جنبه جسمانی افسردگی

جنبه جسمانی افسردگی

تا کنون بیشتر به جنبه‏های روحی حالت افسردگی اشاره شده و برخی پزشکان و روان پزشکان و روان شناسان آن را یک بیماری روانی دانسته‏اند.

پژوهش های 50 سال اخیر نشان می‏دهد، کمبود ماده‏ای به نام "سروتونین" در مغز نیز یکی از عوامل ایجاد این بیماری است.

در نوشته زیر که ترجمه و تنظیم از چند منبع اینترنتی است، با جنبه‏های روحی و جسمی کمبود سروتونین در مغز آشنا می‏شویم.

دلتنگی فعال ‏در کتاب (ذهن ناآرام) نوشته کی جیمیسون آمده است:"درباره حالت افسردگی هیچ چیز خوبی نمی‏توان گفت، جز این که به شما تجربه‏ای می‏دهد که می‏فهمید سالخوردگی یعنی چه، پیری و بیماری چه جور است، حالت مردن چگونه است و این که می‏گویند ذهن انسان کند و آدمی خرفت می‏شود، به چه معناست.

در ضمن شما معنای حالت هایی مانند: وقار، آراستگی، هماهنگی را می‏فهمید و خلاصه اینکه متوجه می‏شوید زشتی رفتار به چه می‏گویند. در این حالت شما هیچ باوری نسبت به امکانات خوش زندگی ندارید، به لذت‏های جنسی بی عقیده می‏شوید، زیبایی موسیقی را درنمی‏یابید و سرانجام توانایی خود را برای خندیدن و خنداندن دیگران از دست می‏دهید.

دانشمندی دیگر به نام "آن پایکی" در مقاله‏ای که خلاصه آن در اینجا می‏آید، می‏گوید: افسردگی همان غم و اندوه معمولی نیست، در مرحله‏ای از زندگی خود، همه‏ما درد و رنج را احساس می‏کنیم، اما افرادی که گرفتار افسردگی هستند، تجربه‏ای کاملا متفاوت دارند. یک احساس فلج کننده، از دست دادن همه چیز و پوچی بر ما مستولی می‏شود.

در این حالت انسان فکر می‏کند و غصه می‏خورد که همه چیز از جمله تمام عزیزان و نزدیکان خود را از دست داده است. سایر عوارض و نشانگان‏ افسردگی شامل:"بی خوابی، اختلال در غذا خوردن، احساس گناه یا بی ارزشی، لذت نبردن از فعالیت هایی که روزی دلخواه و دل‏انگیز بوده، اشکال در تمرکز ذهن و فکر و خیال کردن درباره مرگ است".

نقش مغز در افسردگی ‏

داروهای موثری برای درمان افسردگی وجود دارند و این داروها دیدگاه خوبی را از اساس و پایه زیست شناختی این بیماری فراهم می‏سازند. نخستین داروهای ضد افسردگی تقریبا به طور اتفاقی در سال‏های 1950 کشف شدند. پزشکان مشاهده کردند برخی بیماران با فشار خون بالا، هنگامی که با یک داروی جدیدی به نام "رسپرین" درمان می‏شدند، عوارض افسردگی در آنها ظاهر می‏شد.

حدود همان زمان، پزشکان ملاحظه کردند اغلب بیماران افسرده، هنگامی که با یک داروی ضد بیماری سل درمان می‏شدند، حالت های وجد و شعف از خود نشان می‏دادند. معلوم شد "رسپرین" برخی انتقال دهنده‏های عصبی را از بین می‏برد. در حالی که داروی سل به نگه داشتن آنها در جای خود کمک می‏کند.

انتقال دهنده‏های عصبی آن مواد شیمیایی هستند که به عنوان پیک یا پیام‏آور در نظام ارتباطات مغز و سلسله اعصاب عمل می‏کنند. آنها مولکول هایی هستند که از یک یاخته عصبی"نورون" منبع به یک یاخته عصبی مقصد سفر می‏کنند و در آنجا پیغام را تحویل می‏دهند.

در افرادی که افسردگی دارند، در حرکت برخی پیک‏ها یا انتقال دهنده‏های عصبی اختلال ایجاد می شود، به عبارت دیگر این انتقال دهنده‏های عصبی؛ یعنی نوراپی فرین، سروتونین و دوپامین به میزان کافی از یک نورون به نورون دیگر نمی‏روند و غلظت آنها در مغز کاهش می‏یابد.

نخستین نسل داروهای ضد افسردگی که در سال های 1950 کشف شد، به تنظیم هر سه پیام آور بالا می‏پرداخت. دومین نسل این داروها به تنظیم نوراپی فرین و سروتونین دست می‏زد و سرانجام نسل جدید داروهای ضد افسردگی بر ضد سروتونین به تنهایی کار می‏کنند. این داروها نمی‏گذارند سروتونین انتقال یافته به نورون مقصد، دوباره به نورون منبع برگردد.

بنابراین کسانی که به افسردگی مبتلا هستند و عوارض یاد شده را در خود مشاهده می‏کنند و خلاصه این که فکر می‏کنند بختکی مخوف بر روح و روان آنها سایه افکنده، یا فکر خودکشی به سرشان می‏زند، بدانند که نه دیوانه هستند و نه اینکه بیماری شان درمان نشدنی و علاج‏ ناپذیر است.

حتما در این صورت به یک روان پزشک مراجعه کنند و درخواست کمک نمایند. جالب اینجاست که برخی از این بیماران از گفتن این که چه حالتی دارند عاجزند، چون این حالتی است که واقعا گفتنی نیست، اما عوارض و نشانگان‏ یادشده را دارد.

این بیماران بدانند که این حالت روحی وحشتناک دلیل جسمانی دارد که احتمالاً همان کمبود سروتونین در حول و حوش یاخته‏های عصبی مغز است که قابل درمان می باشد.

امیر - ایران - ساوه
با سلام و خسته نباشید
من نزدیک به 15 ماه است که به افسردگی دچار هستم . البته 5 ماه پیش فهمیدم که افسردگی دارم چون تا 10 ماه هیچ شناختی رو حالتهام نداشتم . کم خواب شدم . دلمردگی شدید گرفتم . 12 کیلو وزن کم کردم . هیچ موضوعی منو خوشحال نمی کرد . خندیدن برام واقعا مشکل بود . وقتی دچار هیجان می شدم سریع مضطرب و بیقرار می شدم . مدام گلوم بغض داشت . از خودم و همه چیز بدم میامد . از زنده بودن خودم متنفر بودم . بعضی وقتها داد میزدم خدایا یا منو بکش یا از این وضع نجاتم بده . خیلی دوست دارم بشم همون آدم قبلی . پر هیجان و شاد که از هر چیزی لذت می بردم ولی گاهی فکر میکنم شاید این آرزو برام محال باشه . من مغلوب این افسردگی لعنتی شدم . آیا واقعا این دوران تموم می شه . از این کابوس راحت می شم . شما را قسم میدم به خدا منو راهنماپی کنید از راهی که می دونید ممکنه منو خلاص کنه . دیگه خسته شدم من هنوز خیلی جوونم دوست دارم از جوونیم لذت ببرم .
جمعه 18 آبان 1386

سنم - دانمارگ -
سلام امیر عزیز ورزش کن ,سعی کن حرف بزنی
جمعه 18 آبان 1386

رضا - انگلیس - نیوکاسل
امیر جان همین تور که سنم عزیز گفت بهترین راه ورزش وتغذیه درسته و ورزش باید به در حدی باشه که ضربان قلب رو سریعتر کنه و باعث افزایش سروتونبن بشه .فراموش نکن که تغذیه درست خیلی مهمه واگر خوب غذا نخوری موتور بدنت سوختی نداره که حرکت کنه حتی اگه خوب ورزش کنی.سعی کن صبح زود بیدار بشی وصبحانه مفصل بخوری تخم مرغ را هم به صبحانت اضافه کن.کار فیزیکی زیاد انجام بده این باعث میشه که خسته بشی و شب راحت بخوابی در ضمن ترشح سروتونین رو زیاد میکنه درست همونکاری که دارو انجام میده اگه بعد از مدت یک ماه تغییری در خودت احساس نکردی حتمابه پزشک مراجه کن. امیدوارم موفق باشی.....
جمعه 18 آبان 1386

ساسان - ایران - خرم اباد
چه زیباست اگه همه به هم اهمیت بدن و درد دله همو گوش کنن مثل سنم خانم و اقا رضا بهتون تبریک میگم
جمعه 18 آبان 1386

فریبا - ایران - تبریز
امیرجان اگه بدونی که افسردگی یه بیماریه و مثل هر نوع بیماری دیگه قابل علاجه حتما میتونی از پس درمانش بربیایی فقط مهم اینه که تسلیمش نشی و بقول دوستان ورزش و .... را انجام بدی و از هرگونه فکر منفی پرهیز کنی.
شنبه 19 آبان 1386

داود - ایران - تهران
امیر جان حتما به یک روانپزشک مراجعه کن مثل من نتیجه می گیری.
چهار‌شنبه 23 آبان 1386

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.