آقـای خــوش تیــپ زندگینامه خوزه مورینیو

آقـای خــوش تیــپ زندگینامه خوزه مورینیو

خوزه ماریو داوس سانتوس مورینیو فلیکس معروف به خوزه مورینیو متولد 26 ژانویه 1963 در ستوبال یک مربی پرتغالی فوتبال است. او مدت‌ها مربی باشگاه چلسی بود ولی روز بیستم سپتامبر 2007 این باشگاه را ترک کرد و پس از آنها در هیچ باشگاهی کار نکرده است و هنوز برکناری او در پرده‌ای از ابهام است.
    مورینیو در چهار لیگ متوالی (دو لیگ در پورتو و دو لیگ در چلسی) توانست تیم خود را در صدر باشگاه‌ها قرار دهد و در دو سال متوالی (2005-2004) از سوی فدراسیون بین‌المللی فوتبال لقب بهترین مربی دنیا را از آن خود کرد.
    
    خانواده فوتبالیست


    پدر مورینیو «فلیکس مورینیو» یک دروازه‌بان و مربی پرتغالی بود و مادرش «ماریا جولیا» در مدرسه تدریس می‌کرد. خانواده مورینیو همگی به فوتبال علاقه‌ای خاص داشتند. پدر خوانده ثروتمند خوزه، رییس باشگاه بزرگ فوتبال شهر «ستوبال» بود. خوزه از همان دوران کودکی در مدیریت و برنامه‌ریزی استاد بود و برنامه‌ بازی‌های تیم پدرش را ترتیب می‌داد.
    پس از پایان تحصیلات به مدرسه آمادگی جسمانی لیسبون رفت ولی مدتی بعد مادرش که از توانایی مدیریت او اطلاع داشت نام او را در مدرسه مدیریت ثبت‌نام کرد اما خوزه از آن مدرسه خوشش نیامد و دوباره در مدرسه آمادگی جسمانی شرکت کرد و پنج سال بعد از آن‌جا مدرک گرفت.
    مورینیو دوره مربیگری خود را در اسکاتلند گذراند و سپس به پرتغال برگشت و مربی ورزش یک دبیرستان شد. او مدتی در باشگاه‌های کوچک و متوسط پرتغال بازی و در همان زمان تحصیل نیز می‌کرد. اما در زمینه بازی توفیق چندانی نیافت. در دهه نود مدتی را به مربی‌گری پرداخت و پس از آن با لقب «ترادیوتور» (مترجم) معروف شد چون مترجم یا مفسر «سر بابی رابسون در باشگاه‌های «اسپورتینگ» و «پورتو» بود. در سال 1996 به همراه رابسون به بارسلونا رفت و همچنان مترجم او بود. پس از رفتن رابسون او همچنان در بارسلونا ماند و با جانشین هلندی رابسون یعنی «لوییس ون‌گال» کار کرد. مورینیو انسانی بی‌نهایت بااعتماد به نفس و باشخصیت بود و همین موضوع باعث شد پیشرفت چشمگیری کند. او در کلاس‌های مربیگری و مدیریت شرکت می‌کرد و ناگهان همه شنیدند که او مربی تیم دوم بارسلونا شده است.
    رویای او برای سرمربی شدن سرانجام در سال 2000 تحقق یافت و او مربی بنفیکا شد ولی با تغییر سرپرستی باشگاه و روی کار آمدن سرپرست جدید، مورینیو در تاریخ پنجم دسامبر 2000 برکنار شد و مربی یک تیم سطح پایین شد.
    در سال 2002 مورینیو مربی باشگاه «پورتو» شد. باشگاهی که بسیار ضعیف کار می‌کرد در آن سال و تحت مربیگری مورینیو تیم سوم کشور شد و مورینیو قول داد سال آینده آن تیم را تیم اول سازد و خود تشکیل یک تیم قهرمانی بدهد و همین کار را هم کرد تا جایی که قهرمان جام باشگاه‌های اروپا شد. قبل از قبول پیشنهاد چلسی برای عنوان مربیگری آن تیم، مورینیو باشگاه لیورپول را که آن تیم هم خواستار این مربی بود ترجیح می‌داد و می‌گفت: «لیورپول تیمی است که علاقه همه را برمی‌انگیزد ولی من به چلسی علاقه چندانی ندارم چون چلسی یک پروژه جدید با سرمایه‌گذاری بالاست. فکر می‌کنم در چلسی اگر یک مربی برنده نشود، آبراموویچ فورا او را برکنار می‌کند. به همین دلیل کار در آن جا یک شغل مطمئن نیست.»
    ولی سرانجام مورینیو در ژوئن سال 2004 با حقوق سالانه 2/4 میلیون یورو که در سال 2005 به 2/5 میلیون یورو افزایش یافت به باشگاه چلسی پیوست و عنوان گران‌ترین مربی فوتبال را به خود اختصاص داد.روز بیستم سپتامبر 2007 و با موافقت دو جانبه، مورینیو باشگاه چلسی را ترک کرد. کمی قبل از ترک مورینیو باشگاه تشکیل جلسه داده و به این نتیجه رسیده بود که وقت آن است که مربی خود را تعویض کنند. این اقدام چلسی خشم هواداران این تیم را برانگیخت. فردای آن روز چلسی اعلام کرد «اورام گرنت» جایگزین مورینیو شده است. در طول چهار فصل حضور او در چلسی، او در هیچ یک از بازی‌های داخلی تیمش شکست نخورد. 
    
     روابط تیره
    سایت بی‌بی‌سی دلیل جدایی غیرمنتظره مورینیو از باشگاه چلسی را روابط تیره بین او و رومن آبراموویچ می‌داند و در این مورد می‌نویسد: هر دو طرف موافق این جدایی بودند، آنها روابط خوبی با هم نداشتند ولی در ظاهر این موضوع را نشان نمی‌دادند. آبراموویچ و مسئولان باشگاه از نوع بازی و تاکتیک تیم راضی نبودند و یک فوتبال مدرن می‌خواستند. آنها فوتبالی می‌خواستند که در دنیا تک باشد و مورینیو نمی‌توانست آنها را به این هدفشان برساند. مورینیو هم از دخالت آنها ناراحت می‌شد و نمی‌توانست کاری را که آنها می‌خواهند انجام دهد.
    کاملا مشخص بود که از مدت‌ها پیش روابط بین آنها مثل گذشته نبود. گراهام تیلور مربی سابق انگلیس نیز می‌‌گوید: شروع پایان کار مورینیو زمانی بود که برخلاف میل او و به دستور مسئولان میشائیل بالاک و شوچنکو را خریداری کردند.
    
    زندگی خانوادگی
    خوزه مورینیو و همسرش «تمی» از نوجوانی به یکدیگر علاقه داشتند. در آن زمان تمی 14 ساله و خوزه 17 ساله بود. بعدها تمی در رشته فلسفه تحصیل کرد و خوزه به فوتبال روی آورد و سرانجام آنها در سال 1989 با یکدیگر ازدواج کردند. آنها در خانه‌ای اجاره‌ای و چهار طبقه در لندن زندگی می‌کنند و می‌گویند مارگارت تاچر نخست‌وزیر سابق انگلیس همسایه آنهاست ولی خوزه باخنده می‌گوید: فکر نمی‌کنم این حرف درست باشد چون در آن صورت من او را می‌دیدم من همه همسایه‌هایمان را می‌شناسم و باور کنید هیچ کدام از آنها شبیه به مارگارت تاچر نیست.»
    خوزه و همسرش دو فرزند به نام‌های «ماتیلد» و «خوزه جونیور» دارند. 
    خوزه تمام وقت خود را صرف فوتبال نمی‌کند و به زندگی خانوادگی‌اش هم می‌رسد. او با اشتیاق می‌گوید: «چند وقت پیش با بچه‌ها به دیسنی لند رفتیم، من یک کلاه سرم گذاشته بودم و آن را تا گوش‌هایم پایین کشیده بودم که کسی مرا نشناسد آن روز خیلی خوش گذشت چون فقط من بودم و خانواده‌ام. من هم چند تا از بازی‌ها را سوار شدم خیلی خوب بود احساس می‌کردم مثل بوروس ویلیس شده‌ام. وقتی در شهر هستیم به اتفاق خانواده به پارک می‌رویم. بچه‌ها دوچرخه‌سواری می‌کنند و من و همسرم به اردک‌ها غذا می‌دهیم. ولی جدایی از فوتبال و وقت گذاشتن برای خانواده برای من کار سختی است و زیاد چنین فرصت‌هایی برایم پیش نمی‌آید. من همیشه به بازیکنانم فکر می‌کنم.یکی از سرگرمی‌های محبوب بچه‌های مورینیو این است که «ارنج» تیم پدرشان را در بازی‌های کامپیوتری عوض کنند. مورینیو می‌گوید: «من بازی‌های کامپیوتری بلد نیستم ولی بچه‌هایم در این زمینه حسابی مهارت دارند. آن وقت‌ها که من بچه بودم اوقات فراغتم را با تماشای فیلم و کارتون پر می‌کردم ولی این روزها معمولا مجبورم فیلم «هربی» یا چهار شگفت‌انگیز را تماشا کنم.مورینیو علاقه چندانی به پول ندارد، او می‌گوید: پول داشتن خوب است. آدم می‌تواند بچه‌هایش را به مدارس خیلی خوب بفرستد، خانه و لباس مناسب برای آنها تهیه کند و بهترین تعطیلات را داشته باشد. ولی من اهل تجملات نیستم و تنها یک اتومبیل برایم کافی است.
    
     راز برملا شده
    خبری که به تازگی از «خوزه مورینیو» در سایت‌های اینترنتی منتشر شده است تعجب و حیرت همگان را برانگیخت زیرا همه به صداقت، جدیت و درستکاری او اعتقاد داشتند و او را یک انسان تمام و کمال می‌دانستند. خبر از این قرار بود که: «مربی سابق باشگاه چلسی به مدت دو سال بدون اطلاع همسرش با یک زن دیگر زندگی می‌کرد.»
    در طول مدت این دو سال مورینیو محبوب موطلایی‌اش را تنها زن زندگی و پرنسس خود خطاب می‌کرد و انواع و اقسام هدایا را برایش می‌خرید. مورینیو این زن را که «السا سوسا» نام دارد از زمان کار به عنوان مربی در زادگاهش پرتغال می‌شناخت و از همان زمان با او آشنایی داشت و حتی به گفته نشریات مختلف او را در مجامع کاری و نزد بازیکنان فوتبال همسر خود معرفی کرده بود. «السا» و وکیلش چندی پیش به دفتر نشریه nuS ehT رفتند تا درباره این موضوع و آشنایی‌شان صحبت کنند. وکیل السا در این باره گفت: «او به السا بد کرد چون به او قول ازدواج داده بود و السا مطمئن بود زمانی با خوزه ازدواج خواهد کرد. مورینیو جلوی همه طوری با السا رفتار می‌کرد که گویی همسر واقعی‌اش است و همه همین تصور را داشتند ولی به قولش عمل نکرد و او را رها کرد.» السا از این رفتار خوزه مورینیو آن‌قدر عصبانی است که تصمیم دارد از این رابطه استفاده کرده و کتاب زندگی خود را بنویسد و به ناشران بفروشد.
    
     نکته‌هایی از زبان خوزه 
    در این قسمت گفته‌های‌ مختلف خوزه مورینیو را به مناسبت‌های مختلف بخوانید:
     لطفا به من لقب متکبر ندهید ولی من قهرمان اروپا هستم و فکر می‌کنم انسان خاصی باشم.
     اگر می‌خواستم شغل راحتی داشته باشم در پورتو می‌ماندم.
     به مدل موهایم نگاه کنید، من آماده جنگ هستم.
     (درباره مصدومیت بازیکنان) درست مثل یک پتو است که برای تختتان کوچک باشد. پتو را بالا می‌کشید تا سینه‌تان گرم بشود ولی پاهایتان یخ می‌کند، نمی‌توانید پتوی دیگری بخرید چون فروشگاه بسته است ولی همین پتو هم خیلی ارزش دارد چون جنسش کشمیری است.
     بازیکنان جوان مثل هندوانه هستند، فقط وقتی می‌شود مزه‌شان را فهمید که باز شوند.
     سبک بازی خیلی مهم است ولی موضوع تخم‌مرغ و املت هم در میان است، وقتی تخم‌مرغی نباشد، املتی هم در کار نیست. هر چه تخم‌مرغ بهتری خریداری بشود املت بهتری هم درست می‌شود. بعضی تخم‌مرغ‌ها درجه یک هستند، برخی درجه دو و برخی درجه سه. بعضی‌ها گران‌تر از بقیه هستند و املتشان هم خوشمزه‌تر است ولی وقتی تخم‌مرغ درجه یک در فروشگاهی باشد که نتوانی بروی و بخری آن وقت است که مشکل ایجاد می‌شود. (می‌گویند همین حرف باعث ناراحتی آبراموویچ و جدایی آنها شد)
     (در مخالفت با خرید یک مدافع به قیمت بیش از عرف) من عاشق اتومبیل «استون مارتین» هستم ولی اگر برای یک اتومبیل استون مارتین از من یک میلیون پوند بخواهید می‌گویم حتما دیوانه‌اید چون استون مارتین فقط 250 هزار یورو می‌ارزد.
     (درباره همسرش) دیدن یک مسابقه فوتبال از تلویزیون بستگی به همسرم دارد. اگر خانه باشم مسابقه را می‌بینم ولی اگر همسرم بخواهد جایی برود، من دوست دارم فوتبال تماشا کنم ولی دیگر اجازه ندارم.

مرضیه - ایران - ایران
سلام .خسته نباشید نظر من در مورد خوزه اینکه باید بگم اون یک انسان به تمام معناست واین خبری هم که گفتن خوزه با زنی دیگر در ازتباط بوده کاملا دروغه و فقط برای خراب کردن خوزه بوده چون خود زنش هم این رو تکذیب کرده و اینکه خوزه و زنش از نوجوانی عاشق هم بودن پس کاملا این خبر دروغه و اگه راست بود حتما همسر خوزه طلاق میگرفت .درست مثل همسر ابراموویچ.
یکشنبه 20 آبان 1386

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.