الهام یکتا ( الهام .م ) ؛نویسنده و منقد ، به تازگی مجموعه گفتگوهایش را با اهل ادب که پیشتر ها در سایت مستقل اش آیینه هامنتشر شده بود , بصورت کتابی مستقل تحت عنوان " سخن آیینه ها 1 " توسط نشر" فرهنگ ایلیا" منتشر کرده است.
"الهام .م "را از سالهای دور در خاطر دارم؛ زمانی که مجموعه کتاب هایی چون : دفتر آیینه ها ( متن مکتوب نشست های ادبی که به نقد آثار نویسندگانی چون غزاله علیزاده . منصور کوشان . رضا فرخفال .مسعود خیام. عباس معروفی و... با حضور خود نویسنده ) ؛ مرگ رنگ ( نقد و بررسی کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی ) و ... را منتشرکرد.
اما این کتاب مجموعه گفتگو هایش است با کسانی چون : آیدین آغداشلو , مسعود احمدی , سیمین بهبهانی , فتح اله بی نیاز , عنایت سمیعی , ناهید توسلی , منیرالدین بیروتی , بنفشه حجازی , حسن شکاری , پرویز خائفی ,احمد قربان زاده ,محمود معتقدی ,ا. کیهان نیا , پیام یوسفی و سیمین دانشور .
گفتگو ها بعضی هایش بسیار جذاب و خواندنی ست. مثل مسعود احمدی که پیرامون کتاب " دو زن " اش است. یا برش هایی از گفتگو با پرویز خائفی!
اما خواندنی ترین گفتگو از این مجموعه متعلق به خانم "سیمین دانشور" است.
شگردهای "الهام .م " در این گفتگو بسیار حرفه ایست و مثل راه رفتن روی تیغ می ماند که اگر کوچکترین خطایی کنی , آسیب اش را خواهی دید.
این گفتگو بیشتر درباره ی " جلال آل احمد " است و حاشیه های زندگی وی.
برش هایی خواندنی از این گفتگو را با هم مرور کنیم با این توضیح که طرح بعضی از مباحث در این گفتگو باعث رنجش خانم "دانشور " گردید. اما با نظر خانم " الهام . م" موافق ام که برای ثبت حقیقت در تاریخ باید تعارف را کنار گذاشت:
............
. در نامه هایتان بارها به برتری ادبی آقای آل احمد بر خودتان در نوشتن داستان اشاره کرده اید. شاید برای همین هم این شایعه تقویت شده است که " سووشون" نوشته شما نیست و آقای آل احمد آن را نوشته است. در حالی که قلم شما و ایشان کاملا از هم متمایز است. ایشان سرد , بی روح , خشن و عصبی می نوشتند. در حالی که در رمان شما روح ظریف و زنانه ایی موج می زند که لطافت خاصی به اثر می بخشد. به همین دلیل من هرگز نتوانستم این شایعه را باور کنم که " سووشون" نوشته ی ایشان است. آیا زمان آن فرا نرسیده است موضع خود را رک و صریح از این بابت بیان کنید که بر سر این رمان بین شما و ایشان چه گذشته است؟
دانشور: من تا حالا چنین حرفی را نشنیده بودم! کی این حرف را گفته؟!
. راستش از آن اولین روزهایی که در دوران دانشجویی در کتاب فروشی های انقلاب پا گذاشتم ,این حرفها را شنیدم تا امروز.
دانشور : این اولین بار است که این حرف را می شنوم! خیلی هم عصبی ام کرده ا ست.
.خیلی شرمنده ام که چنین حرفی را به شما زدم. من نمی دانستم شما نشنیده اید. چون خودم از بس شنیده ام, برایم خیلی عادی بود. البته معمولا برای شخصیت های نامداری مانند شما چنین اتفاق هایی رخ می دهد و اطرافیان و آشنایان چون مقهور شخصیت و نام تان می شوند , جرات نمی کنند آن چه در افواه هست , به گوش شما برسانند. هر چند چنین برخوردی با کارتان هم اجحاف در حق شماست وهم نشانه ی این که جامعه ما هنوز نمی تواند بپذیرد زنی از شوهرش در کاری برتر باشد.
دانشور : من به شدت این امررا تکذیب می کنم. نثر جلال این طور است: الخ, خزعبلات , ولش کن و... من به او میگفتم آخر " الخ " یعنی چه. بنویس چه می خواهی بگویی. نثر جلال طوری است که اگر آدم فنجان چای در دستش باشد ,می لرزد و می افتد و می شکند. نثر او تلگرافی و عصبی است. من نثرم خیلی آرام و متعادل است.
بعد هم این که , سووشون بعد از مرگ او در آمد . سووشون سال چهل و هشت چاپ شد. آن وقت هم جلال مرده بود. به علاوه من از اول ازدواجم به سووشون فکر کرده بودم و می خواستم آن را بنویسم. من دکترایم را که گرفتم ,دایی ام دوبار مرا به تعزیه سووشون برد به عنوان کادو. جلال هیچ دخالتی در آثار من نداشت. اگر این طور باشد , "به کی سلام کنم " را که نوشته ؟
با کمال صراحت این شایعه را تکذیب می کنم. رمان من همه اش در شیراز رخ داده. جلال گذرا به شیراز رفته اما در آن جا زندگی نکرده . آن چه جلال نوشته و چاپ کرده , آخرینش " نفرین زمین" بوده.
. البته این هم هست: شما در چند سال آخر زندگی ایشان , رابطه عمیق و دوستانه ایی به هم نداشتید. این رمان هم باید همان زمان نوشته شده باشد. بنابراین از احتمال دخالت ایشان بسیار می کاهد.
دانشور: بله. جلال حتا آن را نخواند. یعنی نرسید بخواند. بعد از مراسم عزاداری او , من سووشون را نوشتم. اگر جلال نوشته بود , یعنی "شمس" می گذاشت من آن را به اسم خودم در آورم؟! حرف احمقانه ای است! اما خوب , اگر می گویند جلال آن را نوشته ,بگذار بگویند! باشد این هم مال او!
. این نامه ها و پاسخ های آقای آل احمد حکایت از عشق و وفاداری دو طرفه دارد.هر چند ایشان خیلی تند خو, خشن , عصبی , حسود و بی رحم جلوه می کنند. اما چه شد مردی که این گونه عاشق شما بود و از دوری تان می گفت " از دست رفتم" راه خارج را در پیش گرفت و با زنان دیگر رابطه برقرار کرد؟
دانشور : واقعا جلال اول مرا خیلی عاشقانه دوست داشت. تا به اروپا رفت و مانند لر دوغ ندیده , چشمش به هیلدا افتاد.
. آیا شما این خانم را دیده اید؟
دانشور : خودش را ندیده ام. ولی جلال عکسش را نشانم داد. زن زیبایی هم نیست.
. پس چرا ؟
دانشور: وقتی فرنگ رفته , آنجا سرد بوده , زنان هم به آسانی به دست می آمدند یا عشوه گری می کردند . مرد را جان به جانش کنی ,تنوع پرست است . او هم به خود این اجازه را داد. این آخری ها فکر نکنم جلال مرا دوست می داشت یا خیلی مبتلایم بود.
.........
. در دو سه جای نامه ها تان آمده است که ایشان در فراق شما به تریاک رو آورده اند. چرا روشنفکری که در سیاست آن گونه یکه تاز بود و برای عالم و آدم خط مشی تعیین می کرد , در زندگی شخصی چنین ضعفی نشان می داد؟ سوالم را کلی تر می کنم. چرا روشنفکر ما اصولا در زندگی شخصی چنین منفی عمل می کند و به افیون رو می آورد؟
دانشور: آل احمد تریاکی نشد! گاهی با نیما می کشید.....
.................
منبع : وبلاگ ملودی شهر بارانی
مرد خشمگین - ایران - مشهد |
من هم فکر میکنم جلال ال احمد سووشون را نوشته |
جمعه 16 آذر 1386 |
|
عرفان - ایران - تهران |
مرد خشمگین - ایران - مشهد : جلال اصلا در حد و اندازه سوشون نیست .. جلال آل احمد نویسنده بزرگی نیست و اگر اسم و رسمی هم دارد بخاطر تبلیغات جمهوری اسلامی است ... در یک کلام اصلا از نوشته های این مرد خوشم نمی آید . |
جمعه 16 آذر 1386 |
|
ویدا - ایران - تهران |
سلام من خودم چند تا از کتابای جلال رو خوندم اصلا خشن نمی نویسه اتفاقا به نظر من خیلی هم رک و روراست و صمیمی می نویسه انگار که یه دوست داره با ادم حرف می زنه در ضمن من نمی دونستم جلال این قدر افتضاح شده بوده |
جمعه 16 آذر 1386 |
|
ایرانی - المان - دوسلدورف |
با نیما!چه جالب.اون از راه بدرش کرد.سنگچینی از اجاقی سرد-وندر او خاکستر سردی-داستانی حاصلش دردی.حالا فهمیدم منظورش چی بوده!هرکی هم سووشون رو نوشته به خاطر خلق خسرو نامی دمش گرم.البته مک ماهون ایرلندی هم شخصیت جالبی بود.کاش دوستان اجنبی پرست با خوندن این کتاب جرقه ای از حماسه خسروهای واقعی درشون بزنه. |
جمعه 16 آذر 1386 |
|
نادر - ایران - مشهد |
لطفا دعوا نکنید .. اون کتاب رو من نوشتم .. نمیخواستم کسی بدونه .. ولی خوب مجبورم کردین بگم |
جمعه 16 آذر 1386 |
|
حمید - ایران - کرج |
اولا جلال ال احمد نویسنده ی خوبی نیست.جریان روشنفکری اون زمان به خصوص ا بسته به قشر روشنفری اسلامی به دلیل قحط الرجال بودن مجبور شد بعضی هارو گنده کنه.در ثانی... کشیدن تریاک در بین قشر روشنفکر ایران خیلی شایع بود و هنوز هم هست...و متاسفانه باید گفت که این جریان همواره منفعل بوده و بد عمل کرده.. از خیلی دور تا حالا. |
جمعه 16 آذر 1386 |
|
نگین - انگلیس - لندن |
امکان نداره. مرد خشمگین - ایران - مشهد مگه شما کتاب هم میخوونید قربان؟؟!! در قسمتهایی از این کتاب کاملا روح زنانه وجود داره که نویسنده مرد نیتونه خوب از کار دربیاره. به هر حال برای سیمین دانشور آرزوی سلامتی دارم. |
جمعه 16 آذر 1386 |
|
ندا - ایران - تهران |
من خانم دانشور را دیدم. بسیار زن عصبی و خودخواه و بی ادبی است. در ضمن به نظر من سووشون هم اصلا کتاب زیبایی نیست نمی دونم چرا معروف شده. وقتی می خوندمش منو نا آروم و عصبی می کرد خیلی شلوغ و عجیب بود. خلاصه خوندنش لذتی نداشت |
جمعه 16 آذر 1386 |
|
محمد - ایران - تهران |
خواستید که با این مصاحبه فاتحه هرچه جلال و نیما و سیمین و ادب و اخلاق هست را بخوانید. این وصله ها نمی چسبد به هیچ کدام . به جلال که دیگر عمرا . |
شنبه 17 آذر 1386 |
|
رومینو - ایران - تبریز |
واقعا متن جالبی بود. پس همه ی نویسنده ها وشاعرا تریاکی و زن باره بودن. |
شنبه 17 آذر 1386 |
|
علی رضا - ایران - تهران |
شان آل احمد با این مطالب پایین نمی آید .جایگاه (مدیر مدرسه) خیلی بالاتر از این بحث های خاله زنکی است . |
شنبه 17 آذر 1386 |
|
سمیرا - ایران - تهران |
اتفاقا جلال ال احمد تو کتاب سنگی بر گور خودش اعتراف کرده با بودن با زن دیگه شما که جلا ل .ال احمد........!!!!!!!!را میشناسید چرا...........این خانم از افتخارات ادبیات فارسی هستندبا رمان های بسیار جالبشان اصلا هم بی ادب .......نیستند شوهرشان اره اما ایشون نه |
شنبه 17 آذر 1386 |
|
بهاره - ایران - تهران |
واقعا مطمئنید که این جوری به یه ادم ننگ اعتیاد رو میچسبونید |
شنبه 17 آذر 1386 |
|
علی - ایران - خرم آباد |
من دراین باره با نظر نداخانم از تهران موافقم....من تا امروز فکر می کردم خانم دانشور زن بسیار فرهیخته و مودبی هست ولی با این توهینی که به لر ها کرد(به اسم تمثیل) فهمیدم که خیلی... بی ادبه....هر که ...به خودش اجازه می ده که به قوم پرافتخار لر توهین کنه...زنده باد ایرانی...زنده باد لر |
یکشنبه 18 آذر 1386 |
|
راضیه - ایران - ایران |
مرد خشمگین عزیز دلم التماس دعا.دل سیمین جونو خون کن! منم زیاد از نثرسو و شون خوشم نمیاد خیلی شلوغه آدمو سردرگم میکنه. |
یکشنبه 18 آذر 1386 |
|