند.

اصولا پدرها و مادرها که به بچه ها در این موارد چیزی نمی گویند، و فکرش را هم نمی کنند شاید نوجوانی روزی خطایی مرتکب شود. کسانی که علاقمند باشند می توانند با مراجعه به مراکز مشاوره اطلاعات را دریافت کنند، و بفهمند منظور از رفتارهای جنسی پرخطر چیست.  اما اگر نوجوانی علاقمند نباشد، و یا از وجود چنین مراکزی بی خبر باشد، شاید به زودی محکوم شود به HIV . بعضی از مبتلایان به HIV که از راه همین موج سوم مبتلا شدند گناه خود را قبول دارند. اما مجازات این دسته جرم ها در قانون مجازات اسلامی مشخص شده، مجازات اشتباهی که کرده اند مرگ یا ابتلا به HIV نیست. مرگ مجازاتی است که ضعف اطلاع رسانی برای آنها در نظر گرفته. 

چیزی که حتی سرچ کردن نام آن در اینترنت فیلتر شده، یکی از اصلی ترین سپرهای دفاعی افراد تمام دنیا در برابر این ویروس به شمار می رود. همین چیز در کشورهایی که نمی خواهند مردمشان به HIV مبتلا شوند در مدارس به طور رایگان توزیع می شود.

اگر واقع بین باشیم، در دنیا ارتباط جنسی شایع ترین راه انتقال ویروس به شمار می رود. در ایران پاسخ آزمایش ایدز را به همسر نشان نمی دهند، تعجب نکنید این قانون آزمایشگاه است. آزمایش اعتیاد پیش از ازدواج مرسوم است، اما آزمایش HIV مثل فوحش شده. اگر همسر به همسر خیانت کند و به HIV مبتلا شود، فقط فرد خیانت کار مجازات نمی شود، ویروس HIV او، همسر او و شاید فرزندان او را قربانی می کند.

 

آمارها

مرجع آماری ما، همان چیزی است که مرکز آمار وزارت بهداشت اعلام می کند. کسی هم نمی تواند آن را زیر سوال ببرد. این آمار برای مسئولان خیلی مهم است چون سازمان های بین المللی از همین آمار در آمارهای جهانی استفاده می کنند.

در هیچ کجای دنیا داشتن آمار دقیق مبتلایان به HIV به خاطر دوره پنهان امکان پذیر نیست. اما آمار چگونگی ابتلا به آن ممکن است. آنچه به آن«رابطه جنسی پرخطر» می گویند در ایران جرم به حساب می آید. به طور طبیعی فرد اگر از این راه مبتلا شده باشد، ترجیح می دهد آن را انکار کند. خیلی ها به همسر خود خیانت می کنند و مبتلا می شوند، این گروه هم از رده خارج می شوند. تنها کسانی که از راه استفاده فرآورده های خونی و سرنگ مشترک آلوده شدند صراحتا راه ابتلای خود را اعلام می کنند. بنابراین یک حلقه مفقوده در آمار کشور ما وجود دارد. و حل کردن مساله ای که نه مفروضات آن مشخص است و نه معلومات آن کار زیاد آسانی نیست.

بر اساس آمار های موجود در سال 1365، 5 گزارش، ده سال بعد و در سال 1375، 32 گزارش مبنی بر ابتلا به HIV در تمام کشور ما اعلام شد.

تا سال 76 که این رقم به 875 نفر رسید. سال 83تا84 جهنم ابتلا به HIV با 3145 نفر در کشور بود. در شش ماهه اول امسال هم 426 گزارش ابتلا به HIV اعلام شده.

در سال 65 یک نفر به ایدز دچار شد، در سال 73، 36 نفر، تا سال 83-84 که فاجعه رخ داد: 280 نفر.  در شش ماهه اول امسال هم 91 نفر به ایدز مبتلا شدند.

اول دسامبر امسال(برابر با 9 آذرماه) به مناسبت روز جهانی ایدز مدیر اجرایی صندوق جمعیت ملل متحد در پیامی به مناسبت روز جهانی ایدز اعلام کرد: ایدز همچنان عامل اصلی مرگ روزانه 5700 نفر در سراسر جهان است. شاید با این آمار باور کنیم ایدز شوخی نیست، فراموش هم نکنیم که ما جزئی از دنیا هستیم.

 

 

در مورد عامل اصلی مرگ انسان ها

مراحل ابتلا به ایدز را می تواند در سه مرحله دانست: مرحله عفونت حاد از 2 تا 6 هفته بعد از ورود ویروس به بدن، علائمی شبیه یک سرماخوردگی شدید در فرد بروز می‌کند. علائم شایع این مرحله عبارتند از: تب، گلودرد و بزرگی غدد لنفاوی گردن. در 50% موارد بیماری خود به خود خوب می‌شود و سایر موارد نیز با درمان علامتی بهبود می‌یابد.

مرحله بدون علامت: در این مرحله در بدن فرد مبتلا ویروس وجود دارد ولی هیچگونه علائمی در شخص وجود ندارد و کلیة فعالیت‌های بدن به صورت طبیعی ادامه دارند. فرد می‌تواند ویروس را به دیگران منتقل کند. تمام تلاش‌ها برای افزایش طول عمر فرد مبتلا، از جمله تجویز داروهای ضد ویروس در این مرحله صورت می‌گیرد. و طبیعتا اگر فرد متوجه نشود، به مرحله بعدی یعنی ایدز می رسد.

مرحله ایدز: در این مرحله علائم بیماری به تدریج معلوم می شود. به دلیل این که سیستم ایمنی بدن تضعیف شده است، فرد مبتلا به انواع عفونت‌‌ها مبتلا می‌شود (عفونت‌های فرصت‌طلب) و در نهایت از پای در‌می‌آید. نهایت طول عمر فرد در این مرحله 5/1 تا 2 سال است.

به هیچ عنوان از ظاهر یک فرد نمی‌توان فهمید که به HIV مبتلا شده است یا خیر. چون در دوران نهفتگی، فرد مبتلا هیچگونه علائمی از خود نشان نمی‌دهد و از نظر ظاهر، کاملا سالم و مشابه سایر افراد است. تصور این که افراد HIVمثبت افرادی لاغر، رنجور و ضعیف هستند کاملا اشتباه است.تنها پس از ورود به مرحلة ایدز است که علائم بیماری در فرد بروز می کنند.در هر حال فقط آزمایش خون است که به طور قطعی ابتلا به HIV ایدز را نشان می دهد.

 

 یک خانواده خوشبخت

پدر آرش استاد دانشگاه بود. یک مرد تحصیلکرده، کسی که تحصیلات خود را تا مقطع دکتری در رشته فیزیک اتمی ادامه داده بود. یکبار در هندوستان تصادف می کند و خون آلوده به او تزریق می شود. وقتی به خانه بر می گردد نازنین، مادر آرش هم مبتلا می شود. آرش یک برادر بزرگتر هم داشت، ولی او قبل از ابتلای پدرشان به دنیا آمده بود.

همه چیز خوب بود تا اینکه سال 79 پدر آرش که استاد دانشگاه هم بود یک دفعه کاهش وزن پیدا کرد و خیلی زود فوت کرد. بعد از فوت پدر، مادر آرش که الان 35 ساله است  آزمایش HIV داد و متوجه شد او هم مبتلا شده، و آرش که بعد از ابتلای پدر در سال 74 به دنیا آمده بود هم مبتلا  HIV است.

اما برادر بزرگ آرش سالم است.  خانواده پدر آرش بعد از مرگ پدر آرش، به نازنین مادر آرش اتهام های زیادی زدند، آنها قبول نمی کردند که پدر آرش عامل ورود HIV  به خانواده صمیمی آرش بوده.

با شکایت به دادگاه می خواستند برادر بزرگ آرش را از خانواده جدا کنند، اما نازنین با هزینه شخصی و گرفتن وکیل اجازه از هم پاشیدن خانواده را نداده. خانه ای که خانواده آرش در آن زندگی می کنند، در حال حاضر موروثی است، چندین بار خانواده پدر آرش سعی کردند خانه را از نازنین بگیرند، اما نازنین با وجود بیماری اجازه این کار را نداده.

نازنین بعد از همسرش مجبور شد کار کند، اما نتوانست کار خوبی برای گذران زندگی برای خود دست و پا کند. حقوق مستمری پدر آراش با درآمد جزئی مادر آرش با هم ماهانه کمتر از 400 هزار تومان است، هزینه خرید قرص های تقویتی برای نازنین و آرش، اقساط خانه و... باعث شده تا در حال حاضر خانواده دچار بحران شدید اقتصادی شود. بعد از اینکه بدن آرش به داروهای قبلی جواب نداد، سهمیه داروهای قبلی قطع و تا زمانی که داروهای جدید آرش به او برسد نازنین مجبور شد برای تهیه داروهای آرش ماهانه چند صد هزار تومان هزینه کند تا داروها را از بازار آزاد تهیه کند.

بانک به خاطر عدم پرداخت اقساط می خواست خانه را حراج کند، اما نازنین با قرض توانست از حراج خانه جلوگیری کند، حالا مکافات باز پرداخت اقساط پیش آمده. نازنین یک HIV مثبت است، از کار عار ندارد، اما کجا به او کار می دهند.

دو فرد مبتلا و یک فرد سالم در یک خانه زندگی می کنند، سال هاست، اما باز هم باور اینکه ایدز از راه های خاصی منتقل می شود برای جامعه ما مشکل است.

نازنین هنوز هم با عشق به خانواده، خانواده سه نفری خود را اداره می کند. هر شب با آرش و برادر بزرگ او درس هایشان را دوره می کند و امید به زندگی را از دست نداده.

آرش اما، الان کلاس دوم راهنمایی است، ولی هنوز برخوردهای دوستانش را فراموش نکرده. آرش هیچ وقت همبازی نداشته. آرشی که هیچ گناهی نداشته، مادر نازنین زیر فشار مالی و عاطفی قرار دارد. فامیل او را طرد کردندو از طرفی تامین هزینه های زندگی برای او مشکل است. از همه بدتر هر سال ثبت نام بچه ها در مدرسه... هر سال باید با اولیا دانش آموزان صحبت کند، با مدیر مدرسه و... تا اجازه بدهند فقط آرش به حق طبیعی خود یعنی تحصیل برسد.

و هر شب چشم های اشک آلود آرش را ببینید که از بی تفاوتی هم سن و سالانش رنج می کشد، از اینکه او را با انگشت نشان می دهند و... با همه اینها، نازنین هنوز دست نیاز به کسی دراز نکرده و به قول معروف با سیلی صورت سرخ می کند. سعی می کند از نظر ظاهر بهترین باشد، و همچنان زندگی کند. آرش هم زندگی می کند. مادر و پسر HIV مثبت بی تفاوت به لحظه مرگ، و اینکه برای بقا نازنین روزانه باید 23 عدد قرص و آرش روزانه 11 عدد قرص بخورد باز هم صبح به مدرسه می روند.

 

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.