قتل به بهانه تفریح
قتل به بهانه تفریح
نورا... طبق معمول هر روز، بیل را به دست میگیرد تا دور و بر زبالهها را جمع و جور کند. 
میخواهد شروع کند که ناگهان یکه میخورد. دور و برش را میپاید. اول ترس برش میدارد. کمکم بر ترس خود، غلبه میکند و نزدیکتر میشود.
درست است یک جسد، جسد نیمه سوخته یک آدم. لباسهای جسد سوخته و تن جسد، سیاه شده است اما موهای مجعد مرد سالم است و صورتش هم کاملا سیاه نشده. دوان دوان خود را به محمد زنگنه سرپرست کارگاه میرساند و آنچه را که دیده به سرعت میگوید و با زنگنه به محل جسد برمیگردد.
حال دیگر او هم باور کرده که با یک جنازه نیمهسوخته روبهروست. به کلانتری چهارباغ حوزه انتظامی ساوجبلاغ زنگ میزند. ساعاتی بعد سرهنگ سعدی بابانژاد فرمانده انتظامی ساوجبلاغ به اتفاق سرهنگ ناصر سبحانی رییس پلیس آگاهی ساوجبلاغ، ستوان ابوجعفر صالحی سرپرست وقت دایره مبارزه با جرائم جنائی و ستوان حمید فرجی رییس دایره تشخیص هویت آگاهی ساوجبلاغ به منطقه کشف جسد، در انتهای جاده قزلحصار منطقه حلقه دره، محل دفن زبالههای شهری میرسند. خودروی پلیس که میایستد، ستوان یکم رضایی رییس کلانتری چهارباغ جلو میآید و احترام میگذارد. قاضی مجید بشیری بازپرس ویژه قتل و رییس دایره یکم دادرسی عمومی و انقلاب هشتگرد دقایقی قبل به صحنه رسیده و به اتفاق ماموران کلانتری چهارباغ در حال بررسی اولیه صحنه هستند. سرهنگ و قاضی پس از گفتگو به همراه ماموران به بررسی کامل صحنه میپردازند در حالی که ستوان فرجی در حال عکسبرداری و اثربرداری از صحنه جرم است. پس از بررسیهای کامل صحنه طبق دستور قاضی بشیری، جسد جهت تعیین علت اصلی مرگ توسط آمبولانس شهرداری به پزشکی قانونی منتقل میشود. تشریفات انتقال پرونده از کلانتری به دایره جنایی آگاهی ساوجبلاغ انجام و طبق دستور سرهنگ بابانژاد، سرهنگ سبحانی، اکیپی از کارآگاهان در دایره آگاهی ساوجبلاغ را به سرپرستی ستوان ابوجعفر صالحی مامور رسیدگی به پرونده مینماید تا نسبت به شناسایی مقتول، قاتل یا قاتلین اقدام و درصورت شناسایی قاتلین با هماهنگی بازپرس پرونده، آنان را دستگیر کنند.
با توجه به این که کارت ملی مقتول به طوری سوخته که مشخصات وی غیرقابل خواندن است اما چهره مقتول مشخص و کاملا نسوخته است. با عکسبرداری از چهره مقتول و فرستادن به ادارات آگاهی شهرهای استان تهران بزرگ از آنان میخواهند تا چنانچه شخص یا اشخاص مفقود شدهای دارند که عکس آنان با چهره جسد شباهت دارد، اکیپ پیگیری پرونده را در آگاهی ساوجبلاغ، آگاه کنند، تکه نیمه سوخته کارت ملی که از جیب مقتول به دست آمده توسط ستوان حمید فرجی رییس اداره تشخیص هویت آگاهی ساوجبلاغ مورد بررسی دقیق قرار میگیرد تا اگر علائم کمککنندهای مشهود باشد، طی تماس با اداره ثبت احوال بتوانند از کارت مزبور استفاده کنند. در همین احوال که پرونده در دست پیگیری پلیس است، شخصی به نام نریمان خسروی 48 ساله به آگاهی ساوجبلاغ مراجعه میکند و میگوید:
«فرزندم به نام آزادخان خسروی در باربری فرحزاد واقع در انتهای آزادراه یادگار امام به اتفاق برادرش کار میکند. برادر آزادخان چند روز قبل با من تماس گرفت و گفت: چند شب قبل شریف و بابک آمدند به دنبال آزادخان و او را بردند تا به اتفاق به تفریح بروند و روز بعد، آزادخان به سرکارش برگردد که متاسفانه پسرم تاکنون به سرکار برنگشته است».
ستوان از او میپرسد: -شما اهل کجا هستید؟ و او جواب میدهد؟
- اهل کرمانشاه. دو پسرم هم برای کار به تهران آمده بودند و گرنه ما ساکن کرمانشاه هستیم. - چطور شد به اینجا مراجعه کردید؟ پسر دیگرم شنیده بود که شریف، خواهرزادهام به آزادخان میگفته که برای تفریح به اطراف هشتگرد میروند.
با توجه به این که تاریخ فقدان آزادخان با تاریخ یافتن جسد مطابقت داشت، عکسهای گرفته شده از جسد را به او نشان و او بر سر زنان، اعلام میکند که این عکسها مربوط به پسر او، آزادخان خسروی است.
او، جسد فرزندش را شناسایی میکند، مراتب به اطلاع قاضی مجید بشیری میرسد، با توجه به اظهارات نریمان، پدر آزادخان دستور جلب شریف و بابک را که به گفته نریمان، شریف، خواهرزاده او و بابک نیز «شوهرخواهر» شریف است را میدهد، با اطلاعاتی که نریمان میدهد خانههای شریف و بابک در خرمدشت کـــرج شناسایی شده و تیمهای تعقیب، مراقبت و دستگیری با اخذ نیابت قضایی و همکاری آگاهی کرج به خرمدشت اعزام میشوند. سرپرستی این گروه را ستوان ابوجعفر صالحی افسر پرونده به عهده دارد. در خرمدشت مشخص میشود که شریف از آنجا نقل مکان کرده و ماموران به آدرس بابک میروند. بابک قبل از شکلگیری تیمهای تعقیب و مراقبت در محل از حضور ماموران مطلع شده و میگریزد. ستوان صالحی به تعقیب او میپردازد. در این تعقیب و گریز ستوان صالحی در حین پریدن از یک بلندی از ناحیه پا مصدوم شده و به بیمارستان منتقل میشود و بابک نیز میگریزد. درهمین زمان در آگاهی ساوجبلاغ خبرهایی است. سروان محمد فرهنگ رنجبر که قبلا نیز با سمت رییس دایره مبارزه با جرائم جنایی در آگاهی ساوجبلاغ انجام وظیفه میکرده و سپس با شکل گرفتن فرماندهی انتظامی نظرآباد با سمت رییس آگاهی به نظرآباد رفته بود، مجددا به آگاهی ساوجبلاغ بازگشته و رییس دایره مبارزه، با جرائم جنایی میشود. انتقال سروان رنجبر و مصدوم شدن ستوان صالحی باعث میشود تا سروان محمد فرهنگ رنجبر با عنوان رییس اکیپ رسیدگی به پرونده، ادامه کار را دنبال کند.
از همین رو تلاش گستردهای برای یافتن بابک و شریف آغاز میشود. تیمهای اطلاعات اکیپ دست به تحقیقات محسوس و نامحسوس در خرمدشت و دیگر شهرهای استان تهران میزنند. در این تجسسات مشخص میشود که شریف و بابک به کرمانشاه گریختهاند. ستوان محمد کبیری و کارآگاه توکل نادربیگی با نیابت قضایی به کرمانشاه اعزام میشود. در آنجا با همکاری پلیس کرمانشاه دست به تجسس و تحقیقات نامحسوس میزنند تا بابک و شریف را پیدا کنند. در این امر سرگرد بهرامی، ستوان یکم فرامرزپور و ستوان یکم علیجانی از آگاهی کرمانشاه با نامبردگان همکاری میکنند. چند مکان بـه عنـــوان مخفیگاههای بابک و شریف شناسایی و قرار میشود، ماموران آگاهی کرمانشاه با گماردن تیمهای تعقیب و مراقبت در مخفیگاههای شناسایی شده متهمان را دستگیر کنند. کبیری و نادربیگی به ساوجبلاغ مراجعت میکنند چون لازم است، ردگیری متهمان در شهرهای استان تهران و تهران بزرگ ادامه یابد. جهت سرعت بخشیدن به کار اکیپ، سرگرد حسن حسنپور، جانشین رییس پلیس آگاهی ساوجبلاغ به اتفاق سروان صالحنژاد و ستوان بابک ارمنده، به کمک اکیپ میآیند و به تیمهای اطلاعاتی اضافه میشوند. در همین زمان است که رد متهمان متواری در شهرهای خرمدشت و کمالدشت گرفته میشود، مخصوصا در کمالدشت که رییس و ماموران کلانتری کمالدشت ستوان دوم نوری، وظیفه عزیز و کارمند زارع با تیمهای اکیپ پیگیری، در کمالدشت همکاری میکنند اما آنها باخبر میشوند که شریف وارد کرمانشاه شده است. سروان رنجبر با آگاهی کرمانشاه تماس گرفته و مورد را اعلام میکند. با کوشش و پیگیری مستمر و شبانه روزی پلیس آگاهی کرمانشاه، بالاخره شریف در مخفیگاهش دستگیر شده و بلافاصله به ساوجبلاغ منتقل میشود. سروان رنجبر در حضور سرهنگ بابانژاد و سرهنگ سبحانی و سرگرد حسنپور از شریف بازجویی میکند. شریف ابتدا اظهار بیاطلاعی نموده و ملاقات با آزادخان را انکار میکند، ولی در مواجهه حضوری با برادر آزادخان که میگوید:
«تو و بابک، ساعت 2 نیمه شب آمدید و آزادخان را بردید.» و قرائن و شواهدی که کارآگاهان طی این مدت به دست آوردند، همراه با مدارکی که ستوان فرجی از صحنه پیدایش جسد جمعآوری کرده به او ارائه میشود، برای شریف چارهای جز اعتراف نمیماند و بالاخره او اقرار میکند:
«بابک، شوهر خواهر من است و مقتول پسردایی من بود. آنها تازه ازدواج کرده بودند، اما چندی پیش بابک با خواهرم اختلاف شدیدی پیدا کرد وقتی من خواستم پادرمیانی کنم، بابک به من گفت:
خواهرت پس از عروسی، به من گفته که با پسرداییات، «آزاد» رابطه نامشروع داشته است. در همان جا من و بابک تصمیم گرفتیم تا از آزادخان انتقام بگیریم و او را به قتل برسانیم. در این مورد، با یکی از دوستانمان مشورت کردیم، او هم قول داد ما را در این امر همراهی کند.
مدتی بعد باخبر شدیم که آزادخان به اتفاق برادر کوچکش برای کار تابستانه به تهران آمده. پس از پرس و جو فهمیدیم که در یک بنگاه باربری در انتهای بزرگراه یادگار امام کار میکند.»
شریف در ادامه بازجویی میگوید:
به اتفاق بابک و آزاد، نقشه قتل او را طرحریزی کردیم و یک شب ساعت دو بعد از نیمه شب با نقشه قبلی، من و بابک به محل کار آزادخان رفته و به او گفتیم که آمدهایم او را به تفریح ببریم. او ابتدا امتناع کرد ولی، بالاخره با اصرار من و بابک راضی شد و با ما به کرج آمد. ابتدا به کیانمهر، منزل یکی از دوستانمان که نام او هم آزاد بود، رفتیم. او را سوار کردیم دوستمان پس از آشنایی با آزادخان اظهار داشت: محل خوشگذرانی را یکی از دوستانش به نام وحید میداند. چهار نفری، به مهدیشهر رفتیم در آنجا وحید منتظر ما بود. پس از مراسم معارفه، به اتفاق به طرف درههای حلقهدره ساوجبلاغ راه افتادیم. قبلا محل قتل را شناسایی کرده بودیم. آنجا یک جایی است که زبالهها را جمع کرده و سپس دفن میکنند. در نزدیکیهای محل، آزادخان سوال کرد:
-صبح شد. ما داریم کجا میرویم.
به او گفتم: -پشت این تپهها خانهای است که میخواهیم به آنجا برویم. او دیگر چیزی نگفت.
وقتی به محل دفن زبالهها رسیدیم، آزاد، خودرو را نگه داشت بابک، از خودرو پیاده شد و به آزادخان گفت:
-پیاده شو دزد ناموس...
-و سپس شروع کرد به آزادخان فحاشی کردن. آزادخان پیاده شد تا با بابک درگیر شود که بابک به من نهیب زد:
-بیغیرت تو هم پیاده شو. مگر در جریان نیستی که او به خواهرت هتک حرمت کرد. -من پیاده شدم. قبلا چاقویی را آماده کرده بودیم. چاقو را کشیده و به جان آزاد افتادیم. آنقدر به او ضربه زدیم که افتاد، وقتی مطمئن شدیم که به قتل رسیده، بابک یک چهار لیتری بنزین که قبلا آماده کرده بود آورد و روی آزادخان ریخت، من هم کبریت کشیدم و جنازه آتش گرفت. به محض آتش گرفتن، جسد او را رها کردیم و باز گشتیم.
با اعتراف صریح، شریف حکم بازداشت آزاد، وحید و همسر بابک نیز از سوی بازپرس صادر شده کارآگاهان ابتدا وحید را بازداشت کردند، او از نقشه شریف، بابک و آزاد اظهار بیاطلاعی کرد و گفت:«من وقتی در محل دفن زبالهها، شریف و بابک به آزادخان حمله کردن، تازه متوجه نقشهشان شدم و به علت ترس سکوت کردم.»آزاد نیز که اخیرا به اتهام آدمربایی دستگیر و پس از اعتراف و بازجوییهای اولیه با وثیقه سنگین آزاد شده بود، وقتی فهمید که به اتهام مشارکت در قتل عمد تحت تعقیب است متواری شد. بازپرس، شریف را به اتهام قتل عمدی آزادخان با قرار بازداشت به زندان فرستاد و وحید به علت اثبات بیخبر بودن از نقشه قاتلین و به اتهام اختفای جرم با وثیقه سنگین آزاد شد. ضمن اینکه تحقیقات همچنان ادامه دارد، چرا که از همسر بابک یا همان خواهر شریف هنوز هیچ خبری در دسترس نیست.
چرا جرم؟
سرهنگ سعدی بابانژاد نظر خود را درباره این پرونده اینچنین بیان میکند: این پرونده یکی از پروندههایی است که به تعمق زیادی نیاز دارد. اولا: شریف، بابک و آزاد، درکار خرید و فروش مواد مخدر بودند. این که آزادخان به علت رابطه نامشروع داشتن با دختر داییاش به قتل رسیده باشد دور از ذهن نیست اما با توجه به اینکه سه نفر از متهمین در کار خرید و فروش مواد هستند بعید نیست علت اصلی قتل همینامر باشد با توجه به این که خواهر شریف که همسر بابک است نیز گریخته است در صورتی که اگر چنین اتفاقی افتاده بود لازم بود او بایستد و حقیقت ماجرا را به پلیس بگوید. دیگر این که آزاد یکی از متهمین پرونده در ماههای اخیر به اتهام آدمربایی دستگیر و به عنوان رییس باند آدمرباها، با قرار وثیقه سنگین به زندان افتاد. در آن آدمربایی هم، مسئله، مسئله مالی و بدهی در میان بود. این است که بعید نمیدانم قتل آزادخان هم به همین علت بوده باشد. البته تاکنون شواهد و قرائن چنین نشان میدهند این مسئله تنها با یافتن همسر بابک روشن میشود که آیا قتل بهخاطر اختلافات سر مواد مخدر و پول بوده یا واقعا مسئله، مسئله ناموسی بوده. آنچه در این قتل مسلم است و تاکنون تحقیقات مامورین مشخص نموده مقتول با این بهانه با قاتلان خود همراه شده که به محل تفریح و خوشگذرانی برود و این در شان و کرامت یک انسان مسلمان نیست. شهوترانی آنهم از نوع گناهآلوده آن، غالبا برای جوانان مشکلساز بوده و متاسفانه قتلهای بسیاری به همین علت اتفاق افتاده است، لازم است که اشاره داشته باشم که در کشور ما جوانان مسلمان غیرتمند و اهل تقوی زیادی داریم و تنها عده قلیلی از جوانان ما، به دنبال اعتیاد و فساد هستند که خداوند انشاءا... آنها را هم اهل کرده و به راه راست هدایت کند.به هر حال چرا نباید این گروه جوانان به خود بیایند. تا کی و کجا به دنبال بیخبری و فساد؟ خانوادهها لازم است در کنترل جوانان و پرهیز آنان از گناه مراقبت کافی و وافی داشته باشند.
|