دوست بزرگوارم جناب آقای صدوقی که فعلاً امام جمعه یزد است و از نیکان روزگار، فرزند آیت الله شهید صدوقی است. یکبار تعریف می کرد که در ابتدای انقلاب که امام به کشور بازگشته بودند روحانیون بزرگ یزد تصمیم می گیرند که دسته جمعی با یک اتوبوس به تهران بیایند و خدمت امام برسند. وقتی یک اتوبوس آخوند آماده آمدن به تهران شد، یکی از روحانیون یزد آمد و گفت من قبل از آخوندی راننده اتوبوس و کامیون بوده ام و گواهینامه پایه یک دارم، حالا که همه اتوبوس آخوند هستند، من هم رانندگی آن را به عهده می گیرم. یک اتوبوس روحانی با راننده آخوند، منظره دیدنی ای بوده است. به تهران که رسیدیم، این منظره طبعاً توجه ملت را جلب می کرد. بقایای روحیه و سابقه راننده اتوبوسی و کامیونی راننده هنوز در وجودش بود. سرچهارراهی در تهران چند تا از بچه تهرونی ها متلک پرانی کردند. راننده اتوبوس که با لباس روحانیت پشت فرمان نشسته بود و سواد درست و حسابی هم نداشت، نتوانست این متلک ها را تحمل کند و مدام سرش را از شیشه بیرون می آورد و به جماعت متلک گو می گفت که دین از سیاست جدا نیست!! هرچه هم می خواستیم به این آقای دوشغلة روحانی و راننده بفهمانیم که این جمله ربطی به رانندگی ندارد به کتش نمی رفت.
حالا هم هروقت آقای صدوقی را می بینم راجع به فلسفه عدم جدایی دین از سیاست خیلی بحث می کنیم!
|
|
|
|
|
|
|
|