حکم تخلیه کتابفروشی چه زمان و به چه دلیلی به دست شما رسید؟
پژمان سلطانی: ما سال هشتاد و دو سر قفلی این ملک را با اجاره موجر و مستاجر سابق خریداری کردیم و تمام سندهای قانونی را نیز داریم. شخصی در همسایگی ما کل ملکیت آن ساختمان را خریدند و از زمانی که در حدود شش ماه پیش ملک را خریدند، مشکلات ما شروع شد. تمام ورودیها به مشاعات را بسته، چیزهایی که حق قانونی ماست. ما شکایتی کردیم به مجتمع خاک، شعبه سیزده که در آنجا به نوعی روند قضیه به نفع ما بود، یعنی حتی کارشناسانی که آمدند و محل را کارشناسی کردند معتقد بودند که تمام حقوق ما اینجا ضایع شدهاست. حدود یک ماه پیش، بدون این که ابلاغی به ما شده باشد یا احضاریهای داشته باشیم، از طرف کلانتری نامهای برای ما فرستاده شد که حکم تخلیه سه روزه بود، که حتی حکم را هم به من نشان ندادند.
فرخنده حاجیزاده: واقعیت امر این است که آقای سلطانی پانزده سال حاصل تجربه نشرو پخش و زندگی شغلیاش را در این مکان قرار داده، من خودم هم یک عمر تجربه فرهنگیام را به علاوه تنها خانهای که به عنوان ملک مسکونی داشتهام، فروختم و مجموعا هزینه این مکان کردم. ضمن اینکه ما مالک نیمی از سرقفلی اینجا هستیم و نزدیک به دویست، سیصد میلیون به بانکهای مختلف از جمله بانک پارسیان بدهکار هستیم. اما آن چیزی که برای ما فارغ از زیانهای مالی که دادیم مهم است، بحث بر سر «عدم اجرای عدالت» است. ما این ملک را چهار سال پیش از یک آقای پزشکی با نام آقای معماری و خانوادهشان که بینالارث به ایشان رسیده بود، خریدیم. با مالک قبلی ما هیچ مشکلی نداشتیم، در محضر و دفتر خانه، مالک قبلی حضور داشته و واگذار کرده. یعنی هیچ شبههای در سند و در صلح نامه وجود ندارد. اما ایشان از همان روز اول که آمدند غداره بستند یعنی همان شب اول راه مشاعات ما را میله زدند و بستند طوری که ما فکر میکردیم کار شهرداری است. وی در همین گیر و دار یک حکم بسیار عجیب غریب گرفت که تا به حال، کارشناسان متعدد دادگاههای قوه قضائیه و حتی مشاور آقای رئیسی (معاون آقای شاهرودی) گفتند که این حکم باید بررسی شود.
تاکنون بیش از بیست وکیل مثل آقای محمود ریاحی یکی از برجسته ترین وکلای مملکت، خانم مینو شهدی که با همه وجود برای این ماجرا تلاش کردهاست بی آنکه هیچ چشمداشتی به حق الوکاله داشته باشند، آقای درخشان، خانم ناهید صلاحی و خانم مریم ودادی و دوستان بسیار و وکلای متعددی این پرونده را دیدند و حتی یک نفر نگفتهاست که این رای عادلانه است، کما این که تمامی محضر دارها یا بنگاه داران نیز این حکم به نظر شان بسیار عجیب است ولی در بدترین شکلش هم من فکر میکنم اگر تمامی ادله نیز بر این باشد که ما باید اینجا را تخلیه بکنیم و این حق ایشان است، آیا دادگاه نباید ما را برای اظهار نظر میخواست؟ آیا نباید هیچ اطلاعی به ما میدادند؟
هیچ جلسه دادگاهی که شما از خودتان دفاع کنید نبوده است؟
فرخنده حاجیزاده: مطلقاً. حتی ابلاغ دادگاه هم به دست ما نرسیده، فقط حکم تخلیه به ما دادند. ما وقتی حکم تخلیه را دیدیم شوکه شدیم! حکم قتل را هم اینگونه صادر نمیکنند! به نظر من این یک نوع حکم قتل است، منتهی به جای آن که حکم قتل یک فرد باشد، حکم قتل یک موسسه فرهنگی و قتل تدریجی آدمهای دیگر است ، چون به هر حال وقتی آدمها به حاشیه رانده میشوند، وقتی محاصره اقتصادی میشوند، وقتی که در تنگنا قرار میگیرند و وقتی تحت فشار روانی قرار میگیرند خود به خود ما آنها را ترور شخصیت و حتی حذف فیزیکی کردیم. معمولا در دادگاههای ایران، وقتی یک کیف را دزدیدهاند، شما باید شش ماه بروید در کلانتری و دادگاهها بچرخید و در آخر بگویید، نمیخواهم، پشیمان شدم. کلا یازده روز طول کشیده در حالی که ما میبایست یک هفته تا ده روز حق اعتراض میداشتیم، ضمن این که به ما اعلام نشده بود.
واکنش شما به این حکم که بخشی از آن نیز در خبرها ذکر شده، چه خواهد بود؟
پژمان سلطانی: ما تنها واکنشی که میتوانیم داشته باشیم، احتمالا روز شنبه است: اگر قرار باشد ما اینجا را تخلیه کنیم در واقع به این معنی است که ما این حکم را پذیرفتیم و تمام تلاشمان را انجام میدهیم که اینجا را تخلیه نکنیم، حتی اگر مامور هم که بیاید ما سعی میکنیم که اینجا را تخلیه نکنیم.
اما در صورتی که دیدیم جلوگیری از اجرای حکم برایمان امکان پذیر نیست، کتابها را میریزیم وسط خیابان و آتش میزنیم.
فرخنده حاجیزاده: اگر شنبه عید فطر باشد روز تخلیه یکشنبه خواهد بود. آقای ریاحی گفتهاند که هر روزی که بخواهد این اتفاق رخ دهد، سینه من آنجا سپر است، باید رد شوند یا این که قاضی پرونده و رئیس مجتمع بهشتی بیایند و در مقابل خبرنگاران با هم به مباحثه بایستیم.
چرا در مقابل تقاضای مهلتی که ما داشتیم به ما مهلت ندادند؟ در حالی که باید یک ماه به ما مهلت بدهند، حتی ما اگر در این حکمها محکوم باشیم، به یک محکوم به اعدام هم آب میدهند و میپرسند وصیتی ندارید؟ آب نمیخواهی؟ نمیخواهی به خانوادهات تلفن کنی؟ بعد شلیک میکنند. یعنی حتی اجازه این را هم به ما ندادند وگرنه دلیلی وجود ندارد که ما این کار را انجام دهیم، کتابهایی که اینجاست، کتابهای ما نیست کتابهای پخشیها و ناشران دیگر است، ما اینجا امانتدار هستیم و نمیتوانیم اینجا را تخلیه کنیم، ضمن این که اینجا یک خرابه بوده. صد میلیون هزینه معماری و دکور اینجا شده که این صد میلیون بدهی ما به دیگران است. همه میگویند شما تخلیه کنید و تمام بخشهای قضایی میگویند حق با شماست ولی این مانع از اجرای حکم نمیشود، فعلا باید حکم اجرا شود و بعدا باید دادخواهی و بررسی صورت بگیرد. بعدا چه ضمانتی وجود دارد که این فضایی که این همه برای آن تلاش شدهاست، همین طور بماند؟ ما فقط هفتاد عضو دانش آموز دبستانی داریم که به خانه آنها کتاب میفرستیم. ما جلسات متعدد نقد و بررسی برای بچههای دبستان و دبیرستان داریم، ما یک عمر سرمایه و تلاش فرهنگیمان را در اینجا به کار بردهایم و به این راحتی نمیتوانیم تخلیه کنیم. بله، اجرای عدالت قربانی میخواهد، یعنی آدم بخواهد مقابل ظلم بایستد باید قربانی بدهد، حالا این قربانی گاهی خود آدم است، گاهی فرزند خونی اوست، گاهی فرزند کاغذی اوست. این کتابها فرزندان کاغذی ما هستند.
به عنوان سوال آخر، اگر که این حکم متوقف شود و فعلا شما با این حالت مدارا به سر کنید، در این صورت مرز خواستههای شما تا کجاست؟
فرخنده حاجیزاده: اجرای عدالت، ما هیچ چیز غیر قانونی از هیچ کسی نمیخواهیم. ما میخواهیم بر اساس قانون، کارشناسان متخصص، قاضیهای آگاه، پرونده را با دقت و سلامت فکر و به دور از مناسبات بررسی کنند. شاید اشکال پرونده ما در این بود که آقای سلطانی، من و آقای ریاحی و خانم شهدی، همه سعی کردیم که بر اساس دانش حقوقی پیش برویم، بر اساس حقانیت نه بر اساس مناسبات. اگر به غیر از این باشد ثابت میشود که یک جور فساد اداری درکار است و امیدوارم این ثابت نشود. تاکنون هیچ وکیل و کارشناسی به ما نگفته است که حق با ما نیست. همه متحیرند از این حکم و فقط میگویند اجرا شود ما بعدا بررسی میکنیم. اجرا شود که دیگر چیزی برای ما نمیماند. در چهل و هشت ساعت پانصد میلیون کتاب را چطور تخلیه کنیم؟ یک چنین چیزی امکان پذیر نیست. نهایت این است که ما بازندهایم که امیدوارم اینگونه نباشد، چون بسته شدن در هر کتابفروشی باز شدن در یک زندان است و این به نفع فرهنگ این مملکت نیست.
من مطمئن هستم که قوهی قضائیه به این امر توجه میکند. وزارت ارشاد مطمئنا، پادرمیانی خواهد کرد. اختلاف نظرها به جای خود، کما این که اتحادیه ناشران نامه سر گشاده برای آقای شاهرودی به همه خبرگزاریها فکس کردهاست. در نهایت اگر تمامی آرا بر اساس عدالت نه بر اساس مناسبت، بر همین عقیده فعلی بود، بله حق با آقای ذولفقاری است، ایرادی ندارد بیایند، کارشناسی عادلانه صورت بگیرد، مهلت کافی به ما بدهند، ما هم میرویم یک گوشه دیگری چادر میزنیم و کتاب میفروشیم.
|