روز جهانی مهاجرت: چرا مهاجرت کردید؟

روز جهانی مهاجرت: چرا مهاجرت کردید؟

سازمان ملل متحد، ۱۸ دسامبر را روز جهانی مهاجرین نام گذاری کرده است، دلیل این نامگذاری اهمیت پدیده مهاجرت و لزوم به رسمیت شناخته شدن حقوق مهاجران عنوان شده است. به مناسبت این روز، نظرات چند تن از مهاجران ایرانی را که در کشورهای مختلف زندگی می کنند درباره مهاجرتشان به آن کشورها جویا شدیم. شما هم نظرات خود را بگویید.

کامران: مردم جور دیگری به تو نگاه می کنند

کامران معتقد است که عدم تسلط به زبان انگلیسی، عدم دستیابی به شغل دلخواه و مشکلات والدین با فرزندان از جمله مسائل ایرانیان در آمریکاست.

کامران در سال ۱۹۹۷ از ایران مهاجرت کرده و در حال حاضر در شهر "نشویل" در ایالت تنسی آمریکا زندگی می کند.

کامران معتقد است که انسان پس از مهاجرت، انتخاب های بسیاری در زندگی در پیش رو دارد و مهاجرت سبب می شود که "انسان آزاد باشد و بتواند آزادی بیان داشته باشد."
کامران معتقد است که عدم تسلط به زبان انگلیسی، عدم دستیابی به شغل دلخواه و مشکلات والدین با فرزندان از جمله مسائل ایرانیان در آمریکاست.

کامران درباره زیان های مهاجرت می گوید: "مهم نیست که از لحاظ زمانی چند سال در آمریکا یا کانادا زندگی کرده باشی، مردم همچنان به تو جور دیگری نگاه می کنند و حضور تو را نادیده می گیرند و سعی می کنند از تو بهره برداری کنند."

کامران برای بازگشت به ایران برنامه ریزی نکرده و از زندگی کردن در آمریکا احساس شادمانی می کند و دلیل آن را چنین بیان می دارد: "من بالاخره توانستم به شغل دلخواهم دست یابم و در حال حاضر آنطوری که دوست دارم زندگی می کنم."

آنجلا: هر چقدر به اینجا عادت کنیم، خلاء درونی مان پر نمی شود

آنجلا در سال ۲۰۰۰ به آمریکا مهاجرت کرده و در حال حاضر در شهر "اشبورن" در ایالت ویرجینیا زندگی می کند.

آنجلا: زندگی در غرب در کار خلاصه می شود و این متاسفانه با روحیه ایرانی سازگار نیست.

آنجلا که متخصص مدیریت اطلاعات است در خصوص مشکلات ایرانیان مهاجر در آمریکا می گوید: "به نظر من اولین مشکل، تفاوت های فرهنگی است. شاید حدود ۹۰ درصد از مهاجران دچار افسردگی می شوند، چون زندگی در غرب با آن چیزی که مهاجرین از قبل تصور می کردند متفاوت است. زندگی در غرب از سرعت زیادی برخوردار است و همه چیز خیلی زود می گذرد."

او معتقد است که آزادی بیان و عقیده و برخورداری از حقوق اجتماعی از مزایای مهاجرت به شمار می رود.

آنجلا درباره معایب مهاجرت چنین می گوید: "همه چیزدر اینجا مادی است و معنویت وجود ندارد، آدمها زندگی می کنند که کار کنند نه مثل ما ایرانی ها کار کنند که زندگی کنند. زندگی در غرب در کار خلاصه می شود و این متاسفانه با روحیه ایرانی سازگار نیست. در اینجا انسان بی ریشه است، گم شده است و هویتش معلوم نیست."

آنجلا دوست دارد به ایران برگردد و در این باره می گوید: "هر کجای دنیا که باشیم ایرانی هستیم و هر چقدر که به محیط عادت کنیم باز آن خلا درونی ما پر نمی شود...."

آنجلا از زندگی در آمریکا هم خوشحال است و هم خوشحال نیست و در این باره می گوید: "من از موقعیتی که دارم راضیم و ممنون شانسی هستم که به من داده شده است اما شیوه زندگی در اینجا را نمی پسندم. اما از آنجا که آدمی به همه چیز عادت می کند ما هم عادت کردیم که با وضع موجود، خودمان را شاد نگه داریم. زندگی کوتاه است و باید از آن لذت برد."

محسن: دوست دارم به ایران برگردم، به خاطر تعلقاتم

محسن در سال ۲۰۰۲ از ایران مهاجرت کرده و در حال حاضر مدیر فروش یک شرکت بازرگانی در کشور مالزی است.

او از مشکلات مهاجرین ایرانی در شرق آسیا زیاد مطلع نیست و می گوید: "چون تعداد ایرانیان در مالزی زیاد نیست، من اطلاعات زیادی در این باره ندارم... مالزیایی ها با خارجی ها رفتاری دوستانه دارند."

 به نظر محسن، مهاجرت سبب افزایش اعتماد به نفس و خلاقیت در انسان ها می شود. و در خصوص معایب مهاجرت چنین می گوید: "چنانچه فرد از فرهنگ خود دور بماند و اگر شخصی زیاد به خانواده اش وابسته باشد ممکن است دچار افسردگی شود."
 

به نظر محسن، مهاجرت سبب افزایش اعتماد به نفس و خلاقیت در انسان ها می شود. او در خصوص معایب مهاجرت چنین می گوید: "چنانچه فرد از فرهنگ خود دور بماند و اگر شخصی زیاد به خانواده اش وابسته باشد ممکن است دچار افسردگی شود."

محسن معتقد است که فرهنگ و سنت های کشورهایی همچون مالزی یا کشورهای آسیای جنوب شرقی چون با فرهنگ و سنت های ایران متفاوت است ممکن است انسانها را دچار شوک فرهنگی کند و در این باره می گوید: "اگرچه برای من چنین اتفاقی نیفتاده، اما بسیاری وجود دارند که نتوانسته اند با این فرهنگ ارتباط برقرار نمایند."

محسن تمایل دارد در ایران زندگی کند و در این باره می گوید: "من دوست دارم به ایران برگردم اما نه بخاطر حس ملی گرایی، بلکه به خاطر اینکه من تعلقات زیادی همچون زبان فارسی، دوستان و خانواده در آنجا دارم."

به نظر محسن، وقتی انسانها از کشور خود مدت زیادی دور باشند ، یاد می گیرند که متعلق به بخشی از دنیا باشند تا اینکه فقط متعلق به کشور خودشان باشند.

محسن از زندگی در مالزی راضی است و احساس شادمانی می کند و دلیلش را اینگونه بیان می دارد:" طبیعت در اینجا زیباست . همچنین انسانها در اینجا در کمال صلح با هم زندگی می کنند و نسبت به خارجی ها بسیار مؤدب هستند. هزینه های زندگی در مالزی منطقی است و زندگی حقیقی در جریان است و مهمتر از همه انسانها محتاطانه رانندگی می کنند."

مهدی: اگر کانادا را دوست نداشتم به ایران برمی گشتم

به نظر مهدی، مهاجرت اگر حساب شده و با فکر و برنامه ریزی انجام شود می تواند دنیای جدیدی را برای فرد بسازد.

مهدی در سال ۱۳۸۱ به کانادا مهاجرت کرده و در حال حاضر درشهر تورنتو زندگی می کند.

مهدی که دبیر دبیرستان است معتقد است که یکسری از مشکلات همچون مشکل آب و هوا، زمستانهای سرد و طولانی و بادهای شدید در ماههای اولیه اقامت برای تمامی مهاجرین به طور یکسان وجود دارد. او در خصوص یافتن کار می گوید: "مشکل کار پیدا کردن و به خصوص انجام کار تخصصی مرتبط با رشته تحصیلی و سابقه کاری برای خیلی ها و نه فقط ایرانی ها در کانادا آسان نیست."

به نظر مهدی، تفاوت های فرهنگی در کانادا برای برخی از ایرانیان بیشتر از دیگران نمود پیدا می کند و نقش زن و شوهر در اداره زندگی، تربیت فرزندان، تقسیم کار، نحوه زندگی، نحوه لباس پوشیدن، تفریح و فرهنگ مدرسه ازجمله این موارد است.

مهدی اعتقاد دارد که مزایای مهاجرت برای هر فرد مهاجر متفاوت است و در این باره می گوید: "برخی افراد آزادی های بیشتر و اختیارات گسترده تر در زندگی را ذکر می کنند و بعضی ها نیز مهاجرت را مسبب باز شدن افق های جدیدی در زندگی می دانند یعنی انسانها به گونه ای دیگر می بینند، به گونه دیگر می شنوند و به گونه دیگر زندگی می کنند. برای برخی نیز مهاجرت به مثابه یک کلاس درس مادام العمر است."

به نظر مهدی، مهاجرت اگر حساب شده و با فکر و برنامه ریزی انجام شود می تواند دنیای جدیدی را برای فرد بسازد. و شخص مهاجر با به دست آوردن انتخاب های بیشتر و امکان آزمایش و تجربه بیشتر، شانس بهتری برای رسیدن به خواسته های فردی خود پیدا می کند.

مهدی می گوید: "مهاجرت هم مثل بسیاری از قدم های بزرگ زندگی همچون ازدواج، کار و تحصیل اگر حساب شده باشد خیلی مثبت خواهد بود."

"شاید بزرگترین نکته منفی مهاجرت، دور شدن و یا حتی گاهی کنده شدن از سرمایه های اجتماعی است. فردی که در یک شهری متولد شده و ۳۰ یا ۴۰ سال در آنجا کار و زندگی کرده از جهات بسیاری با افراد مختلف مناسبت های بی شماری دارد که در حکم سرمایه او محسوب می شوند . با مهاجرت یک بخش آن چشمه خشک می شود و مهاجر در سالهای اول ورودش مجبور است برای ایجاد آن سرمایه اجتماعی تلاش کند که گاهی ممکن است نتواند این کار را انجام دهد."

مهدی از زندگی خود در کانادا راضی است و از اینکه به کانادا مهاجرت کرده احساس پشیمانی نمی کند و می گوید: "اگر پس از پنج و نیم سال، زندگی در کانادا را دوست نداشتم قطعاً به ایران بر می گشتم."

گیلدا: می خواهم با دستی پر از تجربه به ایران برگردم

گیلدا سال ۱۳۸۵ از ایران به آمریکا مهاجرت کرده و در حال حاضر در شهر "رستون" در ایالت ویرجینیا زندگی می کند.

گیلدا که کارمند است اعتقاد دارد یادگیری زبان از مهمترین مشکلات مهاجرین ایرانی در آمریکاست و همچنین باید به "افسردگی که محصول غربت و سرگردانی است" اشاره کرد.

 بچه ها خیلی سریع وارد محیط اجتماع می شوند و زبان یاد می گیرند و دوستان جدید پیدا می کنند، اما والدینشان که مشغول کار هستند، فرصت تحصیل ندارند و از بچه هایشان کم کم دور می شوند
 
گیلدا

به نظر گیلدا، مهاجرت برای ایرانیانی که سن کمی دارند خوب است چون به سرعت می توانند خودشان را با محیط تطبیق دهند.

گیلدا معتقد است که موقعیت های زیادی برای پیشرفت ایرانیان و به ویژه خانم ها در آمریکا وجود دارد و در مقایسه، در ایران مجال کمتری برای رشد وجود دارد که این موضوع را می توان از مزایای مهاجرت بر شمرد.

به نظر گیلدا، یکی از معایب مهاجرت شکاف نسل هاست و در این خصوص می گوید: "بچه ها خیلی سریع وارد محیط اجتماع می شوند و و زبان یاد می گیرند و دوستان جدید پیدا می کنند، اما والدینشان که مشغول کار هستند، فرصت تحصیل ندارند و از بچه هایشان کم کم دور می شوند و این جدایی باعث می شود که دیگر حرف یکدیگر را نفهمند."

گیلدا اعتقاد دارد که گاهی تعصبات و زمینه فرهنگی والدین، سبب حصول طغیان و از هم پاشیدگی خانواده می شود و معتقد است: "استقلال مادی خانم ها و آزادی موجود در در کشورهای غربی سبب می شود که زن و شوهرها راحت تر به جدایی و طلاق فکر کنند. اگر در ایران زن و شوهرها مجبور بودند که به خاطر حرف مردم و یا نداشتن استفلال مالی به زندگی ادامه بدهند، در غرب این مسائل وجود ندارد و طلاق آمار بیشتری دارد."

گیلدا گاهی از اینکه مهاجرت کرده پشیمان است، اما امیدوار است که بتواند به هدفی که بخاطرش از ایران به آمریکا مهاجرت کرده برسد. گیلدا دوست دارد زمانی به ایران برگردد که "دستی پر" از تجربه داشته باشد و بتواند ایران را با آموخته هایش از نو بسازد.

alireza.ch - سوییس - نوشاتل
چرا مهاجرت کردید؟ چرا مهاجرتانده شدید؟ وطن چیست؟ وطن شما کجاست؟ اکنون وطن دارید؟ پیشتر هم داشتید؟ شما در وطن از کدام محله گوجه می خرید؟ شما در وطن استاد دانشگاه هستید؟ شما در وطن چه می پوشید؟ حق زیستن دارید شما در وطن دختران چکمه پوش؟ آیا وطن شما دریا دارد؟ دریاچه دارد؟ جزیره دارد؟ در وطن شما کودکان بخاری دارند؟ کودک پانزده روزه وطن شما در کنار جوی آب در آرزوی بزرگی می میرد؟ استخوان بزرگان علم و ادب وطن شما را کوتاه قامتان سیاست می جوند؟ دختران جوان وطن شما اندیشه اصلاح جهان دارند به قیمت خون؟ در وطن من نه!
چهار‌شنبه 28 آذر 1386

farideh2007 - سوییس - سنتگالن
مهاجرت کردم به جایی امن که زندگی دیگری را تجربه کنم فرهنگ و زبان دیگری از این دنیا. دوست دارم به فرانسه ایتالیا اسپانیا هم مهاجرت کنم و زبان انجا را هم یاد بگیرم مردمش را بیشتر بشناسم .تجربه کردم اینجا سخت است زندگی. شادی کمتر است ارامش بیشتر زندگی یکنواخت و ماشینی!در وطن شادی بیشتر است تنبلی بیشتر رفاه است .در وطن ارامش کم است.شور و هیجان زیاد.در وطن زمان دیر میگذرد.اصلا مهم نیست.در اینجا اسیر ساعت و زمانی..
چهار‌شنبه 28 آذر 1386

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.