آیه 148 سوره مبارکه نساء
امروز یکی از سخت ترین روزهای عمرم بود .خسته از کار پرتراکم روزانه به دفترم در قزوین رفتم. حوالی عصر بود که گروهی از اهالی روستای خرم پشته از توابع آبیک قزوین به دفنرم آمدند.مردان و زنانی با چهره های تکیده و دستانی پینه بسته که در همان نگاه اول نشان می داد که با زحمت و محنت بیگانه نیستند و آنقدر عزت نفس دارند که شکوه از زمانه را به بنده خدا نگویند اما این بار دیگر نمی شود .لب به شکایت گشودند؛سخنشان از جنس دادخواهی بود اما آیا من به عنوان نماینده جز اینکه صدای حزین و ستم کشیده اینان را به گوش کسانی که باید بشنوند برسانم کار دیگری می توانم بکنم؟
روستاییان خشکی زده که زمین های سله بسته شان تشنه آب بوده و زمین هایشان به دلیل اهمال برخی مسوولان؛ چشم انتظار تدبیری برای حل مشکل کم آبی بوده است وقتی از پاسخ ناامید می شوند ،خود دست به کار می زنند و اقدام به حفر چاه هایی جهت تامین آب زمین های زراعی خود می کنند. این چاه ها البته غیر مجاز بوده اند اما در این میان کسی از غیر مجاز بودن اهمال مسوولان مرتبط سخن نمی گوید و تسمه به گرده مقصران اصلی نمی کشد زیرا دیواری کوتاهتر از دیوار اهالی رنج و خاک نیست.
ماموران به روستای خرم پشته می روند تا چاه های آب را مسدود کنند، روستاییان به این عمل اعتراض و به این واقعیت نیز اشاره می کنند که اگر تدبیری اندیشیده و به نیاز آنها پاسخ مثبت داده می شد ، به هیچ وجه دست به حفر این چاه ها نمی زدند ،اما ماموران اهمیتی نمی دهند.
روستاییان ساده دل راه ماموران را سد می کنند تا روزنه امید دستهای پینه بسته شان با تل خاک هایی که قرار است چاه ها را کور کند، بسته نشود اما ضربات گزنده باتوم ها چنان بر تن رنجورشان می پیچد که این امید واهی به فراموشی سپرده می شود.
ماموران اما به این بسنده نمی کنند؛ جوانی به شدت مضروب می شود و از همه دردناک تر اینکه اینجا عدالت از جنس باتوم ،مادر شهیدی را نیز از طعم تلخ خود بهره مند می کند!پیرزن عصا به دست و لنگ لنگان همراه جماعت مضروب به دفترم آمده بودو ناله کنان از زخمی می گفت که پشت اورا که قبلا در فراق فرزندش شکسته ،دوتا کرده بود.
چاه های غیر مجاز حفر شد چون آسمان نیز دیگر به درد اهالی خرم پشته نمی گرید، مسوولان آنان را احاله به وعده های مهرورزانه اما توخالی می دهند و از همه بدتر اینکه اگرچند سال در زمین ها زراعتی صورت نگیرد، اداره منابع طبیعی ،زمین ها را مصادره می کند .
زنی میانسال با همان پوشش ساده و مندرس و با بغض و لهجه ترکی رو به من می کند و می گوید :به ماموری که به من هتاکی می کرد ؛گفتم، این است برخورد با یک زن روستایی در این کشور اسلامی؟ و ادامه می دهد ؛وقتی به مسوول انسداد چاه ها گفتیم با زمین های تشنه مان چه کنیم؟گفت :نماینده شما خواستار مسدود کردن چاه های شما شده است !گفتیم کدام نماینده ؟گفت:علیخانی(!)... و بعد دست به زانو می زند،بلند می شود و فرزندش را در میان جمع به خود می خواند ؛ ...جوان با صورتی که شرم رنگ سرخ خود را بر آن پاشیده در کنار مادر می ایستد و مادر لباس او را بالا می زند؛ جای باتوم ها بر کمر جوان به چهره متعجب حاضران ریشخند می زند .
یکی از روستاییان می گوید :رفتیم کلانتری شکایت کنیم و پیگیر طول
درمان شویم جواب سربالا دادند چون پای همقطارانشان در میان بود و دیگری ادامه می دهد: به ماموران گفتیم زراعت نکنیم چه کنیم که گفتند ؛به ما ربطی ندارد، بروید قاچاق فروشی کنید!!
چه کار باید می کردم ،چه کار می توان کرد؟نامه ای به رییس قوه قضاییه نوشتم و از ایشان خواستم دستور بدهند به جای برخورد با کشاورزان مظلوم ،با کسانی برخورد شود که درانجام وظایف خود در تامین آب مورد نیاز کشاورزان کوتاهی کرده اند.طی نامه دیگری از فرمانده نیروی انتظامی قزوین خواستم تا دستور دهند اولا مضروبین برای تعیین طول درمان به پزشک قانونی معرفی شوند و ثانیا با مامورانی که بر خلاف قانون دست به چنین اعمال ناشایست زده اند برخورد شود در کنار این اقدامات از ریاست مجلس شورای اسلامی خواستم بر اساس ماده 193آیینامه داخلی مجلس،دستور فرمایند تا وزیر نیرو جهت پاسخ به سوالات اینجانب در خصوص موارد فوق الذکر به کمیسیون احضار شود .
منبع : وبلاگ خورشید , وبلاگ محمد علیخانی
مادر، جای ضربات باتوم را بر تن فرزندش نشان می دهد
اهالی خرم پشته
به ما گفتند:علیخانی گفته چاه شما را ببندیم!
زنان نیز از رنجشان می گفتند
|
|
|
|
|
|
|