این برنامه که به مناسبت بیست و پنجمین سال فعالیت کانون ایران در کتابخانه مرکزی شهرداری محله قدیمی و ایرانی نشین کنزینگتون برپا شد، با استقبال وسیع ایرانیان مقیم لندن همراه بود که یک ساعتی پای صحیت خالق دائی جان ناپلئون نشستند که قصد داشت به آن ها ثابت کند برخلاف نظر دولتمردان امروز جمهوری اسلامی و بعض نویسندگان، انقلاب مشروطیت ایران نمی تواند کار کسی به جز ایرانیان بوده باشد.
از آقای پزشکزاد تاکنون دائی جان ناپلئون، ماشالله خان در بارگاه هارون الرشید، خانواده نیک اختر، حافظ ناشنیده پند، انترناسیونالیسم بچه پرروها، مروری بر روابط چین و شوروی، مروری بر تاریخ انقلاب مشروطیت، طنز فاخر سعدی، مروری بر انقلاب کبیر فرانسه و مروری بر انقلاب اکتبر، پانزده خرداد، مصدق باز هم مصلوب و چند ترجمه برجاست که بیش تر آن ها در ایران و بعضی در آمریکا و نقاط دیگر گیتی منتشر شده است.
پزشکزاد علاوه بر طنزنوشته هایش که به زبان های غیر فارسی هم ترجمه شده، به عنوان یک دیپلمات قدیمی [سفیر سابق]، مترجم و پژوهشگر نیز شناخته می شود. وی در ابتدای سخنان خود بازگفت که در همه عمر مفتخر بدان بوده است که ایرانیان صد سال قبل با انقلاب مشروطیت خود اولین جامعه در منطقه آسیا و آفریقا بودند که محدودیت هائی برای استبداد ایجاد کردند.
با چشمان برآمده پرسیدم انگلیسی ها در انتخابات ایالات متحده هم اثر دارند؟ هموطن گفت کجا ندارند. در همین کشور خودمان چه کار ها که نکرده اند از مشروطیت تا به امروز. بعد خودشان رفته اند و کتابی نوشته اند به اسم دائی جان ناپلئون که ما را بفریبند که نفوذشان را مسخره بگیریم |
آقای پزشکزاد با رد ادعاهایی که دال بر انگلیسی بودن انقلاب مشروطیت در برخی از اسناد آمده، ربط انگلیسی ها را با مشروطه خواهان موهوم دانست و با ذکر شواهدی، از جمله گفته های علنی سران جمهوری اسلامی نشان داد که روحانیون قصد دارند روایت تازه ای از مشروطیت را به عنوان کتاب های درسی و آموزشی ترویج دهند.
بر اساس ادعای خالق دائی جان ناپلئون که منبع و ماخذ آن را نیز مشخص کرد، کتاب های تاریخ روابط ایران و انگلیس نوشته محمود محمود و غربزدگی نوشته جلال آل احمد، اساس بازنویسی استادان جمهوری اسلامی از تاریخ مشروطیت است. پزشکزاد گفت در هر دو این کتاب ها انقلاب مشروطیت ایران کار انگلیسی ها دانسته شده با تاکید بر نقش شیخ فضل الله نوری به عنوان شهید راه آزادی که گویا قصد تاسیس جمهوری اسلامی را داشته اما دولت انگلیس با انحراف مسیر نهضت آن را به تاسیس سلطنت مشروطه با قانون اساسی شبیه به بلژیک تبدیل کرد.
ایرج پزشکزاد با نقل بخش هائی از نوشته های محمود محمود و جلال آل احمد آنان را دارای بیماری دائی جان ناپلئونی خواند که بر اساس جو زمان همه امور را زیر نظر انگلیسی ها می دانستند و به همین جهت انقلاب مشروطیت را هم استثنا ندانسته و کار بزرگ ایرانی را که قبل از هر کشور آفریقائی و آسیائی استبداد را سرکوب کرده و شاه و روحانیت را زیر قید قانون درآوردند کوچک انگاشته اند.
خود زندگینامه
خالق دائی جان ناپلئون بعد از این مقدمه با خواندن مقاله ای که بخشی از تازه ترین کتاب وی با نام گلگشت های زندگی [خود زندگینامه نویسنده] حکایت روزی را بازگفت که از لس آنجلس با هواپیما عازم واشنگتن بوده است و مشغول نوشتن این مقاله، اما کسی که کنار وی نشسته بود با دیدن خط فارسی به شوق می آید و خود را معرفی می کند که یکی از وزیران صاحب علم رژیم پهلوی بوده است.
شخصیت ها و مهم تر از همه دائی جان همان ها هستند که دائم دور و بر ما حضور داشتند من صیدشان کردم، اما تجربه شخصی نبود، جز همان عشق کودکی |
پزشکزاد در روایت این ماجرا بازگفت که چون حتم داشته است که اگر خود را بشناساند همه روز را باید به گفتگو درباره دائی جان ناپلئون به سر کند، از این کار صرف نظر می کند و خود را با نام ابراهیمی معرفی می کند اما این هم مانع نمی شود که هموطن شروع به سخن کند و از گذشته ها بگوید تا سرانجام بدان جا رسد که در انتخابات آمریکا [که در آن زمان در جریان بوده] عامل تعیین کننده انگلیسی ها هستند.
"با چشمان برآمده پرسیدم انگلیسی ها در انتخابات ایالات متحده هم اثر دارند. هموطن گفت کجا ندارند. در همین کشور خودمان چه کار ها که نکرده اند از مشروطیت تا به امروز. بعد خودشان رفته اند و کتابی نوشته اند به اسم دائی جان ناپلئون که ما را بفریبند که نفوذشان را مسخره بگیریم. با تعجب پرسیدم یعنی نویسنده سوء نیت دارد. هموطنم گفت نه نه خیر. ایشان حسن نیت تمام دارد اما به کی؟ به همان انگلستان."
با نقل حکایت پزشکزاد ایرانیان حاضر در جلسه با صدای بلند خندیدند، و سخنران برای آن که نشان داده باشد که چقدر تفکرات دائی جان ناپلئونی در ذهن ایرانی ها سابقه و نفوذ دارد از دوران کودکی خود بدان چاشنی کرد؛ روزی که از مدرسه برای استقبال از ولیعهد وقت و همسر مصری اش فوزیه به خیابان ها کشانده شدند و در بازگشت وی گم شد.
وی گفت: "ساعتی طول کشید تا توانستم خود را به خانه مان در سه راه امین حضور برسانم. در آن جا خانم ها، محله را به هم ریخته بودند و حالا شادمانه پسر بازیافته را بغل کرده بودند. در همان حال پدرم که پزشکی تحصیل کرده بود، فریاد برداشت بابا انگلیسی ها می خواهند تخم و ترکه سلطنت ایران را به مصر بدوزند، بچه های ما چه گناه کرده اند."
سخنرانی آقای پزشکزاد در میان تحسین حاضران در ساعتی به پایان رسید که جمع آماده شدند بعد از چند برنامه ویژه به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد تاسیس کانون ایران از جمله ترانه هائی با صدای خانم سروش ایزدی و هنرنمائی ارکستری با ساز حمید رضا راستی و علی ترشیزی، برای پرسش و پاسخ با سخنران بازگردند.
پرسش ها
اگر زیر سر انگلیسی ها نبوده من نمی دانم ترکیه و سعودی را بعد جنگ جهانی دوم کی ساخت و بحرین را کی از ما جدا کرد. اگر این ها نشان حضور و نفوذ نیست، پس علامت چیست |
با اولین سئوال ها آشکار شد اکثر مردم، یا دست کم اکثر حاضران در جلسه بیش از آن که استدلال های بخش اول آقای پزشکزاد را پذیرفته باشند، مخلوق وی دائی جان ناپلئون را پذیرفته دارند و به هیچ رو قصد آن نیست تا با توضیحات تاریخی وی از نظر خود برگردند.
پرسش و پاسخ را خانمی روان پزشک گشود که با اشاره به تخصص خود به مصاحبه ای با دکتر دیوید اوئن، وزیر خارجه پیشین بریتانیا، اشاره کرد که در آن گفته زمانی که برای دیدار رسمی از مسکو عازم آن شهر بوده از سوی نخست وزیر تاچر ماموریت گرفته که موقع دست دادن نبض برژنف را بگیرد تا معلوم شود که شایعه بیماریش تا چه اندازه درست است.
خانم پرسشگر با تاکید بر این که پس درست است آن ها که می گویند یک کاسه ای زیر نیم کاسه انگلیسی ها هست، نشان داد که توضیحات بعدی آقای پزشکزاد هم وی را قانع نکرده است. به خصوص که به یاد آورد که در خاطرات سفیر بریتانیا در دوران انقلاب خوانده است که "ما از بیماری شاه خبر چندانی نداشتیم.إ"
پرسش کننده که با حرارت سخن می گفت، اضافه کرد "اگر زیر سر انگلیسی ها نبوده من نمی دانم ترکیه و سعودی را بعد جنگ جهانی دوم کی ساخت و بحرین را کی از ما جدا کرد. اگر این ها نشان حضور و نفوذ نیست، پس علامت چیست؟" پزشکزاد جواب داد علامت ظهور دائی جان.
برخی از آثار پزشکزاد از جمله دایی جان ناپلئون به زبانهای دیگر هم ترجمه شده است |
اما پرسشگران دوم و سوم هم جز این نکردند. آنان در سئوالات خود با موضوع سخنرانی با احتیاط مخالفت کرده و با یادآوری دائم از دائی جان و مش قاسم نشان می دادند که آنان و استدلال هایشان را بیش تر در خاطر سپرده اند و چندان برایشان شیرین است که حاضر نیستند حتی به وساطت خالق همان شخصیت ها، فراموششان کنند و بپذیرند که دائی جان ناپلئونی نوعی بیماری است.
تاکید های مدام آقای پزشکزاد در پاسخ پرسش های حاضران، وقتی از جو سال های جنگ می گفت و این که در آن جو کسانی مانند محمود محمود و جلال آل احمد عجبی نیست که به آن نتایج شگفت در کتاب های خود رسیده اند، مدام با پرسش هائی تعقیب می شد که نشان می داد دائی جان ناپلئون بزرگ تر از آن است که خالقش تصور می کند.
چنین بود که وی در پاسخ سئوال هائی درباب شخصیت های نمایشنامه دائی جان ناپلئون، به تیپ هائی که هر کدام از شخصیت های قصه از روی آن ها الگوبرداری شده بود پرداخت و شیرین ترین بخش آن جا بود که الهام دهنده مش قاسم را افشا کرد و نمونه هائی از تکیه کلام های مش عباس [ملهم مش قاسم] را بازگفت. که دیگر خنده جای خود را به ریسه داده بود.
در بخش دوم، سخنران دریافت که استدلال "حضور همه جائی انگلیسی ها یک توهم است که به گذشته های دور برمی گردد" چندان در جمع نمی گیرد، پس حربه ای را برگزید که در آن تبحر دارد، به طنز متوسل شد و بر حکایت ها و تاکید های حاضران، در هر پاسخ یکی هم او افزود.
عشق کودکی
در پاسخ یکی از حاضران که پرسید قصه دائی جان ناپلئون تا چه اندازه تجربه شخصی شماست، گفت که شخصیت ها و مهم تر از همه دائی جان همان ها هستند که دائم دور و بر ما حضور داشتند من صیدشان کردم، اما تجربه شخصی ام نبود، جز همان عشق کودکی. وقتی کوچک بودم به دخترکی دل بستم که از خانواده ای ثروتمند بود و من به تأسی از شغل پدرم قرار بود پزشک شوم، نمی توانستم هم تراز و درخور او باشم. این بود که در همان موقع تحصیل به قلمزنی هم رو کردم و نامی هم در کردم، کار کوچکی هم پیدا کردم اما درست موقعی که دیگر آماده شده بودم برای رفتن به خواستگاری دختر را شوهر دادند به مردی ثروتمند.
روی عرشه کشتی بودیم وقتی که بعد از مدتی از بلندگو اعلام شد که جزیره انگلستان دیده می شود. رعشه ای به تنم افتاد. با خودم گفتم پس این جاست آن سرزمینی که آفتاب در پرچمش غروب نمی کند، برگی از شاخه بی اجازه اش نمی افتد. انگار برق مرا گرفته بود |
اشاره ایرج پزشکزاد به زندگی سعید، راوی قصه دائی جان ناپلئون، است و لیلی دختر دائی جان ناپلئون و پوری فش فشو. رومانسی که در فیلم دائی جان ناپلئون ساخته ناصر تقوائی پس زمینه قصه ای بود که فرهنگ سیاسی ایران از آن رنگ و اثر گرفته است.
در همین بخش، پزشکزاد در یک جا خاطره ای نقل کرد از دوران دانشجوئی خود، زمانی که در پاریس درس حقوق می خواند و با استفاده از فرصت برای دیدار المپیک ۱۹۴۸ لندن راهی این شهر می شود برای نخستین بار: "آن زمان تنها راه سفر از فرانسه به بریتانیا کشتی بود، ما در عرشه کشتی بودیم وقتی که بعد از مدتی از بلندگو اعلام شد که در این لحظه برای اولین بار جزیره انگلستان دیده می شود."
"رعشه ای به تنم افتاد. با خودم گفتم پس این جاست آن سرزمینی که آفتاب در پرچمش غروب نمی کند، برگی از شاخه بی اجازه اش نمی افتد. انگار برق مرا گرفته بود."
و جلسه پرشور سخنرانی ایرج پزشگزاد در سالگرد تاسیس کانون ایران با صدای بلند یکی از حاضران پایان گرفت که وقت خداحافظی خطاب به سخنران گفت حالا آیا این سخنرانی هم کار انگلیسی ها بود یا نبود.
|