جوک های کاملا بهداشتی

زندگى پس از مرگ

رئیس: شما به زندگى پس از مرگ اعتقاد دارید؟

کارمند: بله!

رئیس: خوب است. چون وقتى صبح امروز براى شرکت در مراسم تشییع جنازه پدربزرگتان اداره را ترک کردید، او به اینجا آمد و گفت که مى خواهد شما را ببیند.


اندر وصف شخصیت خسیسان و بخیلان

 – معمولا هر ده سال یکبار کفش میخرن و همون ده سال یکبار هم که میرن داخل کفش فروشی به فروشنده میگن : سلام . ما بازم اومدیم !

۲ — وقتی اطرافیانش بهش میگن بابا اون نوار روضه رو خاموش کن . با جدیت میگه : بزار ببینیم آخرش شام میدن یانه!.

۳ – در مسابقات رالی در صورت امکان مسافر هم میزنن.

۴ – وقتی کارت اینترنت اونا تموم میشه میندازنش تو آبجوش.

۵ – حتی الامکان بعد از تناول موز تا ساعتها آب نمی خورن تا مزه موز نره.

۶ — و اگه قصد خودکشی هم داشته باشن با برق همسایه اینکارو میکنن.

گفته شده این دیالوگهای لحظاتی قبل از مرگ یک آدم به شدت خسیس بوده:

مرد در حال مرگ: زن ! محمد کجاست؟

زن: همینجا کنارت نشسته.

مرد: علی کجاست؟

زن:اونطرفت نشسته.

مرد: ببینم حامد کجاست؟

زن : اونم همینجا نشسته.

مرد یهو داد میزنه: پس براچی برق اون اتاق بیخودی روشنه؟


یه نفر تصادف می کنه دنده هاش میشکنه.میره دکتر و از دنده هاش عکس میگیره.عکس رو می ده به دکتر و می پرسه:آقای دکتر من خوب می شم؟ دکتره می گه:نگران نباش با فوتوشاپ درستش می کنم


به یک نفر میگن با بالش جمله بساز میگه رفتم شکار یه پرنده دیدم خواستم بزنم به بالش.

میگن با این بالش نه ، با اون بالش.

میگه خوب رفتم شکار ، یه پرنده دیدم موندم بزنم تو این بالش یا اون بالش.

میگن بابا اصلا” بی خیال ، حالا با تشک جمله بساز .

میگه رفتم شکار یه پرنده دیدم تو شک بودم بزنم به این بالش یا اون بالش!


توی مسابقه بیست‌سؤالی شرکت‌کننده از مجری می‌پرسه: «جانداره؟» میگه: «نه!» می‌پرسه: «تو جیب جا میشه؟» مجریه کلی فکر می‌کنه، بعد میگه:‌ «تو جیب جا میشه اما اگه تو جیبت بریزی، جیبت ماستی میشه!»


شرلوک هلمز، کارآگاه معروف، و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند . نیمه های شب هلمز بیدار شد و آسمان را نگریست . بعد واتسون را بیدار کرد و گفت : ” نگاهی به بالا بینداز و به من بگو چه  می بینی؟ ” واتسون گفت :” میلیون ها ستاره می بینم “. هلمز گفت : ” چه نتیجه ای می گیری؟ “. واتسون گفت : ” از لحاظ روحانی نتیجه می گیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم . از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیرم که زهره در برج مشتری ست، پس باید اوایل تابستان باشد. از لحاظ فیزیکی نتیجه می گیرم که مریخ در محاذات قطب است، پس باید ساعت حدود سه نیمه شب باشد “. شرلوک هلمز قدری فکر کرد و گفت: ” واتسون ! تو احمقی بیش  نیستی ! نتیجه ی اول و مهمی که باید بگیری این است که چادر ما را دزدیده اند” 


سرهنگ دایره راهنمائی و رانندگی برای گرفتن امتحان از یک نفر می پرسه اگر در هنگام رانندگی فردی در خیابان جلوی ماشینت ایستاده بود چکار می کنی بوق می زنی یا چراغ می دهی؟

فرد گفت : هیچکدام برف پاکن ماشین را می زنم.

سرهنگ : چرا برف پاکن ؟!

فرد : برای اینکه بگم یا برو این ور یا برو اونور.


یه روز مسوول فروش ، منشی دفتر ، و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند… یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و غول چراغ ظاهر میشه… غول میگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم… منشی می پره جلو و میگه: «اول من ، اول من!… من می خوام که توی باهاماس باشم ، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم»… پوووف! منشی ناپدید میشه… بعد مسوول فروش می پره جلو و میگه: «حالا من ، حالا من!… من می خوام توی هاوایی کنار ساحل لم بدم ، یه ماساژور شخصی و یه منبع بی انتهای خوردنی ها داشته باشم و تمام عمرم راحت باشم»… پوووف! مسوول فروش هم ناپدید میشه… بعد غول به مدیر میگه: حالا نوبت توئه… مدیر میگه: «من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شرکت باشن»!

نتیجهء اخلاقی اینکه همیشه اجازه بدهید که رئیستان اول صحبت کند!


شیره‌ایه میخواسته تاکسی بگیره، ‌به یک تاکسی میگه: مُشتقیم! تاکسیه،‌ پنج متر جلو تر نگه میداره. یارو میگه:‌ ای بـابـا! من که می‌خواستم اونجا پیاده شم

دو تا احمق میرن یک رستوران کلاس بالا، ‌دو تا کوکا سفارش میدند‌، بعد هم یکی یک ساندویچ از کیفشون درمیارند، ‌شروع می‌کنند به خوردن. گارسونه میاد میگه: ‌ببخشید،‌شما نمی‌تونید اینجا ساندویچ خودتونو بخورید. احمقا یک نگاهی به هم می‌کنند، ‌ساندویچاشونو باهم عوض می‌کنن


یه نفر زنگ میزنه خونه دوست دخترش،‌ بابای طرف گوشی رو برمیداره، هول میشه میگه: ‌ساعت شانزده و پنجاه و چهار دقیقه

یه روز یه نفر کاغذی پیدا میکنه که روش یه شماره تلفن نوشته بود . زنگ میزنه به همون شماره و میگه: آقا من شماره تون رو پیدا کردم آدرس بدید بیارم خدمتتون!

یه نفر کفترشو گم میکنه، تو روزنامه آگهی میده: بیه بیه

یه نفر ۱۰ تومن میندازه تو صندوق صداقات، هنوز دوقدم رد نشده بوده،‌ یک ماشین میزنه بهش، درب و داغونش میکنه. همون وقت یک بابای دیگه‌ای داشته یک پولی مینداخته تو همون صندوق، ‌یارو با حال زار پامیشه، ‌میگه: آقا پولتو اونتو ننداز، اون صندوقش خرابه

یه نفر میره کله پاچه فروشی، یارو بهش میگه: قربون چشم بگذارم؟ طرف میگه: نه آقا! حداقل صبر کن من برم قایم شم

یه نفر ۱۹ تا بچه داشته،‌ بهش میگن: چرا یک بچه دیگه نمیاری، رُند شه؟! میگه: فرزند کمتر، زندگی بهتر

یه نفر میره راهپیمایی، می‌بینه شلوغه برمیگرده

یه نفر تو اتوبوس واستاده بوده، یهو میبینه بند کفشش بازه. به کنار دستیش میگه: آقا قربون دستت، ‌یک دقیقه این میله رو نگردار من بند کفشم رو ببندم

یه نفر تو مسابقه بیست سوالی شرکت میکنه، قبل از مسابقه بهش میگن: ببین جواب ژاندارمریه ولی همون اول نگی که ضایع بشه، یه چند تا سوال اولش بکن بعد جوابو بگو. مسابقه شروع میشه، یارو میپرسه: جانداره؟ مجریه میگه: نه. یارو میگه: مِریه؟ میگه: نه. یارو میگه: جاندارمریه؟

سه تا دیوانه هم اتاقی بودن - یک روز خبر آوردن که دوتاشون بالا پایین می پرن و میگن که ما سیب زمینی هستیم و داریم تو روغن سرخ میشیم و سومی ساکت نشسته ! رییس بیمارستان هم طبق معمول رفت که این دیوونه رو مرخص کنه. پرسید تو چرا با دوستات نیستی ؟ اون هم گفت : آخه من کف ماهیتابه چسبیدم

یه نفر زنگ میزنه خونه دوست دخترش، باباش ور میداره، هول میشه میگه: ببخشید توپمون افتاده

یه نفر سوار آسانسور میشه میبینه نوشته ظرفیت ۱۲ نفر با خودش میگه عجب بدبختیه حالا ۱۱ نفر دیگه از کجا بیارم


یه بار یه خسیسه داشته با خانوادش از جلوی رستوران رد میشده بوی خوب غذا رو احساس می کنن. به بچه هاش میگه بچه ها اگه بچه های خوبی باشین یه دفه دیگه هم از اینجا ردتون می کنم  



 


یه روز یکی خودش رو میزنه به موش مردگی، گربه‌هه میخوردش  
یکی می گه : می دونی چرا ماهی ها نمی تونن صحبت کنن؟ اون یکی می گه: اگر تو هم دهنت پر آب بود نمی تونستی صحبت کنی.         



      


    


یک بار یه پرتغاله خودشو داشته به در و دیوار می کوبیده. ازش می پرسن: چرا ایجوری می کنی ؟ می گه: می خوام خونی شم 
یکی دستش به پشتش نمی‌رسیده، زیر پاش صندلی میگذاره 
به یکی می گن با توله سگ جمله بساز می گه: طولِ سگ ضرب درعرض سگ می شه مساحت سگ



یک بار یه کچله میره سلمونی . وارد اونجا که می شه همه بهش می خندن.کچله می گه: چیه، اومدم آب بخورم



 

یه روز از یه احمق می‌پرسن:اگه همه دنیا رو بهت بدن، چیکار می‌کنی؟ میگه: می‌فروشم، می‌رم خارج 
یک بار یه ماری سالها عاشق یک مار دیگه بوده ولی بعد از چند سال می فهمه شیلنگ بوده   
یه روز یکی عزرائیل رو می بینه، خودشو میزنه به مردن  
یه روز یه پیرزن فقیر داشته تو کوچه دنبال چیز با ارزشی می‌گشته که بره بفروشه. همین طور که داشته می‌گشته، یه چراغ جادو پیدا می‌کنه. خلاصه غوله از توش میآد بیرون و میگه: ای پیرزن، تو می‌تونی هر آرزویی داشتی بکنی؛ من برآورده شون می‌کنم. هرچقدر پول یا زمین بخوای بهت میدم، خلاصه هرچی بخوایپیرزنه خیلی خوشحال شد و با شادی گفت: دستت درد نکنه پسرم؛ الهی فدات شم! غوله هم با تعجب بسیار این آرزوی پیرزن را برآورده کرد  
معلم می گه: با کیبورد جمله بساز. شاگرد: بازی آلمان و برزیل رو کی برد؟    
مردی ساعتش از کار می افته. پشتشو باز می کنه می بینه یه مورچه توش مرده. بعد می گه: آهان حالا فهمیدم رانندش مرده که کار نمی کنه


       


 


   


 


   


یه نفر قبر کن بوده؛ یه شب از سر کار برمیگرده خونه، مادرش بهش میگه: چی شده پسرم؟ چرا سر و صورتت کبود شده؟ میگه: آخه نمی دونم این آخریه چرا این قدر دست و پا می زد؟

از یکی می پرسن : می دونی پل رو برای چی می سازند؟ می گه : برای اینکه کشتیها از زیرش رد بشن

اولی:آیا می دونی چرا زنبور ها گل می خورن؟ دومی:نه نمی دونم. اولی:چون دروازه بانی شون خوب نیست

یه پرگاره رو جو میگیره, مربع می کشه

یه روز دونفر داشتن می رفتن، یه خارجیه می یاد با ماشینش از کنارشون رد می شه و میگه: گود مورنینگ. اولی در جواب می گه: مورنینگ گود. دومی ازش می پرسه: تو به اون یارو خارجیه چی گفتی؟ می گه: هیچی، اون گفت: سلام علیکم، منم گفتم: علیکم السلام

میخه میره عروسی، اون قدر قر می ده که می شه پیچ

از گوسفنده می پرسن: بزرگترین آرزوت چیه؟ می گه: برای یه بار هم که شده، من جلو وانت بشینم

یکی می ره در یخچال رو باز می کنه و می بینه ژله هه داره مثل بید می لرزه، بهش می گه: نترس؛ میخوام پنیر بخورم

یه روز پیاز و سیر با هم دعوا می کنن، سیره به پیاز می گه: حیف که سیرم و الا میخوردمت

یه روز یکی می‌ره سیگار فروشی و میگه: آقا سیگار برگ دارین؟ جواب میده: خیر. مرده میگه: پس لطفا یک بسته کوبیده بدین

یه روز یه راننده کامیون به یک پیچ رسید، دولا شد و اون رو برداشت

یه بار یکی می خواسته مزاحم تلفنی بشه، سر هر ساعت می ره دم کیوسک های تلفن عمومی؛ در اونا رو می زنه و در می ره

یکی زنگ میزنه ۱۱۸، میگه: ببخشید شماره تلفن اصغر رو دارین؟! یارو میگه: نه. مرده میگه: پس من میخونم یادداشت کنین

یکی می‌خواسته گردو بشکنه، گردو رو میگذاره زیر پاش، با آجر میزنه تو سر


در جایی یه انتخابات شد و کاندیدی پشت تریبون گفت: آقایون، چیزی که لازمه ی جامعه ی کنونی ماست رهایی از سوسیالیسم ، امپریالیسم، کمونیسم ، فاشیسم،رادیکالیسم و…. است. در این لحظه پیرمردی گفت : آقای کاندیدا لطفا یک فکری هم برای رماتیسم من بکنید

یه روز یه مرده گفت: من تحقیق کرده ام و به این نتیجه رسیده ام که هرکی به یه چیزی اطمینان صد در صد داشته باشه، احمقه! ازش پرسیدند: مطمئنی؟ گفت: آره، صد در صد

یکی رفته بوده تماشای مسابقه دو و میدانی، وسط مسابقه از بغل دستیش می پرسه: ببخشید، اینا واسه چی دارن میدون؟! بغل دستیش میگه: برای اینکه به نفر اول جایزه میدن. یارو یه کم فکر میکنه میپرسه: پس بقیشون واسه چی دارن میدون؟



یه روز یه مرده یه چراغ جادو پیدا میکنه، دست میکشه روش؛ غولش در میاد و میگه: ‌دو تا آرزو بکن. مرده میگه: یه نوشابه خنک میخوام که هیچ وقت تموم نشه. غوله بهش میده. مرده یه کم میخوره؛ میگه: ‌به به! چقدر خنکه! یکی دیگه هم بده



یه روز یکی با برو بچه‌ها میره کافی شاپ . اولی محکم میزنه رو میز و میگه یه: کوکاکولا! دومی محکم میزنه رو میز و میگه: یه پارسی کولا! سومی محکم میزنه رو میز و میگه: یه پپسی کولا! آقاهه هم برای اینکه کم نیاره محکم میزنه رو میز و میگه: یه دراکولا



معلم: حسنی بگو ببینم قوی ترین رسانه در انتشار اخبار کدام است؟حسنی:آقا اجازه ، خاله زری. معلم: یعنی چه؟ حسنی: بابام میگه اگر خبری را به خاله زری برسانی در کوتاه ترین مدت و کمترین هزینه و با بالاترین دقت در سراسر دنیا پخش خواهد شد



یه روز یکی میره بقالی، میگه: آقا صابون داری؟ میگه: آره . مرده میگه: پس لطفا دستات رو بشور، به من یه کیلو پنیر بده



یه روز یه سوزنه میره بدنسازی، میشه جوالدوز



یه روز چند نفر داشتند یه گربه رو پاس‌کاری میکردند، یکی میرسه میگه: بابا، این زبون بسته رو ول کنین؛ با توپ به هم پاس بدین! میگن: نمیشه، آخه داریم از همدیگه پیشی میگیریم



از یه نفر میپرسن: چرا قرصهات رو به موقع نمی خوری؟ میگه: می‌خوام میکروبها رو غافلگیر کنم



یه روز یکی میره میوه فروشی، یه خوشه انگور ورمیداره و میکنه تو دهنش و خالیش رو درمیاره. بهش میگن: بابا، انگور رو که اون جوری نمی‌خورن؛ انگور رو دونه دونه می خورن! میگه: نه بابا، اونی که دونه دونه میخورن، هندونه‌س



یه نفر داشته زنشو کتک میزده بهش میگن مگه زنت چیکار کرده میگه اگه میدونستم چیکار کرده که میکشتمش



یه نفر فیلم جنگی میدیده، تموم که میشه سینه خیز میره تلویزیونو خواموش کنه

یه دیوانه میگه چکار کنیم که واسه ما هم جک بسازن؟ بهش میگن برو یه کار عجیب بکن . فرداش یه قلاب ماهی گیری بر میداره میره میشینه توی کویر، یهو میبینه یه نفر با قایق موتوری از جلوش رد میشه

یکی میره میهمانی وقتی میاد بیرون میبینه کفشاش نیست . با خودش میگه من کی رفتم خودم نفهمیدم؟؟



یه نفر دونده بوده دوپینگ میکنه بعد واسه اینکه کسی نفهمه خودشو آخر میکنه

یه نفر صبح از خواب بلند میشه میبینه هوا خیلی خوبه . زنگ میزنه هواشناسی تشکر میکنه


یکی با هواپیما میاد تهران، تو فرودگاه به رفیقش میگه: اگه میدونستم اینقدر نزدیکه با ماشین میومدم

یه نفر میخواسته خودکشی کنه با یه ظرف غذا میره روی ریل میخوابه . بهش میگن تو اگه میخوای خودکشی کنی دیگه واسه چی غذا برمیداری ؟ میگه اومدیم و قطار یه هفته دیگه آمد

یه نفر میزنه به سیم آخر برق میگیرش

یه نفر میخوره به دیوار میگه ببخشین

یکی جلو دختره میخوره زمین، میگه حرکتو داشتی ؟

یه دیوانه فکر میکرده دکتره به مریضش دو تا قرص میده میگه یکیشو یه ربع قبل از خواب بخور یکیشم یک ربع قبل از بیداری



یه نفر میره لایه ازون رو بدوزه، اما بر نمیگرده. میبینن لایه ازون رو از بیرون دوخته

یه نفر رو به جرم جعل اسکناس بیست تومنی میگیرند بهش میگن چطور شد لو رفتی ؟ میگه والا هیچی من فقط لاستیک های تراکتور رو رینگ اسپرت کردم

یکی میره دزدی ، صاحب خونه پا میشه میگه کیه اون جا ؟ میگه : هیچکی ، گربست ، بعععععع




یه نفر از طبقه صدم یه ساختمون می‌پره پایین، به طبقه پنجاهم که میرسه میگه: خب الحمدالله تا اینجاش که بخیر گذشت










یه روز توی کویر لوت یه نفر رو زیر لحاف پیدامیکنن ازش میپرسن شما عقل ندارین ؟ میگه: مگه از زیر لحافم معلومه

















یه روز یه زنه شوهرش رو گم کرده بوده، با برادرش می‌ره کلانتری میگه: سرکار، شوهر من که گم شده قد بلند، مهربون، خوش‌تیپ و….برادرش میگه: چرا چرت میگی؟ اون ایکبیری که این شکلی نبود! زنه میگه: خب بذار حالا که داریم شوهر پیدا می‌کنیم، یه خوبشو پیدا کنیم دیگه   














مصطفی - ایران - مینودشت
خیلی قشنگ بود دمتون گرم خیلی باحالین بروبچ
جمعه 9 آذر 1386

شیرین - اسراییل - اسراییل
عالی بود
جمعه 9 آذر 1386

مرد خشمگین - ایران - مشهد
چرند- مبتذل-مزخرف- توهین امیز- یاوه-اتلاف وقت وانرژی0000 اجر ومزد شما با ابلیس باد 0 التماس دعا
شنبه 10 آذر 1386

- -
زمان صفویه، یه مجتهدی بود تو قزوین ما که بهش میگفتن ملا فاضل قزوینی. این ملا فاضل ، خیلی از فلسفه بدش میومد و هر کی رو میدید که فلسفه میخونه، تکفیرش میکرد. تو تنکاین هم یه شیخ حسین حکیم بود که از شاگردان ملا صدرا به حساب میومد و تو شهر خودشون فلسفه درس میداد.
آخوندهای قزوین چند بار شیخ حسین رو دعوت کردند که به قزوین بیاد تا از نظرات فلسفیش استفاده کنند. اما شیخ حسین قبول نمیکرد و هر بار بهانه ای میتراشید. وقتی علت رو ازش پرسیدند، گفت که از ترس ملا فاضل قزوینی جرات نمیکنم پام رو تو قزوین بذارم. چون میترسم ناراحت بشه و منو تکفیر کنه.
وقتی خبر به گوش ملا فاضل رسید، برا شیخ حسین نامه ای فرستاد و براش نوشت که من فقط کسانی رو تکفیر میکنم که فلسفه رو خونده باشند و فهمیده باشند و چیزی حالیشون بشه. اما شکر خدا تو این طوری نیستی و من هیچ وقت تو رو تکفیر نمیکنم.
شیخ حسین بعد از خوندن نامه گفت: اگه ملا فاضل قزوینی منو تکفیر میکرد، بهتر از این بود که نسبت نفهمی و بی سوادی به من بده.
حالا حکایت جوکهای شما هم همین شده. سری قبل که جوکهاتون مربوط به ترکها و لرها و ..... بود، یه عده اعتراض کردند که چرا به قومیت های ایرانی توهین میکنید. البته همون موقع من یه کامنتی گذاشتم و گفتم که شعور مردم ما خیلی بالاست و با این جوکها ناراحت نمیشن و پیشنهاد یه نظری سنجی رو هم دادم که بد نیست نظر خود ترکها و لرها و اصفهانی ها و شمالی ها رو بپرسید و ببینید نظر خودشون در این باره چیه. ولی خوب، نظرم رو درج نکردید.
در هر حال بعد از اعتراضات بعضی کاربران، شما هم لطف کردید و تو این پست، هیچ اسمی از این قومیت ها نیوردید و به جاش از عناوینی مثل یه دیوانه و یه احمق و یه بی عقل و .... استفاده کردید. هر چند اعتراضی به این کارتون ندارم، ولی فکر کنم اگه جوک رو به همون صورتی که هست بنویسید، بهتر از اینه که نسبت بی عقلی و دیوانگی و حماقت به بعضی ها بدید. چون اسم هم که نیارید، شخصیت این جوکها برامون آشنا است و میفهمیم که منظور از دیوانه و احمق کیه.
اما در هر صورت از زحماتتون تشکر میکنم و از سایت خوب و متنوعتون خیلی خوشم میاد و براتون آرزوی موفقیت میکنم. شاد و پیروز باشید.
-----------------------------------------
کاربر ناشناس محترم
با تشکر از توجه شما به سایت اگر دقت کرده باشید شما نامی از خودتان در قسمت نام و کشور و شهر ننوشته اید و با عرض پوزش همانگونه که قبلا نیز به استحضار کاربران گرامی رسانده ایم از درج مطالب بدون نام و ... معذوریم و به طور استثنا مطلب شما را در سایت درج نمودیم تا یاد آور ی کرده باشیم که مطالب اگر بدون توهین و به همراه نام شخص باشد در سایت درج خواهد شد . البته به زودی برای دادن نظر از سیستم عضویتی استفاده خواهیم کرد . با تشکر , سایت ایرانیان انگلستان
شنبه 10 آذر 1386

رامتین - ایران - ایران
شیرین خانم از اسراپیل :
واقعا شما ساکن آنجا هستید ؟ میشه از حال و هوای آنجا برامون بگید؟ واقعا این چیزهایی که تو تلویزیون ایران میگویند راسته ؟
شنبه 10 آذر 1386

علی - ایران - بوشهر
هرچند خیلی بهداشتی بود ولی حال داد اساسی
شنبه 10 آذر 1386

مهسا - ایران - تهران
عالی بود-خسته نباشید
شنبه 10 آذر 1386

آذر دخت - ایران - شیراز
سلام پسر قشنگم من عاشقتم...
شنبه 10 آذر 1386

بهاره - ایران - اهواز
خیلی دلم برای مرد خشمگین از مشهد میسوزه هیچی دیگه بلد نیست هی جملات تکراری رو تکرار میکنه هیچکی هم محلش نمیزاه
یکشنبه 11 آذر 1386

هومن - ایران - تهران
مرد خشمگین
اینو بدون من یه رو هستم با دوستام طوری که حرف میزنم با شما و دیگران نیز همون برخورد رو دارم. ...در ضمن کسی شما رو ملزم به اینکه به این سایت بیایید نکرده. سایت های مذهبی که گردانندگان آن ها کسایی هستن با عقاید شما رو دارن برید وب گرذی. برید اونجا ها از شما و عقایدتون استقبال میشه
یکشنبه 11 آذر 1386

شیرین - اسراییل - نامشخص
اقای رامتین از ایران میدونید مردم عام اینجا هم وقتی می فهمند که 2 سال هست که به اینجا امدم دقیقا همین سوال رو از من میکنن؟
یکشنبه 11 آذر 1386

سامان - ایران - پارسیان
عالی بود ، خسته نباشید ، موفق باشید
دوشنبه 12 آذر 1386

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.