صرفه جویی انرژی؛ از لندن تا تهران

صرفه جویی انرژی؛ از لندن تا تهران

عصر یک روز شنبه بود و داشتم در خانه به بعضی کارهای عقب افتاده رسیدگی می کردم. زنگ در صدا کرد. منتظر کسی نبودم اما از آنجایی که خیلی هم حوصله کارهایی را که می کردم نداشتم، خوشحال شدم که شاید بهانه ای برای کنار گذاشتن کارها پیدا شده باشد.
باغچه
"با شلنگ به باغچه آب نمی دهیم تا از هدرروی آب جلوگیری شود، چراغ های داخل باغچه، خورشیدی هستند و اصلا برق مصرف نمی کنند"

یک خانم میانسال پشت در بود که اول فکر کردم شاید آدرس را اشتباهی آمده باشد چون هیات فروشنده های دوره گرد که گاه و بیگاه به خانه های مردم مراجعه می کنند را نداشت. اما اشتباه نیامده بود. یک داوطلب کارهای عام المنفعه بود که به گفته خودش به منازل مراجعه می کند تا راه های صرفه جویی در مصرف انرژی و جلوگیری از هدر رفتن انرژی را گوشزد کند.

 بیش از هر چیز قیمت بالای انرژی در غرب است که محرک اصلی صرفه جویی است
 

فکر کنم ماشین بزرگ من را که در پارکینگ دیده بود، فکر کرده بود که در لزوم حفظ منابع انرژی با من صحبت کند. قبل از اینکه وارد جزئیات شود، گفتم راستش را بخواهید این خودرو گازسوز است. این را که شنید همچین انگار که گل از گلش شکفت. من هم که از استقبال او ذوق زده شده بودم، ادامه دادم که همه درها و پنجره های خانه هم دو جداره هستند تا از هدر رفتن گرما جلوگیری کنند، همه چراغ ها از نوع کم مصرف هستند که حدودا یک دهم لامپ های عادی انرژی مصرف می کنند، با شلنگ به باغچه آب نمی دهیم تا از هدرروی آب جلوگیری شود، چراغ های داخل باغچه، خورشیدی هستند و اصلا برق مصرف نمی کنند و منبع آب گرم خانه هم عایق کاری شده تا برق اضافه حرام نشود.

خانم میانسال که دیگر از خوشحالی در پوستش نمی گنجید، گفت هدف ما این است که تا می توانیم، مردم بیشتری را تشویق کنیم که مثل شما زندگی کنند. بعد هم تشکر کرد و رفت.

این اولین بار در هفت سال گذشته (از زمانی که در انگلستان زندگی می کنم) بود که کسی برای تشویق مصرف بهتر انرژی به خانه ما مراجعه می کرد، اگرچه رسانه ها در این مورد مطلب زیاد دارند و آنقدر چهره مظلوم خرسهای قطبی را که ممکن است بدون یخ بمانند نشان می دهند که از هرچه مصرف انرژی است پشیمان می شوید. به هرحال من بیشتر توصیه های این خانم را از قبل اجرا کرده بودم.

 لامپ های کم مصرف هم واقعا باعث می شوند که قبض برق کوچکتر و کوچکتر شود، اگرچه این لامپ ها نور تندی دارند و خانه آدم را می کنند مثل میوه فروشی های پشت مسجد سپه سالار که شب چله می رفتیم و ازشان هندوانه می خریدیم
 

وقتی به این فکر می کردم که آیا دلسوزی من برای آب شدن یخ های زیر پای خرس های قطبی باعث شده بود که در مصرف انرژی صرفه جویی کنم یا توفان های شدیدی که در یک چشم برهم زدن یک شهر را از بین می برند، به این نتیجه رسیدم که هیچکدام نتیجه قطعی نداشته، در واقع بیش از هر چیز قیمت بالای انرژی در غرب است که محرک اصلی صرفه جویی است.

قیمت بنزین در اروپای غربی تقریبا لیتری 2 دلار است که حتی برای افرادی با درآمد نسبتا خوب هم رقم بالایی است. قیمت برق و گاز مصرفی خانوارها هم بر مبنای قیمت جهانی نفت محاسبه می شود، در نتیجه "صرفه جویی کردن" ارزش پیدا می کند.

یادم هست که وقتی داشتم حساب و کتاب می کردم که آیا ماشینم را گازسوز کنم یا خیر، دیدم که کل سرمایه گذاری که باید بکنم در طول حدودا یک سال (با توجه به قیمت گاز مایع که نصف بنزین است)، از محل صرفه جویی در قیمت بنزین باز خواهد گشت. ضمن اینکه از عذاب وجدان ناشی از کمک کردن به ذوب یخ های قطبی تا حدی خلاص می شدم (بس که شبکه های تلویزیونی چشم های مظلوم این خرس ها را نشان می دهند.)

خرس قطبی
آیا دلسوزی من برای آب شدن یخ های زیر پای خرس های قطبی باعث شده بود که در مصرف انرژی صرفه جویی کنم؟

لامپ های کم مصرف هم واقعا باعث می شوند که قبض برق کوچکتر و کوچکتر شود، اگرچه این لامپ ها نور تندی دارند و خانه آدم را می کنند مثل میوه فروشی های پشت مسجد سپه سالار که شب چله می رفتیم و ازشان هندوانه می خریدیم.

از صرفه جویی مالی که بگذریم، کیفیت بهتر هوا هم یک محرک بسیار قوی برای صرفه جویی در مصرف انرژی است. در یک روز آفتابی در لندن (اگر چنین روزی از راه برسه!) واقعا می شود تا کیلومترها آنطرف تر را دید. یادم است که در تهران فقط در روزهای عید، آن هم بعد از سه روز بارندگی مداوم در شهری که نصف جمعیتش می رفتند به مسافرت می شد تا چند کیلومتر آنطرف تر را دید.

آن وقت ها در ایران بنزین و برق و گاز ارزان بود و لامپ کم مصرف و پنجره های دوجداره و خودروهای کم مصرف، گران، لامپ های کم مصرف چندین برابر لامپ های معمولی قیمت داشتند و سال ها طول می کشید تا از محل صرفه جویی در هزینه برق، سرمایه گذاری روی لامپهای کم مصرف بر گردد. پنجره های دوجداره هم که آنقدر گران بود که چند نسل وقت لازم بود تا سرمایه گذاری را برگرداند. اصلا همان در و پنجره های یک جداره با شیشه های 2 یا 4 میلیمتری که می شد شرح تمام مذاکرات رهگذران کوچه را از طریق آن شنید (و بعضی وقتها چه چیزها که به هم نمی گفتند) را هم مردم درست نمی بستند و برای جبران سرمایی که از لای درز پنجره ها به داخل نفوذ می کرد، چند درجه بخاری یا شوفاژ را زیاد می کردند.

گازسوز کردن خودروها هم که در ایران از قبول شدن در رشته پزشکی دانشگاه تهران سخت تر شده، تازه اگر یک روزی سرانجام نوبت به شما برسد و "گازسوز" شوید، مشکل بعدی پیدا کردن جایگاه عرضه گاز خودرو است. تعداد جایگاه ها کم و صف ها طولانی است.

خلاصه اینکه، مشوق های قوی مالی در کنار کارهای فرهنگی - رسانه ای می تواند باعث شود تا پیش از اینکه خانم میانسالی در یک بعد از ظهر شنبه برای گوشزد کردن وظایف شهروندی در دنیای جدید زنگ خانه شما را بزند، خودتان از قبل مشق هایتان را حاضر کرده باشید، در غیر اینصورت، خرس های قطبی باید به زودی به فکر جایگزینی برای ته مانده یخ های زیرپای خود باشند.

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.